دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 5

436 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا خنجری گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    سلام سلام

    امیدوارم حال همه ی شما خوب خوب باشه

    وقتی شما حرکت میکنید

    و خداوند تعهد و عمل شما را میبینه

    هدایتش را برات میفرسته

    اقا من همیشه پیش خودم میگفتم که

    من چرا نتیجه نمیگیرم

    نتیجه های خوبی دارما

    ولی اون چیزی که میخوام نیست

    چرا اون چیزی بزرگی ندارم

    بعد فهمیدم من ادمی بودم من دانشجویی بودم که فقط بلد بودم حرف خوب بزنم ولی از اون ور هیچ غلطی نمیکردم

    از فایل حاضری چه چیزی را برای هدفت قربانی کنی ؟؟؟؟

    اصلا مسیر را فهمیدم

    فهمیدم عمل کردن و حرکت کردن چیه اصلا

    تمرکز کردن چیه بها دادن چیه

    بعد اومدم گفتم خدایا فهمیدم چرا نتیجه نگرفتم

    گفتم فقط و فقط باید عمل کنم

    بعد یک حسی بهم گفت اولین قدمی که باید برداری

    اولین بهایی که باید بدی

    ترک سیگار و حذف رفیق هایی که ازیشون چیزی یادنمیگیری

    یک مدت تنها باش

    علی تنها باش ببین چه نتایجی میگیری

    نتایجی تو ۲ و ۳ ماه میگیری که تو این چندساله نگرفتی

    فقط حرکت کن

    💚 ترک سیگار

    💚 حذف ۷۰ درصد ادم های دور برت

    💚💚💚💚 این تصمیم را انجام بده و از عمل کردن بهش لذت ببر 💚💚💚

    من یک داستانی دارم استاد مثل لاغر کردن شما با کشتی که گفتم اگ من به این رسیدم به هرچی میخوام میرسم

    من سال ۹۴ و ۹۵ عاشق یک دختر شدم

    و دیوانه وار دوستش داشتم

    خونه شون ۳ و ۴ تا کوچه بالاتر از ما بود

    و من هیچی هیچی از قانون نمیدونستم بخدا هیچی نمیدونستم

    یکی دوهفته تجسم میکردم که باهاش تو رابطه هستم و اونم منا دوست داره ( نمیدونستم با تجسم کردن میتونم بهش برسم تنها دلیل تجسم کردن رابطه با اون دختر این بود که خوشحال میشدم حس میکردم همون موقع دارمش

    و از داشتنش خیلی لذت میبردم )

    چند روز بعدش یه ایده اومد که حرف دلتا تو ی برگه بنویس

    من همون وقت همون وقت ایده ای که بهم گفته شد را انجام دادم بعدش

    تو جیبیم بود و ی بار که تو کوچه دیدمش انداختم جلوش و فرار کردم

    و بعدش میگفتم یا میشه یا نمیشه

    ولی من کاری که باید انجام میدادم را انجام دادم

    و حس و حال خوبی داشتم

    و چند روز بعدش دختره بهم پیام داد و ما دوست شدیم

    و بعد از چند سال هم جدا شدیم از هم

    و من دیگ ن دیدمش ن یک کلمه باهاش حرف زدم

    (درست از روزی که با استاد اشنا شدم اون رفت )

    اقا خلاصه درسته ما باهم نیستیم

    ولی تو اون ۳ و ۴ سالی که ما باهم بودیم

    من واقعا کلی کلی اتفاقات خوب باهاش تجربه کردم

    و هنوز هنوز که براش ارزوی خوبی میکنم

    و اگر برگردم عقب دوباره اون کار را میکنم

    چون من واقعا تو اون چندسال خیلی خیلی خوشبخت بودم

    و بعد رسیدن به اون رابطه گفتم

    من ب هرچی بخوام میرسم

    و الان که عقب را نگاه میکنم

    فقط و فقط قانون را میبینم

    یک خواسته ای داشتم

    تجسمش کردم

    یک ایده اومد انجامش دادم حرکت کردم

    عمل کردم بهش

    حس و حالم خوب بود

    تمام کار های طرف خودم را انجام دادم

    و خدا هم کارهای خودش را انجام داد و من به هدفم رسیدم

    پس حالا من دوره دوازه قدم را از دوباره از اول شروع کردم و دارم با تعهد پیش میرم

    و تو این دوره تمرکزم را گذاشتم رو ثروت

    و الان اولین قدممم اینکه

    سیگار را ترک کنم

    و خیلی از ادم های اطرافم جدا بشم

    و من میدونم فقط و فقط روی خودم وقت بزارم روی خودم تمرکزم کنم

    و شخصیت خودم را تغیر بدم

    اون وقت دیگه نتایج بمب بمب رخ میدهد

    همگی در پناه الله 💛🤚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  2. -
    سعیده حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2480 روز

    سلام استاد عزیزم

    استاد بی نظیرم

    و استاد بهترینم …

    و سلام مریم جان عزیزم …

    و سلام به همه دوستان گلم که کامنت من رو می‌خونید..

    وقتی وارد سایت شدم نمی‌دونستم کامنتم رو کجا بنویسم تا چشمم به این‌ فایل جدید افتاد و گفتم پس باید همینجا بنویسم ..

    من اومدم تا بعداز مدتها که کامنت نذاشته بودم ، از خودم ردپا یا شاید بهترهست بگم از نتایجم با افتخار کامنت بذارم …

    چون می‌دونم اینجا انرژیش بالای ۱۰۰۰ هست و کامنت من با عشق خونده میشه ..

    چون با عشقم دارم می‌نویسم ❤️

    بریم از اول داستان..

    من حدودا سه سالی بود که از یه کمبودی در جسمم رنج میبردم ، وقتی میگم کمبود ، واقعا حس کم داشتن، داشتم ،

    حس نتوانستن ..

    و یا هر حس ناخوبی که میشه روش گذاشت …

    احساسم این شده بود که پاهای من بی قدرت و قوت هستن و فقط کافی هست یه ساعت روپا باشم ، حالا یا در حال کار خونه یا پیاده روی ، دیگه جون و رمقی در پاهام واسه راه رفتن نمی‌مونه و بقول خودم بهم گره می‌خورن پاهام!..

    خب ایرادات در باورهام ازینجا بیشتر و بیشتر شد ..

    حالا نمی‌دونم چی شده بود چندبار طبق الگوی قبل بعد از سرپابودن خسته میشدم و …

    این شد باورم ک من یساعت بیشتر نمیتونم راه برم و از جون میفتم ..

    در طول سه سال این باور رو حمل کردم تا رسید به یه ربع راه رفتن …

    فکککن شما !

    باورم شده بود یکربع بیشتر نمیتونم سرپا واستم و پایی واسم نمیمونه…

    این اواخر که همش استرس این رو داشتم کسی خونم نیاد ک من راه برم خسته بشم و من رو دراین حال ببینه ..

    اینقدد این باور رو بخورد خودم داده بودم که آرزوی یه پیاده روی نیم ساعت با دختره هفده ماهم به دلم مونده بود ، آرزوی درست و محکم از پله بالا پایین رفتن ، ارزوی اینکه ای کاش برگردم لاقل به قبلم که می‌تونستم ساعتها راه برم مهمانداری کنم در خونم و کلی کارهای دیگه ک فقط تصور و تجسم و یادآوری میکردم …

    نمی‌دونم چقدر باور پذیر هست واستون آرزوم شده بود بعد از یربع ایستادن ، معمولی فقط معمولی خودم رو برسونم به مبل و بشینم استراحت کنم، تا باز بدنم رفرش بشه…

    و یک نکته دیگه اینکه ، این موضوع رومدام به بقیه هم میگفتم ک فلانی من نمی‌دونم چرا چندساله اینطوری شدم ،میببنی چطوری راه میرم ،،،!

    حتی دکتر هم رفتم و تشخیص کمبود کلسیم داد و خب چون شیر میدادم و میدم قبولش واسم سخت نبود.

    (به این موضوع معتقدم ک بدن و سلول ها بی نیاز ب مواد خارجی هست و خودشون هم تولید کننده و هم همه چیز هستن ولی بشرطی ک ما با تغذیه اشتباهی طبیعته بدن رو خراب نکنیم.)

    توصیه های آقای دکتر رو گوش کردم اما بازم اوضاع فرق نکرد ..

    گذشت و گذشت تا همین ده روز پیش من شروع به استفاده از محصولات ارگانیکی کردم که واسه تقویت مفاصل بود(خیلی وقته آشنا هستم بااین محصول ولی انگار الان به لحاظ فرکانسی موقع استفادش بوده) ، چون پشت زانوم شروع به درد میکرد و کمکم از پا میفتادم ..

    از سر همین بهانه این محصول رو شروع ب مصرف کردم گفتم این درمان من هست و موقع خوردن کلی انرژی همراهش میکنم، ولی اینبار باورهام رو هم عوض کردم …

    یروز نشستم و با خودم گفتم ،

    یعنی چی تو هی بخودت میگی پاهای من ضعیف هست و من بیشتر از یربع نمیتونم سرپاباشم؟؟

    یعنی چی این باور بیخود رو هی واسه همه تکرار می‌کنی ک من خیلی وقته اینجوری شدم و …

    یعنی چی همش مینالی از درد پا ..

    بجا این حرفا بگو و باخودت تکرار کن پاهای من خیلی هم خستگی ناپذیرن …

    تصور کن پیاده روی با لیانا رو ، به یاد بیار گذشته ت رو‌که چطور بودی …

    استاد شاید باورتون نشه ولی وقتی زندگی در بهشت رو و فعالیت های شما و مریم جون رو میدیدم خیلی فشار میاوردم ب خودم ک با حسرت قدم برداشتن های شما رو نبینم و با حال خوب ببینم …

    ک بلاخره منم میتونم ..

    خلاصه خوردن اون محصول ارگانیک و چندتا محصول ارگانیک و تقویتی دیگه (مثل حریره بادام و معجون مغزیجات) در کنار باور مثبت دادن بهشون هنگام خوردن و همینطور تکرار و تجسم با خودم و همینطور هدایت شدن و پخش کردن صدای کتابی در خونه که مدتها داشتم ولی گوش نکردم بودم( کتاب راز قدرت ، جز بهترین کتابهایی ک تاحالا خوندم )

    نتیجه ای رو دیروز برام رقم زد که بخدا برام عین معجزه بود !

    من مدتها رو پا و درحال تمیز کاری بودم ولی موقع راه رفتن طبیعی راه رفتم !

    شاید واسه شما خنده دار باشه ک طبیعی راه رفتن واسه من شده بود معجزه..

    ولی بخدا ک‌ معجزه بود و مدتها بود منتظرش بودم …

    ۱۰۰نبودم ولی ۸۰ بودم و این برای من عالی بووووووود …

    فقط ( تو پرانتز بگم از یک دوروز قبل یکم بهبودی حس کردم ولی یکم نه بیشتر..)

    واقعا نمی‌دونم چطوری حسم رو بگم ..

    از فکر کردن ب اینکه من دیگه اعتماد به نفسم میچسبه به سقف ، من دیگه هرکار بخوام میتونم بکنم ، من دیگه در حرکت کردن محدود نیستم من دیگه …. من دیگه ….

    خدایا چه کردی با من …؟؟؟

    چی شد داستان ؟؟

    چطور ورق برگشت ؟؟؟

    اعتبار این معجزه واسه کی و چی هست ؟؟

    یعنی من تمام این مدت چوب باورهای مخربم رو می‌خوردم ؟؟

    درست این محصولات عالی هستن ولی باوری که من از مصرف اونها دارم اثرشون رو بیشتر می‌کنه

    وای بر من که با باورهام و تکرارشون چه کردم این مدت با جسم و پاهای نازنینم !

    استاد ، بچه ها نمی‌دونید از صبح که دارم بی مشکل کار میکنم و رو‌پاهام ایستادم و راه میرم چقدد اشکام رو از ذوق پاک کردم جلو دخترم، چقدد فریاد زدم خدایا شکرت

    چقد آواز سر دادم از خوشحالی ..

    چقدددلم میخواست به همه بگم ک چی شده …

    چقد دلم میخواست بیام و اینجا کامنت بذارم و به شما عزیزان حسم رو بگم ….

    هی قدم بر می داشتم و میگفتم ازین پیشرفت شکرت ولی من ازینم بهتر و راحتتر و طبیعی تر می‌خوام باشم ….

    خدایا من ازین ببعد چیکار بکنم با این اپشنی ک بهم برگردوندی ،، شکرت شکرت شکرت

    چه اعتماد به نفسی از من آوردی بالا و چه نگرانی رو از من دور کردی ….

    عاشقتم ،،

    عاشقه تو و قوانین بی نظیرت هستم …

    که فقط باید درست درخواست کنیم وگرنه همه چیزهایی ک می‌خوایم آماده هستن تا ب سمت مون بیان …

    راستی اینم بگم که روابط عاطفی که منتظرش بودم هم، ب سمتم داره میاد ..

    یه اللهی شکررررت دیگه ..

    ک اون روزهای یخبندان عاطفی دارن میرن و جاشون رو ب روابط عالی سابق میدن..

    خدایا هزار بار شکرت❤️❤️❤️❤️

    استاد جانم بی نهایت از شما سپاسگزارم ک من رو بااین‌ خدا و با این قوانین و با این مدل زندگی آشنا کردی ….

    سلامت و شاد باشی استادم …

    بچه ها ازشمام ممنون هستم که کامنت من رو خوندید …

    شاد باشید و در رضایت کامل انشالله

    ✅ بعدازین یادم باشه همیشه سپاسگزار باشم …

    شاید حتی من یا امثال کسایی ک تجربه مثل من رو داشتن قدر سلامتی رو بیشتر بدونیم..

    انشالله ❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
    • -
      مهدیه چیتگر گفته:
      مدت عضویت: 1213 روز

      سلام به سعیده عزیزم

      خیلی خوشحال شدم وقتی نتایجتون رو خوندم، چقدر توکل کردن به خداوند خوبه، چقدر خوبه که من به داستان شما برمی‌خورم و میبینم که خداوند کارشو انجام میده، شمارو هدایت میکنه به محصولات عالی و بعدشم، ادامه و اعتماد… و آخرین حرفی که زدید 👈(شاید حتی من یا امثال کسایی ک تجربه مثل من رو داشتن قدر سلامتی رو بیشتر بدونیم..) من تجربه شمارو نداشتم اما با تجربه شما قدر این پاهای سالمم رو بیشتر دونستم و دیدم چقدر نعمت دوروبرمونه که نمیبینیم، دوستت دارم و کلی ازت ممنونم که این تجربتو در اختیار گذاشتی تا من شکرگزار تر باشم و همچنین ایمانم قوی تر بشه به خدایی که اگر کاریو بهش بسپاری به زیبا ترین شکل ممکن برات انجام میده، در زمانی که حتی انتظارشم نداریم

      براتون از خداوند سلامتی هر چه بیشتر رو طلب میکنم و امیدوارم به زودی روی پاهاتون ساعت ها راه برید و ساعت ها برقصید و بدوعید… از ته دلم آرزومندم و همون خدا که این معجزه رو براتون انجام داد، میتونه این کارم انجام بده💖🤸

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعیده حیدری گفته:
        مدت عضویت: 2480 روز

        سلام عزیزدلم امیدوارم حال دلت عالی باشه..

        اول اینکه ممنون ازت که کامنت طولانی من رو خوندی و دوم اینکه خیلی خوشحالم که تونستم تاثیر مثبت واست داشته باشم بادرج دیدگاهم …

        واقعا کارشو خدا خوب بلده انجام بده ،من تا این حد حتی بهش میسپارم ، ک مثلا قرار هست مهمان بیاد و من بهش میگم پذیرایی رو خودت جور کن می‌دونی ک من چجوری دوست دارم ، مثل اون سری 🤗

        آره عزیزم توکل ب خدا عالی هست و فقط ای کاش یادمون نشه و همیشه تو همین مدار باشیم و آگاه..

        و باز مجدد خوشحالم ک دستی شدم واست و باعث شد کامنتم ب بدنت و سلامتیت و داشته هات بیشتر توجه کنی و سپاسگزار تر باشی …

        واقعا سلامتی با اختلاف باارزش ترین نعمتی هست که ما داریم..

        و در آخر مرسی از آرزوی قشنگت ، منم از خدای بینظیرمون همواره شادی و سلامتی تا آخر عمر واست درخواست میکنم..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مهدیه چیتگر گفته:
          مدت عضویت: 1213 روز

          ممنونم عزیزم دقیقا همینطوره، خداوند همیشه مارو سوپرایز میکنه، من امروز رفتم بیرون برای خرید لوازمی که میخواستم، هم موقع رفت هم برگشت بهش گفتم خدایا مراقبم باش، چون میخواستم از بقل خیابون رد بشم، اما وقتی بهش گفتم ماشینا هر دوبار از یک کیلو متری من حتی بیشتر وایمیستادن و به طرز عجیبی آروم میرفتن اون لحظه، واقعا هیچ لحظه ای نبوده که ازش کمک بخوام و کمک نکنه، همیشه کمکم کرده حتی تو ساده ترین چیز ها، بازم ممنونم ازتون 🌹🙏

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مجتبی نوروزی گفته:
      مدت عضویت: 1487 روز

      سلام سعیده جان،امیدوارم که همیشه پر انرژی و سلامت باشی.

      بسیار خوشحال شدم از نتایجی که تونستی آگاهانه خلقشون کنی و دوباره سلامتیت رو به خودت هدیه بدی،

      اینکه متوجه شدی باورهات مشکل دارن و روشون کار میکنی واقعا قابل تحسین هستش.امیدوارم در کنار لیانا جون لحظات شاد و لذت بخشی رو تجربه کنی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعیده حیدری گفته:
        مدت عضویت: 2480 روز

        سلام آقای نوروزی ، حال دلتون عالی دوست خوبم …

        تشکر ازین که کامنت من رو خوندید و پیغام گذاشتید واسم …

        ممنون از آرزوی قشنگتون .. انشاالله 🙏

        واقعا، واقعا ، واقعا همه چیز باور هست ،، وای ک ما بااین باورها مون ب کجاها ک نمیتونیم برسیم…

        چه سقوط و چه اوج ..

        منم امیدوارم و خواهانم که همیشه در اوج باشید دوستم ❤️🙏

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    آیسا رها گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و بانو شایسته.

    من عقیده داشتم که وقتی قراره کاری بکنی باید تمام مسیر قدم به قدم نوشته بشه تا گیج نشم. مثلا اسباب کشی رو می‌نشینم لیست میکردم که اول کدوم وسایلا پک بشه و روی همه چی لیست نوشته بشه و هر جعبه مال کجاست خلاصه خیلی مغزمو‌ خسته میکردم و اغلب استرس شدید داشتم. آخرین اسباب کشی که داشتم فقط رو چیزایی تمرکز کردم که میخواستم اتفاق بیفته ، مثلا میگفتم راحت ترین اسباب کشی عمرم خواهد شد ، به راحت ترین شکل خونه پیدا میکنم ، به راحت ترین شکل پک میکنم و ویژگی هایی که میخواستم خونه جدیدم داشته باشه رو یادداشت کرده بودم. در عرض یه هفته من هم خونه پیدا کردم که خیلی قیمت مناسب تر از چیزی که برنامه ریزی کرده بودم ، یه واحد تو ساختمان خودمون ، تو طبقه خودمون 😁 و همون ویژگی‌هایی رو داره که من نوشته بودم. توی این ساختمون فقط این واحده که این آپشن هارو داره اونم به خاطر اینکه مالک قبلی به خاطر خودش یه سری تغییرات ایجاد کرد و زیاد نموند و رفت و حالا ما زندگی میکنیم اینجا. اسباب کشی مون طوری بود که انگار از یه اتاق به اون یکی اتاق وسایل میبردیم 😂

    یه تجربه دیگه ام مهاجرته. من پارسال تصمیم گرفتم به شهری برم که اصلا تا حالا اونجا نبودم حتی برا یه روز و اونجا هیچ‌کار یا شغل یا هیچ چی نداشتم ولی احساس کردم دیگه باید برم و تکونی به خودم بدم ، نذاشتم فکر اینکه من تنهایی اونجا میخوام چیکار کنم ، جلومو بگیره. اومدم تو بهترین جا با قیمت مناسب خودم خونه پیدا کردم، اون موقع تازه با فایلهای شما ارتباط برقرار کرده بودم ولی کامل پی نبرده بودم. تو این زندگی جدید شروع کردم به دیدن فایلهای شما، تو یوتوب و اینستا گرام و بعدها تو سایت عضو شدم. تو این مدت درهایی به روی من باز شده که خودم از میزان تغییرات تو زندگیم لذت میبرم و همینطور مدار من داره ارتقا پیدا میکنه. وارد مسیری شدم که سالها علاقه داشتم ولی جرات نداشتم براش قدم بردارم و الان دارم مهارتشو یاد میگیرم. به زودی موفقیتهامو با مدرک با شما به اشتراک میذارم. ممنون از تأثیری که تو زندگیم گذاشتید و میگذارید. شاد و پایدار و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    zahra hatami گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم

    استاد جان سپاس از فایل فوق العاده عالی تون

    🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏

    در مواقعی که کار ها رو راحت گرفتم و قدم برداشتم در صورتیکه شاید برای بقیه سخت بوده

    استاد جان در ابتدا بگم که برای من و مادرم اسباب کشی راحت ترین کار ممکنه😂😂 ما کلا دوبار اسباب کشی کردیم و جالبه بدونید کلا یک ۲۴ ساعت کار ها انجام شده و همه چیز چیده میشه. طوری کار ها رو دوتایی انجام میدیم که هر کسی میاد خونم‌ون تعجب میکنه حتی پرده ها رو هم میزنیم و اصلا برامون کار سختی نیست یا مثلا برای من وزنه زدن و ورزش کردن راحتترین کار ممکنه و عاشق اینم صبح زود بیدار شم و پیاده روی و ورزش کنم.

    جایی که رسیدن به خواسته مو راحت کردم و قدم برداشتم یادمه سه سال پیش دنبال مار میگشتم و از یکی از دوستانم پرسیدم که باید در این حیطه اگه فعالیت کنم چیکار کنم راه رو بهم گفت ولی بهم گفت تو این موقع سال جایی قبول نمیکنن و اگه خیلی خوش شانس باشی پیدا میکنی و من همون لحظه گفتم من قدم اول برمیدارم و خداوند منو هدایت میکنه استاد جان من چندین جا رفتم و خداوند مهربان به صورت هدایتی منو با اون مکان اشنا کرد و در عرض دو هغته قرارداد بستم😍😍

    استاد جانم من در حیطه کاری خودم دوست داشتم کارهای فناوری رو یاد بگیرم تا زمانیکه فقط دوست داشتم هیچ اتفاقی نیفتاد ولی به محض اینکه تو اینترنت سرچ کردم از چند نفر پرسیدم در نهایت خداوند منو دقیقا هدایت کرد به سمت بهترین فرد که صفر تا صد رو به رایگان بهم یاد داد.

    برای من مسافرت رفتن کار بسیار راحتی هست یا بیرون رفتن به محض اینکه به من بگن پا شو همین الان بریم مسافرت یک ربع نمیکشه من همه چیز اماده میکنم و سابقه نداشته هیچوقت که چیزی رو جا بزارم و فراموش کنم . در روابط هم من به راحتی با انسانها ارتباط برقرار میکنم ولی چیزی که برام سخته و یکم مقاومت دارم اگر در جمعی باشم یا با فردی که از من بالاتر هست چه از نظر مالی و چه از نظر جایگاه اجتماعی خیلی برام سخته که بتونم اونطور که باید ارتباط بگیرم و عزت نفسم بسیار پایین میاد که دارم روی این موضوع کار میکنم. تو جمع صحبت کردن برام سخته. و در مورد تمرین اگهی بازرگانی در ۱۲ قدم که چکاپ فرکانسی اول گفتید هنوز هم مقاومت داره ذهنم و خیلی سخته قدم اول بردارم.🙈

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2228 روز

      سلام خانم مونا

      وقتتون به خیر و شادی

      کامنت شما رو خوندم لذت بردم و واقعا تحسینتون کردم

      چون دقیقا خانواده من مسافرت و اسباب کشی کردن تو ذهنشون شاخ غول رو شکستنه 😂

      خب طبیعتا از بچگی روی من هم تاثیر گزاشته

      ولی باز هم من به خودم افتخار می کنم

      چون تو چند سال اخیر خیلیییی خوب روی باورهام تو این دو قسمت کار کردم

      و خب تو اسباب کشی ای که پارسال پاییز داشتیم به طرز رویایی ای کارها برای من نسبت به خانوادم بااااا اختلاف آسان تر و لذت بخش تر پیش رفت

      تو مبحث مسافرت هم چند ساله من خیلی به خودم آسون میگیریم و نتایج هم خیلی بهتر شده خدا رو شکر

      ولی کامنت شما رو که خوندم خیلی تحسینتون کردم👏🏻

      تو بیست و چهار ساعت از صفر تا صد… اون هم دو نفری؟!

      واقعا آفرین👌🏻👌🏻💯💯

      آماده شدن برای مسافرت فقط تو یه ربع؟؟؟ اونم در حالتی که حواستون هست و همه چیزهای لازم رو بر میدارید🙄

      دست مریزاد آفرین به خاطر این باور های فوق العاده و اینجوری آسان کردن کارها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        zahra hatami گفته:
        مدت عضویت: 2021 روز

        سلام دوست عزیز

        وقت شما هم بخیر و شادی

        سپاس از تحسینتون

        🙏🙏🙏🙏🌺🌺🌺🌺🙏🙏🙏🙏🌺🌺🌺🌺

        منم شما رو بخاطر کار کردن روی باورهاتون تحسین میکنم

        و امیدوارم روز به روز موفق تر و سلامتتر و شادتر و ثروتمند تر باشید.

        ممنونم بابت تحسینتون و حس خوبتون🌺🌺🌺🌺🙏🙏🙏🙏

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    آداک سام گفته:
    مدت عضویت: 1779 روز

    سلام.خدمت استاد عمل

    این فایل خیلی به موقع بود

    مدتی ایست که من میخوام یک نمایشگاه مبل و فرش راه اندازی کنم ولی اولش خیلی اشتیاق دارم ولی تا در مسیر ی سری کارا زمان میبره و راحت انجام نمیشه

    من میگم حتما یک خیری توش هست که

    کارا راحت انجام نمیشه و خیلی سریع

    دل سرد میشم و میگم حتما

    نتیجه کار خوب نیست

    که اینجوری پیش میره

    خیلی از کارها رو سبک و سنگین

    میکنم و اکثرا در برزخ هستم

    چون به مرحله ای از زندگی هستم که تقریبا تامین هستم

    و نمیخوام هیچ گونه ضرری داشته باشم

    و ترس از ضرر کردن

    خیلی از کارها رو انجام نمیدم

    و ازیک طرف زندگیم یک نواخت شده

    و داره زیبایی هاشو از دست میده

    این از موقعی شروع شد که من محصول دوره قانون سلامتی خریدم

    که گفته ها شما در رابطه با خوراکی ها

    به یک تضاد بزرگ رسیدم

    که چی بخورم چی نخورم

    و نسبت به همه خوراکی ها منفی شدم

    بر عکس قبل که لذت میبردم

    و در سلامتی کامل بودم

    امید دارم که در رابطه با افکار مثبت نسبت به فواید

    خوراکی ها و مطالبی که در دوره قانون سلامتی میگید

    صحبت کنید و ما رو از این همه شک و دودلی نجات دهی

    من بمحض گرسنه شدن حالم بد میشه و همیشه

    سرگیجه دارم

    نمیدونم چکار کنم

    خواهشن جوابمو بدین

    من اکثر دوره ها رو تهیه کردم و کلی مطلب یاد گرفتم

    ولی دوره قانون سلامتی همه چی رو به شک و تردید

    تبدیل کرد .

    من ترس از غذا نخوردن همیشه دارم این چجوری حلش کنم

    بازم ممنونم از جنابعالی

    و خدای هدایت گر که منو همیشه هدایت میکنه

    بابت این فایل زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه فضائلی گفته:
      مدت عضویت: 1237 روز

      سلام دوست عزیز

      من دوره سلامتی رو ندارم ولی چیزایی که ازش شنیدم اینه که حتی همون غذا خوردنتون رو هم به این فایل ربط بدید

      ساده ست فقط باید اشغال به خورد بدنمون نداد, مثل باورهای سمی که میدادیم ب روانمون

      کاری که من قبلا کردم, من تمام خاصیت و فواید غذاها و دسته بندیشون رو مطالعه کردم اینجوری میدونستم دارم چی به خورد بدنم میدم و چی لازم داره

      بنظر من این فایل رو بازم گوش بدید ولی این بار به هدف قانون سلامتی که ساده ست, همه چیز ساده ست و میشود

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد نازنینم

    و سلام به شایسته ترین مریم دنیا

    عاشق یکایک عزیزانم در اینجا هستم و خدارو شکر میکنم بابت این اگاهی ناب و چقدر لذت میبرم از نوشتن کامنت چقدر حالم خوب میشه

    خوب فضای سایت اموزش ها اساس دوره ها و اموزش استاد احساس خوب اتفاقات خوب یا مثبت اندیشی و تمرکز بر روی نکات مثبته و من وقتی میام اینجا ناگزیر به استفاده از کلمات و جملات مثبت هستم و همین بیشترین تاثیر رو روی من میزاره که احساسم عالی میشه

    اما در مورد این کار ارزشمند چندین مثال خوب دارم

    یکی اینکه چند وقت چیش ی کارمند دارم که ی باری اومده بود میخواستیم باز کنیم و بچینیم توی مغازه من همیشه اینو چون تکرار کردم نمیام کل بار رو یکجا از داخل کارتن دربیارم و بعد بچینم چون واقعا اونقدر ذهن مقاومت میکنه که اصلا همونجوری میچینیش این بنده خدا بهش گفتم اینارو شما زحمت بکش خودم مشغول کار دیگه ای شدم دیدم داره کلا باز میکنه بهش گفتم نه این چند تا رو باز کن بچین بعد برو سراغ بقیه و اینو من با تکرار زیاد یاد گرفتم که میدونم کم کم باید رفت توی دل کار چون اگه کارتن ها رو باهم باز کنی میگی ای بابا اینو کجا بزارم کارتن رو کجا بزارم بقیش رو چکار کنم و از این حرف ها ولی وقتی یکی یکی باز کنی میزاری سرجاش زیرش رو تمیز میکنی کارتن خالیش رو میزاری ی گوشه و ارام ارام میری سراغ بقیه

    یاد حرف ارزشمندی از پدرم افتادم خوب ایشون ی اسم و رسمی توی فامیل دارن خیلی پشت کار خوبی دارن و بدون دونستن قانون با ادم های خوب نشست و برخواست میکنن و حتی من دیدن طرز برخوردشو با ادم های معمولی یا بد که طوری رفتار میکنه که یارو بره پشت سرش رو نگاه نکنه و خلاصه این بشر توی سن هفتاد سالگی در اوج صحت و سلامتی به سر میبره خدارو شکر و کلی از درس های زندگی رو بهم یاد داده

    اما چیزی که مربوط به این فایل میشه ی کلامی بود که بعضی وقت ها در حین انجام کارهای سنگین مثل تعمیرات خونه اساس کشی یا اون موقع که سرویس کاری کامیون میکردیم و تعویض کل چرخ ها کار سختی بود و با اچر باید انجام میشد این بود میگفت پسرم {کار اینقدر سخته که واردش بشی }بری توش یا قدم اول رو انجام بده و وقتی وارد میشی میبینی نه بابا چقدر اسون بوده و چقدر از این به بعد بهتر میتونیم انجام بدیم سریع تر با کیفیت تر

    من الان ی حرفه ای توی کار خودم یاد گرفتم چند روز پیش به کارمندم میگفتم که خودتو نگاه کن من رو نگاه کن روز اول چقدر زمان میبرد فلان کار رو انجام بدیم و الان چقدر شده ولی شرطش انجام دادن بود

    همون کاری که ذهن میگفت برا چیته خدا هست بشین باور سازی کن گفتم نه باور سازی درست خداوند درست ولی این کار رو باید انجام بدم و کلی درامد سرشار از انجام دادن کاری که تا به اون لحظه هیچ درکی بهش نداشتم و کلی ترس بود و الان ی بیزینس شده شاید افراد دلیل موفقیت های من رو انجام دادن همون کار بدونن {خخخخخخ} ولی اون باور ها و اون توحید و اون شنیدن فایل خوش امدید و ادامه دادن و نوشتن کامنت باعث شد که حداقل درامد من الان سه برابر یا بیشتر شده سرمایه من سه برابر یا بیشتر شده سلامتی من سه برابر یا بیشتر شده ارامش من سه برابر یا بیشتر شده اعتبار من سه برابر یا بیشتر شده و هر روز داره این روند بهتر و بهتر و بهتر میشه و خدارو صد هزار مرتبه شکر

    چند وقت پیش چند تا از اشنا ها میگفتن فلان جا کتونی دیدیم بری بخری گفتم باورتون میشه چند تا کتونی دارم و هنوز نپوشیدمشون

    خداشاهده با دمپایی میومدم سرکار زمستون ولی باور کرده بودم که همه چیز تغییر میکنه و ادامه میدادم به خانمم پیام دادم همون موقع که تازه اشنا شده بودم با سایت گفتم مریم میدونی چیه ؟

    گفت چی ؟

    گفتم خداوند بهم قول داده صاحب ی خونه درندشت بشیم ؟

    گفتم صاحب ماشین خوب بشیم

    گفتم دیگه تموم اونقدر بهت میگفتم صبر کن درست میشه همه چیز درست شدست و حالا این در حالی بود که چیزی نداشتم اصلا تازه ی بپه تو راه هم بود با ی مقدار بدهی اون موقع بیستومن بدهکار بودم و اونقدر احساسم خوب بود که انگار نه انگار فقط با عشق حرکت با عشق گوش دادن به فایل ها میگفتن بچه اینجوریه اونجوریه میگفتم خدا بزرگه چی میگید اون خدای که ابراهیم رو از اتش نجات داد منم میشم ابراهیمش فقط توکل میکنم به اون و این ها همه رو به خودم گفتم تا یاد اوری بشه از ی فایل خوش امدید از ی ایده برای یادگیری به کجا هدایت شدم و قراره به چه جاهای زیبایی برسم و چه چیز های خوشایندی رو تجربه کنم به لطف الله مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  7. -
    بهنام عباسیان گفته:
    مدت عضویت: 2257 روز

    سلام

    بسم الله

    الرحمن الرحیم

    به نام خدایی که هر چه بیشتر باورش

    کردم بیشتر درها رو به رویم باز کرده

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته مهربان وبچه های گل سایت

    اینکه استاد میگوید باید حرکت کرد تا در ها باز شود

    واقعا من تو زندگیم تجربش دارم میکنم

    امروز وهر روز وهر لحظه

    من با تریلی خودم دارم کار میکنم

    وهمیشه در خط جنوب کار میکردم

    وجنوب هم گرم هست

    و. واقعا همه راهها رو هم امتحان کرده بودم

    منظورم از رفتن تو دل ترسها

    از بار زدن برا چابهار تنهایی بار زدن از بندر برا عسلویه واهواز وتهران وکیش و…..

    وخواسته ای که ۴ ماه پیش در من شکل گرفت

    مهاجرت از نقطه امن خودم

    وبار زدن برای باکو

    ترکیه گرجستان

    وارمنستان

    و واقعا تنهایی دوست داشتم برم

    ولی واقعا ترسناک بود

    ودر یک ماه پیش رفتم و قدم اول را برداشتم

    وکارهای از سمت خودم که باید انجام میشد برای کاپتاژ رو انجام دادم و

    ۴ روز پیش امدم بندر عباس تا ایدهای که با شرایطم

    میخواند را انجام دهم

    وعالم بی عمل نباشم

    وامدم بندر وبه ظاهر تصادف جزعی هنگام بار خالی کردن برایم پیش امد

    و مرا دو روز نگه داشتند در کارخانه

    ومن سعی کردم بگم الخیر فی ما وقع

    واحساسم را کنترل کنم

    ولی واقعا کنترل ذهن میخواست

    وقران را باز کردم وخداوند بهم گفت عجله نکن صبر کن وغر نزن

    حتما خیره

    ودرها باز شد

    منظورم ۲ روز باید صبر میکردم تا با این بنده خدا که او هم بار باکو میخواست

    با هم

    در زمان مناسب ما را با هم اشنا میکرد

    وقدم برداشتم

    وخداوند با یه انسان واقعا شریف من رو اشنا کرد

    والان هم یزد هستم با بار کانتینر برای

    باکو…..

    و خیلی خوشحالم که خداوند اینقدر زندگیم را با توکل بهش کردن داره انجام میده

    ومن میگویم من قدم بر میدارم و

    خداوند هم کارها را انجام میدهد

    خدا جونم سپاسگزارم برای وجودت

    سپاسگزارم که هر کس در هر کجا بهت توکل کرد پاسخ میدهی

    سپاسگزارم برای همه نعمتهایی که خداوند در همین لحظه در اختیارمان قرار داده

    واسان وراحت

    اگر ارام باشیم وحرکت کنیم در ها رو باز

    میکنه

    خدای عزیزم دوستت دارم که برای بندگانت

    این همه با لطف وکرمی

    وپاسخ میدهی به ایمان

    هر بندهای که تو را قبول میکند

    در پناه الله یکتا شاد

    ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت

    باشید🙏🙏🙏💓💓💓💓🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸🇺🇸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
  8. -
    ناجی گفته:
    مدت عضویت: 2212 روز

    سلام استاد جان و مریم جان عزیزم

    سلام به دوستان عزیزم در این خانه بهشتی .

    خیلی خوب و عالی مساءل رو بازگو کردین و من از صبح که این فایل رو دیدم همش در ذهنم دارم مرور میکنم ‌ واقعا همینطوره. هر جا آسون گرفتیم و خوشبین بودیم خودش کارها درست شد. هر جا هم که هزار تا پارامتر رو چیدیم هزار و یکمی که فکرش هم نمی‌کردیم اومد و کار رو خراب کرد حتی در مساءل خیلی ساده و روز مره . از هماهنگی یک مهمونی گرفته تا درست کردن غذا و…

    میدونین من شاید این کارها رو قبلا هم انجام میدا م ولی متوجه نبودم علتش چیه . فکرش رو که بکنی میبینی اولین قدم رو که برداشتی انگار یه دست پنهان بقیه رو خودش جور کرده ، قبلا ها و نسل قبل از ما که اینقدر امکانات و پیش بینی برای کارها نمیشد انجام داد لاجرم دل رو میزدن به دریا و یا علی شروع میکردن به اون کاری که مد نظرشون بوده ولی الان هزار بار سرچ میکنی که این مرحله چطور میشه و بعدش و قبلش خلاصه چون در هیچ کجای این دنیا عوامل غیبی و دست پنهانی که اگه ببینیم از همه پیداتره اسمی ازش نیست بنابراین گزینه امید به خدا و توکل رو باید بیاریم جزء محاسبات .

    من خودم همین الان تصمیم به شروع یک کار جدید دارم ولی واقعا همینطور که میگید اینقدر همه جانبه فکر میکنم که هنوز عملی نشده فعلا در مرحله آموزش هستم ولی خدا روشکر فهمیدم علت چیه

    .یک تجربه عالی که دارم در زمینه تاسیس یک شرکت فناور در پارک علم و فناوری بود که بعد از فارغ التحصیلی با یک بازدید مصمم شدیم انجام بدیم . راستش دوستم که یک دختر شجاع و نترس بود گفت میشه و رفت جلو و ماهم پشتش بودیم تا اینکه خود به خود کارها جور شد و بزرگترین اتاق رو گرفتیم کلی اعتبار و همه چی عالی بود خدا روشکر و حتی مجوز پیاده سازی سیستم iso رو می‌خواستیم از سازمان صنایع بگیریم . اصلا هم فکر نمی‌کردیم که به ۴ تا دختر بچه فارغ التحصیل رشته آمار این مجوز رو بدن و میگفتن باید یک مهندس صنایع داخل تیمتون باشه و من چون قبلش سابقه کار در کارخونه رو داشتم و کلاسهای مرتبط با ایزو رو رفته بودم به اونها استناد میکردم تا اینکه یک ماه گذشت از قضا مسءول اون قسمت عوض شو و خیلی راحت امضا کرد و تمام !! به اون روزها که فکر میکنم میبینم اصلا نمیشه و شاید نشه و…. نداشتیم در فرهنگ لغتمون هر طرحی پارک میداد انجام میدادیم و انصافا طرح های تحقیقاتی عالی گرفتیم که اساتید دانشگاه هم باورشون نمیشد !

    میدونید این خاصیت جوونی و حتی بی‌تجربگی هست که اتفاقا خیییییلی عالیه چون چیزی رو که ازش خبر نداری خیلی نترس تر واردش میشی و اعتماد به نفست میره بالا. اقدام اقدام اگه دوستم جلو نیفتاده بود و ایده شرکت رو مطرح نمی‌کرد واقعا هیچ کدوممون جرات نداشتیم و می‌گفتیم ما کجا و پار ک علم و فناوری کجا . این رو نوشتم برای عزیزی که این متن رو میخونی سختش نکن به قول حافظ عزیز: گفت آسان گیر برخود کارها کز روی طبع سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت کوش .

    انشا الله همیشه بتونیم خدای مهربان رو درک کنیم کنارمون و با توکل به اون اقدام کنیم اینها رو نوشتم که به خودم هم یادآوری بشه .

    عاشقتونم .در پناه الله یکتا شاد باشی سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت !!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مهدیه چیتگر گفته:
      مدت عضویت: 1213 روز

      سلام دوست عزیزم، بهتون افتخار میکنم💪 انشالله در آینده شاهد موفقیت های بیشتر شما در کامنت هاتون باشیم

      مرسی که تجربیاتت رو با ما به اشتراک گذاشتی و منم تحت تاثیر قرار دادی، آره واقعا اگر بخواییم و حرکت کنیم میشه حتی اگر دختر باشیم 🤗

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ناهید داوری گفته:
    مدت عضویت: 1525 روز

    سلام به استادای عزیزدلم و سلام به همه دوستای خوبم

    سه سال پیش من همیشه دلم میخاست یه پیج بزنم و از هنری که داشتم محتوا بزارم و کارم رو شروع کنم همیشه میترسیدم شاید نتونم با اینستا کار کنم یا اینکه همگی بلاگیری میکنن من نمیتونم چون سختمه خودمو به بقیه نشون بدم

    یه دوستی داشتم حس میکردم اون از من بهتر میتونه کار کنه و مدیریت داشته باشه با اون مشورت کردم گفتم بیا یه پیج بزنیم باهم کار کنیم خودم نمیتونستم قدم بردارم اعتماد به نفس نداشتم فکر میکردم اگه این دوستم همکارم بشه بهتر میتونم تو کارم موفق بشم

    بالاخره این دوستم استارت کارو زد و ادمین پیج شد و کارو مدیریت میکرد منم با این باور که ما دوتا باهم میتونیم به یه جایی برسیم اینجا دیگه شرک داشتم فکر میکردم بوسیله کس دیگه ای میشه پیشرفت کرد

    درصورتی که بقیه کار یعنی تهیه محصول و تهیه امکانات دست من بود بیشتر کارو من میکردم با این اینکه هر دوتا میتونستم به یک اندازه کار کنیم وپیج رو راه اندازی کنیم ولی این دوستم همه چیزرو به عهده من گزاشته بود امکانات اولیه محصولو من تهیه میکردم به بازار من میرفتم در صورتی که اونم میتونست بره

    کار مشتری که آماده میشد بازم من دست مشتری به وسیله پست میرسوندم دوستم فقط ادمینی میکرد و هزینه و درآمدی که از محصول بدست میومد نصف میکردیم

    در صورتی که بیشتر مسئولیت کار دست من بود و این برای من منصفانه نبود

    روی اعتماد به نفسم کار کردم چند تا فایل از استاد داشتم روی خودم کار کردم اون موقع هنوز عضو سایت نشده بودم تا اینکه دوره همین ویروس رسید که همگی خونه نشین شدیم اینجا دیگه تصمیم گرفتم قدم رو بردارم کارمو جدا کنم استارت یه پیج جدید رو بزنم

    بازم اون پیجی که دست دوستم بود خوب پیشرفت کرده بود باید بیخیالش میشدم وخودم از صفر شروع میکردم

    دیگه استارتو زدم پیجی به اسم خودم زدم از صفر شروع کردم و محصولمو تغییر دادم بازم از همون هنر سرچشمه میگرفت

    اولش با اینکه هیچ محصولی نداشتم ولی از تو خونه خودم چیزی که برای خودم بود با دکور خونه خودم یه جایی رو درست کردم و محصول خودمو میزاشتم و کمکم تولید محتوا میکردم

    از همون ماه اولش سفارش گرفتم و کم کم مشتریام بیشتر میشدن و محصولمم بیشتر تولید میشد و خودم تو خونه آماده اش میکردم نیاز به بیرون رفتنم نبود این دوره ویروسی زمان خوبی تو خونه برای آنلاین کار کردن من بود

    پیجم پیشرفت کرد و دیدم اصلا نیاز به بلاگری ام نیست که من خودمو نشون بدم یا خودمو معرفی کنم اینجا فایلهای استاد رو گوش میکردم و اعتماد به نفسم بالا رفت تا این مدرک کارآفرینی هم گرفتم

    تازه برای برندمم ثبت نام کردم تاییدم شد که آماده بشه من بدون مغازه بدون فروشگاه تونستم محصول خودم رو برند دار بکنم

    اولش به امید دوستم که اون میتونه برام مدیریت کنه چون شاید نتونم یا از عهده من برنیاد

    پیش میرفتم و خودم فقط روی باورام کار میکردم دیدم اینجوری نمیشه نتیجه نمیدیدم باید قدم رو خودم برمیداشتم تا بهتر نتیجه ببینم

    زمانی که خودم قدم رو برداشتم دیدم اصلا کاری نداره محصول آماده میشد و هرروز تولید محتوا میکردم و هیچ مشکلی ام نداشتم راحتر و آزادتر بودم و هرآنچه رو که دوست داشتم تولید میکردم و ایده ها میومد و کارم زیباتر میشد ودیدم اصلا ب اون اندازه ای که من فکرشو میکردم سختی نداشت و کارم بهتر زیباتر انجام میشد

    تا الان پیجم رو دارم و پیشرفتم کرده ولی بازم هدف دارم تا برندم رو گسترش بدم و قدمارو بردارم و عمل کنم

    خداروشکر از اون حالتی که فقط فکر میکردم مثلا باورامو تغییر میدم که خودبه خود کار انجام میشه و قدم برنمیداشتم بیرون اومدم بعدش دیدم ایده ها و نتیجه ها میومدن

    تو پای در راه بنمو هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد

    واقعا همینجوری بود تا زمانی که ترس داشتم هیچ قدمی برنمی داشتم یا اینکه فکر میکردم میتونم با وسیله دوستم روی خودم کار کنم باورامو تغییر بدم میتونم به جایی برسم و پیشرفت کنم

    ولی بوسیله فایلهای استاد تونستم از صفر شروع بکنم و قدم رو بردارم پیشرفتمو ببینم

    پس میشه راحت ولی با قدم برداشتم و عمل کردن توی جاده راست و بدون دست انداز با احساس خوب و سپاسگزاری مسیرو طی کرد مسیری که پراز گل و بلبل باشه و رفیقی همچون الله رو داشته باشیم و با توکل بهش از این میسر زیبا لذت برد و به پیروزی بهشت رسید پس میشود وقتی استاد تونسته پس ماهم میتونیم

    با امید الله یکتا میشه توهر زمینه ای یا حرفه ای قدم برداشت و به پیروزی رسید و همچنین با استاد عزیزدلی که الگوی توحیدی ما باشه میشه زودترم به پیروزی رسید

    خیلی مبحث فایل عالی بود سپاس بینهایت فراوان ازشما مهربونهای دوستداشتنی

    در پناه الله شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    میترا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1663 روز

    سلام استادعزیزم وسلام میکنم به مریم جان خیلی خداروشکرمیکنم به این همزمانی

    استادچندوقته دارم فکرمیکنم چطوربرای خواسته ام قدمی بردارم ؟ چکارباید بکنم؟

    وخیلی سردوراهی موندم هم میخوام حرکت کنم هم نمیدونم چکارکنم

    استادقصدمهاجرت دارم اصلا به چگونگی فکرنمی کنم من میتونم باتمام توانم زندگی جدیدی رو والبته بخوبی درجای جدید شروع کنم فقط انتخاب شهر رونمیتونم تصمیم بگیرم واین خیلی باعث درجازدنم شده وخیلی خداروشکرمیکنم دعامیکنم بتونم باگوشکردن به این فایل راهم روپیداکنم سپاسگزارم خیلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: