دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 22

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Hasan گفته:
    مدت عضویت: 973 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بزرگوار،خیلی ممنون بابت آگاهی های ناب خیلی استفاده کردم

    منم میخوام تجربمو در مورد راحت کردن خواسته ها بنویسم

    حدودا 18 سالم بود یه خواسته ای داشتم که گواهینامه رانندگی بگیرم،آنقدر شور و شوق داشتم و هی تو ذهنم مرور میکردم که گواهیناممو که گرفتم میتونم رانندگی کنم و البته ماشینم بخرم که راحت با ماشین خودم رانندگی کنم.

    اولین قدم رفتم ثبت نام کردم،البته همزمان بود با کلاس های دانشگاهم،ولی به طور معجزه وار تایم های کلاس گواهینامه با دانشگاه قشنگ جور شد که من اصلا مشکلی نداشتم برم کلاس،هر دوتا شو هندل میشد، وخلاصه قدم به قدم رفتم گواهینامه رو هم گرفتم،به راااااااحتی،و خدا شاهده دو ماه طول نکشید من ماشینم گرفتم از دو سه جا بهم پول رسید،به عنوان هدیه و من به خواستم رسیدم.

    الان به یاد میارم که اون موقع خواستم راحت میدونستم تو ذهنم برای رسیدن.

    خیلی ممنونم طولانی شد،بازم تشکر از دو استاد بزرگوار و دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 752 روز

    سلام میکنم به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی گرامی و همه ی اعضای خانواده ی دومم ( حتی شاید خانواده ی اولم :)) ) در سایت

    مثل همیشه قدردانتون هستم استاد بابت به اشتراک گذاری این آگاهی ها

    من هردو حالت رو با یه مثال میخوام توضیح بدم :)

    در مورد پیدا کردن شغل هیچ وقت فکر نمیکردم که مشکلی هست و 12 سال پیش زمانیکه هنوز دانشجو بودم به راحتی هدایت شدم به شغل های خوب و کار کردن با شرکت های بین المللی و همین الان هم در یک شرکت برند یک در ایران با یک سمت عالی کار میکنم و به لطف خدا عزت و احترام عالی در کارم و بین همکارام دارم و همیشه در طی این مسیر بدون اینکه من درخواست بدم و بگم پیشنهاد ارتقا کاری بهم داده شده و رشد کردم .

    دقیقا یادمه از همون اول مسیر وقتی هنوز دانشجو بودم هم کلاسی هام در دانشگاه میگفتن بازار کار خرابه و کار نیست من اصلا نمیفهمیدم چی میگن و هیچ وقت این رو باور نداشتم و خداروشکر نتیجه ش رو طی این سال ها دیدم در حالیکه تا سالیان سال همون همکلاسی ها و دوستام کار مناسبی پیدا نکرده بودن .

    فقط از یک سال پیش برای رفتن به سمت بالاتر و رشد بیشتر ذهنم شروع کرد به این صحبت که تا اینجا دیگه بسه و بیشتر دیگه نمیتونی و مسئولیتت خیلی زیاد میشه از کار و زندگی میفتی و …. و میدیدم که همکارای دیگه م چقدر راحت دارن اون جایگاه رو میگیرن و به رشدشون ادامه میدن اما من چون از یه جایی به بعد کار رو برای خودم سخت کردم متوقف شدم و گره افتاد تو کارم مثلا مدیرای بالاتر عوض میشدن و یا سخت گیر تر میشدن .

    خداروشکر با شروع کار در دوره کشف قوانین این ترمز رو شناسایی کردم و دارم برای خودم رشد بیشتر رو منطقی میکنم و همچنین رو احساس لیاقتم هم کار میکنم که ادامه ی مسیر رو هم به همین شکل و با امید به خدا و هدایت خودش پیش برم :)

    در پناه خدا باشیم همگی :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    حلیمه بیگلری گفته:
    مدت عضویت: 529 روز

    سلام استاد، من و همسرم 8 ماه پیش برای بیزینس جدید که هیچ سرمایه ای نداشتیم تصمیم گرفتیم و به خداوند سپردیم، بطور معجزه آسا خداوند انسان‌هایی رو در مسیر کارمون قرار داد که بیزینس جدیدمون به لطف الله راه اندازی شد، اوایل کار نازیبایی وجود داشت اما خداوند چون ما اقدام کرده بودیم به ما قدرت داد وبسیار عاااالی ما رو هدایت کرد، مثلا یروز همسرم تماس گرفت با من که اجاره اونجایی که برای بیزینس مون گرفته بودیم خیلی بالا بود و گفت به نظرت چکار کنیم، و من با وجود اینکه کمی تردید داشتم گفتم توکل بخدا انشالله موفق میشیم، و دقیقا همینطور هم شد و خدا دستانمان را گرفت و ما رو هدایت کرد و خداروشکر به لطف الله هر روز موفق تر از همیشه بیاری خدا هستیم

    ممنون از راهنمایی شما، در پناه خدا شاد و سلامت و موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    علي راد گفته:
    مدت عضویت: 2986 روز

    استاد عزیزم سلام و خداقوت

    اینکه رسیدن به اهداف رو ساده بگیریم واقعا نکته مهمی در رسید به اهداف هست‌.

    چندسال پیش که با سایت آشنا شده بودم هیچ کاری نداشتم و کلی هم خرج زندگی داشتم و خونه مادرم بودم با همسرم و پسرم.

    یه روز نشستم فکر کردم به چه کاری علاقه دارم و تصمیم گرفتم برم تهران برای رسیدن به هدفم.

    نه پولی داشتم، نه جایی، نه ایده ای واسه شروع

    فقط رفتم با خودم میگفتم خیلی راحت تو تهران کار و جای خواب پیدا میشه اصلا نگران نبودم.

    شب اول که رسیدم چون هیچی پول نداشتم مرقد امام با یه کارتون خوابیدم و صبح که بیدار شدم گفتم خیلی راحت امروز یه کار با جای خواب پیدا میکنم

    تا ظهر پیدا شد 2،3 ماه اونجا مشغول بودم و بعد یه مقدار که جا افتادم رفتم دنبال علاقه ام.

    من چون به شمال ایران علاقه دارم واسم سخته تهران زندگی کردن ولی حتما باید یه دفتر کار تهران داشته باشم واسه رسیدگی به مشتریانم

    اینم خیلی ساده گرفتم

    الان یه ویلای خوب دارم شمال زندگی میکنم

    هر هفته دوروز میرم تهران کارم رو انجام میدم و بر میگردم و یه همکار خوب دارم که مدیریت میکنه دفتر رو

    گرفتن دفتر، داشتن یه همکار عالی، شب موندن در تهران بدون پرداخت هزینه ، زندگی در شمال و مدیریت از راه دور کسب و کار ،..‌

    اینها خیلی بزرگه حتی واسه خیلی از دوستانی که ثروتمندتر و قوی تر از من هستن در بازار ، ولی واسه من خیلی ساده میومد و به راحتی تصور می‌کردم و الان دارم و زندگی‌ میکنم و چقدر شکرگزاری میکنم.

    واسه گسترش تجارتم و یه تاجر بین المللی شدن یکم مقاومت دارم و مثل یویو یکم میرم و یکم پسرفت دارم انشاالله امسال بتونم ساده کنم در ذهنم و بتونم به اهدافم برسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  5. -
    زینب کریمی گفته:
    مدت عضویت: 582 روز

    سلام و‌درود . فایل بسیار جذابی بود .

    متوجه‌ترمزهای ذهنیم شدم ، چون چند وقتی هست که میخوام کاری رو شروع کنم اما انقدر که تو‌ذهنم‌برای خودم سختش کردم و همه جزییاتشو مرور میکردم با خودم میگفتم خیلی سخت میشه ، از‌کجا معلوم اینهمه کار کنم و‌نتیجه بده؟!

    الان‌متوجه شدم که من فقط باید شروع کنم و خداوند خودش کمکم میکنه و راهنماییم میکنه.

    اما در‌مورد سوالی‌که فرمودید:

    چند‌وقت‌پیش خیلی دوست داشتم وارد یه کاری ک مد نظرم بود بشم حتی چندباری هم رزومه ارسال کردم ولی جوابی نگرفتم

    تااینکه از خدا خواستم و جور بشه و مجددا ارسال کردم رزوممو ، و‌بعد از چند روز جوابش اومد که قبول شدم و بقیخ کاراشو‌انجام دادم.

    مورد بعدی : من اون تایمی که میرفتم سرکار به قسمتی داشت که خیلی سربالایی بود و‌واقعا رفتنش برای سخت بود خیلی جالب بود که هر موقع میگفتم خدایا خودت منو‌ببر ، اصلا متوجه نمیشدم که کی مسیر تموم میشد انقدر ک راحت اون‌مسیررو‌طی میکردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    کمیل موسوی گفته:
    مدت عضویت: 673 روز

    سلام به استاد عزیز .منم مثل بیشتر بچه ها کامنت گزاشتن برام یکم سخت بود و میگفتم چرا باید کامنت بزارم . کلی دوره های رایگان رو استفاده کردم و محصولات رو خریدم و گوش کردم و دنبال پاشنه اشیل هام میگشتم عقلم نمیرسید و نمیتونستم پیداشون کنم . منتظر بودم یه نتیجه خیلی بزرگ بگیرم بعد بیام کامنت بزارم یعنی تعویض ماشین و مسافرت خارج از کشور و پرداخت بخشی از بدهی هام و انجام یک سری از کارهای عقب افتاده و ارامش رو تغییر نمیدیدم و دنبال چیز های خیلی بزرگتر میگشتم که بعد بیام کامنت بزارم حتی با گوش دادن به فایل اول قدم چهارم که خیلی به وجد اومدم بازم نتونستم کامنت بزارم .اما با گوش دادن به این فایل . بعد از چند ماه تونستم یکی از بزگترین پاشنه اشیل هامو پیدا کنم که همین که من کامنت نمینزارم یعنی کار رو تو ذهنم بزرگ و سخت میکنم و سعی کردم از همین جا شروع کنم یه ضرب المثل هست که میگه چه شیر های بزرگی تو زندگیم بودن و من ازشون میترسیدم وقتی بهشون حمله کردم دیدم بچه گربه ای بیش نیستند .خیلی خیلی از خداوند سپاس گزارم بابت اشنایی با استاد و نزدیک شدن به خودش و به خصوص گوش کردن به این فایل که خیلی بهم کمک کرد که یکی از بزگترین ضعف هام رو پیدا کنم که یاد بگیرم کار هارو تو ذهنم بزرگ نکنم و فقط قدم اول رو بردارم . خیلی خوشحالم که تونستم من هم با گزاشتن کامنت سهم خودم رو انجام بدم و اذره ای از این همه عشقی که گرفتم رو بتونم پس بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    زهرا آقچه لو گفته:
    مدت عضویت: 756 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد عباس منش و مریم جان و همه عزیزان

    بار دیگر سپاسگزارم از خداوند که منو به یک فایل زیبا هدایت کرد و آن را گوش کردم و آگاهی های جدید بدست آوردم.

    تمرین:من دنبال کار می‌گشتم و آنقدر دنبالش بودم یک کاری را پیدا کردم ولی روز اول رفتم شرکت و شروع به کار کردم اما آنقدر بدن درد و گردن درد گرفتم (دیسک گردن دارم)ادامه ندادم و سختی های آن بسیار برام بزرگ و اگزجره شد و نتونستم راه را ادامه بدم همش گفتم سخته کلی وقتم گرفته میشه نمیرسم نی تمرین کنم و خلاصه هزار جور از اینا که مانع ادامه دادن من شد.

    همین دوره قانون سلامتی را به راحتی توانستم رعایت کنم و ده کیلویی وزن کم کردم اما پولمون تموم شد نتونستم ادامه بدم ولی راحت و خوب بود و از سرماه که حقوق بگیریم دوباره این دوره را شروع میکنیم

    همچنین نی نوازی را خیلی ها گفتند زن نمیتونه بزنه هم‌چنین بالابان را ولی من نی نوازی را یاد گرفتم و الآنم بالابان را شروع کردم و کنار هم ادامه میدم و تو ذهن منم این بود که زن و مرد ندارد و اگر تمرین و پشتکار داشته باشی میتوانی یاد بگیری

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 595 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزو خانم شایسته عزیز

    56 روزه با شما آشنا شدم و خودمو مکلف کردم هر روز از فایلهای دانلودی استفاده کنم

    دقیقآ تجربه سرکار رفتن خانم شایسته رو من هم داشتم وقتی دانشجو بودم و کلاسا فشرده شد و من تونستم دو روز برم دانشگاه و بقیه روزا برم سرکار و خرج دانشگاهمو خودم بدم

    بعد از اون اینکه به موقع از اون کار اومد بیرون

    سریع استخدام جای دیگه شدم که از سمتم راضی نبودم

    به خدا میگفتم من جامو دوست ندارم کمکم کن

    بعد از اون رییس اونجا منو برد به قسمتی که رشته ای بود که من خونده بودم

    چندین سال اونجا کار کردم

    ازدواج کردم و…

    در مورد موضوعی که عمل نمیکنیم و سختش میکنین برا خودمون

    من بعد از بچه دار شدن از کارم استعفا دادم الان که بچه ام حدودآ دوساله است روزی نیست که به شغل و کسب درآمد فک نکنم

    هرچند دوست ندارم دیگه برای کسی کار کنم

    دوست دارم برای خودم کاری راه اندازی کنم

    من همش فکر میکنم و دغدغه امه ولی شروع نکردم اقدام نکردم

    چون نمیدونم کدوم کارو شروع کنم

    من قبل از استعفا دوره رنگ مو گذروندم ولی یادم رفته و البته کارم نکردم و …با خودم میگم برم همونو ادامه بدم …

    بعد تو ذهنم میگم برم لباس بیارم و بوتیک بزنم

    و…همزمان کارهای مربوط به لباس یاد بگیرم

    مثه دوخت و…جواهر دوزی و…

    به لباس کلآ علاقه مندم

    و همین دودل بودن بین این کارها و ترس البته که راست میگین از شرکه

    اینکه فک کنم بعدش چی میشه!بعدش و…بعدش…

    باعث میشه کاری نکنم و فقط به عنوان ی فکر فقط تو ذهنم بمونه و…من نتیجه ای نبینم

    حقیقتآ من قصد داشتم دوره 12 قدم تهیه کنم

    ولی نمیدونستم تو این موضوعی که مطرح کردم

    میتونه بهم کمک کنه یا ی دوره دیگه باید تهیه کنم؟

    از شما استاد عزیز میخوام منو در این مورد کمک کنین

    ممنونم ی دنیا ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      الی ش ن گفته:
      مدت عضویت: 1550 روز

      سلام

      دوست عزیز

      شیوه حل مسائل کارآمد تره تو موضوع شما

      هرچند 12 قدم هم دوره متفاوتی و مطمئنا کمک کننده خواهد.من در مورد این دوره فایل هایی دانلودی دیدم خیلی راهکار هایی خوبی ارائه می دهند و نیز در پس تمریناتش شما رو در مسیر قرار می دهند.

      اما دوره شیوه حل مسائل چون تمرکز اصلی اش روی حل مسائل و طبق تجربیات دوستان از این دوره که در تلگرام منتشر شده در حوزه شروع و تصمیم گیری و راهکارهایی که در پس ساده سازی به همراه داره شما را هدایت به شروع و برداشتن اولین قدم ها با شرایط حال حاضر می کند.

      با توکل به خدا انشالله به دوره درست مناسب با شرایطون هدایت شوید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1576 روز

    به نام خداوند عزیز و هدایتگرم

    سلام به استادای نازنینم و همراهان سایت ارزشمند

    من موارد زیادی داشتم در گذشته ک زیاد دست دست نمیکردم و همیشه تو دل کارام میرفتم، کلا منو به همین میشناختن و البته ک بهم میگفتن ک عجولم چون همیشه دوست داشتم کارا رو تو فشرده ترین حالت ممکن و در کمترین زمان ممکن انجام بدم مورد اولش این بود ک مقطع کارشناسیم با اینکه رشته مهندسی بودم تونستم سه ساله یعنی همون 6 ترمه تموم کنم اونم تازه با کسب رتبه اول از دانشگاه و مقطع ارشدم با اینکه سرکار هم میرفتم و هم دانشگاه دولتی میرفتم و کلی سخت گیریای خودشو داشت باز تونستم تو همون پنج ترم کنم ک ورودی های خودم با اینکه سرکار هم نمیرفتن نتونستن و من رتبه دوم شدم، تموم این دستاوردها بخاطر این بود ک به من میگفتن نمیتونی

    نمیدونی استاد این کلمه نمیتونی چقققد منو تحت فشار میذاره یعنی برای من قشنگ میشه عین خود گاااز پامو میذارم رو گاز و انجامش میدم حتی برای این هدفی ک الان قراره تو دو ماه ونیم انجامش بدم اینم بخاطر همین حرفی بود ک بهم زدن و گفتن تو نمیتونی! اما من قدما رو برداشتم و الان در مسیرش دارم حرکت میکنم و قطعا به نتیجه مورد دلخواهم میرسم چون بارها بهم ثابت شده هرجا ک حرکت کردم نتیجش فوق العاده بوده

    یکی از موردایی دیگه ک من باهاش سروکار داشتم این بود ک همه میگفتن باید نمره آیلتس داشته باشی تا بتونی برای مقطع دکترات درخواست بدی اما من چون قانون رو میدونستم از خدا خواستم ک بدون نمره زبان هم بخوان و امسال ب طرز شگفت انگیزی کلی دانشگاه های معتبر اروپایی برای پذیرش با بورسیه این شرایط رو مهیا کردن و من هم براشون درخواست فرستادم به همین سادگی وقتی ما بخوایم قطعا میشه فقط باید ترمزهامون رو شناسایی کنیم و باورهای درست بسازیم و حرکت کنیم

    یا ی مورد دیگه ک پارسال برام اتفاق افتاد این بود ک ی دانشگاهی شرط پذیرشش این بود ک باید پروپوزال بنویسی ب زبان انگلیسی و منم اصلا در مورد اون موضوع هیچ اشنایی نداشتم اما خب گفتم انجام میدم و حرکت کردم و درها چنان برا من باز شد و خدا دستانش رو فرستاد ک من تو سی روز بجای ی پروپوزال دوتا پروپوزال نوشتم ک استاد اون دانشگاه خیلیی خوشش اومد و گف ک بیا اما خب بخاطر ترسهام و ترمزهایی ک داشتم نتونستم برم ولی خب الان پیشرفتم از نظر مداری و اخلاقی و مالی و همه چیز خیلییی بهتر از پارسال هستم و به خدا توکلم بیشتر و بیشتر شده و باعث شده ک‌چالش های بیشتری رو تجربه کنم و بیشتر تو دل ترسهام برم و الان خیلییی خوشحالم چون از همه مهمتر الان به نسبت گذشته استرسم کمتر شده و با ایمان بیشتری قدم برمیدارم و زندگی برام لذت بخش تر شده

    درسته ک قبلا هم فورا تو دل ترسام میرفتم اما با استرس و حال بد میرفتم ک همه چیز برام وحشتناک و عین کابوس میبود اما الان ک قانون رو میدونم و باور دارم ک خدا کنارمه و یاریم میکنه این مسیر حرکت برام بیشتر لذت بخش شده و با ارامش بیشتری نسبت ب گذشته قدم برمیدارم

    خدااایاااا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    حدیث گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستانم

    با گوش دادن به این فایل متوجه شدم خیلی از کارها رو توی ذهنم سخت کردم و براش مثالهای زیادی میتونم بگم اولیش همین تغییر کردن زندگیم سالهاست از شهری که توی اون زندگی میکنم خوشم نمیاد اما نتونستم مهاجرت کنم به شهری دیگه و چه برسه به کشوری دیگه…

    کارهایی که در ذهنم آسونشون کردم و نتایج خوبی ازشون گرفتم درس خوندن توی رشته ریاضی و بعد از اون قبولی در کنکور در سال اول امتحان دادنم بود که در رشته ای که میخواستم قبول شدم اونم رشته فیزیک و خیلی خوب خوندمش و کاری که برای بقیه سخت بود برای من درهاش باز شد، کار بعدی کم کردن 40 کیلو از وزنم با رژیمی بود که خودم نوشته بودم، و بعد از اون نوشتن کتاب اون هم در شرایطی بود که مادرم تحت درمان شیمی درمانی و در بیمارستان بود من میرفتم داخل نمازخونه بیمارستان و با تمرکز روی کارم برای یکی از بزرگترین انتشارات تحصیلی ایران نوشتم و چاپ شد و خیلی مثالهای دیگه الان که نوشتم فهمیدم هر بار فقط به خدا توکل کردم و چشمام رو روی سختی های مسیر بستم و راه افتادم نتایج برام اتفاق افتاد و سختی عیر قابل رفعی پیش نیومد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: