دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 20

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    موسی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    باسلام به همه دوستان هم فرکانسی من امسال میخواستم خونه برای اجاره بگیرم همه به من میگفتن برو دنبال خونه بگرد به همه بسپاروخیلی چیزهایی که همه جامعه باور دارندومن بر خلاف باور های خیلی خون سردو بیخیال خونه بودم وباتغییر باورهام وبا اموزشهای استاد توانستم خونه خودم را که با تخیل وتجسم به خونه که میخواستم هدایت شدموبه راحتی وبه اسانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 823 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیز و همه دوستان سایت

    استاد من واسه کارم اولین بار که خواستم شروع کنم

    آدم های اطرافم بهم میگفتن نمیشه ولی من از

    تو خونه شروع کردم با یه صندلی و آیینه میز آرایشم

    شاید نزدیکترین ادم های زندگی با دلسوزی با محبت

    با خودشون فکر میکردن که یه مدت سرم گرم هست

    از تنهایی درمیان و خودم خسته میشم ولی من از

    اول هم با این طرز فکر شروع کردم که من از کم شروع

    میکنم و کم کم می‌سازم و ادامه میدم ماه های اول

    حدود 2.5 قبل درآمد ماهانه ام بود 30 هزار تومان

    ولی ادامه دادم و حالا به غیر از شب های عید سال

    به ماهی 8 میلیون رسیده و اولش هم با خودم حالا

    استاد عزیز من تو این مسیر گریه و خنده هم زیاد

    داشتم و تلاش هم زیاد داشتم و کنارش موفقیت ها

    لذت زیادی بهم داد که گریه هایی که از شوق موفقیت

    کردم خیلی تعدادش بیشتر گریه های شکست بود

    حالا خیلی راضی هستم که شروع کردم و ادامه دادم

    استاد عزیز واسه ساختن محیطی که داخلش کار میکنم

    شروع کردم و قدم قدم جلو اومدم و حالا کلی

    تجهیزات بروز دارم و خیلی شیک درست شده زمان برد

    ولی اونی که میخواستم شد و خوشحالم که شروع

    کردم و کم نیاوردم حالا دوتا کار دیگه شروع کردم

    و امیدوارم کلی توش موفق شم یکی مربوط به کارم

    بحث آموزش و مربی بودن کلی استرس دارم بعضی

    مسائل نمیدونم چطور باید حل کنم ولی با تمام وجود

    من فاطمه به خودم تعهد دادم از پسش بر بیام و

    بسازمش من شروع کردم و از خرا میخام به راحت

    ترین راه حل منو هدایت کنه و هنرجو های زیادی

    به سمت من هدایت کنه یه کار دیگه هم شروع کردم

    ساخت خونه ای که داخلش زندگی میکنم به سبک

    مینیمال من از هیچ شروع کردم یعنی اطلاعاتی درباره

    این سبک نداشتم و فقط فیلماشو دیده بودم و خوشم

    اومد و بدون هیچ پس اندازی ولی من که محیط کارم

    ساختم میتونم خونم رو هم بسازم با توکل و هدایت

    خدا

    از خدا میخام هدایتم کنه به یه ماشین مدل بالا صفر

    بنامم باشه و راحت و در کوتاه ترین زمان بدستم برسه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    مریم زرهون گفته:
    مدت عضویت: 1541 روز

    سلام به همه شما مهربانان

    تجربه آسان رسیدنم: میخواستم در دانشگاه در درس آخر ترمم نمره اول بشم،شاید چون موفقیت های قبلیم در درس رو به خودم یادآوری میکردم، این کار به نظرم خیلی راحت میومد، حتی ایده های جالبی از اطرافیانم دریافت میکردم، هیچ چیز نتونست جلوی منو بگیره، به لطف خداوند به هدفم رسیدم

    تجربه سخت رسیدن به هدفم: در دانشگاه رشته ریاضی خوندم، خیلی ها بهم میگفتن تدریس خصوصی انجام بده، اینقدر این کار به نظرم سخت میومد و دلیل های مختلف می آوردم که آره نمیشه، شرایطش رو ندارم، نه من باید از تدریس در آموزشگاهی جایی شروع کنم،اونا هم تجربه ملاکشون بود، خلاصه بهانه های مختلف، در صورتی که هم دانشگاهی هام با همون امکانات و شرایطی که داشتن، شروع کردن تو خونه تدریس، به راحتی واقعا، هنوز هم بهانه هام رو دارم

    به امید نابودی همه بهونه ها ⁦(⁠ ⁠◜⁠‿⁠◝⁠ ⁠)⁠⁩

    سلامت باشید

    و دلتون خوش

    ایام بکام

    ⁦(⁠ ⁠˘⁠ ⁠³⁠˘⁠)⁠⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مریم روشندلی گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    بنام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام استاد عزیزم، مریم جان و دوستای خوب سایت

    من تقریبا یک هفته ای میشه که شروع کردم به قدم برداشتن و حرکت کردن برای خواسته ام. من میخوام زبان رو یاد بگیرم ولی همش خوابم میومد یه هفته تصمیم گرفتم که سخت کوش باشم. تو اینترنت هم دنبال کلیپ های انگیزشی بودم در مورد اینکه فلان ورزشکار روزی 17 ساعت بارفیکس زده، 18 ساعت دویده، یا رتبه 1 کنکور، روزی 15 ساعت درس میخونده، منم اینطوری اراده ام قوی میشد و با اینکه این 5 روز رو به سختی خودم رو بیدار نگه داشتم و به زور خواستم درس بخونم، ولی چیز زیادی هم نخوندم، همه انرژیم صرف مقاومت برای نخوابیدن و ادامه دادن بود. چون من تا قبل این زیاد میخوابیدم تو طول روز. امروز دیدم روش سخت کوشی و از صبح تا شب واقعا تقلا کردنم چیز زیادی عایدم نمیکنه، انتظاراتم رو برآورده نمیکنه. من میخوام تلاش و تمرکز برای هدفی که دوست دارم و شدیدا بهش نیاز دارم رو بزارم، حتی از سر کار بیرون اومدم که بتونم تو زمینه ای دوست دارم مهارت بدست بیارم و کار کنم. ولی با اینکه میدونم راهش تمرکز و تلاش کردن هست، و من هم علاقه دارم ولی زود خسته میشم حتی سخت کوشی کردن برام سخته. امروز صبح گفتم تو نت زیاد سرچ کردم در مورد سخت کوشی، یکمم واژه سخت کوشی رو تو سایت عزیز خودم سرچ کنم، بعد نوشتن تو جستجو، این فایل برام اومد. و الان که تا نصف گوش دادم و این فایل رو قبلا هم چندین بار گوش داده بودم، دیدم که اصلا شما در مورد سخت کوشی صحبت نمیکنین. اصلا برای حرکت کردن، مرحله و جزئیات رو کاری ندارین. فقط میگین که آسون ببینم و قدم بردارم و خوش بین باشم که خدا حتما یه دری رو برام باز میکنه. من نمیدونم که اینقدر فراموشکارم، با اینکه شما این همه میگین ولی من امروز خیلی با یقین فهمیدم که برای رسیدن به هدف سخت کوشی نیاز نیست، بلکه قدم برداشتن و نگرش آسانگیرانه و مثبت به مسیر داشتن و مرحله ای نکردن مسیر هدف هستش. و در نهایت به قول شما به نسبت ایمان و توکلم به خدا، به نسبت باورهای درستم برای رسیدن به این هدف، خدا درهایی از ایده های بهتر رو برام باز میکنه. و من الان واقعا احساس کردم که خدا چون حرکت من رو تو این 5 روز دید که چقدر خواستم مقابله کنم با تنبلیم و حرکت کردم، ورزش کردم، اب زیاد خوردم که سرحال بشم، صبح زود بیدار شدم و تا شب اصلا نخوابیدم با اینکه خیلی خوابم میومد طبق روال، و الان خدا بهم داره میگه که رو سخت کوشی تمرکز نکن، اصل اینه که من آسون ببینم مسیر رو و خدا کمکم میکنه. و فکر میکنم اینطوری اگه نگرشم رو عوض کنم، تلاش های منم غیر ارادی بیشتر میشه و لذت بخش میشه. نه زور زدن و تقلا کردن.

    خدا رو بسیار سپاسگزارم که این نور امید رو از طریق شما باز به قلبم تابوند. خیلی از شما ممنونم. خدا حفظتون کنه برای ما.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ریحانه خاوری گفته:
      مدت عضویت: 1750 روز

      سلام وقت بخیر دوست عزیز، من خواستم ی تجربه از خودم بگم من هم زبان میخونم هم درس چون دوست دارم ادامه تحصیل بدم یک سالی میشه ولی منم همش خوابم می‌گرفت و مخصوصا موقع درس و زبان و حتی موقع ای که فایل های استاد و گوش میدادم خوابم می‌گرفت ولی ی شب خیلی اعصابم داغون شده بودب خودم گفتم این چجور زندگیه، میخوام پیشرفت کنم ولی میام کار کنم خوابم میگیره و همیشه خستم و من قبلا فایل های نتایج دوستان دوره قانون سلامتی دیده بودم و همون شب تصمیم گرفتم که بخرم و خریدمش بعد 1یا 2هفته بعد نتایج دلخواهمو گرفتم از صبح که بیدار میشم خدارو صد هزار مرتبه شکر تا شب درحال یادگیری هستم درس زبان یا توی سایت هستم فایل نگاه میکنم کامنت میخونم و از همه مهمتر وقتی مثلا درس میخونم میتونم تمرکز کنم که قبلا نمیتونستم تمرکز داشته باشم ولی الان سرحالم فیلم های آموزشی آشپزی نگاه میکنم و غذا درست میکنم و…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مریم روشندلی گفته:
        مدت عضویت: 2087 روز

        سلام، خیلی ممنون ریحانه عزیز، از پاسخ و راهنمایی خوبت به من. خدا رو شکر من از اون روزی که گفتم دیگه نمیخوابم، تا الان تونستم رو حرفم بمونم، و الان تقریبا سه ماه میگذره که من از صبح تا شب بیدارم و نمیرم بخوابم. و این اولین و تنها کاریه که روش متعهد موندم و زیرش نزدم و مقاومت کردم. خستگی و خواب آلودگی هم مثل موجی، چند بار تو روز میاد به سراغم ولی من مقاومت میکنم و تحرک میکنم اهنگ گوش میدم و خلاصه یه جوری رد میشه میره و باز سرحال میشم. دیگه این رو متوجه شدم که اون احساس خستگی و خواب، دیگه حریف من نمیشه، تا زمانی که من بهش قدرت ندم. و دقیقا از اون زمان به بعد خیلی احساس خوب و متفاوتی به زندگی دارم، احساس توانایی، اعتماد به نفس و لیاقت میکنم. احساس میکنم بقول استاد چرخ زندگیم روانتر شده، چون به هر خواسته ای که میخوام خیلی روانتر و آسونتر میرسم و جلو میرم. مثلا من 20 کیلو کمبود وزن دارم، بعد از یک عمر تلاش سخت و پر هزینه و نافرجام و بارها شکست، الان خدا رو شکر با کمترین هزینه و بدون دکتر و دارو و پودر و… تو 4 ماه گذشته، 10 کیلو وزن اضافه کردم، اون هم با کمترین زحمت و با لذت. الان میخوام درس بخونم، میبینم که میتونم باز ادامه بدم، و مثل گذشته زود خسته نمیشم، اتفاقا ظرفیتم زیاد شده و آسون شده برام، مطالعه کردن. و اینا رو که میبینم خیلی برام تعمب آوره. که چقدر روان و آسان و با لذت و دست یافتنی، به خواسته ام که درس خوندن و وزن اضافه کردن هست، میرسم. من آرزومه که دوره قانون سلامتی استاد رو بخرم ولی هیچ وقت یه همچین پولی نداشتم که بخرم، تا اینکه یک ماه پیش یه ایده اومد تو ذهنم، که یک پاکت پول درست کنم و پولای کمی که دارم و خرد خرد جمع کنم تا یکسال، و بعدش مبلغش هر وقت درست شد بخرم، الان یک ماه نشده نزدیک 3 میلیون جمع کردم و خیلی تعجب کردم که چقدر راحت بود این کار و من تا حالا نکرده بودم و متوجه شدم که اگه از دو سال پیش، من این خرده پولهام رو جمع میکردم الان تونسته بودم چندین محصول سایت رو بخرم. کلا میخوام بگم وقتی متعهد واقعی شدم، خیلی تغییرات تو زندگیم دیدم، به همین دلیل من عاشقِ تعهد، توکل، ادامه دادن، ایستادگی، امیدوار ماندن، خوش بین بودن، صبر، و ایمان و باور شدم. تا زمانی که عمل نکرده بودم، معنای این کلمات رو درک نکرده بودم، با اینکه فک میکردم میدونم اینا رو. خیلی خیلی دوست دارم دوره های استاد رو مخصوصا دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها، شیوه حل مسائل، 12 قدم، قانون سلامتی، احساس لیاقت و کشف قوانین زندگی رو بخرم، اولین دوره ای که میخوام بخرم، میخوام قانون سلامتی رو بخرم، چون ثبات روحیه و انرژی بهم میده و هر روز پولهام رو جمع میکنم که زود بخرمش و خیلی دیدم به زندگی عوض شده، اون هم ناگهانی و تو چند ماه گذشته. دیگه من عجله ای برای پولدار شدن تو یک سال ندارم، الان اینقدر هدفهای مهم تری دارم که ثروتمند شدن فک کنم رفته به ردیف های آخر! در حالی که یه زمانی، ثروتمند شدن اولویت اول من بود. اما الان نه. الان تغییر شخصیتم اولویت من شده، ینی میخوام تبدیل بشم از آدم تنبل و بی حوصله و بی اراده به آدم فعال و قوی و پر انرژی. از آدم غمگین و افسرده به آدم شاد و با روحیه. از آدم زود رنج و ناامید به آدم صبور، مقاوم و امیدوار. از آدم ترسو و بی عرضه به آدم شجاع و توانمند. از آدم بی اعتماد به نفس و شرمسار به آدم با اعتماد به نفس و با لیاقت و سربلند. از آدم بدون درآمد به آدمی که درآمد ثابت خوب و مناسبی داره و مخارج خودش رو به راحتی تامین میکنه. از آدمی که همش تصمیم های اشتباه میگیره و از این شاخه به اون شاخه میره، به آدمی که با علاقه و جدیت، کار مورد علاقه مو دنبال میکنم و براش مهارتهام رو بالا میبرم. و کلی تغییر دیگه. که فک کنم اینا، سه چهار سالی طول بکشن، بقول استاد انشالله پول هم خود به خود دنبال تغییر شخصیتم میاد و رشد مالی هم میکنم انشالله. برای شما و همه دوستان خوبم و استاد و مریم جان آرزوی بهترین ها رو میکنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          ریحانه خاوری گفته:
          مدت عضویت: 1750 روز

          سلام مریم جان عزیز، خیلی خوشحال شدم که موفق شدی اون حس و تجربه کردی اینکه بخوای کاری رو انجام بدی و برات سخت باشه و از پسش بربیای اون حس خیلی لذت بخشه و اینکه ببینی بقیه هم تونستن انرژی و انگیزه میگیری که بری سراغ هدف بعدی موفق باشی و بیای بنویسی و من و بچه های سایت انگیزه بیشتری بگیریم و خودتم ب خودت افتخار کنی و ب یاد خودت بیاری که ما هرچیزی رو که بخوایم بهش می رسیم فقط ب شرطی که اول با تمام وجود بخوایم دومم اینکه بهاشو پرداخت کنیم و ب سمتش حرکت کنیم. آرزوی موفقیت میکنم برات خدا یارت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مریم روشندلی گفته:
            مدت عضویت: 2087 روز

            خیلی ممنونم، ریحانه جان. منم برای شما آرزوی موفقیت روز افزون میکنم. همچنان دارم تلاش میکنم که از پس چالش های زندگیم بربیام و بیام اینجا از تجربیاتم بنویسم.

            ممنون از استاد و مریم جون که هر روز نگاهشون میکنم و امیدم به زندگی و حرکت رو زنده نگه میدارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    جواد طریقت گفته:
    مدت عضویت: 2150 روز

    به نام خداوند بزرگ و دانا

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته مهربون و شما دوست عزیز امیدوارم هرجا هستین حالتون عالی باشه

    خداوند رو سپاس گذارم برای این فایل فوق العاده که نکات بسیار ارزشمند و طلایی رو بهم یاداوری کرد یکیش اینکه مسیر رسیدن به خواسته و هدف رو پیچیده وسخت نکنم که نتونم برای رسیدن بهش قدمی بردارم و استاد چقد زیبا مثال زدن که (مثلا میخوای بری کوه بگی وای باید صبح زود از خواب نازنین بیدارشم بعد برم دست و صورتمو بشورم

    بعد صبحونه بخورم بعد لباس بپوشم بعد درو باز کنم بعد برم بیرون وای بیرون هوا سرده و یخ میزنم چطور مسیر تا رسیدن به کوه رو طی کنم شاید بهمن بیاد یا اصلا شاید کوه کنده شده باشه از جاش و هیچی نباشه) اینقد برا خودم این مورد پیش اومد که با طی کردن فرایند همین مثال های که استاد به زیبایی گفتن حتی از رختخواب هم بیرون نیومدم که بخوام قدم بعدش رو بردارم درمورد همینکه بخوام کامنت بزارم مقاومت داشتم و دارم سعی ام رو میکنم که کار درست را انجام بدم

    زمانهایی بوده که من اسون گرفتم و کارم خیلی خوب ارام و عالی پیش رفته و زمانهایی هم بوده که کاملا برعکس این موضوع بوده و مثل باتلاق که هرچقدر بیشتر دست و پا بزنی بیشتر غرق میشی منم هرچقدر کار رو سخت و پیچیده تر میکردم کار به ناممکن شدن نزدیک تر میشد

    مثال هایی که میتونم بزنم اولیش همین کامنت که اولش مقاومت داشتم و با خودم میگفتم نمیدونم چی بنویسم ولی اقدام کردم اومدم تو صفحه و شروع کردم به نوشتن

    یا اینکه تو حوزه ی کاری ام این باور را داشتم که کار من یادگیریش خیلی سخته و خیلی گسترده هست و من نمیدونم از کجا برای یادگیری شروع کنم ولی به لطف خدا کم کم داره وضعیتم بهتر میشه علمم بیشتر میشه تجربه ام بیشتر میشه و قانون تکامل رو طی میکنم این باور رو داشتم که من باید تو کارم صد باشم (که از کمالگرایی ام میومد) تا بتونم مستقل بشم و خدمات ارائه بدم ولی الان میدونم که صد وجود نداره و هیشکی

    کامل نیست واز خداوند میخوام که کمکم کنه تا بتونم مستقل بشم و خودم کسب و کارم رو راه اندازی کنم و از بینهایت دستانش که من نمیدونم چطور وچگونه میشود کمکم کنه تو این مسیر هدایتم کنه برای پیشرفت بیشتر توی همه ی حوزه های زندگیم از جمله کارم

    چیزی که یادمه همیشه سخت بود برام و حتی تلاشی هم برای یادگیریش نکردم و همیشه هم توش مشکل داشتم و همیشه هم رد میشدم درس ریاضی بود من هیچوقت

    نتونستم تو دوران تحصیل این درس رو کامل بفهمم و حتی کتاب را برای اینکه بخوام یادبگیرم باز نمیکردم فک میکنم دلیلش این بود که اطرافیان بهم میگفتن که این خیلی سخته و کار تو نیست و تو از پسش برنمیای یادمه همیشه به خودم میگفتم تو درس های حفضیاتییتو بخون (زیست ادبیات دینی تاریخ و ….) حالا ریاضی رو یه کاریش میکنی ولی همیشه به مشکل میخوردم سر این درس

    و اینکه چیزی که یادمه برا خودم اسونش کردم و خیلی هم تجربه ی خوبی بود این بود که من تنهایی میترسیم بخوام برم جایی طبیعت و این موضوع رو اسون گرفتم و کامل حل شد

    مثال های زیادی هست که الان یادم نمیاد و امیدوارم بعدا یادم بیاد و بیام مجددا درباره شون بنویسم

    هرکجا هستین درپناه خداوند دانا بخشنده و مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1830 روز

    سلام بر همه عزیزان

    هنوز فایل و پلی نکردم اون بالا کلید «برنامه نویس زندگی خودت باش » و ک دیدم کلی بهش فکر کردم عجب جمله ای ها نه؟ زبانم قاصره از بیان حسم اصلا نمیدونم چجوری توصیفش کنم

    فایل قبلی صحبتهای ازاده جان و یه کامنت طولانی گزاشتم اما اینترنت بود ک یاری نکرد یا حالا هرچی موفق نشدم نشرش کنم گفتن استاد شما قران و خوب درک کردین و علاوه بر درکش و عملش خوب میتونین توضیحش بدین واقعا فرای نعمته این موضوع اصلا خدا از هر طریقی ک تو بخوای بهش علاقه داشته باشی یا مهارت کسب کنی بهت نعمت و ثروت میده استادم با اشاعه توحید داره بینهایت نعمت و ثروت کسب میکنه من حتی تو توضیحات و بیانش موندم

    خب بریم سر موضوع فایل :

    استاد اتفاقا منو خواهرم داشتیم چند روز پیش در رابطه با همین موضوع صحبت میکردیم ک هیچ کس تو دنیا قوانین و اینجوری ک شما یاد دادین نداده بهمون همینکه برای کار یا هدفی حتما نباید سختی و زجر بکشی تا بهش برسه همیشه راههای ساده تر هم وجود داره و چقدر این تو زندگی به من کمک کرده از هر لحاظ وقت هزینه سلامتی حال خوب اعتماد ب نفس بیشتر بابت راحت تر انجام دادن اون کار میخواد هرکاری باشه من چقدر تو کار خودم ازش استفاده کردم و سپاسگزار شمام ازین بابت

    مسیر رسیدن به خواسته و هدف و اینقدر پیچیده نکنم که براش قدمی برندارم جمله طلاییی

    وای استاد عجب جمله ای عجب حرفی مغزم سوت کشید چقدرم بجا بود برای اوضاع و احوال این روزام و چقدر مثال اسباب کشی بجا و عالی استفاده کردین و حتی عمل بهش کردین الگو الگو ببین ندااا استفاده کن عمل کن ببین

    دقیقا مثالش و میتونم روی خودمون توضیح بدم مرسی که اشاره کردین چون فراموش کرده بودم دو ماه هم نشده ک ما منتقل شدیم به خونه جدیدمون و توی کامنت یجا یادم نیست کامل راجع بهش توضیح دادم ک چ مراحلی و طی کردیم ما هم سه تا خانم بدون اینکه کمکی از فرد خاصی بگیریم و بدون سختی خیلی زیاد کشیدن راحت جابجا شدیم وسایل و ک ما خودمون بلند نمیکردیم مسئولش اومد و انجام داد اما ما باید بقول مریم جون ارگانایز کردنش و خودمون انجام میدادیم و راحت تقسیم وظایف کردیم و یسری وسایل ک اصلا ب کارمون نمیومد و با خودمون نیوردیم حتی مامانم گفت بزاریم تو دیوار ( سایتی هست ک اجناس کارکرده رو مردم بفروش میرسونن) منو خواهرم گفتیم ولش کن اگهی بزاری زنگ بزنن هماهنگ کنن قیمتشم ک خیلی زیاد نیست به دردسرش نمیارزه بزارش بیرون هرکی نیاز داشته باشه میبره ک املاکی که صاحب ملک ما سپرده بود مشتری اورده بود دیده بود وسایل ما رو و گفت من نیازمندی میشناسم ک به یسری این وسایل نیاز داره ما هم گفتیم البته اگه به کارش میاد ببرید براش و خلاصه در زمان درست و بدون اینکه خودمون خیلی خسته کنیم اسباب کشی کردیم و در خونه جدیدمون مستقر شدیم البته هنوز یسری وسایل هست که باید تهیه کنیم اما برنامه ریزی هاش و انجام دادیم

    اصل موضوع حرف شما قدم برداشتن و نترسیدنه اینکه با پیچیده نکردن هدفمون براش دلیل نیاریم ک انجامش ندیم و چقدر خوب از یه مسیر دیگه برامون توضیحش دادین

    و راجع ب قانون سلامتی توضیح دادین دقیقا چند وقت پیش هایپر بودیم از یسری قسمتها براحتی رد شدیم مثل سس ها، تنقلات، ب خواهرم گفتم ناخوداگاه اهرمش و تو ذهنمون خوب ساختیم کلن از اول هم علاقمون ب این خوراکی ها نبود حالا نمیدونم راجع بهش تو قانون سلامتی گفتین یا نه البته خیلی چیزها مثل نون و نوشابه که فکر میکنم تو قانون سلامتی منعش کردید مطمئن نیستم دقیق اونها و ما هنوز مصرف میکنیم نه حالا اعتیاد اور اما مصرفش هست در ما تا بسمت دوره بینطیر قانون سلامتی هدایت بشیم تا انجامش بدیم که بدن سالم و سرحال و بینظیر داشته باشیم ️

    معیارم الان ک روی دوره ثروت کار میکنم باید نتایج مالی باشه من از اول سال دارم رو دوره ثروت کار میکنم و تا شهریور اگه ب نتایج مالی نرسم یعنی عمل نمیکنم چون مسیرم درسته عملکردم غلطه یا اصلا عملکردی نیست چون من از روابط نتیجه گرفتم چه روابط اجتماعی چه عاطفی از سبک زندگی کردنم ارامشم نتیجه گرفتم پس باید نتایج مالی هم همین اندازه چشمگیر باشه ممنونم استادم ک هربار از هر روشی اصل و برای ما عالی توضیح میدین

    من چیزی رو ک تو ذهنم سخت کردم مراحلش و خرید ماشین بود هشت سال پیش پول یه ماشین و پس انداز داشتم و وقتی ب مرحله خرید رسید (حالا عدم لیاقت ترس اینکه من تو نزدیکانم اولین دختری ام ک وسیله میخرم با سن کم اونم با پول خودم و یا هر باور دیگه باعث شد انجامش ندم) مراحلشم این بود : تا برم ماشین و از فلان جا ک اشنا هم بود تقریبا ببینم ببرم پیش یکی نشون بدم ببینم سالمه برم کارای گواهینامه مو انجام بدم زود ک ماشین الکی اصطحلاک نخوره بهش ما پارکینگ نداشتیم بیرون بزارم کل سرمایه مو بدم بزارم جلو در اگه ببرنش چی؟ من ک فعلا بیکار شدم پول هزینه هاش بنزین و چجوری بدم و … ک الان با فکر کردن بهش کلی حرص خوردم یادم افتاد باعث شد هشت سال بیفتم عقبم و کلی از جاهایی ک میتونستم برم اما بخاطر وسلیه نداشتن نشد و نرم کلی هزینه وسایل نقلیه و تاکسی اینترنتی بدم کلی با منت سربار بقیه بشم اصلا یه شاهنامه میشه ضررهای نخریدنش و اون پولم اگه بگم نمیدونم چجوری خرج شد واقعا دروغ نگفتم یعنی پول یه ماشین جوری خرج شد که من حتی نمیدونم بابت چی بود

    (این مثالی که پایین توضیح دادم قبل گوش دادن صحبتهای مریم جون بود و از همزمانی و مشابه بودن این مثال خشکم زد) و جاهایی هم ک مسیر و برای خودم اسون کردم مسیر طولانی رفتن به دانشگاه و مستقل شدن در سن کم بود با اینکه تازه پدرمم از دست داده بودم بجای غصه خوردن و تو خونه نشستن سریع وارد اجتماع شدم با دیدگاه مذهبی و سنتی خانوادم مسیر زندگی من براحتی تغییر کرد شغل های خوب اگه هم بظاهر شغل با کلاسی نبود اما محیط و افرادی که باهاشون کار میکردم همه و همه باعث پیشرفت تو زندگیم شدن راحتی استقلال در ذهنم راحتی مسیرهای دور ( خانه تا محل کار) یعنی اگه من میخواستم یه شغلی رو بخاطر مسیرش کنار بزارم تجربه های بینظیری ک باعث شد من کلی بزرگ بشم کلی چیز یاد بگیرم و نداشتم حتی شاید تو تکامل این مسیر شما هم نداشتم چون روند اشناییم با شما کاملا سیر تکاملی داشت یا حتی سخت نگرفتن روابط اجتماعی با افراد و وارد رابطه شدن همه اینها

    تو سخت گرفتن مثال های دیگه ای هم به ذهنم اومد اما ترجیح دادم راجع بهش صحبت نکنم خیلی

    مرسی استاد عزیزم و مریم عشق ک با سوالات جادویی تون زندگی ما رو ازین رو ب اون رو میکنین ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم سلام به دوستان گلم .

    یکی از جاهایی که من توی زندگیم کارو برای خودم سخت کردم موقع درس خوندن برای کنکورم بود با این که بسیار سخت کوش بودم و عاشق درس خوندن اما از بس الگو هایی رو دیدا بودم و حرف هایی از فراد شنیده بودم که ما پدرمون در اومد و……

    منم کمکم تن به کار نمی‌دادم و میگفتم کی میتونه روزی 12 ساعت بخونه و تازه صبح زود بلند شی و خوابت میاد و …….

    و خودم کارو برای خودم سخت میکردم و خب این سخت کردن کار باعث شد من در آخر لگدشم بخورم .

    موضوع بعدی که کارو آسون دیدم و آسون گرفتم (برعکس درس خوندن که میگفتم روزی 12 ساعت من نمیتونم صبح زود پاشم ).

    پیاده روی بود من روزا به عشق پیاده روی زود بلند میشم و توی ذهنم یکی از کارایی که بسیار راحت قابل انجامه .

    و استاد عزیزم سپاس گزارم از شما این فایل نشانه خدا برایم بود من کاری رو شروع کردم و خب نتیجه ها هرچند کوچیک هستن ولی من خیلی کمال گرا بودم و میخواستم همین اول راه به درآمد بالا برسم بدون طی کردن تکامل و انگار با این فایل خدا بهم گفت دنیا 2،3 ماه وقت بزار تمرکزی کار کن .

    اون 2،3 ماه رو که شما گفتین من انگار بهم وحی شد .

    سپاس عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فاطمه بابایی گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    سلام عزیزان بنام خدایی که جز زیبایی و معجزه ازش ندیدم در صورتیکه به محدودیت های باورهامون ترسهامون تونسته باشیم علبه کنیم

    اولین باره کامنت میزارم تو سایت من معجزات اشنایی 3 ماهه با استادو سایت رو دیدم خارج از حوصله باشه شاید الان بخوام توصیح بدم ولی تو ی شرایطی امروز بودم فقط اومدم ی فایل رو کاملا تصادفی انتخاب کردم این فایل اومد من 35 سالمه لیسانس صنایع عذایی بودم و علاقه ای به رشته و کار تو این زمینه نبودم عاشق تدریس بودم وولی بدلیل هدایت های اشتباه و نااگاهی و سهلنگاری خودم به اون سمت نرفتم الان یجوری شدم که ایده دارم علاقه دارم ارزو دارم برای تدریس ولی ترس دارم ارشد روانشناسی رو انتخاب کردم برای کار در زمینه کودکان قبول شدم ازادو عیرانتفاعی ولی از ترس هزینه و اینکه اگه برم و نتونم اگه اتفاق مثبت نیفته چی میشه چقدر همه منو سرزنش کنن از طرفی شهر خودم گرگان شاخه تربیتی یا کودک و نوجوان نداره فقط عمومی داره همین موصوع منو مردد کرده که کاش همون شاخه ای بود که میخواستم یجورایی جراتمو از دست دادم با اینکه قبلش پر از انگیزه و اشتیاق بودم حتی برنامه هایی تو ذهنم بود یهو این فایل رو دیدم مثل همیشه به فال نیک گرفتم خیلی مرتبط بود من برا ازدواجم برا کار همسرم که بشه مدیر کارخونه برا بچه دار شدن هیچ ترسی نداشتم مقاومت نداشتم با اشتیاق رفتم جلو حالا برا کار خودم همیشه مقاومت ذهنی داشتم و به تعویق انداختم امیدوارم دوستان هم نطرشونو به بنده بگن خدا هدایتم کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    نوژا مرادی گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جون

    استاد عزیزم من یه دختر 15ساله بودم در شهرستان و سال 83تویی شهر ما کوردها اینجوری بود که اگه دختری بیرون از خونه می موند هزار تا انگ بهش می چسبوندن من هم چون 13سالگی شوهرم داده بودن و بعد از شش ماه مهر طلاق خورد تویی شناسنامه من و برگشتم خونه پدری و اینکه هیچکی گردن نگرفت منو و من اون وقت بود که گفتم کار میکنم حرفهای که هر روز بود پشت سرم بماند

    حرکت کردم دو سه روز تمام اداراه کار های اون مناطق رو رفتم و میگفتم فقط کار باشه تا اینکه یه روز خیلی هوا گرم بود ظلع آفتاب ️ تابستان وسط کوچه داشتم می اومدم بالا و همینجوری از خداوند کمک خواستم رسیدم خونه برادرم با من شروع کرد دعوا کردن که کجا بودی منم تا بخوام توضیح بدم سر منو کوبید تویی دیوار سیمانی حموم تویی حیاط و کلی از سر و صورتم خون رفت اونجا بود که گفتم خدایا من فقط تو رو دارم کمکم کن و حرکت کردم رفتم دوباره اداره کار همون اداره کاری که اولین بار رفتم و گفت اینجا اصلا برای سن تو کار نیست ولی این سری که رفتم گفتم هر کاری باشه انجام میدم گفت یه چیزی بگم گفتم چی

    گفت اینجا کار ندارم ولی یکی هست تویی تهران میری کار کنی

    منم گفتم تهران تا حالا نرفتم فقط شنیدم تهران پر گرگه

    اونم خندید و گفت خود دانی اینا هم هست هر جور راحتی خواستم که برگردم یه هو گفتم من جایی ندارم میرم خدا کمکم می‌کنه

    این بنده خدا زنگ زد به اون آقا و گفت که این دختره میاد اون بنده خدا گفت باشه فردا ساعت 9هماهنگ کن بیاد من ببینمش

    فردا رفتم و اون بنده خدا منو دید و گفت تو چقدر بچه ای گفتم ولی کار خونه میتونم انجام بدم گفت آماده ای بیایی تهران منم گفتم آره گفت چمدان نداری گفتم نه هیچی ندارم

    من با این بنده خدا اومدم تویی تهران حالا تویی دل من چه خبر بود اینجا بخوام بگم باید 3روز بنویسم

    ولی فقط این امیدوارم میکرد که خدا داره میبینه

    رسیدم تهران این بنده خدا برای من لباس خرید و یه گوشی دستم داد و گفت کارت اینه که تویی دفتر من چایی و شیرینی برای مهمانای من بیاری و چون جا نداری تویی همون دفتر بخوابی منم گفتم باشه چشم

    من صبح تا شب کار میکردم و شب اونجا روی کاناپه می‌خوابیدم تویی یه ساختمان چندین طبقه هر طبقه 6واحد چون ملک تویی سهروردی شمالی تجاری بود

    غروب که می شد همه میرفتن و همه درها و ورودی ها رو قفل میکردن و کل ساختمان بدون نگهبان خالی بود منم اونجا تک و تنها

    چند ماهی از این وضعیت گذشت استاد جان یک خانمی اومد و گفت اگه خواستی از اینجا بری بیا پیش من کار کن

    من بعد از دو یا سه هفته رفتم پیش این خانم و منو فرستاد یه خونه ای که بسیار زیبا و بزرگ و لاکچری و وظیفه من مواظبت از یه پسر بچه بود از صبح تا شب و شب هم اونجا بودم

    وقتی این بچه درس میخواند منم دوست داشتم بلند بلند باهاش درس بخونم و منم شروع کردم طرح جامعه برای سیکل خواندن

    و با معدل 18قبول شدم به دلایلی که پدر بچه تعطیلات تابستان نیرو نمی‌خواست رفتم پرستار یه پیرزن شدم و دوباره درس خوندیم دیپلم گرفتم حالا هیچکس از خانواده ام حتی نمی‌دون من مردم یا زنده براشون مهم هم نبود

    ولی من همینجوری حرکت میکردم و هر روز اوضاع بهتر میشد خونه کوچیکی که با حموم دستشویی آشپزخانه و پذیرایی 25متر بود گرفتم و اونجا زندگی میکردم

    ولی خیلی خوشحال بودم رفتم دوره بهیاری رو هم دیدم چون برای کارم واجب بود و اون باعث شد که برم تویی یه درمانگاه تویی قیطریه کار کنم و چقدر احساس خوبی داشتم درسم رو هم می‌خوندم دانشگاه رفتم و فوق دیپلم گرفتم استاد جان این داستان من هزار ورق میخواد

    در کل قدم به قدم پیش میرفتم و به جایی رسید من یک در آمد عالی و یه خونه عالی و پر از وسایل شیک و کلی طلا

    واصلا سختی نکشیدم و خداوند همه کارها رو برام انجام میداد به راحتی بی نهایت دستان خداوند بی نهایت پول و ماشین و ….

    تا اینکه رسیدم به جایی که ازدواج کردم و بعد از یک سال خداوند بزرگ یه دختر بهم داد و تمام تمرکز رفت روی رابطه ام و هیچ کاری برای خودم نکردم با باور غلط اینکه کسی که ازدواج می‌کنه همه چیزش میشه اون تعهد بماند که کلی اذیت شدم

    تا اینکه به این تزاد خوردم که باید خودمو پیدا کنم و توسط خداوند هدایت شدم به یک سالن آرایشگری که خانمی داشت فایل یکی از این بنده خدا های که تویی حوضه موفقیت گوش میداد و من پرسیدم این چی میگه و ایشون با کمال میل توضیح داد و یک سال دوره هاشو خریدم و گوش دادم خوب بود بد نبود ولی چون گیجم کرده بود تویی اینستا داشتم دنبال سوالاتی که تو سرم بود می‌چرخیدم که به فایل بسیار زیبایی از صدای پر از ایمان پر از عشق رسیدم رفتم تو کانال عضو شدم دورها 400ت بود ولی هر بار که میخواستم پول واریز کنم دلم می لرزید چند وقت سر کردم تا به صورت کاملا هدایتی به اینستا یی خودتون و سایت و با خود خود شما آشنا شدم و تقریبا 2ساله که عضو هستم و از همون روز اول محصولات رو خریدم و دارم سعی میکنم کار کنم روی خودم

    ولی استادعزیزم مغزم الان مقاومت داره و دقیقا مثل الان که توضیح دادید به بعدش فکر میکنم ولی این ایمان رو دارم خداوند به راحت ترین شکل کارها رو برام انجام میده و دیشب اهرم رنج و لذت رو نوشتم و امروز به این فایل و یک تلفن که معامله ملک هست هدایت شدم توکل به خداوند بزرگ و وهاب من میدونم فقط باید برم حرکت کنم خداوند کارها رو به آسان ترین شکل انجام میده توکل به خداوند

    استاد از این که شاگرد شما هستم واقعا افتخار میکنم

    در پناه الله شاد سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    ناجی گفته:
    مدت عضویت: 1235 روز

    به نام الله یکتا

    سلام بر استاد عزیز و مریم جان مهربونم

    چقدر نیاز داشتم به این حرفها چقد خوبه که هستین خدارو شکر میکنم بابت وجود شما

    خودم متوجه نبودم چرا یهو در طی چند روز حالم بد میشه وقتی فایل شمارو گوش دادم متوجه نجواهای ذهنی شدم و تموم رسیدنهای کوچیک و قدم برداشتن و حرکت کردن برای هدفم یادم اومد

    والان درسته کامل به هدفی که میخام نرسیدم اما 80درصد راهشو اومدم خسته میشم کلافه میشم اما هیچوقت ناامید نیستم و مطمئنم به هدفی که دارم میرسم که اونم تکامل میخاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: