دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز و دوستان محترم
تشکر فراوان از استاد عزیز به خاطر مطالب و نکات بسیار ارزمشندی که در این فایل وجود داشت و به نظرم باید بارها و بارها گوش کنم و برای خودم یادآوری کنم
بخش اول تمرین:
1- یک روز میخواستم دوتا کتاب بخرم و اونموقع من وسیله هم نداشتم که باهاش بیرون برم و بیرون خیلی برف اومده بود طوری که یادمه تو پیاده رو راه میرفتم کلی برف جمع شده از رو درخت ریخت روم و لباسام برفی شد ولی من میگفتم کار نشد نداره و میخواستم ببینم وقتی برای هدفم اینطوری حرکت کنم چه اتفاقی میفته و با مترو یا اتوبوس (یادم نیست) رفتم بازار کتاب و اونجا هم باز کلی مغازه ها بسته بودند، ولی زیاد طول نکشید که مغازه ای رو پیدا کردم که صاحبش کتاب های من رو آورد و من دیدم وقتی واقعا بخوای یه کاری رو انجام بدی چقدر امکان پذیره، و هنوز توی ذهنم مونده که چقدر شهر سفید و نورانی و خوشگل شده بود و من خیلی خوشحال بودم که اونروز رفتم و به هدفم رسیدم همون شهری که احتمالا اگه بخوای بری بیرون ذهنت میگه سرده و سرما میخوری و لیز میخوری روی زمین و پرنده بیرون پر نمیزنه.
2- یه تجربه دیگه هم در مورد شنا کردن بود که من وقتی میخواستم شنای کرال سینه برم شاید یکی دو بار عرض استخر رو میرفتم چون بلد نبودم سریع نفس نفس میزدم و دیگه نمیتونستم ولی همزمان که بارها میرفتم و شنا رو یاد گرفتم به یه نقطه ای رسیدم که یکسری ویدیو هایی دیدم از رختکن مربی تیم های فوتبالی که به بازیکنان انگیزه میداد و من دیگه وقتی میرفتم توی استخر اون حرف ها رو موقع شنا توی ذهن خودم میاوردم که امید و اعتماد به نفس و انگیزه میداد و دیدم تعداد دفعاتی که عرض استخر رو میرم به طور قابل توجهی داره افزایش پیدا میکنه طوری که تا جایی که یادمه ده بار رفت و برگشت عرض استخر بزرگ رو بدون اینکه بخوام استراحت کنم یا توقف کنم شنا میکردم و تازه بعدشم میتونستم ادامه بدم و فقط میخواستم برم سراغ کار بعدی و وقتی از آب میومدم بیرون چه حس نشاط و تندرستی عجیبی در بدنم بعد از اون شنا داشتم و مردم از من میپرسیدن چطوری خوب شنا میکنم.
بخش دوم تمرین:
1- زبان انگلیسی که بارها کلاس ثبت نام کردم و یا نرفتم یا چند جلسه رفتم و بیخیالش شدم به خاطر اینکه به خودم سخت میگرفتم، میخواستم به همه سوالات پاسخ خیلی خوب بدم، همیشه آماده باشم و تا یه مشکلی پیش میومد از زیر کار در میرفتم و یادمه مثلا یک بار که کار رو رها کردم از استاد پرسیدم این زبان حفظ کردنی زیاد داره؟ گفتش متاسفانه بله و منم بعد از شنیدن اون جمله دیگه یه جوری شدم و کار رو ادامه ندادم، ولی از دوست و فامیل کلی سراغ دارم که با همین کلاس ها زبان رو یادگرفتند و در عین حال که همیشه شاد و راحت با یادگیری زبان بودند کلی از مطالب زبان رو متوجه میشدند.
2- یه موردش که همین الان هم در ذهنم هست عوض کردن خمیر سیلیکون پردازنده کامپیوترم هست که تا جایی که میدونم به خاطر اینکه شیار ها روی پردازنده هست که ممکنه با فشار خراب بشه من از اینکار میترسم و نه کامپیوتر رو برای سرویس میبرم نه خودم دست به کار میشم ولی افراد همسن خودم رو دیدم که با ویدیو نشان میدهند که چطور کیس کامپیوتر و وسایل مهم اون رو خودشان ماد کردند و لذت میبرند.
3- بعد یادگیری طراحی وب هست که من خیلی وقته دوست داشتم اینکار رو یادبگیرم ولی همش تو ذهنم میگفتم یادبگیرم بعدش چی تازه الان میتونن اینکار رو با برنامه هم انجام بدن و بعدشم باید بک اند رو هم یاد بگیری، گرافیک وب رو هم یاد بگیری و کی میره اینهمه راه رو ولی دوستای هم سنم از همون موقع بلد بودن و فعالیت استارآپ و کاری هم داشتند.
سلام بر حسین عزیز
وقتی از شهر برفیت حرف زدی خیلی خیلی احساسم خوب شد ، تحسینت میکنم که خودت رو به خوبی واکاوی میکنی و اونو با ما به اشتراک میذاری ، بعد خوندن کامنتت این به ذهنم رسید که هربار که کاریو سخت گرفتم و قدم برای انجامش برنداشتم کلی از سی پی یو و رم مغزمو درگیر میکرد و به قول استاد همش میشد نشتی انرژی ، حتی کارهای ساده ها ، مثلا شستن ظرف ها یا تمیز کردن خونه یا آب دادن به گلدونا ، وقتی انجام دادنش رو به تعویق مینداختم خیلی خوب متوجه میشدم که هفتاد درصد ذهنم گیر اینکه اون کاره تیک نخورده هاا ، اون کاره تیک نخورده هاا و الکی واسه خودم مشغولیت ذهنی ایجاد میکردم اما کافی بود انجامش بدم.
اولا که کلی خودمو تحسین میکردم بابت انجامش بعدش به راحتی میتونستم تمرکزم روی کارهای دیگه م بذارم .
یادمه یه جا خوندم که ژاپنیا یا چینیا دقیق یادم نیس ، یه قانون دارن به نام قانون پنج دقیقه . این قانون میگه که اگه انجام کاری واست سخته به ذهنت بگو فقط پنج دقیقه انجامش میدم و بعد گذشت اولین پنج دقیقه خیلی خیلی راحت کار رو به اتمام میرسونی . اینو میتونی توی درس خوندن کتاب خوندن یا هر چیز دیگه امتحان کنید .
بازم ممنون بابت نشر آگاهی ،کامنتت اینارو برام تداعی کرد ، مرسی حسین عزیز
سلام بر استاد عزیز و دوستان
من کسب و کار را بسیار در ذهن خودم بزرگ می کنم و اینقدر فکر می کنم و اینقدر به آن بالا پر می دهم و تمام نکات و مسائلی که ممکن است پیش آید را بررسی و پیشبینی می کنم که احساس می کنم مغزم دارد منفجر می شود و بعد ترسها سراغم می آید که نکند از پسش برنیایم یا ممکن است چیزی را در نظر نگرفته باشم و اتفاق بیفتد و من شکست بخورم و سرمایه ام را از دست بدهم و آبرویم هم برود و دیگر جرآت نکنم کاری را استارت بزنم
و تازه کاغذ برمیدارم و ذهنم را روی کاغذ می آورم و کلی باید و نباید و شرایط برای شروع کار لیست می کنم و…
و در نهایت منتظر می مانم تا شرایط محیا شود و زمان مناسبی فرا رسد که همه این لیست آماده و ریسکهایی که ساختم برطرف شود
و خیلی مشخص هست که من با اینکه ایده های خیلی خوبی دارم و حل مسئله را هم خوب انجام می دهم هرگز کاری را شروع نکنم
یک موضوعی که دیدگاه راحتی داشتم و برایم راحت انجام می شد این بود که همه می گفتند وقتی کارمند باشید و سرکار می روید نمی تونی بچه داشته باشی و خیلی سخته چون باید بذاری و بری سرکار یا پرستار می خواد و هزینه هاش بالاس و یکی بیشتر نمیشه آورد و …
ولی من این را باور نداشتم و زمانی که بچه دار شدم قانونی که سالها توی مجلس معطل مانده بود تصویب شد که خانمهایی که بچه کوچک تا زیر 6 سال دارند ساعت کمتری باید سر کار باشند و یا از صبح و یا از بعد از ظهر می توانند بروند
و قوانین دیگه ای که یکی یکی تصویب می شد و آخرین مورد در مورد بچه سوم من بود که این قانون تصویب شد که برای بچه سوم به بعد دولت زمین و نوبت خرید ماشین از کارخانه و وامهای مخصوص اجاره خانه به هر مادر داده می شود و هیچ کس باور نمی کند ولی برای من خیلی طبیعی است
به نام خداوند جان آفرین
حکیمسخن در زبان آفرین
سلام و درود
استاد خداروشکر که به خوبی فایل می گذارید و همیشه ما اعتماد کنیم به احساس خودمون فایلی میاد که باید بشنویم
من خیلی خوشحالم
مدتی هست که دارم بیشتر فکر میکنم و نتایج خوب رو بیشتر میبینم
متعهد شدم به انجام بهتر تمرینات
استاد بابت تمرینات و یادآوری های که بهمون میکنید چه در فایلهای دانلودی چه فایلهای محصولات بینهایت سپاسگزارم
هدف یا مسیری که برای خودم امکان پذیر بود
ازدواج من
من می گفتم نمیخوام ازدواج کنم
دلیل اینکه دلم نمیخواست مسولیت بگیرم
چون بعد از جدایی از همسر سابق
تنهایی کار و با دوستان تفریح بهم خوش می گذشت
یادمه عید بود و من بعد تعطیلات گفتم خدایا من شوهر میخوام و دوست دارم این ویژگی ها رو داشته باشه
اخلاق خوب کمک تو خونه با خانواده بودن
سلامتی جسم
داشتن خونه و ماشین
و کار
الان میدونم چون آسون بود و میدونستم میشه
اواسط اردیبهشت با معرفی من با همسرم آشنا شدم و در تیرماه همون سال ازدواج کردیم
و خدا رو شکر همین بود
گاهی به همسرم میگم من چرا نخواستم تو وضعیت مالی بالاتر داشته باشی همینکه خواستم رو بدست آوردم
مورد بعدی بدنیا اومدن فرزندم در سن 35 سالگی
ازدواج که کردم خدا یه پسر خوب از همسرم بهم داد که 10 سالش بود و اصلا بزرگ کردنش به عنوان اینکه از خودم نیست مسله نبوده و خداروشکر خیلی دوستش دارم پسرم میگفت من داداش میخوام و من میگفتم خودت کافی هستی
خلاصه اتفاقی افتاد 2تا از نزدیکان ما فوت کردند و من در مراسم اونها گفتم روزی من و همسرم بریم این بچه خیلی تنها میشه
دقیق تعطیلات عید بود و ما 3و 7 تعطیلات 2عزیز از دست دادیم
به همسرم گفتم خدا بهمون بچه بده عالیه
حالا بزار امتحانات تموم بشه میرم دکتر
10 سال هم قرص خورده بودم و پریود ی نامنظمی داشتم
کلا به اینکه چی،میشه بچه دار بشم یا نه فکر نمی کردم ولی خواستم
امتحانات خرداد تموم شد
من حالم خوب نبود حتی آمپول پنی سیلین برای عفونت گلو زده بودم
به مسول آمپول که تو مطلب دکتر خانواده بود یه سری سوال پرسید و اینکه از آخرین پریود ی کی میگزره من فکر کردم یادم نمیومد
گفت یعنی چی گفتم نه چند ماه گذشته
تاکید کردند سونو برم
وقتی رفتم دکتر گفت 16 هفته بارداری هستی
و فرزند پسر هست
به همین راحتی
الان پسر دوم من 8سال داره و هنوز همه بارداری منو مثال میزنند که چقدر ساده بود
تازه دکتر میگفت جفت پایین هست این مراقبت ولی من متوجه نشده بودم و حتی مسافرت هم رفته بودم
این 2موضوع که به راحت ترین شکل اتفاق افتاد
خونه عوض کردن
ثبت نام در مدرسه دلخواه بچه ها با وجود ناحیه دیگه و یا طرح آدرس نبودن و خیلی اتفاقات دیگه
که میخوام همه رو بنویسم و باورهایم رو قوی تر کنم تا بنویسم از نتایج جدید
اما اون چیزی که تو ذهنم سخت پیش رفت
ساخت و درست کردن زمین کشاورزی و تبدیل به باغ پر ثمر
دلیلش میتونه این باشه که همیشه شنیدم باید اول خرج کنی درخت بکاری چند سال خرج بعد خدا بهت محصول میده و این تو ذهنم من سخت شده
دوم تبدیل خونه 1خواب به 3خواب از نظر خریدن
الان باور تو خونه 3خواب مستاجر هستم
و باور اینکه صاحب خونه خوبه و اجاره همیشه میرسه رو دارم
ولی هنوز خرید خونه نه
کامنت ها ی بچه ها از خرید خونه خیلی عالیه و نشانه ها هر هفته میشنوم یه عزیز که می شناسم خونه خریده و رشد کرده
دلم میخواد بیشتر رو باورهایم کار کنم و نتیجه رو به زودی بهتون بگم
واقعا استاد درست میگن وقتی بخواهیم
مقدمات رو تو ذهن و بعد در واقعیت اجرا کنیم میشه به آسانی
در مورد ازدواج من به اینکه چی بخرم و چگونه باشه و حتی هدیه برای همسرم فکر کردم و تهیه کردم و خیلی زود انجام شد چون برام سخت نبود که نمیشه
برای فرزند به خرید لباس و اینکه بیاد چی لازم داره چیکار کنم چطور با پسر بزرگتر رفتار کنم
فکر کردم و شد
اما در مورد خانه هنوز این اعتماد که بدم چند بنگاه رو بگردم نداشتم باید عمل کنم و ایمان دارم میشه
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
بهترینها تقدیم لحظات ت تو ن باد
به نام خداوند دانای فرزانه
امروز پنجشنبه آذر ماه سال 1402
با توکل به خداوند بلند مرتبه شروع میکنم .
فایل رایگان دستیابی به اهداف
نکته مهم :
نتایجی که استاد عباس منش تونستند ایجاد کنند به واسطه ی اون تعهد و تمرکزی هست که جهت محقق شدن خواسته ها شون داشتند .
اگه بخوام تجربیات خودم رو در مورد این آگاهی بگم , باید بگم که من هیچوقت روی فکرم و توجهم تعهد نداشتم .
صبح با بیدار شدنم ، یک حالت کسلی و بی حوصلگی تو وجودم حس میکنم .
عصبانیت در برخورد با اعضای خانواده ام ، بخش اعظم شخصیت من هست .
دیگه نمیخوام با دروغ ، خودم رو درمان کنم .
دوست دارم با واقعیت کنار بیام . آخه همواره یکی از ویژگی های بدم ، توهم زایی بود .
من هیچگاه رویا پرداز نبودم امّا به توهم زایی در شخصیتم ، پر و بال داده بودم .
خصوصاً در بحث روابط . به محض اینکه سرم رو روی بالش میذارم ، توهمات یک رابطه ی جنسی با کلی خانم ، تو ذهنم ترشح میشه .
هنوز نبوده که در طول کل زندگیم مثلاً یک هفته فکرم مثبت باشه و همش به همون تفکر بپردازه .
همیشه ترس . همیشه استرس . همیشه توهم زایی . همیشه به دنبال رد پایی از شانس . همیشه اضطراب . گاهی اوقات افسردگی . همیشه بدبینی . همیشه عصبانیت . همیشه تهمت . همیشه غیبت و شوخی های بی مورد ( این دو تا به شدت تو شخصیتم جای گرفته بودند ) همیشه تخریب کردن . همیشه مسخره بازی کردن ( با این روش های نادرست میخواستم جلب توجه کنم . میخواستم ارزشمند بشم . میخواستم خودم رو نشون بدم . ) همیشه پرخاشگری . بی احترامی که تا دلت بخواد . ( خصوصاً در مورد پدر و مادرم . )
همیشه اون زمان که متنی رو شروع به خوندن میکنم ، کلمات رو میبینم ، اما تمام توجه و تمرکزم روی وجوه نامناسب افراد ، اتفاقات و جنبه های زندگی است . به پایان متن که میرسم ، میبینم اون صفحه کاملاً خونده شده اما من حتی یک کلمه رو هم درک نکردم . متوجه میشم که در تمام این دقایق تمرکز من روی هزاران مورد نادلخواه بوده . فقط داشتم به ناخواسته هام فکر میکردم . ( این مورد رو میلیون ها بار تجربه کردم . خصوصاً در دوران مدرسه و دانشگاه . کلاً هر موضوعی که ربط پیدا میکرد به متن . )
یکی توهم زایی
یکی هم باور های غلط و نادرست
این دو مورد رو به وضوح در شخصیتم شاهد هستم . از خیلی سال هست .
برای همینه که به محض اینکه دفترم رو برمیدارم و خودکار تو دستم میگیرم ، نمیتونم حتی یک سطر رو مشغول خوشنویسی باشم .
این نشون میده اینقدر افکار منفی و مخرب تو ذهنم قدرتمند شدند که جایی برای ایجاد تفکر مناسب نیست .
و من از خداوند متعال درخواست کردم تا منو یاری کنه .
خدایا بهم کمک کن تا بتونم این باور های فقر آلود و نامناسب رو از بین ببرم و به جا شون باور های ثروت آفرین و توحیدی رو تو ذهنم بسازم .
میخوام این باور های ثروت آفرین و توحیدی از بنا به شکل کاملاً اصولی و درست تو ذهنم ایجاد بشه .
این یکی از بزرگترین رویا ها و خواسته هام هست .
خدایا خودت از درونم آگاهی . روزانه دقایق زیادی رو با آدمها دعوا دارم . اینا همش نشون میده که شیطان تمام ذهنم رو کنترل کرده و شرک و بی ایمانی تو وجودم شکل گرفته .
خدایا تو خودت شاهد و گواه ذهنم هستی .
از باطن و حقیقت درونی ام آگاهی .
من قبول دارم که انسان مشرکی بودم تا الان .
اما ازت درخواست میکنم تا منو ازین پریشان احوالی نجات بدی .
خدایا بهم کمک کن . من میخوام با تمام وجودم ، تغییر کنم .
من با تمام توان میخوام باور های ثروت آفرین و توحیدی رو تو ذهنم بسازم .
تنها و تنها نیازمند خودت هستم . چون خالق من فقط توئی و بس .
کمک کن تا بتونم این توهمات ذهنی ام رو از بین ببرم .
کمک کن تا بتونم این باور های فقر آلود و نامناسب رو نابود کنم .
من هم میخوام این موهبت زندگی که بهم دادی رو در تمام جنبه های مثبت ، زندگی کنم . خدایا من با تمام وجود میخوام زندگی ام رو بسازم .
حاضرم تا روزهای زیادی رو سر به سجده ببرم تا بتونم شکرگزاری ازت رو انجام بدم .
کمکم کن …
خداوند یه در هایی رو باز میکنه که الان نمیدونم چیه .
این جمله رو میخوام برای خودم باور سازی کنم .
من هم همانند استاد عباس منش ، برای قدم برداشتن جهت محقق شدن خواسته ها ، اینقدر بهانه میاوردم که نگو . هزاران ترس تو ذهنم شکل میگرفت ، خودم هم اینقدر رسیدن به اون هدف رو سخت و طاقت فرسا جلوه میدادم که در نهایت حتی فکر کردن در موردش رو هم مسخره میدیدم . آخر سر هم نه تنها هیچ اقدامی برای اون خواسته انجام نمیدادم بلکه کلی هم احساس بد و افکار نامناسب گیرم میومد .
اما الان که تونستم این جمله رو بشنوم ، میخوام برای قدم برداشتن در مسیر خواسته هام این جمله رو برای خودم تکرار کنم .
تمرین :
تعیین کردن یک خواسته .
قبل از انجام هر عملی ( چه فیزیکی ، چه ذهنی )
تکرار کردن بیشمار این جمله :
«« خداوند یه در هایی رو برام باز میکنه که الان نمیدونم چیه . »»
( خدایا من فقط با تکرار کردن همین جمله به وهابیت شما توکل میکنم . )
یکی از مشکلاتی که از ایام کودکی باهاش دست و پنجه نرم کردم ، این بود که قدم برداشتن برای هر چیزی تو مغزم سخت و غیر قابل حرکت بود .
همانند یک سد عظیم که جلوی حجم وسیعی از آب رو گرفته و نمیذاره حتی یک قطره هم عبور کنه ، عمل میکردم . خصوصاً موارد و موضوعاتی که ربط پیدا میکرد به تنهایی اقدام کردن . اگه موردی بود که به تنهایی باید انجام میدادم ، دیگه بهونه آوردن های من ترشح میشد . دوباره اون خانه ای که با ترس هام ساخته بودم ، شروع میکرد به گسترش پیدا کردن . این خونه هر لحظه وسیع تر و عظیم تر میشد .
هر جزئی از این خونه که با ترس و بهانه ایجاد شده بود ، شروع به گسترش میکرد .
همین لحظه که در حال نگارش این بند از کامنت هستم ، ذهنم شروع کرده به دعوا کردن با یک فردی .
هیچ واقعیتی وجود نداره که این فرد گناه کاره . اما ذهن من به بدترین وجه ممکن داره دعوا میسازه بر علیه افراد .
دقیقاً یک کشمکش ، یک ضرب و شتم غیر قابل تصوری ، سراسر محیط مغزم رو فرا گرفته .
هر دعوایی که تموم میشه ، یک دعوای دیگه با یک انسان دیگه تو ذهنم شروع میشه .
این همون موردی هست که نشون میده ، این تفکر برخواسته از جایگاه شیطان هست .
یه نگرشی هست که داره منو از ریل خارج میکنه .
یه طرز تفکری هست که داره منو وارد یک سیکل معیوب میکنه .
اما تصمیم گرفتم تا به نوشتن افکارم ادامه بدم .
نمیخوام باهاش دست و پنجه نرم کنم . چون هیچ کاری نمیتونه باهام بکنه .
چون کاملاً موقتی خواهد بود .
فقط میخوام شناخت دقیقی از نحوه ی افکارم داشته باشم .
این قدم اول هست . و میخوام بگم خدایا شکرت که تونستم بفهمم که در یک مدار خیلی بدی قرار گرفتم . این واقعاً یک اصل و اساس هست برای تغییر .
وقتی که تمرکز میکنم روی چیز هایی که بهم قدرت میده .
وقتی که توجه میکنم به الگو های مناسب . الگو هایی که موفقیت کسب کردند ، ( این افراد رو پیدا کنم . ببینمشون . باهاشون ارتباط برقرار کنم . در مورد موفقیت ها شون سوال بپرسم . اشتراکات شون رو کنار هم بذارم . ) ایده هایی از طرف خداوند الهام میشه که باعث موفقیت و خوشبختی میشه . به میزانی که من احساس بهتری پیدا کنم . به میزانی که من توکل و ایمان بهتری به خداوند نشون بدم . به همین نسبت الهام و هدایت بهتری دریافت میکنم .
خوب ، این موضوعی هست که تفاوت زیادی داره با شخصی که همین جوری با شانس و اقبال یک بیزینس رو شروع میکنه .
یا فردی که دلیل موفقیت های خودش رو نمیتونه بیان کنه . یعنی تصور میکنه عوامل بیرونی دست به دست هم داده و منجر به موفقیتش شده .
خود من زمانی که انسان موفقی رو میدیدم ، فکر میکردم دلیل موفقیت مالی این فرد اینه که نماز اول وقت میخونه . ( آخه بر اساس اون شنیده هام فکر میکردم . آخه میگفتند : نماز اول وقت ، باعث وسعت رزق و روزی میشه . ) بعد که نگاه میکردم ، میدیدم یکی دیگه از هم صنفی ها شون همین کار رو انجام میده اما موفقیتی کسب نکرده .
باز ذهنم میگفت : این بابا که نتیجه نگرفته ، برخورد مناسبی با مشتری ها نداره .
خلاصه هزار تا عامل رو خودم یا بقیه پیدا میکردیم که هیچ ربطی به موفقیت مالی نداشت .
در نهایت هم بی خیال این موضوع میشدم . چون نمیتونستم عامل اصلی رو در بیارم .
گاهی اوقات فکر میکردم این فرد یک دعایی … همچین چیزی تو مغازه اش داره که اینقدر مشتری تو مغازه اش میرن .
همیشه میگفتند :
دم روباه
مهره خر
دعای وسعت رزق و روزی
و ان یکاد الذین
ایناست که باعث پول درآوردن میشه .
یا در مورد یک انسان خلافکار هزاران بار شنیدم که:
این بابا با خودش دعای ( تیر بَند ) داره .
این بابا با خودش دعای ( دهن بَند ) داره .
برای همینه که طرف وقتی از ایست و بازرسی میخواد رد بشه ، هیچ مأموری بهش کاری نداره . همون لحظه دهن مأمور ناخودآگاه بسته میشه .
شاید براتون خنده دار باشه اما این واقعیت مزخرف رو میلیون ها مرتبه شنیدم . از افرادی که خیلی خیلی قبول شون داشتم .
اینا همون شنیده های زندگی ام بود که منو برنامه ریزی کرده بود که فقط یک عامل و مولفه ی بیرونی است که باعث موفقیت در هر جنبه ای میشه .
استاد عباس منش ، زمانی که از دهن خودتون شنیدم که گفتید :
دلیل این که سایت عباس منش دات کام در بین تمام زبان ها در بین اون همه سایت های موفقیت با اختلاف برترین سایت هست ، برای این که با تمرکز بالا روش کار شده ….
تحسین تون کردم .
پروردگارا برای استاد عزیزم آقای سید حسین عباس منش که تونسته زندگی ای رو داشته باشه که در تمام جنبه های زندگی عالی و پرفکت هست ، آرزوی موفقیت دارم .
پروردگارا برای استاد عزیزم آقای سید حسین عباس منش که اینقدر تمرکز بالایی داره و متعهد هستند برای پیمودن مسیر درست ، آرزوی خوشبختی دارم .
پروردگارا برای استاد عباس منش و خانم مریم شایسته دوست داشتنی که اینقدر رابطه ی رویایی و عاشقانه ای با هم دارند ، آرزوی روابطی رویایی و لذت بردن از تک تک لحظه های زندگی رو براشون دارم .
رابطه ی رویایی شما دو فرشته ی مهربون ، الگوی زندگی من هست . من هم دوست دارم تا این نعمت خداوند رو تجربه و زندگی کنم .
پروردگارا برای استاد عزیزم آقای سید حسین عباس منش که فردی هستند که تونستند به تمام خواسته ها و اهداف شون در راحتی ممکن دست پیدا کردند ، آرزوی آرامش و آسایش دارم .
پروردگارا برای استاد عزیزم آقای سید حسین عباس منش که الگوی مناسب برای تغییر زندگی ام هستند ، آرزوی سلامتی دارم .
پروردگارا اینقدر ثروت به استاد عباس منش عطا فرما که به حساب درنیاد .
اینقدر بهشون ثروت هدیه بده که غیر قابل تصور و شمارش باشه .
آفرین !
باریکلا !
ماشاالله !
احسنت به شما استاد گرامی که تونستید زندگی تون رو تغییر بدید و اهداف تون رو محقق کنید تا اینکه الگوی مناسب برای من و خیلی از افراد دیگه باشید .
خدا رو هزاران بار شکر …
در پاسخ به سوال شما استاد بزرگوار باید بنویسم که :
میخوام در مورد تغییر دستخط خودم بگم . چون این اتفاق خیلی برام شگفت انگیز هست .
شخصی بودم با یک دستخط افتضاح . اینجوری بگم : زمانی که یک مطلب رو یادداشت میکردم ، حتی خودم هم به سختی میتونستم همون متن رو از رو بخونم .
حتی سر امتحانات مدرسه یا دانشگاه ، وقتی میخواستم تقلب برسونم به دوستانم ، خطم اینقدر بد بود که باید از رو برای همکلاسی هام میخوندم . یعنی طرف یا اصلاً نمیتونست بخونه یا هم اگر میخواست بخونه با بدبختی باید کلمات رو میخوند .
تا اینکه یک روز تو اینستاگرام دستخط های استاد اکبر فتحی رو دیدم .
اینقدر زیبا بود که اولش فکر میکردم غیر واقعیه . آخه هیچ وقت عین اون خط رو ندیده بودم .
بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودم ، گفتم بیا بهش پیام بدم ببینم چه جوریه .
پیام دادم ایشون هم تو تلگرام ، آیدی یه پشتیبان رو برام فرستاد .
از پشتیبانی سوال کردم که امکان پذیر خواهد بود تا من هم بتونم به همین زیبایی بنویسم . ایشون گفت آره . من خودم این دوره ها رو گذروندم . اگه طبق آموزش پیش برید و تمرین درستی داشته باشید ، میتونید عین همین دستخط بنویسید .
من هم گفتم ثبت نام میکنم به هر قیمتی که شده .
تا یادم نرفته بذار بگم . تو شروع تمرینات اینقدر مقاومت ذهنی داشتم که نگو .
که تو نمیتونی .
که این کار خیلی سخته .
که بیخیال شو ، بدردت نمیخوره .
و … ( واقعاً هم برای منی که دستخط بدی داشتم سخت بود . )
اما من پامو کردم تو یه کفش . گفتم باید این خط رو یاد بگیرم .
خلاصه با هر ضرب و زوری بود شروع کردم .
خدا شاهده دوره به دوره رو با موفقیت پشت سر هم انجام دادم .
اون اوایل وقتی پشتیبان بهم یک متن میفرستاد و میگفت :
از روی همین بنویس و برام بفرستید .
خدا شاهده نوشتن یک سطر از اون دستخط برام حدوداً 20 دقیقه طول میکشید . اما من انجام دادم .
تا اینکه خیلی پیشرفت داشتم و یک روز پشتیبان دستخطم پیام داد که :
از دستخط قبلی تون به همراه دستخط جدید تون عکس بفرستید ،
من میخوام عکس دستخط قبل و بعد هنرجو درست کنم و تو گروه تلگرامی بذارم .
وقتی عکس براشون ارسال کردم ، بنده خدا میخواست قلبش از جا کنده بشه .
انگار که برق اونو گرفته .
اصلاً نمیتونست قبول کنه .
تا حالا تو عمرش آدمی مثل من رو ندیده بود که از یک دستخط به اون افتضاحی برسه به یک فرد با دستخط فوقالعاده حتی از خودش هم بهتر .
تعریف از خود نباشه ، خودش بهم گفت که من تا الان هنرجویی نداشتم که بتونه اینقدر عالی یاد بگیره .
البته این تجربه ای بود که من بر ترس هام غلبه کردم و حرکت کردم . اما کسی که بهم کمک کرد ، خداوند متعال بود . در واقع خداوند شجاعت منو دید و نعمت زیبا نوشتن رو بهم هدیه داد .
این یکی از مهمترین و بزرگترین تصمیمات زندگی من بود که اولش ترس داشتم ، اما وقتی که پافشاری کردم همه چیز به نفع من تموم شد .
این تجربه خیلی بهم اعتماد بنفس داد .
الان تو خانواده مون هر کی کار داره که مربوط میشه به نوشتن ، به من رو میندازن . آخه واقعاً تمیز و منظم مینویسم .
کسی که بدترین دستخط رو در بین همکلاسی ها داشته و الان تبدیل شده به یک فرد با دستخط فوقالعاده ، خوب معلومه که اعتماد بنفس این شخص تغییر اساسی پیدا کرده .
در نهایت ، خدایا شکرت که منو هدایت کردی به این فایل با ارزش …
خدایا تو را هزاران مرتبه شکرت …
5 ساعت زمان برد تا این فایل رو گوش دادم و این کامنت رو براش نوشتم .
سلام استاد عزیزم و مریم جونم
بریم سراغ اصل مطلب
آسون کردن مسیر خواسته در ذهن:من یادمه میخواستم همیشه لبخند زیبایی داشته باشم و این خواسته در من شدید شده بود چند سالی و خوب دندونام رو دوس نداشتم ب خاطر عدم عزت نفس و خوب ی چند سالی این ارزورو داشتم و چون تو ذهنم رسیدن ب این خواسته و ب دست اوردنش راحت و امکات پذیر بود و در کل پیچیده نبود من مدتی رو اندازه 5 الی 6 7 ماه رفتم سر کار و با پول تمامی حقوقام تونستم دندونامو کامپوزیت کنم ب اون لبخند زیبایی ک میخواستم رسیدم
من نمیخوام بگم کارم درست بودا یا نه
ولی برام امکان پذیر و راحت بود
و در ضمن دو س جا ناامیدم کردن ک تو کیس کامپوزیت نیسی و باید اول ارتودنسی بشی ولی من باور داشتم ک بهترین کیس واسه کامپوزیت منم چون ایرادی نداش دندونام و فقط کمی فک بالام جلو بود و خوب رنگ دندون هم قاعدتا سفید نبود
و منم بعد چندین تلاش ب دکتری هدایت شدم ک خیلی راحت این کارو تو یروز برام انجام داد و الان من نزدیک 3 ساله ک ب اونچیزی ک میخواستم رسیدم
فارع از درستی یا غطط بودنش چون تو ذهنم رسیدن بهش اسون بود اقدام واسش اسون و راحت بود و در کل مطمعن بود زود هدایت میشم و تو مدت زمان کوتاهی به هدفم میرسم واسه همین با عشق براش قدم برداشتم با این ک چندین بار ناامیدم کردن
و هدف دومی ک من بش رسیدم و تو ذهنم اسون بود نسبتا یادگیری رانندگی بود با این ک مادرم مگفت سخته کار مرداس ولش کن تو با ماشین تمرین نکردی تو بابا بت ماشین حتی نمیده حتی مخالف گواهینامته
و من وارد این کار شدم چون سخت نمیدیدمش و مطمعن بودم میتونم و یادگرفتمش و واقعا مجعزاتی شد.من از پسرا پارکای دوبلمو جلو افسر بهتر میزدم و تو روزی ک من قبول شدم و پارک دوبل ام با ون زدم هم ماشین هیچ پسری قبول نشد و منم دور از خبر دار شدن پدرم با پول توجیبای ماهم و کمی کمک مادرم از نظر پولی فق ن حمایت عاطفی مدرکم اومد در خونه و موفق شدم با این حتی هیچکس ی بار ب من ماشین نداد تمرین کنم و من همش پول دادمو جلسه اضافه دوسه بار برداشتم و تا اون موقعم سوار هیچ ماشینی نشده بودم قسمت راننده ل
ولی یادمه تو ذهن من اسون و شدنی بود
سخت کردن مسیر خواسته تو ذهن:من اصولا خیلی اینجور ادمیم ک حتی امورای روزانرم سخت میبینه ذهنم مخصوصا مسیر طولانی رو رفتت و خیلی تنبلم
و بارها و بارها شده نرفتم قدم برنداشتم منصرف شدم
و نگم ک چ قد ضرر کردم
خیلی خیلی زیاد شده
و همشون تو ذهنم سخت میشن چون میشینم مسیرو تو ذهنم باز مکنم و برام فوق العاده رنج اور و سخت میشه حتی از خود واقعیت اونجا رفتنم سخت تر میشه واسه ذهن من
و من دگ ذهنم نمزاری حرکتی کنم
خیلی نقطه ضعف دارم تو این زمینه و پاشنه اصلیمه و باعث شده امور روزمره اقدامات عقب مونده و ی سری ارزو هایی ک دارم ک فقط با قدم برداشتن میسر میشه برای ذهنم ب شدت سخت و پیچیدس و رنج محظه فراتر از واقعیت اون کار و انجامشون نمیدم
27 سالم شده و هنوز بلاتکلیفم تو تصمیم گیری و عمر داره میگذره
میخوام سعی کنم بهترش کنم و مث قبل عملگرا باشم
و مثل قبل بی ایمان بی عمل نباشم
اون امور قبلی خود ب خود تو ذهن من اسون بودن برای همینم بشون رسیدم
و اونایی ک سختن هنوز بشون نرسیدم و دارم درجا میزنم و میترسم بس بشون فک میکنم ب قدم ب قدمشون و مغزم بدجور رنج میکشه
از اگهیاتون ممنونم استاد عزیزم
خیلی از تجربیات شما لذت بردم و چ قد مریم جانو تحسین کردم خدامیدونه از ته دل واسه کارای فوقالعادشون برا اشتغال و درس خوندن
و واسه بهترین شاگرد بودن
سلام و درود بر استاد عباس منش و خانواده گرامیش ،ممنونم از فایل بسیار قابل فهم و تاثیر گذاری که شنیدم ،چنین چیدمانی درکارهایی که خداوند در زمان و مکان مناسب برایمان پیش می آورد واقعا درست وبه جا هستند علیرغم عجله ای که گاهی اوقات انسان در کارهایش دارد سر آخر که نگاه می کند درستی و حقانیت اموراتی که پیش آمده را درک میکند و شکرگذاری پروردگارش رابه جا می آورد ومن از وقتی که با این سایت آشنا شدم چنین هم زمانیهای مثبت را احساس کردم وهمه به نفع من بودند واین زندگی متفاوت از قبل رامدیون استاد عزیز و فایلهای رایگانش وسایت پر بهره اش هستم سلامتی وطول عمر را از خداوند مهربان برای استاد عزیزم و خانواده بزرگش خواهانم.
با سلام خدمت استاد عزیز و تمام دوستان
من حدود دو ساله که خیاطی میکنم داخل خونه و یه مقدار در آمد هم دارم اما طبق قانون تکامل خواسته من بیشتر شده و در آمد بیشتری میخواستم و هیچ ایده ای نداشتم و تا گفته نماند که در حال گذراندن دوره دوازده قدم هم هستم
یه شب قبل خوابیدن یه ایده اومد به ذهنم که مزون کرایه لباس مجلسی راه بندازم البته کمابیش یه چندتا لباس حدود انگشت شمار برای کرایه گذاشته بودم و اما مشتری چندانی هم نداشت
و من تنوع بالا میخواستم تو لباس ها
اما هیچ سرمایه ای نداشتم
و یه مقدار چهار میلیونی که طبق باورهایی که از استاد یاد گرفته بودم جمع کردم
که برم چرخ خیاطی راسته دوز بگیرم چون چرخم یه چرخ خونگی بود
و این ایده این بود از لباس های بقیه استفاده کن و اونا رو کرایه بده یا بفروش
و باور کنید من هیچ ایده ای نداشتم که بعدش چی میشه و همه چیز قدم به قدم بهت گفته شد
من تو نرم افزار دیوار آگهی های لباس مجلسی رو سرچ کردم و به تک تکشون که لباس های قشنگ و به روز داشتم پیام دادم که لباستون بدین مزون من که بفروشم و کرایه بدم
و بقیه رو خداوند انجام داد که دل بیشترشون نرم شد و به من اعتماد کردن و لباس هاشون رو در اختیار من گذاشتن و من تو خونه کارم رو شروع کردم و لباسا شد حدود 150 تا لباس از جمله لباس عروس و مجلسی
الان که دارم مینویسم خودم نمیدونم چی شد که شد واقعا
و قدم بعدی بهم گفته شد
که اون پولی که دارم همون چهار میلیون رو برم مغازه رهن کنم
چون رفت و آمد مشتری به خونه زیاد شده بود و نیاز به جا و مغازه داشتم چون واقعا تو خونه هم جا نبود
ما تو شهرستان گلبهار هستیم
و این جا رهن مغازه ها حدود 10 به بالا پول پیش میخوان
ولی من گفتم خدایی که این همه لباس رو برای من جور کرده که پول تهیه این لباس ها واقعا چندین و چند میلیونه
صد در صد میتونه برام مغازه هم جور کنه
و باز هم با توجه به آموزه های استاد یاد گرفتم که هیچ عاملی رو در مقدار در آمد دخیل ندونم و فقط تنها عامل رو باور هام بدونم
گفتم میخواد مغازه هر جا باشه مشکلی نیست فقط میخوام نزدیک خونه باشه و مقدار رهنش با پولم جور باشه
رفتم دنبال مغازه
یه چندجا نزدیک خونه پیدا کردم و حتی قبول کردن که اوکی کنیم اما با پنج میلیون رهن منم گفتم مشکلی نیست جور میکنم
وقتی برای بار دوم تماس گرفتم باهاشون گفتن نه ما رهن نمیدیم و پول بیشتری باید رهن بدی
اون لحظه یکم احساسم بد شد اما سریع افسار افکارم رو دست گرفتم و گفتم خدا جور میکنه
و دوباره گشتم دنبال مغازه
یه جا پیدا کردم که با پول من جور شد قرار برم بازدید و همون شب رفتم و دیدم که تو مکان خیلی خلوت و تقریبا م روبه ای بود که اونم پول رهنش 10 میلیون بود ولی من گفتم مشکلی ندارم خدا برام مشتری رو هر جا باشم میفرسته و قرار شد مسئول بنگاه تماس بگیره با صاحب مغازه و پول رهن رو برسونه به مبلغ پول من
اما هر چی تماس گرفت صاحب مغازه جواب نداد
و همینطور که نشسته بودم تو بنگاه املاک و منتظر بودم یه نفر وارد مغازه شد و گفت من یه مغازه دارم میخوام بدم رهن و اجاره
مسئول بنگاه هم گفت به این خانم میدی مغازه رو
و اونم قبول کرد و رفتیم بازدید مغازه
تو مکان خیلی شیک و جدید و پر رفت و آمد
و همون شب قولنامه کردیم
جالب اینجاست که من فقط 4 میلیون داشتم و صاحب مغازه گفت مشکلی نیست شما اون یک میلیون رو بعداً بدی و همه چی درست شد و خدا همه کارها رو کرد
و الان که دارم مینویسم این کامنت رو وسایل رو بردم مغازه و قراره از شنبه مغازه افتتاح بشه
و قدم به قدم هدایت شدم
و همه رو نتیجه ایمان و عمل میدونم
خدا بسیار سپاسگزارم از قوانین بدون نقص و کامل و دقیقت
و بسیار سپاسگذارم از استاد عزیزم که واقعا این سایت گنجینه ای گرانبهاست و سراسر خیر است و خیر
سلام به عزیزان هم خونه
مرسی از شما و از خدا که کنار شما آرامش می گیرم.
تجربه ایی من دارم از شروع یه فعالیت که خودم تصورم این بود که به من گفته شده و ایده ی خوبیه و خیلی خوش بین بودم نسبت به پولسازی و بهتر شدن وضعیت مالی ام.
داستان به اینصورت شروع شد که کادر درمان هستم و توی دو مرکز درمانی هم زمان به صورت درصدی با ساعت های حضور آزاد مشغول به کار بودم.
دو دستگاه مانیتورینگ قلبی خریدم بر اساس تجربه ی کاری که داشتم به عنوان کاربر دستگاه ، تا حین اینکه خدمت درست و دقیق و مسئولانه به بقیه ی خودم ارائه می دم ،در امد ماهیانه ام هم افزایش پیدا کنه.
ولی از اول برای میزان جواب دادن این ایده شک و تردید داشتم که الان متوجه شدم یک اشکال کارم این بود.
و اینکه امیدم به جای اینکه به سیستم جهان هستی باشه ، به دستان پزشک متخصص قلبی بوده که درخواست مانیتورینگ قلب بنویسه و من خدمت انجام بدم ( شرک) و ….
که نگرفت
پولی که خوابوندم توی این کار ، سود دهی نداشت.
سعی کردم روی باورهای اشتباهم کار کنم و اشکال کارم رو پیدا کنم
مرکز درمانی که برای این کاردر نظر گرفته بودم رو تغییر دادم . و دستگاه ها رو جابجا کردم و فکرم این بود که شرایط بهتر میشه. توی سایت های مربوطه تبلیغ گذاشتم. نیرویی رو آموزش دادم تا بامن همکاری کنه و یه کار آفرینی کوچیک راه انداختم به امید اینکه این فعالیت رو گسترش بدم و دستگاه ها رو اضافه کنم و نیروی بیشتر و به قول معروف ، سفره ایی پهن بشه و افرادی هم از این طریق با من پولسازی کنند ( دخیل دونستن عوامل بیرونی )
عملا جواب راضی کننده ایی نگرفتم .
الان هم که این تجربه رو دارم به اشتراک می ذارم گاهی ذهنم میاد و میگه داری روی ناخواسته تمرکز می کنی و از چیزی می نویسی که دوست نداری .
توی سایت یاد گرفتم که عوامل بیرونی رو موثر ندونم و روی خودم کار کنم تا باورهای محدود کننده رو حذف کنم و باورهای قدرتمند کننده تر بسازم تا جواب خوب و راضی کننده ایی از این فعالیت اقتصادی بگیرم.
حدودا دوسال پیش که این ایده به من گفته شد و استارت زدم ، یادمه خیلی خیلی پر انرژی و با امید زیادی شروع کردم . با اینکه اولش شک داشتم ولی بر شکم غلبه کردم و با انرژی شروع کردم.
کارهام روی برنامه ریزی و نظم خاصی انجام شد .
جلسه با مسیولین مرکز ، مطرح کردن این ایده و کسب رضایتشون ، توافق روی درصدی که اونها از این کار می گرفتن ، خرید دستگاه ها و هماهنگی با مهندس مربوطه برای نصب و مهارتی هم که در خودم می دیدم برای انجام این فعالیت خدماتی و …
راضی کننده بود برام و امیدوار بودم.
شروع برام سخت نبود
ادامه هم دادم
صبوری هم کردم
ولی پاسخ بعد از بیشتر از دوسال ، راضی کننده نبود.
باور دارم که چیزی و فکری و باوری در خودم هست که باید بیابمش و تغییرش بدم.
با لطف خدا ، موضوع شرک و امید به دست پزشکان متخصص قلب مرکز و دخیل دونستن عوامل بیرونی رو پیدا کردم و دارم کار می کنم روش.
کتاب فکر خدا را بخوانیم رو در حال مطالعه هستم و تمرکزم روی سایت و کامنت های عزیزان هست و فایل های دانلودی.
حجم زیادی مطلب رو دارم نت برداری می کنم
از قبل هم عادت به نوشتم داشتم و دفتر های زیادی نوشتم.
توی تمرکز روی مثبت ها و اعراض از نا خواسته ها تمرین دارم. از خودم توی این زمینه هم راضی هستم.
خدا رو خیلی سپاسگزارم بابت حضورم در این سایت.
و سپاسگزار و قدر دان وجود هم خونه ایی های دلسوز و فرکانس بالا هستم
دوستتون دارم
سلام دوستان و استاد عزیز و مریم خانم عزیز
تجربه ای دارم از بچه دار شدنم(بچه سوم)
من چندین سال باردار نشدم و دکتر زیاد رفتم آزمایش و …نتیجه این بود من مشکل خاصی ندارم
خیلی دلم میخواست بعد چند سال یه بچه دیگه خدا بهم میداد چون دو تای قبلیم بزرگ بودن
هر چی به شوهرم گفته بیا آزمایش بده مشکلی نداشته باشی…قبول نکرد و گفت من پامو نمیذارم دو تا دارم بچه میخوام چیکار
خلاصه یه روز دلم خیلی شکست گفتم خدایا تو قادر به این کاری خلقت یه بچه برات کاری نداره…این که بگی موجود باش و اون بچه به وجود میاد…همه چی دست توئه
شاید باورتون نشه انگار ته قلبم یه دریچه باز شد انگار کسی درونم گف اجابت شد
ماه بعد تستم مثبت شد
این بارداری در اوج وضعیت اقتصادی ما بود…یعنی پول درستی نداشتیم یه گونی برنج بخریم
تو باورم این بود وقتی انسانی خلق میشه خدا چون مسئولیت پذیره خودش کارها رو ردیف میکنه
خلاصه از در و دیوار هر چی هوس میکردم میرسید
خیلی راحت
همه گفتن اشتباه کردی باردار شدی دیوانه شدی
الان باید از خرج دو تا بچت بزنی بدی به این سومی
ولی من تو دلم آروم بود خدا روزی اینو جدا میده و ربطی به اون دو تا بچم نداره….خزانه بیکرانی داره
باورتون نمیشه یه کاری به شوهرم پیشنهاد شد(شغل دوم)
که از در و دیوار برامون پول میومد راحت و مثل آب خوردن زندگیمون عوض شد
همه میگن چه دختر پر رزق و روزی به دنیا اوردی
چقدر خوش قدمه
اون ها نمیدونن همه بچه ها خوش قدمن…باورهای شرک آلود ما جلوی ثروت رو میگیره
و اگر فقط نگاهت به دستان خدا باشه زندگیت میشه بهشت
خدایا دمت گرم
الان دخترم خوابه…یه سالشه و اینم بگم خیلی زیبا و خوش چهرست
خدایا ممنون
سلام به مریم عزیز واقعا لذت بردم از نوع نگاهت و ایمانت دقیقا شما این رو آسون کردی برای خودت و چقدر خداوند مهربانه که انقدر جهان رو و نظامش رو عالی طراحی کرده که به ما پاسخ میده
خدارو شکر که به این فایل و کامنت زیبای شما هدایت شدم
سپاسگذارم شما فهم گفته های این فایل رو با تجربت کامل تر ککردی
برای شما و دختر نازنینت سلامتی و شادی و سعادت آرزومندم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته پر انرژی
در جواب به تمرین این فایل که
ایا دستیابی به اهداف سخت است یا اسان ؟
من اگر بخوام مثال از خودم بزنم از اینکه کجا تونستم به خدا توکل کنم و مسیر برام اسون شد
من یادم میاد سال 97 که تصمیم گرفتم بیزنس خودم رو استارت بزنم به صورت کاملا معجزه وار من یهویی تو برنامه تلویزیون با گیاه الوئه ورا اشنا شدم و همون جا قلبم بمن گفت این همون کاریه که تو باید واردش بشی و بعد از کلی پیگیری و تحقیق تصمیم به کشت و پرورش گیاه الوئه ورا گرفتم
برای همین نیاز به گلخانه داشتم ولی من هزینه لازم برای جوشکار و نصاب گلخانه نداشتم ولی گفتم اشکال نداره خدا که منو با این شغل و این گیاه و ادمهای خیلی خوب تو مسیر اشنا کرد بقیه کارها هم خودش برای من انجام میریم تو مسیر راهها باز میشه
و بعد یه حس درونی بمن گفت تو خودت بیا گلخانه رو بساز
اون هم برای هزار متر
اولش نگران بودم چون نه جوشکاری بلد بودم و از اون مهمتر نقشهکشی ساخت گلخانه هم بلد نبودم ولی همیشه یه امید و توکل و یه باوری در درون من اون زمان زنده شده بود که همیشه اینو میگفتم همون خدایی که منو با این گیاه اشنا کرد خودش بقیه کار رو برای من انجام میده و به خودم میگفتم فوقش تو حین کار شاید نتونم انجام بدم نهایتش اینکه یه نصاب میارم دیگه
پس بذار بریم تو دلش شاید تونستم و اگر هم بتونم میدونی چقدر اعتماد بنفس و خود باوری من رشد میکنه و با موفقیت انجام دادن همین کار خودش میتونه مهمترین جایزه و انگیزه باشه برای من که رسیدن به هدفهای بعدی رو برام باورپذیرتر میکنه
خلاصه بعد با همین امید و باور قدم برداشتم و اول رفتم تو شبکه های اجتماعی چندتا عکس از گلخانه ساخته شده دیدم و بعد شروع کردم الگو گرفتن از اون سازه و بعدش خداشاهده به طرز جادویی درها برای من باز میشد ایده میاومد فلان جا اون زاویه باید بزن یا اونجوری باید تراز کنی یا اینجوری باید پایهها رو شاقول کنی و بعد دوباره میگفت برای اینکه کار برات سریعتر بشه یه پایه رو شابلون کن و بقیه پایهها رو ازش الگو بگیر من با هر پایه ساختن هم جوشکاری بهتر میشد و دستم روانتر میشد و هم اعتماد بنفسم بیشتر میشد از اینکه اره میشه و من میتونم اینکار رو انجام بدم و تو حین کار مثلا یکی از اقوامم که جوشکاری بلده اومده بود بمن سر بزنه بمن میگفت مثلا فلان جا این سبک جوش بده نتیجه خیلی بهتر میشه و بعد من میدیدم که اره راست میگه و همون جا کلی خدا رو شکر میکردم از اینکه خدا داره با من حرف میزنه و کارها رو داره برای من انجام بده
خلاصه اینکه سازه گلخانهای که اگر من نصاب میاوردم تو کمتر از 7 روز تمومش میکرد ولی من حدود نزدیک به یک ماه تنهایی صفر تا صد کار رو انجام دادم از جوشکاری سیم کشی و پلاستیک نصب کردن و حتی کشت گیاه ( البته برای کشت همسرم و مادرم بودن ) تمام کار رو تنهایی خودم انجام
وقتی این پرژوه به این بزرگی تمام شد و تمام کارها خوب و دقیق انجام شد
اقا منو میگی انگار تو آسمونها بودم و همیشه غروبها میاومدم تو گلخانه ساعتها به چیزی که خلق کردم نگاه میکردم و بارها بارها هی به خودم میگفتم خداشکرت عجب چیزی ساختیم و چقدر نتیجه عالی شد و انجام ساخت این کار خیلی خیلی خیلی به رشد اعتماد بنفس و خود باور من کمک کرد از اینکه پس اگر من این قدرت و این توانایی رو در خودم دارم بنابراین پس من میتونم خیلی کارههای بزرگتر انجام بدم
این درصورتی بود قبل از اشنایی من با این شغل و این گیاه و حتی ساخت گلخانه اصلا براش ایده نداشتم که چطور میخواد اینکار انجام بشه
ولی همیشه یه امید و توکل در درون من وجود داشت که من توانایی انجام کارهای بزرگ رو دارم
بذار قدم اول رو برداریم بریم تو دلش راهها باز میشه
و انجام اینکار باعث شد من بارها بارها از این اتفاق الگو بگیرم برای رسیدن به خواستههای بعدی
و تو مسیر اگر دیدم جایی رسیدن به هدف برای ذهنم سخت و نشدنی هست سریع میام میگم همون طور تو ساخت شد
تو ساخت گلخانه هم کار غیرممکن به نظر میرسید ولی با امید و توکل به خدا حرکت کردیم و دیدیم خیلی راحت کارها انجام شد
پس بنابراین اینجا هم میشود
و این الگو بارها بارها بمن کمک کرد
بعدش با این خود باوری تونستم وارد بیزنس خرید و فروش این محصول بشم
بعدش بیام با کارخانهها کار کنم
بعدش مهاجرت کردم
بعدش چند معامله صادراتی انجام دادم
و جالبه با رسیدن به هر هدفی خود رسیدن به اون هدف جدید باز میتونه یه الگو مناسب جدید باشه برای رسیدن به هدف بزرگتر بعدی
که رسیدن به خواستهها رو امکانپذیر میکنه
پس نتیجه میگیرم جهان به این شکل عمل میکنه
تو پای به ره در نه و از هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
من اول باید ایمان خودم رو به خدا نشون بدم و کار به چگونگی نداشته باشم و بعد تو دل مسیر الهامات میاد درها باز میشند
عاشقتم استاد عزیز
چقدر این فایل بموقع بود ، خود گوش کردن همین فایل هدایت خدا بود
که ذهن من داشت باز کار خودش رو میکرد و میخواست منو نامید کنه
ولی گوش کردن به این فایل و مخصوصا نوشتن و مثال زدن از خودم خیلی ایمان و امید و انگیزه منو بیشتر کرد برای ادامه مسیر
خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت این هدایتهای بموقعات که برای من میفرستی و همیشه منو حمایت میکنی
دوستان و استاد عزیز عاشق همه تون هستم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام به همه ی عزیزان هم خونه .
خونه ی گرم جناب عباسمنش و مریم خانم گل ، که من خودمو مهمون این خونه می دونم و از گرما و لطفش آرامش می گیرم.
من تازه وارد سایت شدم..البته یه ماهی هست که حدودا مطالب سایت رو می دیدم و می خوندم .
جناب نوری بزرگوار ، کامنت شما رو الان خوندم . شبیه خواستی هست که مدت هاست دارم بهش فکر می کنم.
پرورش گل های شاخه بریده ( رز و آفتابگردون ، مریم و … ) رو خیلی دوست دارم . کلا علاقه ام به گل خیلی زیاده و باورم اینه که اگه وارد این مسیر بشم هم از شغلم لذت می برم و هم مالی موفق تر میشم و هم با برنامه هایی که دارم برای کارهای تحقیقاتی و پرورش گل های جدید ، در مسیر گسترش جهان هستی هستم و به بقیه ی خودم ( بقیه ی انسان ها و جهان هستی ) کمک می کنم.
شغل قبلی من تا سه ماه پیش ، کادر درمان بوده .
به این شغل هم علاقه دارم و با تمام انرژی محل کار حضور پیدا می کردم .
ولی به دلیل مناسب نبودن پرداختی حقوق ، انصراف دادم و اومدم بیرون.
ویدیو های موفقیت و خودشناسی و خدا شناسی وویدیوهای زیادی از استاد عباسمنش رو توی یوتیوب گوش می کردم.
حدود دو هفته است که تمرکزم رو گذاشتم روی سایت .
دو سالی هست که توی یوتیوب ویدیو های زیادی دیدم و گوش کردم و از نظر شخصیتی تغییرات زیادی داشتم .
از خودم راضی هستم و آگاهی ها رو با تمرین و تکرار در خودم سعی می کنم نهادینه بشه.
یکی از مهمترین دلایلی که اومدم از شغل قبلی بیرون ، این بودکه فهمیدم در حد شان انسانی من و خلیفه اللهی من نبوده و انصراف دادم تا با کار کردن روی خودم و تغییرات درست (که بعد از دوسال گوش کردن به استادان مختلف ، متوجه شدم که توی این سایت می تونم بهتر و راحت تر و مطمئن تر به هدفم برسم ) و با اجرای قانون خلاء ، شغل مناسب و در شان ، سر راهم قرار بگیره.
الان که کامنت شما رو خوندم و تحسین کردم خیلی زیاد موفقیت شما رو ، و اینکه چقدر زیبا پیگیری کردین ، حرکت کردین ، امیدوار بودین و نتیجه گرفتین ،دلم گرمتر شد برای فکر کردن و زمان بیشتر گذاشتن .
پرورش گل رو دوست دارم.
یه بار هم اطراف تهران ، برای گرفتن قیمت اجاره زمین و چاه هم رفتم .
پرس و جو کردم
ولی دل حرکت واقعی با نداشتن سرمایه رو ندارم . نه همه ی سرمایه ی کار، حداقل میزانی رو .
می دونم که باگ ذهنی دارم که جلوی حرکت منو گرفته.
این کامنت رو به عنوان اولین تجربه کامنت نوشتن توی سایت ، نوشتم.
و تجربه ی خودم رو از قدم بر نداشتن در مورد فایلی که از استادو بانو مریم همین الان گوش کردم ، بیان کردم.
تبریک و تحسین منو پذیرا باشین جناب نوری.
از خوندن کامنت شما لذت بردم .
سپاسگزارم از خدا
سپاسگزارم گرمای وجود همه شما که انرژی می گیرم.
یاد می گیرم
هدایت میشم
و حال و لحظه ی اکنونم سرشار میشه از امید ، اطمینان ، ایمان .
شاد و آرام و پرانرژی باشید و همیشه متصل به انرژی منبع
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به شما خانم محمودی عزیز
خیلی خیلی خوشحالم شما رو تو این جمع بسیار روحانی و معنوی میبینم
مطمئن باشید همین که الان تو این فضا و این شرایط هستید این خودش جواب خداوند بوده برای پاسخ به درخواست شما که قبلا به جهان اعلام کرده بودید
و این همون مسیری هست که قرار شما در آن قرار بگیرید و حرکت کنید و ادمه بدید و استمرار استمرار استمرار داشته باشید تا آرام آرام رشد و پیشرفت کنید و هر روز به اندازه ای که روی خودتون کار میکنید چرخ زندگیتون روانتر و راحتر از قبل بچرخه براتون
درست مثل بذری که شما تو خاک میکارید و بهش خوراک خوب مثل اب ، کود ، نور مناسب می دید و آرام آرام این بذر جوانه بزنه و از خاک بیرون بیاد و هی رشد کنه رشد کنه تا به گیاه بالغ و زیبا تبدیل بشه
این همون روندی که ما همه مون باید تو این مسیر انجام بدیدم که همش بدنبال رشد و پیشرفت باشم و هر روز یه قدم رشد کنیم بدنبال موفقیت یه شبه هم نباشیم این باعث میشه از مسیر گمراه بشیم باید بذاریم تکاملمون خوب طی بشه درست مثل اون گیاه
خداوند رو بینهایت سپاسگزارم از اینکه بنده لایق و شایسته خودش رو به این فضا هدایت کرده و اون هم سمت من ، منی که عاشق این سایت ، این فضا و تمام بچه های سایت هستم این باعث افتخاره منه که شما رقیه عزیز اومدید اولین کامنت زیبای خودتون رو با من به اشتراک گذاشتید
بینهایت ازتون سپاسگزارم
از خوندن کامنت شما بسیار لذت بردم ، کاملا مشخصه که قلب پاک و اون نیت خیری که دارید برای گسترش جهان خیلی زود میتونید تو این مسیر زیبا توسط خدای مهربان هدایت بشید و به خواسته ها و هدفهاتون برسید انشالله
من منتظر خبرهای خوب و موفقیتهاتون هستم که بیاید تو سایت برامون بنویسید تا ما ازش کلی چیز یاد بگیریم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
فعلا
یا حق
سلام جناب نوری بزرگوار!
سپاسگزارم از توضیح مفصلی که دادین و دعاهای قشنگتون و لطف و مهربانیتون.
قول دادم به خودم و متعهد شدم که این مسیر رو ادامه بدم و به قول و فرمایش شما ، استمرار ، استمرار ، استمرار
شیطان ذهن رو ضربه فنی کنم.
سپایگزارم از شما .
دوستتون دارم