دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 28
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
روز شمار 171
رد پای روز 19 تیر ماه
به چیزی که برای تو نیست دل نبند
چه در این دنیا با ارزش باشه و چه ارزشش از نظر مادی کم باشه
اگر وابسته شدی ازت گرفته میشه ،اگر خدارو درش ندیدی و فکر کردی برای خودت هست کاملا در اشتباهی
هر آنچه که داری و هستی از خداست و هیچی تو، طیبه این همیشه یادت باشه
من وقتی شب بیدار بودم و نقاشی کشیدم و بعد با خدا حرف زدم و بعد خوابیدم خیلی حس خوبی داشتم که تونستم ادامه بدم و شبا دیر بخوابم تا هم کار کنم و هم با خدا حرف بزنم
من امروز با یه بطری کوچیک آب ، یه درس بزرگ گرفتم که سعی میکنم بهش عمل بکنم
و خدا بهم فهموند این حرفارو و گفت زیادی به این دنیا دل نبند
من وقتی صبح حاضر شدم تا برم دادسرا برای ادامه روند شکایتم از پاره شدن نقاشیم ، بطری پلاستیکی آبمو پر کردم و یاد روزی افتادم که بطری آبمو دادم به خواهرم گفتم نگه دار ازت میگیرم و اون انداخته بود آشغال و وقتی گفتم بطری آبمو بیار گفت انداختمش دور ، من ناراحت شدم و گفتم چرا انداختی دور
وقتی کسی بهت چیزی میده نگه داری، باید ازش بپرسی که میخوایش یا نه ؟؟؟ حتی اگه بی ارزش باشه از نظر مادی
چون این کارش دوبار بود که تکرار شد وقبلا یه جالباسی خریده بودیم و دستش مونده بود و من منتظر بودم که بهم بده و چند باری فراموش کردم ازش بخوام و وقتی ازش پرسیدم گفت نخواستی، منم فکر کردم نمیخوای و برای خودم نگه داشتم
سر این موضوع هم ناراحت شدم و گفتم چرا تو نپرسیدی ؟ من فراموش کردم
اینارو وقتی ،داشتم آب پر میکردم تا صبح برم دادسرا تو ذهنم مرور کردم و گفتم یدونه از این بطری مونده برام چون کوچیکه ،خوب تو جیب جا میشه، بیرون میتونم آب بخورم
بعد اینو گفتم و رفتم
از بی آر تی که پیاده شدم حس کردم چقدر سبک شدم و فهمیدم بطری تو جیبم نیست ،برگشتم و رفتم به راننده گفتم نگه دار و رفتم جایی که نشسته بودم رو نگاه کردم اثری از بطری نبود
انگار آب شد رفت تو زمین اصلا متعجب شدم
اونجا بود که بهم گفته شد ، طیبه این درس تو هست
تو وابسته این بطری شده بودی و میگفتی بطری دیگه نمیخوای
بعدشم این باید گم میشد تا بفهمی که هیچی برای تو نیست
خدا یه چیزی رو بهت میده و هر وقت دلش خواست ازت پس میگیره
حالا اون چیز هرچیزی میتونه باشه
میتونه زندگیت باشه
میتونه عمرت باشه
میتونه همین بطری که از نظر مادی ارزش زیادی نداره باشه
میتونه آدمایی که تو مسیر زندگی همراهتن باشه
و خیلی چیزای دیگه
پس یادت باشه تو صاحب هیچی نیستی و اصلا تو هیچی نیستی بخوای بگی برای من هست و من من کنی و بگی برای من بود
باید یاد بگیری بگذری از هر چیزی که داری قبل از اینکه از دستش بدی ، یه جورایی مثل استاد عباس منش رها باشی از همه چیز
که اگر ازت گرفته شد حتی اگر یکم ناراحت شدی سریع خودتو جمع و جور کنی
یعنی باید اینجوری فکر کنی که اولا، برای تو نیست
اگر الان داریش ازش استفاده کن و لذت ببر و سپاسگزاریشو از خدا بکن
و هر وقت ازت گرفته شد باز هم سپاسگزاری کن
بعد من که متوجه شدم گفتم ممنونم ازت خدای خوبم که هر لحظه بهم کمک میکنی
و به راهم ادامه دادم و رفتم دادسرا
وقتی رسیدم انقدر آروم بودم که خودمم از این همه آرامشم تعجب کرده بودم
پرسیدم کو اون طیبه ای که میومد اینجور جاها پر میشد از ترس و تپش قلب میگرفت و دستاش میلرزید
کو اون طیبه ای که تنهایی جایی نمیرفت
الان انقدر آرامش دارم که اصلا به هیچ کدوم از اینا فکر هم نمیکنم
یه قوت قلبی داشتم از صبح ، واقعا خودمم حیرت کردم به این همه آرامشم
داشتم به فایلای تیکه ای تو اینستاگرام نگاه میکردم که یکی این بود، که استاد میگفت نشانه ایمان آرامشه
اگر میگی ایمان دارم و آروم نیستی بدون که ایمان نداری
و وقتی شنیدم با اعماق وجودم سپاسگزاری کردم که ایمانم رو در عمل به خدا نشون میدم و همه این آرامش هم ، کار خداست
وقتی رسیدم گوشیمو تحویل دادم و رفتم و شماره پرونده مو دادم و نشستم تا صدام کنن
وقتی صدام کردن و از در اتاق بازپرس رفتم داخل ، گفتم خدایا من برای تو صحبت میکنم از تو درخواست میکنم تو به زبونم جاری کن کلمات رو
وقتی سلام کردم ، ازم دلیل شکایتمو پرسید و گفت که شرح بده مختصر و گفتم و وقتی همه چیزو گفتم یه جایی میخواستم حرف بزنم بهم گفته شد الان نه صحبت نکن و مکث کردم و بعدش گفته شد حالا بگو صحبت کن
و بعد گفتم اونجا هم دیدن که من با دیدن تابلوی پاره ام گریه کردم و گفت شاهد هاتو بیار فردا تا به من بگن جریانو
و چون خواهرم مسافرت بود موند بعد عاشورا بریم که با عموم شهادت بدن
من انقدر راحت داشتم روان حرف میزدم که خودمم متعجب شده بودم از این همه پشت سرهم حرف زدن
و میدونستم که من نیستم و خداست که داره همراهیم میکنه و همه کارو انجام میده
و اون باز پرس انقدر آروم و مودب حرف میزد که خیلی خیلی خداروشکر میکنم که هر لحظه انسان های خوبی سر راه من قرار داده
که البته همه اینا خود خودشه خدای ماچ پاچی من که همیشه هوامو داره
وقتی کارم تموم شد و برگشتم ، از مسئول دم در دادسرا تشکر کردم با صدای بلند و واضح
یاد یه حرفی افتادم که وقتی سعی کنی روابطت رو قوی بکنی ارتباطت با آدما خوب میشه
هرچقدر بیشتر سپاسگزاری کنی از آدما و از خدا ،بیشتر بهت داده میشه
و یاد چند روز پیش افتادم که داشتم خرید میکردم به فروشنده گفتم پر روزی باشید
قشنگ چشماش گرد شد و تعجبی خوشحال گونه داشت گفت خیلی ممنونم از شما
خیلی جالب بود این خوشحالی رو دیدن
من از پارسال که تصمیم گرفتم هرجا رفتم و چیزی خریدم بگم پر روزی باشید ، اوایل خیلی برام سخت بود و نجواهای ذهنم مانعم میشد ولی انقدر گفتم و به خودم یادآور شدم که تو داری تغییر میکنی باید رفتارتم تغییر کنه ،دیگه کم کم یاد گرفتم و
الان که دارم مینویسم متوجه شدم که من دیگه بدون هیچ تلاشی که قبلا با زور میگفتم پر روزی باشید
و
الان خیلی راحت سریع میگم پر روزی باشید
و انقدر حس خوب دریافت میکنم و میبینم فروشنده ها چقدر حس خوب میگیرن که خوشحال میشم و سعی میکنم بیشتر رفتارم رو اصلاح بکنم و خوب باشم
من وقتی برگشتم خونه ، تو راه گفتم خدا من ازت میخوام اتوبوس محله مون جلو در مترو باشه ،ازت سپاسگزارم
وقتی رفتم بیرون دیدم اتوبوس دم در مترو وایساده و خیلی خیلی حس خوبی داشتم ،چند روزیه هرچی میگم سریعتر از قبل رخ میده و همه کار خداست
وقتی برگشتم ، رفتم از اون زمینی که دیوارای خراب داشت ببینم شماره ای از صاحبش روی درش نداره که دیدم هیچی نیست و از خدا درخواست میکنم خودش کاری کنه که شرایط نقاشی دیواری برام محیا بشه
میدونم باید قدم بردارم تا نتیجه رو ببینم باید قدم بردارم و حرکت کنم تا نقاشی دیواری برای من محیا بشه
رد پای روز 171
روزشمار تحول زندگی من
دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟
درود و سلام خدمت دو استادان بزرگوارم و سلام به همه ی دوستان همراه در این قسمت
خدایا شکرت که منو بسمت نوشتن کامنتی در چنین فایلی ،پر محتوا و آموزش های بنیادی هدایتم کردی
اول از همه این روابط خوب و عالی شما دو عزیز را تایید و تحسین کردم اینکه شب گذشته قبل از ضبط این فایل در مورد قوانین و مسایل و موارد مربوط به این تدریس صحبت کردید اینکه چقدر خوبع آدم با هم فرکانس خودش و هم مدار خودش حرفهای مشترک درست و مناسبی برای رشد و پیشرفت داشته باشه واقعا برام ارزشمند و تاثیر گذار بود و شما دو عزیز بزرگوار بزرگترین الگوی زندگی من در تمام جنبه های زندگیم هستید و از لطف خداوند واقعا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت که اولین هدایت من بسمت چنین استادان و چنین سایت و دوستان عزیزی بزرگترین قدمی بود که خداوند منو هدایت کرد
سوال اول
1ـ اینکه استاد گفتند همه چی برای من راحت و خیلی آسون بود و همه چی رو راحت بدست آوردم شاید این سوال پیش بیاد که خُب استاد که راحت به همه چی رسید پس دیگه نیازی به تلاش کردن نیست ..
در صورتی که آن تلاش و تمرکز لیزی و فکوسی که استاد روی تمام خواسته هاشون گذاشتند کار هر کسی نبود پس چرا میگید من خیلی راحت به همه چی رسیدم ؟؟؟؟؟
پاسخ ـــ انگیزه برای حرکت کردن
خیلی از کارهایی رو که ما انجام نمیدهیم بخاطر اینه که توی ذهن مون سختش کردیم
99٪ مردم بخاطر این که توی ذهن شون اون کار رو سخت و زمانی. و پر انرژی و صبر و حوصله زیادی داره انجام نمیدن
وقتی آن کار رو از طریق منطقی و ذهنی بخواهیم انجام بدیم میایم حساب کتاب می کنیم و یا دو دوتا چهارتا می کنیم و قبل از اینکه بخواهیم حرکت کنیم دوست داریم نتیجه رو ببینیم اون کار خیلی سخت بنظر میرسه و بعدش بخاطر سختی کار هیچ تلاشی نمی کنیم و منصرف میشیم
دقیقا من هم چند سال پیش همینطوری شده بودم یعنی بعد از آن تضادهای ورشکستگی های پولی و مالی و مادی و معنوی و سلامتی و تضاد در روابط های خانوادگی و غیره هیچوقت فکر نمی کردم اصلا چیزی بخواد دوباره درست بشه بخصوص در مورد خان و مسکن .. من فکر می کردم تا آخر عمرم بهیچ وجه نمی تونم حتی اتاقی رو اجاره کنم و یا وسایل زندگی مو از انباری های مردم بکشم بیرون چون هیچوقت اجاره نشینی نکرده بودم و اصلا پولی هم نداشتم که بخوام اقدامی کنم ولی بلطف آموزها و فایل های ارزشمند شما دو بزرگوارانم توانستم از آن چالش ها و تضادها ی سخت عبور کنم و الان در آرامش بیشتری هستم و دومین خانه ی اجاره ای ام با بهترین شرایطی که دوست داشتم ساکن هستم خدایااآاا شکرت البته خیلی موارد دیگه ای مثل وزن کم کردن و سلامتی بود که تونستم بیست کیلو وزن کم کنم فقط با پیاده روی های روزانه و گوش کردن به فایل ها در زمان پندمیک . و قبل از هم خیلی موارد دیگری بود که در پروفایلم نوشتم در آن دوران شروع مسیرم به سایت توی ذهنم خیلی چیزها. رو راحت تر تونستم انجام بدم و روی باورهام کار کنم ولی بارزترینش همین موضوع مسکن بود .. که البته باید خیلی خیلی بیشتر از همیشه روی خودم در همه ی زمینه ها کار کنم
اگر به الهامات و شهود و نشانه ها و هدایت های قلبی مون اعتماد کنیم همان حرکت اولیه و قدم برداشتن کافیه که اون کار رو شروع کنیم و اینطوری کارها در ذهن ما آسان تر بنظر میرسه و آنوقت حرکت می کنیم
در مورد هر کاری باید اول اون مسیر رو در ذهن مون ساده و راحت و آسان کنیم و از خداوند هدایت بطلبیم و بگیم خداوند در مسیر حرکت های من درهایی رو به روی من باز می کنه که الان نمیدونم چی هست و الگوهایی رو برای خودمون پیدا کنیم که به اون خواسته رسیدن ..
استاد جان چقدر این فایل برام نشونه ی خوبی هست چون برای من هم اسباب کشی یک فاجعه ی سختی است و دو ماه به تمدید قرار داد و یا فسق قراداد منزل مسکونیم باقی نمانده یا باید شرایط تمدید برام مهیا بشه و یا باید اسباب کشی کنم در هر دو صورت خیلی فکرمو مشغول کرده و باید این موضوع رو برای ذهنم ساده کنم و دارم روی خودم کار می کنم ..دقیقا سال پیش یک خواسته ی شدیدی در قلبم بوجود آمد در همین رابطه و از خداوند درخواستی کردم که اصلا نمیدونم چطوری میشه که به اون خواسته ام برسم چون هیچ ایده ای ندارم فقط و فقط عمیقأ از خداوند هدایت طلبیدم قبل از اینکه تضادی بوجود بیاد و یا مجبور بشم این اقدام رو انجام دادم و مدام تلاش کردم چون باور دارم که از بی نهایت طریق و دستان و ناجیان و فرشتگان الهی راههایی برای من باز میشه که الان اصلا نمیدونم چی هست که به اون خواسته ام برسم ولی مدام تمرکز لیزی روی این درخواستم داشتم و دارم و در ذهنم خیلی آسانتر از آنچیزی که در واقعیت هست برام بدیهی شده یعنی خیلی به هدایت های الهی باور و ایمان و یقین دارم الهی آمین
البته قبلنا خیلی با ذهن منطقی و حسابگرم به یک سری کارها توجه می کردم ولی با آموزش های شما استاد عزیزم توانستم خیلی از کارها رو برای ذهنم آسان کنم و البته الان دیگه خیلی خیلی بهتر شدم بخصوص امروز وقتی این فایل رو دیدم و نت برداری کردم و مجبور شدم که همش استاپ کنم و به آموزش هاتون بیشتر دقت و تمرکز کنم احساس می کنم بیشتر توانایی کنترل ذهن رو در دست گرفتم یعنی سعی می کنم مراحل رسیدن به خواسته هامو با توجه به الگوهایی که پیدا می کنم و البته با هدایت ها و نشانه های الهی همچنان احساس خوبم رو پایدارتر کنم و با تکرار و تکرار و تمرین های مستمر و مداوم ذهنمو در این مسیر هدفمند کنم و مسیر رو برای خودم آسان و راحت کنم
ما باید تمرکز بر توانایی تشخیص اصل از فرع را داشته باشیم و خودمون رو از حاشیه ها دور کنیم و سرمون به کار و عملکرد خودمون باشه و سکوت کنیم تا نعمت ها و موهبت ها ی خداوند رو ببینیم و بشنویم و درک کنیم و آگاه شویم تا الگوهایی رو برای بهتر شدن مسیر مون بیابیم
خدایاااا هر لحظه ما رو بسمت بهترین ها هدایت کن و از تو متواضعانه در خواست می کنم خودت هدایتمون رو بعهده بگیری و خودت زندگی مون رو پشتیبانی و محافظت کنی و خودت همه ی کارهامون رو برای موفقیت در تمام جنبه های زندگی مون هماهنگ و چیده مان و برنامه ریزی و هندلش کنی خدایااآ ممنون و سپاسگذارم خدایا شکرت
چه مسیری رو بهتره که برم پس خودت هدایتی کن
خداونده که دوستان عزیزی رو آورده توی زندگیم
خداونده که این توانایی رو در وجودم قرار داده . خداونده که مسیرها رو باز می کنه
خداونده که ایده ها رو الهام می کنه
خداونده که سلامتی و تندرستی رو داده
خداونده که قلبمون رو میتپه
خداونده که سرسبزی ها و باران و نعمت ها و زیبایی ها رو برامون میاره
و این خداونده که همه چی رو خلق کرده و آفریده
و خداونده که این الهام رو در قلب شما گذاشت که این درس بزرگ رو بما هم یاد دادید و اینکه کلام و کد و کلید طلایی این باور رو بهمون دادید که اول باید همه چی رو در ذهن مون ساده و راحت کنیم و از خداوند هدایت بطلبیم و حرکت کنیم و خداوند درهایی رو برامون باز میکنه که الان هیچی از آن نمیدانم ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت و از اینکه هم شما و هم خانم شایسته ی عزیز الگوهای بارز و مشخص من در تمام جنبه های زندگیم. هستید از خداوند تشکر و قدردانی می کنم
من باید همیشه استادم رو الگو قرار بدم و این سوال رو از خودم بپرسم
خدایا چگونه میتوانم از این بهتر و بهتر شوم. و خودم را متعهد به نتیجه کنم و همانند استادانم با نتایجم صحبت کنم ؟ خدایا خودت هدایتم کن
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به تو اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
روزشمار تحول زندگی من روز 171
در این فایل من نکته مهمی رو به نام اقدام کردن متوجه شدم و باید مسیر رسیدن به هدف و خواسته خودم رو تو ذهنم آسان و دست یافتنی کنم و بعدش قدم بردارم با باور به اینکه میشود یعنی باورهای هماهنگ با خواسته رو درذهنم ایجاد کنم . و در این فایل با توضیحات استاد پی بردم که چرا من برای بعضی از خواسته هام کاری نمیکنم و چرا بعضی از عادتها در من تغییر نمیکند و چرا در روابط و وضع مالی بهتر تغییر بیشتری ایجاد نمیشود وعلتش رو در این فایل دونستم و اگر بخوام از خودم بیاد بیارم زمانیکه به خواسته ای در زندگیم رسیدم اولین فاکتور اقدام و باور به اینکه میشود بوده و اون رو در ذهنم سخت نکردم و برعکس زمانیکه به خواسته و هدف و تغییری در خودم و زندگیم و روابطم و غیره نداشتم این بوده که در ذهنم اونها رو سخت کردم و اقدامی انجام ندادم و باورهایی نداشتم که پی ببرم که میشود و اقدام کنم.
خدارو شکر میکنم که امروز هم این آگاهی گرانبهای این فایل رو دریافت کردم و اونرو در وجودم بکار میبرم که شاهد نتیجه و لذت اون در زندگیم باشم.
خدایا شکرت.
سلام خدای مهربون و هدایتگرم
سلام یار و یاورم
سلام خدای همیشه همراه
سلام دورت بگردم ️
سلام وخدا قوت به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته ی نازنینم
و سلام به همه دوستان هم مسیر که این کامنت و می بینن
قبلن کامنت نوشتم تو سایت ولی این اولین رد پاس برا خودم
بیشتر اعترافه و شناخت مانع ها و باورهای نادرست خودم
من همیشه کامنت دوستانی مثل خانم عطایی و خانم شهریاری عزیز و آقا حمید بزرگوار و میخونم و همون فایل و بارها گوش میدم
سوال این فایل این بود که کجاها به خودم سخت گرفتم و اقدام نکردم و بعدا پشیمون شدم ؟
خیلی وقتهااااااا
خیلی جاهااااا
شاید خنده دار باشه براتون ولی مهمون اومدن و پذیرایی برا من کابوسه از همون بچگی تا الان
که سی و چند سال از خدا عمر گرفتم
خدا نکنه یکی تماس بگیره بخواد بیاد خونه ما
دیگه من همه چیم بهم میریزه
با مادرم بحثم میشه الان چه وقت مهمون اومدنه
و ذهنم شروع میکنه ،الان خونه بهم می ریزه ، ریخت و پاش میشه ،باید آشپزی کنیم و خلاصه خیلی اذیت میشم و خانوادم و حرص میدم
و آنقدر کار و برا خودم سخت میکنم که نمی دونم از کجا باید شروع کنم
و بدتر از اون همه خودم وخانوادم اذیت میکنم ولی وقتی مهمون میاد خوب و خوش خودم و نشون میدم
و بعد از مهمونی همیشه عذاب وجدان میگیرم که چراآنقدر غر غر کردم بجون خودم و خانوادم و به خودم
میگم چی شد مردی ؟همه چی اکی بود و تموم شد خونه م مرتب میشه دوباره
یه بار تو یکی از سریال های زندگی در بهشت دیدم که استاد و خانم شایسته عزیز چقدر راحت و با لذت راجع به مهمونی که داشتن صحبت کردن و خیلی ساده و آسان و شیک وسایل پذیرایی و فراهم کردن و اینکه خودشون خیلی لذت بردن و اصلا حس خستگی و کلافگی قبل و بعد مهمونی و نداشتن
و به خودم گفتم یعنی میشه آنقدر راحت و با لذت مهمون داری کرد
خوشبحالتون استاد
شما میدونید ایران اینطوری نیست
و خلاصه
و جدیدا متوجه شدم یکی از مسایل من کمالگراییه
و بخاطر همینه که آنقدر همه چی و برا خودم سخت میکنم
یهوقتایی غذا درست کردن آنقدر برا خودم سخت میکنم که الان حوصله ندارم ،اگه خوب نشه چی، بوی غذا میگیرم و گاز کثیف میشه و باید ظرف کثیف بشه و….
شده خیلی وقتها تنها بودم و ترجیح دادم یه چیز ساده بخورم که مجبور به آشپزی نشم
و چون من با خانواده زندگی میکنم ناگزیرم از مچ شدن با برنامه های خانواده
خلاصه خیلی جاها سخت گرفتم وبازم اون کار و انجام دادم ولی آنقدر انرژی ازم گرفته که اصلا لذتی از اون کار نبردم
یا باشگاه رفتن و ورزش کردن
هر وقت خواستم شروع کنم ،حالا باید هر روز میکاپ کنم و باید هزینه بدم و باید تو گرما و سرما بیرون برم و باید لباس ورزشی و کفش خوب داشته باشم و …..
و هربار متوقف شدم و نرفتم
و چون واقعا ورزش کردن و دوسدارم و دلم می خواد اندام متناسبی داشته باشم حدود یک ساله تو خونه ورزش میکنم بصورت منظم قبلنا هراز گاهی بودم
چن وقته خیلی دلم میخواد برم مثل بچگیام بدو ام
آنقدر بدو ام نفس کم بیارم
ولی هربار یک عالمه ذهنیت چرت و پرت نمیزاره
یا در مورد کار و شغل جدید
مثلا وقتی کاری پیشنهاد شده آنقدر برا خودم سختش میکنم که اگه محیطش جالب نباشه،اگه کارفرما آدم خوبی نباشه ،اگه حقوقش کم باشه ،اگه همکارای خوبی نباشن، و……
و این شروع نکردن و اقدام نکردنه همیشه باعث شده یا اصلا بیخیال اون کار بشم یا خیلی با سختی شروع کردم و یا مجبور به اقدام شدم
واین مسئله تو کار و زندگیم خیلی باعث شده درجا بزنم و همیشه ترس از شروع کردن داشته باشم
کار من نتورک مارکتینگ و وقتی می خوام اقدام بفروش محصول کنم یا دعوت بهمکاری
هزار تا سوال که الان چی میشه ؟
نکنه بد برخورد کنن؟
نکنه مسخره کنن؟
نکنه محصول نخره؟
نکنه بگه این شرکتها هرمیه
و ……
و باعث میشه هیچ اقدامی نکنم
یا در روابط
بعد جداییم و زندگی ناموفقی که داشتم
همیشه رابطه جدید و شروع کردن برام سخت بوده و یک عالمه ترس داشتم که
نکنه قابل اعتماد نباشه؟
نکنه از نظر حسی درگیر بشم و بزاره بره ؟
و…..
دیشب فایل و چندین بار گوش دادم و امروز خیلی اتفاقی قلم بدست شدم برا کامنت گذاشتن
و خداروشکر که از وقتی که وارد سایت شدم ،دارم یکی یکی باورهای نادرستم و پیدا میکنم
و به خودم تعهد دادم که باورهای مثبت و جایگزین کنم
با اینکه همیشه مطالعه داشتم و از آموزه های سایر اساتید استفاده کردم ولی تازه متوجه شدم
عزت نفس چیه
اعتماد بنفس چیه
حس لیاقت یعنی چی
نباید خودمو مقایسه میکردم
نباید از چیزی میترسیدم
و……
و خیلی خدارو شاکرم برا وجود دوست عزیزم آقای سعید درخشان که سایت شما رو معرفی کردن و باعث شدن از این دریای آگاهی استفاده کنم
و خداروشکر بابت وجود پر برکت شما استاد عزیزم
الهی همیشه شاد و سلامت و بقول خودتون در پناه الله یکتا باشین
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوستان خوبم
استاد من در تمام طول زندگیم میتونم بگم خوشبختانه به تمام ایده هایی که به ذهنم اومده عمل کردم حتی اگه خیلی در نظر دیگران سخت و غیر قابل باور بوده ، البته نااگاهانه .
منتهی همیشه فکر میکردم که من وقتی یه علاقه ای تو وجودم شکل بگیره دیگه تمومه اگه نتونم بنا به دلایلی به علاقم برسم یا روش کار کنم دیگه اصلا هیچ چیزی نیست که من بهش علاقه مند بشم .
میخوام برگردم به دو سال قبل ،
وقتی به ایده ای که به ذهنم رسید عمل کردم که عکاسی و چیدمان بود و یه پیج تو اینستا زدم تا شاید روزی درامدی بدست بیارم ، با گذشت پنج سال من به شدت وابسته به پیج شدم و شب و روزم شده بود پیجم ،
روز به روزم مهارتم بیشتر میشد و علاقه مند ، البته واژه ی وابستگی بیشتر بهش میاد تا علاقه ، وابستگی به دیده شدن و تعریف کردن دیگران ، تااینکه رابطم با همسرم به مشکل خورد و به اجبار من اینستا رو پاک کردم
همیشه به خدا میگفتم اگه قرار بود من این علاقه رو ول کنم چرا واردش شدم چرا پنج سال زندگیم هدر رفت و این حرفا حتی به شدت افسرده شدم
همه ی این داستان و گفتم تا به اینجا میخوام به یه نکته ای برسم که می دونم شاید روزی به درد کسی بخوره،
خلاصه من بعد از اشنایی با شما و شناخت خودم از اون حال و هوا اومدم بیرون ولی هنوز حسرت اینستا تو دلم بود تا اینکه با یه کامنتی متوجه شدم برای اینکه دوباره هدایت بشم ( اخه کلی ایده رو عمل کردم دیدم هیچ علاقه ای ندارم بهشون گلدوزی و ….) باید حسرتی تو دلم نباشه
یه روز با تمام وجودم گفتم خدایا من دیگه حسرت اینستا رو نمیخورم من دیگه نمیخوام مقاومتی داشته باشم راه و نشونم بده
دقیقا بعد از این که این مقاومت از بین رفت خدا ایده ی بافت و بهم الهام کرد بافت کیف و وسایلی تقریبا از جنس حصیر ، باورم نمیشد خیلی اروم اروم مسیر بهم گفته میشد
منی که حق نداشتم از طریق اینستا به درامد برسم و البته با خودم کامل عهد بسته بودم که من باید بدون اینستا به درامد برسم حالا چه جوری من نمی دونم خدا تو می دونی
بهم گفت برو تلگرام کانال بزن حتی اسم کانالم خدا بهم گفت چی بزارم
به تازگی سفارش کیفی گرفتم که خیلی جاهاشو بلد نبودم ببافم ولی گفتم خدا بهم میگه و خدا شاهده وقتی دنبال اموزش بودم خیلی راحت اموزشش و بهم گفت خیلی متعجب شدم مگه میشه
بلد نبودم زیپ بدوزم به کیف منو کشون کشون برد به اموزش دوخت زیپ همون مدل کیف و من کیفی اماده کردم که باورم نمیشد کار من باشه
دوسال پیش گلایه میکردم چرا پنج سال عکاسی کردم ،
و هیچی به هیچی
الان متوجه میشم خدا پنج سال تو اینستا به من اعتماد به نفس داد تا چه طور با مردم حرف بزنم چون بلد نبودم
بهم تو اینستا یاد داد چه طور از محصول عکاسی کنم و ادیت کنم تا الان به دردم بخوره برای محصول خودم
وقتی متوجه شدم چقدر قشنگ همه چیز و کنار و هم چیده باورم نمیشد و امروز دوباره بهم یاد اوری کردی استاد که چقدر خوب شد که به ایده هام عمل کردم.
من با هر بار عمل کردن به ایده هام یه چیزی یاد گرفتم
و با کنار گذاشتن تمام اون ایده ها الان خیلی عالی
دارم کارم و انجام میدم .
استاد من حتی یک سال به ایده ی سرویس مدارس عمل کردم و با اینکه برام سخت بود انجامش دادم
و هم کلی تجربه به دست اوردم و هم اینکه متوجه شدم چی از این جهان میخوام
و اومدم نوشتم برای خدا که چی میخوام چه کاری میخوام و خدا تمام اون نوشته ها رو برام انجام داد .
و من امروز دوباره یاد گرفتم که فقط و فقط با عمل کردنه که خدا درها رو باز میکنه .
و اینکه چقدر خوب یاد گرفتم به خدا اعتماد کنم و اجازه بدم هدایتم کنه و نگران نباشم و از لحظه هام لذت ببرم
و الان دیگه با عجله پیش نمیرم و منتظرم بهم گفته بشه
الان دیگه دنبال بدو بدو کردن نیستم
الان دیگه قدرت و میدم به خدا نه به ادما تا دنبال پول از طرف اونا باشم .
استاد سپاسگزارم که به من یاد دادین خدا چه شکلیه
واقعا سپاسگزارم که بهم ارامش داشتن و یاد دادین
هر چی ازتون تشکر کنم کمه
شما یه زندگی دوباره به من دادین
واقعا سپاسگزارم
خدایا شکرت
سلام بر همه عزیزان
روزشمار 171 فصل ششم
این جمله ارزشمند و کلیشه ای خودم و که معمولا همه فایل ها میگم و تقریبا میشه گفت دیگه بهش ایمان دارم و بازم تکرارش میکنم
اینکه در بهترین زمان و درست ترین لحظه اونی رو که باید بشنوم میشنوم این فایل چند روزی هست تو سایته و میدیدم اما هدایت میشدم به فایل های دیگه امروز دفترم و برداشتم قلم برداشتم بنویسم و نکته بردارم دیدم بسیااااار به موقع گوش دادددم خدایااا شکرت
چقدر حرف برای گفتن دارم خداوند یاری کنه بنویسمش
از دیشب که قسمت 241 سفر به دور امریکا رو دیدم یعنی از دیروز اصلا دوباره منو منقلب کرد و انگار شکوفا شدم حالا میگم
چون این چند وقت که فعالیت تو سایت نداشتم بیشتر تصمیم گرفتم عملگرا باشم و خب یجورایی این بهم الهام شد البته نه اینکه کلن از فضا فاصله بگیرم یه هدایتی اومد گفت بیشتر کامنت روی فایل ها بزار یکم از فضای عقل کل فاصله بگیر حالا خیلی توضیحش نمیدم که چرا
قسمت 241 سفر به دور امریکا اینقدر برام درس داشت اینقدر حرفهای استاد روی فایل برام تازگش داشت که انگار اصلا یادم رفته بود باور چیه خیلی عجیبه واقعا نمیدونم چجوری بگمش تو قران گفته شده انسان فراموشکاره اما تا این حد؟؟؟؟ شایدم مثال استاد موضوع رو برام بیشتر جا انداخت نمیدونم در هر صورت در تمام جنبه ها فکرمو به خودش مشغول کرد مخصوصا اون قسمت که گفت شاید عادت به تعویق انداختن کارها رو دارین و من فکر میکردم رفع شده این عادت در من
همون دیشب تصمیم گرفتم کاری که چند وقت بود هی به بهانه های مختلف عقب مینداختمش و انجام بدم دندونم خیلی درد میکرد و من بهانه اینکه هزینه دندونپزشکی زیاده و من الان اونقدری پول ندارم با مسکن اشغالا رو میریختم زیر مبل بعد خیلی که بهم فشار اومد از طریق دستان خدا پیشنهادها اومد که میشه از یه طریقی رایگان انجام بدی و پیگیری کردم و امروز رفتم نجواها ول نمیکردن اگه رفتی اونجا بهت گیر دادن چی تو که تحت پوشش بیمه نیستی میفهمن بیمه مادرته همون دیشب گفتم نهایت میرم پذیرشم نمیکنن و رفتم گفتن ما عصب کشی و پر کردن انجام نمیده مرکزمون فقط کشیدن و جرم گیری اینا اما همین که یه اقدامی انجام دادم یه ذوقی در من بود که نگو و باز با همون برداشتن قدم اول یسری ایده ها اومد که انجام بدم یسری افراد دست شدن و بزودی کارم انجام میشه اینو در راستای اینکه موضوع فایل هم بود گفتم بگم چنتا نکته مهمی که یادداشت کردم و میگم بعد میرم سراغ تمرینی که استاد گفتن
* خیلی از کارها رو انجام نمیدیم بخاطر اینکه تو ذهنمون سختش کردیم
* ادمها برای اهداف یا خواسته ای که دارن اینقدر مسیرش و سخت وپیچیده میکنن که قدم برنمیدارن و نتیجه هم اتفاق نمیفته
اگه قدمهای اول و برداریم و البته تو ذهنمون راحتش کنیم خداوند اقدام مارو میبینه و کمکمون میکنه و دستانش و میفرسته
* تو ذهنت اسونش کن بگو توکل بخدا انجام میدم یچیزی میشه دیگه
* وقتی یه خواسته ای در تو بوجود میاد در خودت انگیزش و ایجاد کن و تلاش کن اقدام عملی برای رسیدن به خواسته ت داشته باشی
* پاشنه اشیل بزرگ و اشتباه اکثریت : تا ندونم قدم بعدی چیه قدم اول و برنمیدارم
* تو حوزه کاریت به افرادی که موفق هستن تمرکز کن باهاشون صحبت کن و نقطه اشتراک همه شون پیدا کن و اونو در خودت ایجاد کن
* وقتی تست نکنی انجام کاری رو تو ذهنت اون کار خیلی سخا بنظر میرسه اما اگه انجامش بدی میفهمی خیلی راحت بوده و تو سختش کردی
* یک معیار برای خودت در نظر بگیر ببین مسیرت درسته یا نه معیار دو سه ماهه و اون معیار نتیجه ست اگه مسیر درست میری باید نتیجه ملموس بگیری اگه نه یا مسیرت اشتباهه یا عمل نمیکنی به دانشت
* حرکت کردن خودش به باورهای مناسب احتیاج داره
و اما تمرین :
من تو ذهنم چون روابط برام سخت و پیچیده نیست همیشه تو این زمینه خوبم میدونم که صد نیستم و این انتظارم از خودم ندارم اما همیشه در جهت رسیدن به بهترین خودم تو این زمینه قدم برمیدارم و اسونه برام
برعکسش متاسفانه در زمینه درامد کار و هرانچه مربوط به این بخشه خیلی همه چیز و سخت میکنم و معمولا اقداماتم خیلی بزوره الان نزدیک یک سال و نیمه روی دوره ثروتم و متاسفانه چون در این زمینه بسیار پاشنه اشیل دارم خیلی روندم کند پیش میره خیلی جاها ناامید میشم اما همیشه نتایجی که از روابط سلامتی ارامش گرفتم و به ذهنم میگم تا ادامه بده نتیجه هم میگیرم اما ملموس نیست و به اندازه ای که عمل میکنم و باور دارم به همون اندازست که خوب از هر مکملی از نوع فایل ها کامنتها و الگوهای در این زمینه که بزرگترینش استاد عزیزمه استفاده میکنم و همین که هنوز خودمو تو مسیر نگه داشتم خدا رو هزاران بار شکر میکنم چون میدونم در زمینه اقدام عملی تو این بخش خیلی ضعیفم متاسفانه و البته باید بیشتر و بیشتر روش کار کنم اگه صدمو گذاشتم کمه باید هزار بزارم که صحبت شما راجع به معیار در نظر گرفتن خیلی خیلی بهم کمک کرد چون هرجا تو این بخش نتیجه گرفتم و اونو بزرگ کردم بابت اقدامات عملی حتی تو زمینه کنترل ذهنم بوده و باید اقدام عملی مو بیشتر و بیشتر کنم که از دیشب دوباره موتور حرکتم برای اقدام روشن شده و از خدا میخوام منو تو این مسیر هدایت کنه ممنونم استاد قشنگم بابت تک تک جملات و مثال هاتون و همچینین مریم جان دوست داشتنی بابت مثال عالیش که خیلی شبیه به خودم تو یه دوره ای بود و چقدر یاداوری خوبی بود مرسی دوستتون دارم زیاد
به نام خداوند یکتا
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته گل
استاد عزیزم با وجودی که من هر روز فایلهای شما را گوش میدم ی زمانی که نکته برداری میکنم بهتر متوجه میشم و دوست دارم تا آنجا که ممکن هست مواردی را که گفته میشه برای خودم در کامنتها نکته برداری کنم و رد پای از خودم برجا بگذارم تا بهتر متوجه بشوم و بتوانم به قانون خوب عمل کنم.
اگر ما قدمهای اول را برنداریم هیچ نتیجه ای اتفاق
نمیافته.
خیلی وقتها ما قدم اول را برنمیداریم به این دلیل که کار خیلی سختی هست 99 درصدکارهایی را که ما باید انجام بدهیم و نمیدهیم دلیلش این هست که کار را در ذهنمان، کار زمانبری و انرژی و حوصله خیلی بالایی دارد رو توی ذهنمان سخت کردیم. در صورتی همون کارهایی که در ذهنمان سخت کردیم بقیه به راحتی انجام میدهند و در کارشان بسیار موفق هستند اون کاری را که ما انجام نمیدهیم نقطه ضعف ما هست.
بعضی از افراد میآیند برای خواستهای که دارند برای هدفی که دارند مسیر رسیدن به خواسته را آنقدر در ذهنشان پیچیده میکنند که عملاً برای اون خواسته قدم بر نمیدارند و وقتی هم قدم بر ندارند یعنی کاری انجام نشده.
من چگونه بر این پاشنه آشیل که نقاط ضعف من هست غلبه میکنم خیلی وقتها به خودم میگم و کار را تو ذهن خودم آسان میکنم و میگم که خداوند یه درهایی را باز میکنه که الان نمیدونم چیه؟
مثلاً یکی از آزمونهای دخترم در مدرسه دیگر بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت و من باید دو ساعت تمام درگیر بیرون از مدرسه توی آفتاب صبر میکردم تا این امتحان بدهد و بعد برویم و و من همیشه غر میزدم و این کارهای به این آسونی را بر خودم سخت میکردم ومن چون به آگاهیها این سایت ایمان آورده ام خودم را به آرامش رساندم و به نکات مثبت توجه کردم و بر خودم سخت نگرفتم و گفتم امروز کارها بر من ساده و روان ا نجام میگیرد.
در همان زمان یک دوست قدیمی را دیدم که دختر او هم برای آزمون آمده بود مرا سوار ماشین شخصی خودش کرد و در این دو ساعت به خانهاش برد و حتی بعد از اتمام آزمون مرا به خانه رساند این یکی از نمونههایی بود که خداوند به من لطف داشت و کارها را بر من آسان کرد چون من این مسیر را برای خودم سخت نکردم و تو ذهنم پیچیدهاش نکردم و خداوند درها را برایم باز کرد.
وقتی خداوند شما و قدم شما را میبیند کارها برای شما روانتر میشود خیلی از دستان خداوند میآیند و به شما کمک میکنند.
«ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است»
اینکه من هیچ قدمی برندارم و حرکتی نکنم سخت در اشتباهم.
یکی از بزرگترین پاشنههای آشیل آدمها توی دنیا این هست که تا ندانند قدم دوم و سوم و چهارم چی هست قدم اول را برنمیدار ند.
وقتی که ایمان و باور خوب باشد و کانون توجهمان را خوب کنیم و بیاییم الگوهایی را پیدا کنیم راحت قدم اول را برمیداریم قدمهای بعدی به راحتی و آسانی خودش مسیر را برای ما هموار میکند.
ما میتوانیم کسانی را که موفق شدند و دلیل موفقیتشان و دلیل اشتراک موفقیتشان را در کنار هم بگذاریم البته هر کدام در حوزه خودشان و تحسینشان کنیم و باور خودمان را تقویت کنیم و ما اگر بتوانیم به اندازهای که ذهنمان را کنترل کنیم نتیجه را خواهیم دید.
پس اگر ما بخواهیم بدانیم تو مسیر درست هستیم یا نه باید نتیجه مملوس بگیریم باید روی کانون توجه داشته باشیم روی زیباییها توجه داشته باشیم کنترل ذهن داشته باشیم و روی باورهایمان هر روز و هر روز کار کنیم.
و مانند همین که قرآن بسیار قوانین رو واضح میگه،به موسی میگه برو این کارها را انجام بده و بعد نتیجه میاد موسی این کارها را انجام میده و نتیجه را به خوبی میبینه،چون به خدای خودش ایمان داره و تکاملشو طی کرده.
در مسیر حق باشید.
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان گلم
خدارو شاکرم که تو این مسیر باهم همقدم شدیم و آهسته …ولی پیوسته قدم برمیدارم
گاهی زمین میخورم…زخمی میشم…گریه میکنم
اما بلند میشم و دست به زانو میزنم و یاعلی میگم
رو شونه ی خودم میزنم و میگم….پاشو فرشته جون
بشینی…باختی
باید بری
نزدیک به سه ساله که روی خودم کار میکنم و هنوز اینقدر ترمز هام زیاده که پام رو گازه و ماشین لرزون لرزون میره جلو
وقتی تو زندگی به مرحله ای میرسم که باید پوست بندازم و وارد برهه ی جدیدی بشم…دقیقه ی نود پا پس میکشم و میترسم
دقیقا همون مثالی که زدید…
ادم یه کویر داره و میخواد توش برنج بکاره
خدایا من و تمام این بچه های سایت …تو جامعه ای زندگی میکنیم که نود و نه درصدشون در خلاف جهت ما حرکت میکنند
خدایا اگر تو دست ما رو نگیری…میان جمعیت مخالف له میشم و گم میشیم
خدایا من و تمام این دوستان برگزیده را هدایت کن…و راه رو بر ما هموار و آسان کن
الهی آمین
داستان هدایت مریم جان واقعا درجه ی یک بود
و نور امیدی تو دلم کاشت که اگه مریم جان تونسته من هم میتونم
میتونم هم هزینه دانشگاهم و جور کنم و هم…دانشجوی نمونه دانشگاه باشم
هدفم رو سرسختانه دنبال میکنم و با دیدن این نمونه ها انگیزه ام هرروز بیشتر میشه
خدایا هزاران بار ممنونم.منو در مسیر رسالتم هدایت میکنی
عاشقتم
سلام به استاد عزیزم
دلیل اینکه الان دارم اینارو اینجا مینویسم نمیدونم چیه…
شاید احساس میکنم اگر اینجا بهش اعتراف کنم سبک تر میشم…
دیروز متوجه شدم کرایه مغازم دوبرابر افزایش پیدا کرده و واقعا برای من عدد زیادی بود، حسابی بهم ریختم از درون اما سعی کردم به روی خودم نیارم و سرفرصت مناسب به صاحب مغازم زنگ بزنم و باهاش منطقی صحبت کنم.
این مدت با اینکه همه جوره فشار روم بود بازم سعی میکردم خودم رو آروم نگه دارم و دلمو به خدا بسپارم…هرموضوعی پیش میومد میگفتم خدایا واسم درستش کن من راهشو بلد نیستم و واقعا به اندازه توان خودم توکل کرده بودم بهش. اما انگار این قضیه اجاره مغازه واسه من تیر خلاص بود و صبرمو برید…
بعدازظهر که به صاحب مغازم زنگ زدم و داشتم شرایطمو بهش توضیح میدادم که اگه میشه امسالو با من راه بیاید و از این حرفا یهو موقع صحبت کردن یه بغض بزرگی اومد توی گلوم و دیگه نتونستم صحبت کنم و طرف پشت خطمم متوجه شد که من دارم گریه میکنم و گفت انشالا درست میشه نگرانش نباشد…
از لحظه ای که تلفنو قطع کردم زار زار شروع کردم به گریه کردن. نه بخاطر اجاره دوبرابری ، بلکه بخاطر اینکه چرا من جلوی یه غریبه نتونستم بغضمو نگه دارم و خودمو کوچیک کردم… چرا خداوند کمکم نکرد که عزت نفسمو حفظ کنم…
من همیشه توی خونواده هم همینجورم وقتی کسی بهم حرفی میزنه که ناحقه فقط گریه میکنم و بغض راه گلومو میبنده واسه صحبت کردن….اما اینبار این اتفاق جلوی یه غریبه افتاد و من احساس به شدت بدی دارم که چرا اون اشتباه از من سر زد و آیا من شرک ورزیدم؟؟… توی وجود خودم میدونم که دلیل گریه من اصلا ربطی به اون طرف و نشون دادن ضعفم نبود و فقط از خستگی زیاد این اتفاق افتاد و اصلا برام مهم نبود دیگه اجارمو چندبرابر کنه اما میترسم از اینکه اون طرف فکر کرده باشه بخاطر پول اشکام سرازیر شده باشه….
خیلی ناراحتم و هیچ جوره نتونستم خودمو بابت اشتباهم ببخشم…
گاهی اینقدر تضادها توی یه مرحله از زندگی زیاد میشه که کنترل ذهن سخت ترین کار جهان میشه….برای من دیروز کنترل کردن ذهنم و اروم کردن تپش قلبم سخت ترین کار دنیا بود.
اینجا واسه من مثل یه دفترچه یاداشت شده که حرفایی رو که هیچوقت و هیچ جا نمیتونم بهش اعتراف کنمو بنویسم…
من خطا کردم و از خدا بابتش طلب بخشش میکنم… من ضعف خودمو جلوی کسی غیر از خداوند نشون دادم و شرک ورزیدم… من از یاری خداوند توی یک لحظه ناامید شدم….
خدایا صبرمو زیاد کن…کمک کن انسان قوی تری بشم و دیگه جلوی هیچکس از خودم ضعف نشون ندم….کمکم کن توی زندگیم به هیچکس برای رسیدن به اهدافم متوصل نشم و تنها پناهم خودت باش… پروردگارا کمکم کن همیشه در بالاترین فرکانس خودم باشم و چیزهای کوچک اینچنینی من رو بهم نریزه…من میدونم یک روز به تمام اهداف و خواسته هام میرسم و امروز بازم بلند میشم و تلاشمو چندبرابر میکنم برای زندگیم اما هیچ دلم نمیخواد اینقدر توی فکر رسیدن به اون اهداف باشم که امروزمو فراموش کنم…که اینجوری بیقرار بشم و از خودم ضعف نشون بدم.
خدایا میدونم تو بسیار بخشنده و مهربانی…تو توبه پذیری…توبه من رو بپذیر و بهم کمک کن دلم آرام بشه…
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه دوستان
رسیدن به هدف سخت است یا آسان ؟؟
خود این سوال یک باور محدود کننده ای داره که اگه سخته پس ولش کن !نخواستیم.
استاد عزیزم اونقدر قشنگ و رسا صحبت میکنند که جای سوال نمیمونه اما من در مدار درک این صحبت ها باید قرار بگیرم .
مثلا این روزا یک کاری به من پیشنهاد شده وچند بار به من زنگ میزنند که بی صبرانع منتظریم بیا وارد این کار شو ولی من خیلی خیلی خیلی ذهنیت محدود کننده دارم که میگه شاید کلاه برداری باشه ؟ شاید اونقدر سخت باشه که از پسش بر نیام؟
شاید حقوق کم تری داشته باشه در عوض نیاز به بدو بدو بیشتری داشته باشه . بر عکس ادمایی رو میبینم که وارد این کار شدن وای هیچ نتیجه ای نگرفتن !با این که خیلی ها هم هستن دارن فعالیت میکنن و موفق ان اما اونقدر ذهنمون محدوده که موفقیت اونها رو باور نداریم.
بزرگترین مانعی که باعث میشه کاری رو تجربه نکنیم ترس وبی ایمانی هست که نگران کننده است.
وحتی حاظر نیستیم بهایی هم پرداخت کنیم .
چون از همون اول انتظار داریم که بزرگترین نتیجه رو بدون ازمون خطا به دست بیاریم
برای رسیدن به هدف باید اول پل های پشت سر رو خراب کنم تا اونقدر فکر در رفتن از زیر کار به سرم نزنه و اینکه یک بهایی رو براش در نظر بگیرم که ادامه دادن این کار برام لذت بخش باشه و ادامه ندادنش رنج