دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟ - صفحه 7
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-07-26 07:33:532022-08-12 09:49:24دستیابی به اهداف سخت است یا آسان؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود به استاد ممنونم از آگاهی های که به همون میدید
من فکر میکردم بدون سرمایه نمیشه کار کرد که تونستم به لطف استاد انجام دهم
تو ذهن من خرید عمده ای و شرکت در مزایده کار بزرگ و سنگینی بود که به لطف خدا یک ماه پیش یه فرد مسن در شغل خودمان آمد درب مغازه و گفت من راحت خرید میکنم از این طریق و من هم برام راحت شد و گفتم اگر این بنده خدا تونسته بااین سن پس من هم میتونم و دنبالش رفتم و اقدام کردم و به شکل معجزه آسای تونستم ثبت نام کنم و درشرف خرید کردن هستم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد عزیزم سلام خانوم شایسته
نکات زیبایی
خدایا شکرت که هدایت شدم به این فایل
خدایا شکرت بابت این جاده قشنگ
چه قدر لباس هاتون زیباست هم استاد و هم خانوم شایسته یک رابطه قشنگ و زیبا
خب استاد برم سر اصل مطلب
من چهار ماه بود داشتم توی یک بیزینس آنلاین کار میکردم که زمان بر بود پول بسازی چون باید تکاملم رو طی میکردم از اون طرف یه کسب و کار کوچک داشتم خلاصه نتیجه کم بود یعنی به جایی رسیدم که دیگه گفتم باید مهاجرت کنم یعنی رفتم خونمون که اون بیزینس رو راه اندازی کنم خلاصه پول ساختم قدم برداشتم اما چند روز پیش دیدم من باید تکامل طی کنم و اینکه کلا دوست نداشتم توی خونه خودمون یعنی پدر مادر بشینم وپول بسازم دوست داشتم جدا زندگی کنم و تصمیم گرفتم اون بیزینس ها رو جمع کنم تا خدا قدم های بعدی رو بگه من همین چند روز پیش استاد مهاجرت کردم میخوام بگم موقعی که خواستم مهاجرت کنم هیچ پولی نداشتم جهان چک و لگد ها رو بدجور زد بهم خیلی خدا درسها رو بهم یاد داد خیلی چیزها یاد گرفتم
من ۵ماه نشستم تو خونه پول هم میساختم اما قانون تکامل رو رعایت نمیکردم میخواستم گاهی زود نتیجه بگیرم البته خودم میدونستم اما ذهنم نجواهای شیطان میگفت زود زود خلاصه همه پل های پشت سرم خراب کردم استاد همون روز من توی یک برگه نوشتم خدایا من میخوام مهاجرت کنم و هیچ پولی ندارم خلاصه به طرز معجزه اسایی خدا شاهده بعد. از یک دقیقه بعدش پول جور شد اتفاقاتی افتاد من مهاجرت کردم خدا هدایتم کرد به یک جای خیلی خوب تجسم کردم حتی خونه ای که باید باشم داخلش وقتی مهاجرت کردم درها باز شد بعدش کار هم پیدا کردم همین الان ذهنم خیلی مقاومت میکنه میگه کامنت ننویس تو که هنوز نتیجه خاصی نداری همین خودش یک ترمزه ولی من گفتم مینویسم خلاصه این از مهاجرت استاد زمانی که مهاجرت کردم خدا شاهده با هزینه کم مهاجرتم اکی شد توی طول مسیر آدمهایی خیلی سر راهم قرار گرفتن بعدش همون روز که میخواستم بیام همون روز قبلش چمدان وسایل هام جمع کردم هیچ پولی نداشتم فقط گفتم باید مهاجرت کنم البته مهاجرت کردم با لذت نه فرار نه باور کمبود نه ترس برای پیشرفت خدا شاهده مهاجرت کردم تا از منطقه امنم بیرون بیام مهاجرت کردم چون نمیخواستم تو خونه پدر و مادرم باشم یا اونجا بیزینس داشته باشم چرا؟چون دوست داشتم راحت باشم چون دوست داشتم چیزهای جدید یاد بگیرم چون میخواستم قدم بردارم چون میخواستم برای هدف های مهم قدم بردارم
خدارو شکر که الان مهاجرت کردم به خودم قول دادم نتیجه بگیرم میخواستم بگم اولش ذهنم خیلی مقاومت برای مهاجرت البته زمانی که رسیدم به اون جایی که میخواستم نجواها شروع شد اما جلوش رو گرفتم و اینکه دوباره میخواستم راجب سوال بگم
من میخواستم چند سال پیش رشته تربیت بدنی بخونم تو روستا بودم یادمه کار کرده بودم پول خیلی کمی داشتم اما همیشه از بچگی به خودم گفتم من میخوام برم رشته تربیت بدنی بخونم بعدش هدایت شدم به نزدیکترین شهرمون اونجا بهم گفتن باید خونه بگیری هزینه غذات با خودت راستش ناامید نشدم گفتم میرم یه شهر دیگه اونجا رفتم بعد اون مدرسه رو پیدا کردم اما بازم میگفتن خونه باید داشته باشی اونجا بود که دومادمون گفت من میام همین شهری که تو درس میخونی خدا کارهام انجام داد یعنی خدا کاری کرد که دومادمون مهاجرت کنه تا من اونجا درس بخونم خلاصه به آسونی انجام شد هم پول خونه اونا هم کار مدرسه من به آسونی خدا شاهده هیچ ایده ای نداشتم اما اکی شد
بازم راجب خدمت همیشه میگفتن خدمت سربازی خیلی سخته با خودم گفتم اشکالی نداره هیچ ترسی نذاشتم بیاد تو ذهنم و هدایت شدم به جاهایی خیلی خوب خدمت تموم کردم
بعد من زمانی که شروع کردم به مدرسه همون روز قول دادم هیچ تجدیدی نباید بیارم خدا شاهده خیلی روی این قولم جدی بودم یعنی موقع امتحانات با تمرکز بالا میخوندم ترس از اینکه اگه تجدید بشم ؟اگه نخونم چی ؟ا همیناا انگیزه بود برام و خدارو شکر قبول شدم
بعدش داخل رستوران بودم از گارسونی شدم شدم حسابدار و اصلا کل مغازه دستم بود
خدا شاهده هیچ ایده ای نداشتم مغازه به این بزرگی معروف بشم بهترین فروشنده. و بتونم واقعا مدیریت کنم تازه من صفر بودم ولی گفتم باید انجام بدم و خداروشکر همون قدم برداشتنا باعث شد پیشرفت کنم
استاد من خیلی دارم کار میکنم روی باورهای توحیدی عمل گرایی
استاد نمیدونم چه جوری بگم و همینجا به خودم میگم
سعی نکنم یه سری حرفای قشنگ بزنم که خودم عمل نکردم
یعنی از این به بعد بیشتر کار میکنم روی خودم
این چیزای بود که به ذهنم اومد و البته عمل کردم چه در گذشته و الان
ممنون استاد بابت این آگاهی ها!
سلام استاد عزیزم خوبی ان شاء الله؟؟؟ من که عاااالیم خدا رو بینهایت شکر
استاد گفتید در مورد جایی که بقیه یه چیزی رو سخت میدونن ولی انجام دادیم و همه چی اکی شد قضیه از اونجایی شروع شد که من تصمیم گرفتم که از شهر خودم مهاجرت کنم به تهران و تصمیم گرفته بودم که مشاور املاک بشم و یه املاک هم توی تهران منطقه صادقیه پیدا کرده بودم و وقتی که این موضوع رو با پدرم مطرح کردم پدرم شروع کرد دیگه
_تهران پر از گرگه
_تهرانیا همه قالتاق هستن
_املاکیا همه یه مشت کلاهبردارن
_تو که تا حالا املاک کار نکردی میری دست از پا درازتر برمیگردی و هزاران مورد دیگه
و من هم گاهی ته دلم میلرزید که من جا و مکان ندارم برا موندن من ک وسیله ندارم چجوری جا به جا بشم و فلان ولی پا گذاشتم روی ترسم و اومدم تهران درسته که یکسری تضاد ها داشتم اما خدارو شکر مسیرمو پیدا کردم بعد از یه مدت بهم الهام شد که پسر خوب موتور خودتو از شهرستان بیار تهران(ایده ای به این سادگی اما وقتی به ذهنم رسید که حرکت کردم) و تردد خیلی برام آسون تر شد و بیشتر از زیبایی های تهران لذت بردم
توی کارم بیشتر جا افتادم و الان مسائل برام یه چیز حل نشدنی نیست و این مهاجرت به تهران خیلی چیزا به من فهماند
خیلی چیزا یاد گرفتم خیلی بزرگتر شدم
همین که فهمیدم که باید حرکت کنم ک ایده بیاد
و ایده ها هم میتونه خیلی چیزای راحت اما کار گشایی باشه
استاد واقعا ازت ممنونم من درس عملگرایی رو از شما یاد گرفتم
خدایا بینهایت شکرت
یاعلی مدد
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» خداوند یاور اهل ایمان است، آنها را از تاریکی ها به طرف نور خارج میکند
الهی شکر، الهی شکر، الهی شکر
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته بزرگوار. خدا رو شاکرم بخاطر یک فایل آگاهی بخش دیگه، و از شما صمیمانه سپاسگزارم.
هر بار فایل جدیدی رو میبینم گویی تازه دارم با قانون آشنا میشم و بسیار متعجب میشم ، و خدا میدونه چقدر ما میتونیم بیشتر و بیشتر رشد کنیم. حس میکنم جنس آگاهی های این فایل بیشتر شبیه اون چیزی بود که توی دوره دوازده قدم دریافت میکردم و نه یه فایل دانلودی. پر از آگاهی بود. و خدا رو شاکرم بخاطر این آگاهی ها.
در ابتدا یه تشکر ویژه کنم از خانم شایسته بزرگوار که چقدر هوشمندانه این سوال رو پرسیدن، این نشون دهنده درک بالای ایشون از قانون هست بخاطر این سوالی چنین ریزبینانه که پاسخش اینقدر آگاهی بخش بود.
از صبح که فایل رو دیدم تا الان که ساعت ۱۱:۱۲ شب هست پنج بار فایل رو گوش دادم و سری آخر تقریباً پنج صفحه یادداشت برداری کردم،هر بار خواستم کامنت بذارم گفتم نه یکبار دیگه گوش بده… و نکته اش اینکه این مطالب رو توی دفتر مخصوص «دوره دوازده قدم» نوشتم و بعضی از جملات رو توی دفتر «باورهای توحیدی»نوشتم. حتی یه کامنت هم نوشتم چون خیلی طولانی شد حذف کردم.
بر حسب وظیفه شاگردیم چکیده نکاتی که دریافت کردم و حال خوبم رو با استادم و خانواده عزیزم به اشتراک بذارم تا به یادگیری خودم و دوستانم کمک کنم « مجددا ممنونم از خانم شایسته، سوالی که مطرح کردن بسیار هوشمندانه بوده، واقعا اگه گفته نمیشد یه نقص در آگاهی های ما باقی میموند؛ این نکاتی که استاد فرمودند در مورد فکر کردن به صفر تا صد ماجرا و توقف ما ، دقیقا پاشنه آشیل خودم هم هست. باید روش کار کنم. بسیار زیاد متوقف شدم بخاطر بیش از حد فکر کردن به مراحل انجام کارها… متوجه شدم اگر بخوام روی ۱۰ نفر شکست خورده تمرکز کنم و بگم فلانی و فلانی شکست خوردن یعنی قدم برداشتن برای شکست خوردن، در حالیکه هزاران نفر موفق شدن که باید روی اونها تمرکز کنم.
یاد گرفتم قدم برداشتن با ایمان و باور توحیدی همیشه باید صدر همه موضوعات باشه. حتی ابراهیم حنیف چند بار احساسات پدری و همسری رو قربانی میکنه برای ایمان به خدا. پس ایمان به خدا همیشه و همیشه باید در دستور کار باشه. بالای همه موضوعات قرار بگیره. وقتی تعهد و شجاعت اقدام برای قدم اول رو نشون میدیم نتیجه اش اینه که ایمان مون از مرحله گفتاری به ایمان عملی تبدیل میشه. و ایمان عملی شجاعت ما رو بیشتر میکنه برای قدم های بعدی و بعدی. و این چرخه ادامه داره، اقدام و افزایش ایمان، شجاعت اقدام بعدی و بازم افزایش ایمان ، شجاعت بیشتر و بیشتر و ایمان بیشتر و بیشتر.
استاد مثالی زدن برای آسان گرفتن کارها که منو به یاد شعر حافظ انداخت که البته از خودتون یاد گرفتم «گفت کآسان گیر بر خود کارها کز روی طبع+ سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش»
اون نکته باز شدن درهایی که هنوز نمیدانیم ، بعد از برداشتن اولین قدم ، غوغایی توی ذهنم ایجاد کرد. واقعا همینه « میلیونها در و مسیر وجود داره که من نمیدونم و رب العالمین می دونه» و همین مایه آرامش منه و تمام … اینکه موضوعی برای استاد ناخوشاینده ولی به راحتی براش قدم برمیداره و چون ایمان داره خداوند بی نهایت دست برای کمک میفرسته ، این شجاعت و ایمان میوه درختیه که ریشه های اون باورهای توحیدی و ناب الهیه که سالها زمان صرف شده برای ریشه زدن، برای کار کردن. خدا رو شکر همچین شخصی استاد منه. من هم باید جهادی اکبر داشته باشم برای تغییر باورهای ریشه ای در ذهنم. ۱۹۶ روز گذشته از عضویت من در سایت و من هنوز از عملکرد خودم رضایت ندارم …
در ادامه استاد از قانون سلامتی گفتند ،با اینکه خیلی مشتاق این دوره هستم ولی هنوز شرایط تهیه رو ندارم منتها با توجه به کلیدواژه های تمام فایلهایی که استاد در مورد آگاهی های دوره قانون سلامتی گفتند و تصاویری که توی فایلها بود و همینطور تجربه شخصی خودم از ورزش و تغذیه و ماه رمضان به یه نتیجه گیری هایی از این قانون رسیدم که به نظرم میرسه یه سری تغییرات باید در الگوی غذاییم ایجاد کنم. استاد گفتن در مورد این موضوعات با هیچکسی حرف نزنیم یاد شعر حافظ افتادم که میگه «با مدعی میگویید اسرار عشق و مستی + تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی»
در ادامه استاد در مورد مهاجرت نکاتی رو گفتن ولی توی ذهن من این باور شکل گرفت «که اصلا مهاجرت یه کار بسیار بسیار توحیدی هست و موندن در یک مکان ثابت شرک و کفر … چون ما عواطف و احساسات و مسائل مختلف و کسب و کار و امکانات زندگی و … رو اولویت میدیم به جای ایمان به خدا. چون ایمان باعث حرکت میشه. ولی شرک میگه نه ، جایی دیگه خدا نیست،خدا فقط توی همین سرزمین بهت نعمت میده بری یه جای دیگه بدبخت میشی… ولی من باور کردم مهاجرت یکی از توحیدی ترین کارهاست»
استاد گفتین وزنه زدن براتون سخته ، وزنه بزنی بعدا بذاری سر جاش ، این که خودش سر جاش بود 😂😂 چقدر خندیدم به این حرفتون😂 من وقتی میخواستم یه وزنه بزنم و حس میکردم که برام سنگینه ، به وزنه میگفتم «تو یه مشت آهن سرد بیشتر نیستی و من شکستت میدم. من از تو قوی ترم» با این جمله کار رو برای خودم آسون تر میکردم.
متوجه یه نکته ریزی شدم که یه مرز باریکی وجود داره بین شکست ها و پیروزی های قبلی مون، و حتی اگه هزار بار شکست خورده باشیم، و ده بار موفق شده باشیم نباید شخصیت خودمون رو با شکستها قضاوت کنیم. در عوض باید از موفقیت های حتی بسیار کوچیک مون هم الگو سازی کنیم برای رسیدن به موفقیت های بزرگتر. و این لازمه اش یه شناخت بهتر هست از شخصیت خودمون. باید ایمانم رو تقویت کنم و نباید انتظار بی جا از خداوند داشته باشم که قوانین رو بخاطر من عوض کنه تا من به خواسته ام برسم. مثل ماجرای بنی اسرائیل «اذهب انت و ربک … تو و خدات برین بجنگین ما اینجا منتظر نشستیم» این جنس افکار غلط ما دقیقا شبیه همون ناسپاسی های بنی اسرائیل میشه . باید و باید باور های خودمو اصلاح کنم و ایمان عملیم رو به خودم ثابت کنم.
اینها فقط بخش کوچیکی از آگاهی های فایل بود هنوز کارم با این فایل تمام نیست. چند بار دیگه باید گوش بدم.
اون خاطره آخری خانم شایسته در مورد دانشگاه بی نظیر بود. گفتم عجب ایمانی داره خانم شایسته. یه جمله شاهکار گفتن ایشون « خدا جوری برنامه های منو میچید …» واقعا من ایمانی این چنین میخوام که حتی توی تاریکترین لحظات هم با ایمان و آرامش قدم بردارم.
خدا رو شاکرم بخاطر این فایل ارزشمند
متشکرم از استاد عباس منش بخاطر سخاوتمندی در ارائه این آگاهی های ارزشمند.
متشکرم از خانم شایسته که این فایلها رو تدوین میکنن و میذارن روی سایت . همچنین تشکر از بخش فنی و پشتیبانی سایت بخاطر تلاش های ارزشمند شون.
خدا رو شکر
خدا رو شکر
خدا رو شکر
This is God’s country. In GOD we TRUST 💚🌹
سلام براستاد بزرگم و خانم شایسته عزیز
1.کجاها حرکت کردم برام خوب تموم شد؟ من داشتم گواهینامه پایه یک میگرفتم خب به مهارت نیاز داره و منم چند ماهی درگیرش بودم یک مرحله دیگه داشت تموم بشه دیگه بیخیالش شدم تا اینکه شنیدم دوسال بیشتر زمان نداری وگرنه باید از اول ثبت نام کنی و شروع کنی و دو ماهه دیگه مونده بود تاوقتم تموم بشه منم عزمم رو جزم کردم و رفتم تمرین کردم چند روز پشت سرهم میرفتم برا تمرین و بار اول قبول شدم
یکی دیگه این بود که برای عروسی گرفتن من توکل کردم به خدا و نشونه اش اومد که حرکت کنم و منم با توکل به خدا شروع کردم دستان خدا اومدن و ما عروسی کردم و یک هفته بعدش اقوام درجه یک خانومم فوت کرد چون توروستا بودیم نمیشد تا سالش عروسی کنی تازه بعدشم بدون ارگ تازه سه ماه بعدش این بیماری پندمیک اومد دیگه واویلا…
2.کجاها حرکت نکردم برام گرون تموم شد؟سال نود یکسال منتظر یک اتفاقی بودم امروز و فردا شد تا اینکه اون کاره هم اتفاق نیافتاد و چقدر حالگیری و حال بد و اعصاب خوردی
بعداز عروسیم هیچ کاری نمیکردم فک میکردم دارم روی خودم کار میکنم و لی حرکت نمیکردم و کلاس در مورد کارم میرفتم ولی تمرین نمیکردم الان اون هم دوره ی هام درامد ازاون شغل دارن خداروشکر من ن
به الهاماتی که بهم میگفت عمل نمیکردم فک میکردم فقط فایلهای انگیزشی رو گوش کنی دیگه گونی گونی پول برات سرازیر میشه…
اینا همش درس بود تا وقتی که منتظر کسی دیگه باشی منجی بیاد تا وقتی که بشی عالم بی عمل دیگه همین شد که راکد بمونی و جهان پس کله ی بهت بزنه اونوقت حرکت کنی…
بازم خداروشکر خدایی داریم پس کله ی بهمون بزنه وقتی خابیم خدایا شکرت
این فایل هدایت خداوند بود برای من که چند روزی بود هدایتی {شغلی}ازش میخاستم که خیلی تمرکزمو نگیره و درامدی هم داشته باشم هم مخارج زندگی بپردازم هم روی کار مورد علاقه ام کار کنم چون داشتن درامد کم فکرمو مشغول کرده بود تا اینکه گفتم خدایا شغلم با این ایتم ها میخام و قبل از گوش کردن فایل اون کار پیدا شد و نمیدونستم خودشه یا ن چون هنوز زنگ نزده بودم براش که چ شرایطی داره و گفتم بزار نشونه ی بیاد که خودشه یا ن ودیدم خانم شایسته گفت من ایتم هامو قبلا به خدا گفته بودم و اونم برام جورش کرد منم گفتم خدایا شکرت پس اگه این ایتم هارو داشته باشه پس خودشه همون که من میخام نشونش همینه خدایا شکرت الهی شکرت
سلام استاد عزیزم و مریم جانم
استاد هر بار میفهمم چقدر خوبه که هستید، بخدا وجودتون توی زندگیمون اینقدررررر لازمه که تمام دلیل و اما و اگرها یا درک نکردن قانونه یا فرار ازش، هر جای زندگیم، توی هر زمینه ای نیاز به رشد دارم و هر هدفی دارم وقتی فکر میکنم میبینم شما هیچ جای سوالی نزاشتید، و حتی جای ابهام هم نیست و فقط میفهمم که من یا میترسم حرکت کنم، یا تمرکزم کمه یا خوب توی اون زمینه کار نمیکنم…
برای مثالهام اول جاهایی رو میگم که توش خوب عمل کردم و نتیجه گرفتم، موضوع مهاجرت من اینقدر بدون فکر و ترس و راحت اتفاق افتاد که هنوز این رو بزرگترین اتفاق زندگیم یاد میکنم، من زمانی که از ایران مهاجرت کردم اصلا دختر شجاعی نبودم بخصوص شجاعت در تنها رفتن به جایی حتی شاید باور نکنین ولی خرید هم تنها نمیرفتم، کلاس هم تنها نمیرفتم، سر کارم با دوستم رفتم، بانک هم با این و اون، اینا رومیگم که متوجه عمق ترسم بشید، چه برسه تنها برم یه شهر دیگه و اینکه مهاجرت به کشور دیگه تمااااامش به دلیل این بود که من اینقدر خوش خیال و خوشحال بودم که اصلا حتی نمیفهمیدم کجای نقشه جهان دارم میرم، چه امکاناتی داره، مردم یا آب وهواش چجوریه؟ برسم پروسه اقامت چی هست؟ استاد صفر صفر بود اطلاعاتم بخدا قسم، عین یه بچه دو ساله، ولی خیلی راحت اتفاق افتاد خیلی همه چی به نرمی و خوبی پیش رفت امااا من خیلی کارها انجام دادم مثلا مامانم بهم پول نداد خودم زمینم رو فروختم، خودم کسی رو پیدا کردم قرار گزاشتم صحبت کردم، بلیط خریدم، خرید کردم، پولهام رو یورو کردم، هتل رزرو کردم و بعد هم رفتم، اینا خودش اتفاق نیفتاد من یه سری کار انجام دادم.
– حتی بعد برای بار دوم از اروپا مهاجرت کردم به امریکا بازم بدون هیچ ترسی بدون اینکه بگم زبان چی، کار چی، اجاره خونه، دوستام و حتی خانوادم رو برای بار دوم رها کردم و رفتم، باز برای مهاجرت به امریکا هم به سری کار انجام دادم نه اینکه خودش اتفاق افتاد، هر کاری لازم بود رو کردم و راحت اقامت گرفتم و رفتم، کلا استاد توی رفتن و تنها شدن خوب عمل میکنم حتی الان که سفرم توی اروپا و همسرم قراره اینجا بمونه معلوم نیست تا کی من دارم تنها میرم امریکا، به هیچی فکر نکردم، یعنی اگر میخواستم فکر کنم اصلا نمیدونم تنها میرفتم یا نه؟ احتمال خیلی زیاد نه چون اینجا همسرم و خانوادم هستن، کار دارم و درآمدم خوبه، و بدون نیاز به چالش زبان دارم پول درمیارم اما تمرکزم کمه، چالش ندارم، دوباره احساس میکنم توی یه منطقه امن هستم و این داره من رو میترسونه، احساس کردم یه قدم خوب رفتم بالا دوباره برگشتم سر جای قبلم و تصمیم گرفتم این بار تنها برگردم امریکا، همه چیز برام جدیده حتی بنزین زدن، رانندگی تنهایی، کارهای خونه، پرداخت اجاره و خرید و همه چیز اما این رو به فرصت دیدم که شاید هیچ وقت پیش نیاد تنها بشم و این فرصت خوب پا روی ترسهام و بالا بردن تواناییهام رو از دست بدم، و من بلیط گرفتم و با حس خوب و امید به اینکه خدا همیشه هدایتم میکنه وقتی در مسیر پیشرفتم.
در زمینه رابطه عالی عمل میکنم و تقریبا با هر کسی که دوست داشتم اقداماتی کردم و ارتباط برقرار کردم، تواناییهام رو توی بحث روابط بالا بردم، رفتارهای بدم رو که باعث ایجاد مشکل میشدن آگاهانه خیلی بهتر کردم.
– در زمینه ورزش و فعالیت فیزیکی و اندام مناسب خوب هستم و نمیتونم انجام ندم و نیازی نیست کار خاصی کنم، اما این معنیش اینه که من هر روز ورزش میکنم و اولویتم ورزش و حرکت هست نتیجه اش هم سلامتی کامل و داشتن اندام مناسب توی سن ۴۰ سالگی هست.
– اما در زمینه یادگیری زبان انگلیسی خیل خوب عمل نکردم یعنی همش فکر کردم این زبان سخته، حتی اگر بلد باشم چطور لهجه رو بفهمم، باید وقت بزارم و اینا هی فرار کردم و نتیجه هم اینه که من هنوز ترس دارم تو شغلم حرف بزنم اما از یه جایی فهمیدم بابا من نمیتونم ازش فرار کنم، این ضعف در زبان داره درها رو به روم میبنده، من اگر زبانم رو بخونم و توش عالی بشم چه درهایی از ثروت و ارتباطات و اعتماد بنفس و احساس خوب به روم باز میشه و نشستم اهرم رنج و لذت رو نوشتم برای یادگیری جدی زبان و برگشتن تنها به امریکا و دیدم موندن اینجا برای من عقب عقب رفته و نخوندن زبان نعمتها رو از من دور گردنه و شروع کردم تمرکزی که الان اولویت امسالم فقط زبان باشه همش در روز بعد از کارم فقط زبان، با یه معلم خوب شروع کردم، به حرفهاش گوش میدم به تجربش اعتماد میکنم و حرکت میکنم.
– در زمینه شروع بیزنس جدید افتضاح عمل کردم و با وجود اینکه میدونم کار کردن برای دیگران نتیجه بزرگ نمیاره، و اگر میخوام رشد کنم باید کار خودم رو شروع کنم بازم انجام ندادم، تواناییهام رو بالا میبرم توی کارم رشد میکنم بدن بهتر، سلامتی بهتر، تغذیه مناسب تر، تقویت و انعطاف بیشتر عضلات اما شروع یه بیزنس جدید کار سختیه برام چون همش فکر میکنم این یه پروسه سخت و طولانی هست، چطور مشتری، چطور جا، چطور وبسایت راه بندازم، زبانم خوب نیست کی میاد مشتری من میشه جز فارسی زبانها و هزاران دلیل و منطق برای خودم دارم و نتیجه اینه که با وجود اینکه میبینم چه کسانی توی شغل خودم کارشون روگسترش دادن و از تواناییهای کمشون استفاده کردن و چقدر رشد مالی داشتن بازم ذهنم هزاران ترس و دلیل میاره و من رشدی توی کارم از نظر مالی نکردم.
– در زمینه پا گذاشتن روی بعضی از ترسهام مثل تنها بودن، تنها خوابیدن توی جنگل و فضاهایی که قبلا وحشت داشتم و هنوزم ترس دارم رفتم و تنها خوابیدم اول توی کلبه خودمون توی جنگل، و بعد دوباره تکرار کردم و مرحله بعد با دوستم رفتم توی طبیعت باز و گفتم میخوام خودم تنها توی چادر بخوابم و میخوام پا روی ترسم بزارم، استاد خیلی کار سختی بود اما شما گفتید تنها راهش پا گذاشتن توی دل ترستون هست و اگر نتونم به این ترس احمقانه که حاصل یه سری باورهای اشتباست غلبه کنم چطور کارم رو آنلاین کنم که هدفم هست و آرزوش رو دارم، چطور به آزادی زندگی در خارج از شهر برسم همه ترسهام مثل زنجیر به هم وصل هستن و باید کم کم پا بزارم تو دلشون و لذتش رو بچشم، ممنونم استاد برای تک تک کلامتون، برای تجربه هاتون که به وضوح میگید به ما.
اما امشب پیشنهاد مریم عزیزم برای گوش دادن به بسته ارزشمند راهنمای عملی دستیابی به رویاها را هدایت خداوند دیدم و همه را دانلود کردم و تصمیم دارم کم کم ترس هام رو بررسی کنم، قدم بردارم و به یاد بیارم که شروع بیزنس جدید و ثروت بخدا سخت تر از دو بار مهاجرت نیست، راحت نر از تنها توی یه کشوری که هیچی ازش بلد نیستی نیست فقط از همون الگو استفاده کن مثل همون بچه دو ساله فقط به خوبیهاش فکر کن و حرکت کن و ببین چه دریایی از خوشبختی و ثروت باز میشه، احساس فوق العاده ای دارم استاد به خودم افتخار میکنم برای احساس لیاقتی که ساختم و شما رو دارم وجودتون توی زندگیم نمیدونید چقدر ارزشمنده، چقدر هر روز سپاسگزارم برای داشتنتون، برای آگاهی هایی که بهمون میدید و حتی اگر جایی از زندگیم اشتباه رفتم استاد سالهاست که هرگز به احساس ناامیدی نرسیدم و سریع میگم فایلها رو شروع میکنم روی این موضوع کار میکنم بهبود میدم و درستش میکنم، من بسیار بسیار با آدم قبل از آشنایی با شما فرق دارم، مطمئنا خیلی نیاز به کار دارم، نیاز به رشد پیشرفت دارم اما در مقایسه با خود گذشته ام در خیلی از زمینه ها رشد بسیار چشمگیری داشتم، خداوند مهربان رو برای قرار دادن شما و مریم عزیز و بینظیرم تا ابد سپاسگزارم استاد نازنینم.
عاشقتونم و براتون آرزوی سلامتی و عشق و ثروت بیشتر میکنم😍😍
سمیه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز
انجام تمرین این جلسه که چه هدفی داشتم و از اینکه عمل کردم و تونستم بهش برسم
من یادم میاد قبلا برای خودم یه بیزنس راه انداختم وقتی میخواستم شروع کنم نیاز بود که برای خودم گلخانه بزنم
ولی بوجه من فقط در حد خرید تجهیزات گلخانه بود ولی هزینه نصاب رو نداشتم
با اینکه هیچ اشنایی و تجربه در مورد ساخت گلخانه نداشتم و حتی جوشکاری هم بلد نبودم با این حال تصمیم گرفتم خودم گلخانه بسازم
با اینکه کلی نجواها میاومد
ولی گفتم اشکال نداره من شروع میکنم و حرکت میکنم تو مسیر خداوند خودش منو هدایت میکنه
دقیقا هم همین طور شد
ادمها و شرایط طوری پیش میرفت که من اون چیزی که لازم بود برای ساخت گلخانه بدونم بمن گفته میشد
مثلا تو حین کار کردن بودم سر به زنگها یهویی پسرخالهام میاومد پیش من که از لحاظ فنی خیلی واردتر از من بود بمن پیشنهاد میداد که فلان کار رو بکنی خیلی کیفیت کارت بالاتر میره و بعد من پیش خودم میگفتم اه پسر این ایده خداوند بود که از طریق یکی از دستان خودش اومد این ایده رو بمن داد
و بعضی اوقات با چند تا تماس و عکس دیدن از کارهایی که دوستان گلخانه ساخته بودن خیلی بهتر میفهمیدم که چطور میشه کار رو پیش برد
و هر چی من بیشتر کار میکردم و تجربه بیشتر بدست میاوردم
باعث میشد من کلی چیز یاد بگیرم و کار برام راحتر و سریعتر و همچنین با کیفیتتر کار انجام بشه
و خلاصه ساخت گلخانه شاید برای یه نصاب یه هفته ساختش طول مکشید برای من که اولین بار بود حدود یک ماه و نیم طول کشید
که اینکار باعث شد تو مراحل ساخت گلخانه کلی چیز یاد گرفتم کلی تجربهام بیشتر شد
و از همه مهمتر اعتماد بنفس و خود باوری من خیلی بیشتر شد
و اینکه خیلی امید و انگیزه گرفتم که همین خدایی که حتی تو ساخت گلخانه تو فضای هزار متر بمن کمک کرد تا خودم بسازمش پس همین خدا تو خیلی از کارهای دیگه باز هم میتونه منو کمک کنه
کافیه من قدم اول رو بردارم و حرکت کنم و اینقدر سوال نپرسم چطور و چطور
من حرکت میکنم قدمهای بعدی بمن گفته میشه
خدایا شکرت منو هدایت کردی تا تمرین این جلسه رو انجام بدم که اولا کمکی باشه برای خودم که بیاد بیارم موفقیتهای قبلیم بواسطه عمل کردن به چه کارهایی بوده
که بعدها بیشتر به عنوان مستند ازش استفاده کنم برای خاموش کردن ذهن منطقی نگرم
عاشق همه تون هستم
انشالله هر کجا هستید شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
🙏🌸
سلام استاد عزیزم
واقعا خداروشکر برای حضور شما در اینجهان زیبا و در زندگی من،خداروشکر که هدایتم کرده به این مسیر و این سایت که تکه و مانند نداره و همش به اصل میپردازه و خداروشکر که در مدارش هستم
استاد وقتی فکر کردم دیدم منم دقیقا در مورد اسباب کشی که اتفاقا ۲۰ روز پیش اسباب کشی داشتم و آمدم به خودم گفتم ببین سمیه اینقدر کارو برای خودت سخت نکن و به خدا بسپار و همش به خدا میگفتم خدایا راحت خونه پیدا کن برام و راحتم اسباب کشی کنم که اینجوری شد،راحت خونه پیدا کردم خونه ای زیبا و بزرگ و برای اسباب کشی هم چون میرم سر کار گفتم سه روز آخر نان استاپ جم میکنم و در طول یه هفته هم جم کردم هم به خونه جدید آمدم و خیلیم زود جا گیر شدم اونم به تنهایی ولی در بهترین زمان یه نیروی کمکی برامون آمد و روز اول وسایل خواب و آشپزخونه ام ردیف شد و کلی کارمجلو افتاد و گفته استاد که من راحت گرفتم و ساده کردم و همش پیش خودم میگفتم بلاخره کار انجاممیشه و این ذهنم بود که داشت منو میترسوند و تا جایی که تونستم کنترل ذهن کردم و کارهام خیلی راحت پیش رفت و وقتی این فایل رو گوش دادم دیدم نترسیدم و همش میگفتم این همه مدت کارهام انجام شده اینبارم میشه و خداروشکر اینبار خیلی خیلی راحت و ساده کارهام انجام شد
و قتی بک گراند میزنم به گذشته و انجام شدن یا نشدن کارهام به همین اصل بر میگرده ساده انجام شدن کارها و اصل اعتماد به نفس و توانایی انجام کارها و باور های قدرتمند
منم اشتیاق خیلی زیادی برای رفتن به دانشگاه داشتم و با دوتا بچه ۳۸ سالم بود رفتم و همش میگفتم من دانشگاه میرم و با دوستی اشنا میشم که مسیر زندگیم عوض میشه که همین جورم شد و این اشتیاق و توی ذهنم با اینکه شرایطم سخت بود از ۸ صبح تا ۸ شب دو روز دانشگاه بودم و اینقدر اشتیاق داشتم زمان اینقدر زود میرفت و بعد میآمدم خونه سه وعده غذا درست میکردم کارهای خونه و درسهای دانشگاه که رشته ام عملی بود اینقدر ذوق داشتم خستگی هم برام لذت بخش بود و واقعاااا خداوند روند کارها رو برام راحت کرد و دو ترم آخر هم پندمی شد و آنلاین شدیم و به راحتی و لذت بخش دانشگاهم تمام شد
وفتی قبلن مثل استاد واقعا ترس داشتم از اسباب کشی و کارها هم سخت برام پیش میرفت و یا همین پیاده روی که در قانون سلامتی داریم برام سخت بود و شروع کارم با قانون سلامتی هماهنگ شد و اینقدر پیاده روی برام راحت شد اونم اهرم رنج و لذت بود و به راحتی مسیر طولانی میرم یکی زود از خواب بیدار شدن بود و برام خیلی سخت بود و الان به راحتی بلند میشم و پر انرژی هستم و یکیش همین رفتن سر کار بود که همش میگفتم چقدر سخت سر کار رفتن ولی الان با اینکه دوشیفت میرم خونه ام از قبل که سر کار نمیرفتم مرتبتر و همه سر جاشه چون هدف دارم الان و گفتم خدا هدایتم میکنه برای انجام کارها
استاد اصلن زندگیم اینقدر ساده و راحت شده،راحت از حرف مردم راحت از قضاوت دیگران و تمام سعیم رو میکنم به کسی کار نداشته باشم و سرم توی کار خودم باشه،زندگی رو سعی میکنم ساده کنم و راحت و روی خودم و مهارتهام و توانایهام کار کنم و تمرکز کنم، و چقدر خوب به همه کارهام میرسم و نتایج هم هر روز داره بهتر میشه به واسطه تمرکز و تنرین و باور های من میاد و هر روز اینو میگم فقط منم هستم که خالق زندگی خودم هستم و این باور قدرتمند چقدر من رو کمک میکنه،به من قدرت میده،چقدر از حاشیه ها دور میشم
و جواب سوال استاد زمانهایی که کارها برام سخت پیش میرفت قبل از آشنایی با استاد و سایت بود و راحت انجام شدن کارها و لدت بخش شدن کارها و دوست داشتن خودم با آمدنم به سایت شکل گرفته
و هر روز اینو به خودم میگم من انتظار یه نتیجه بزرگ و دهن پر کن از خودم ندارم از خودم انتظار تعهد و ایمان و تقوا و تسلیم بودن دارم اونم به اندازه توانم،و این این اصله،استاد اینم تازه درک کردم و فهمیدم همین تا ۱۰ روز پیش فقط میگفتم کو نتیجه کو پول کو مشتری ولی مدارم کمی عوض شد و اونم با خوندن دوباره مقاله های اعتماد به نفس خانم شایسته و نوشتن برای خودم اینو درک کردم که هر روز یه قدم کوچیک ولی ممتد و هر روزه و این قانون باید بشه تمام زندگی من،چون تغییر باورها زمانبر و باید زیاد تمرین کنم،چون نیاز به تمرین زیاد دارم،فهمیدم که وقتی روی خودم کار کنم نتایج میفته اونم به راحتی و ساده پس باید ادامه بدم اونم با تعهد فهمیدم نیاز به تعهد دارم نیاز به تقوا و آرامش دارم و اینا رو فقط در ادامه دادن و گوش دادن و نوشتن فایلها و مقاله های سایت رسیدم و به خودم تبریک میگم و میگم اینه درسته این درسته این اصله
تا تو لایق نشی تا تو تغییر نکنی تا تو قوی نشی نتیجه ای هم نیست باید اینو باور کنم که فقط با حرکت میاد با ممارست میاد با گامهای کوچیک روزانه میاد و سعی میکنم حتی کوچیک عمل کنم و بعد به خودم تبریک میگم و چقدر آرامتر میشم و احساسم خوب میشه و بعد میفهمم مسیرم درسته و از این احساس خوب انرژی میگیرم برای ادامه راه و این راه تغییر باورهاست استاد اینو بعد از دو سال دارم میفهمم واقعا
و الان در دوره قانون سلامتی هستم و ۱۰ کیلو وزن کم کردم اونم به راحتی و به قول استاد کهمیگه،استاد چی کار کنم دیگه وزنم کم نشه😃😃
و نتایج قانون سلامتی هم برام نیروی محرکه شده به راحتی وزن کم کردم که چاق هم نبودم ولی دوست داشتم وزنم کم بشه،و اینو هی دارم بهتر میفهمم کارها باید راحت انجام بشه راحت و اگر نیست ایراد از من و باورهای منه فقط باورهای من و به قول استاد راه حل مسایل در دل خود مسئله قرار گرفته اونم رهایی هست و نچسبیده و وابسته نبودن هست
استاد ازتون بی نهایت سپاسگزارم و شما یکی از سپاسگزاری های هر روزه من هستید❤
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان همراه
خدا را شکر میکنم به خاطر همزمانی این فایل با جلسه چهارم ثروت یک که دارم کار میکنم و هر دو فایل اصل و اساسش بر حرکت کردن و توهم نزدن هست
امیدوارم درست فکر کنم ولی فکر میکنم یکی دیگه از نشونه های درست عمل کردن همزمان شدن یه سری فایل ها هست که تا الان بار ها برام رخ داده
خدا را شکر معیار این چند ماه خوبه برام چون الان که فکر میکنم دیگه وام و بدهی و چک ندارم و اتفاقا یه مبلغی را دیروز دریافت کردم بابت چند روز کار کردنم که با تعجب نقدی بود و الان جلوی چشمم و قابل لمس و ملموس هست و کلی اتفاقات خوب دیگه
البته اوایل تو توهم بودم اما الان بهتر شدم خصوصا خدا را شکر با جلسه چهارم ثروت یک و این فایل هم دیگه تکمیل کننده اش بود
خدایا شکرت
واقعا سپاسگذارم استاد که مسیر را و حرکت کردن را تو ذهن ما راحت میکنید با تمام فایل ها
اما در مورد مواردی که گفتید
یادمه یه مدت کوتاهی مونده بود به سربازیم ولی از اونجایی که به قول شما ما همیشه وصلیم به خدا ناخودآگاه مغازه ام را راه انداختم ( البته تکاملم را طی کرده بودم از شاگردی و دست فروشی شروع کرده بودم ) یعنی یه کار کاملا غیر منطقی چون بیست روز یا یه ماه دیگه باید میرفتم سربازی اما یه حسی گفت اقدام کن و رفتم سربازی خدا کمک کرد دستان خدا چند مدتی کمکم کردن و آموزشی اصلا یک ماه هم نشد تازه بینش تعطیلی هم خورد و در کمال آرامش انگار از قبل میدونستم دقیقا جایی که میخواستم پذیرش شدم اونم یه دانشگاه افسری بود و کلی همه چیزش عالی بود البته اینم بگم قبلش رفتم برگه سبزم را یه چنتا از پادگان هایی که دوست داشتم پذیرش بشم دادم و خدا را شکر همون طور که میخواستم اتفاق افتاد و صبح ها میرفتم سربازی و عصر سر مغازه ام بودم و اتفاقا اکثر روز ها با وانت میرفتم که عصر یه دفعه سفارش ها را ببرم مغازه
الان که دارم فکر میکنم میبینم چقدر ناخودآگاه قانون را اجرا کرده بودم به حرف کسی گوش ندادم که چطور میخوای بری سربازی اون وقت میخوای کارم بکنی
خدایا شکرت
همه چی داره تو ذهنم مرور میشه این که استاد میگن کاری به دیگران و حرف دیگران نداشته باشیم و چقدر اوایل که با احساس خوب و شور و شوق کار میکردم کارم خوب بود اما ناسپاس شدن و هم رنگ جماعت شدن همانا ونتایج هم شبیه جماعت شدن همانا …
یا تو بحث مهاجرت خیلی خصوصا بعد از فایل های شما به خودم آسون گرفتم و تک و تنها اومدم یه شهر دیگه که خیلی ها براشون غیر ممکنه و نشدنی هست و خدا را شکر داره اوضاع خوب پیش میره
اما یادمه یه برهه ای که گردش و کوهنوردی میرفتم خیلی علاقه داشتم دوره های طبیعت گردی و مربیگری را برم اما توجه ام روی حرف دیگران بود که خیلی سخته و خیلی زمانبره و …
و همین ها باعث شد حتی کوچکترین قدم ها را هم برندارم براش
الآن درک میکنم چقدر با گوش دادن با باورهای محدود کننده دیگران خودمون را از چه نعمت ها و لذت هایی محروم کردیم و همچنان میکنیم
در حالی که بودن دوستانی که رفتن و ادامه دادن و الان دارن خوب کار میکنن
و همین مثال تو حوزه زبان انگلیسی هم بود
که باعث شد یه قدم های کوچیکی بردارم ولی ادامه نداشت
اما یه چیزی که درک کردم این انرژی هیچ وقت از بین نمیره و هر تلاشی یه جایی جواب میده
همون یه برهه کوچیک زبان خوندن تو همین اتفاقات اخیری که برام رخ داده که تو کامنت ها گفتم خودش را نشون داد
واقعا سپاسگذارم استاد به قول آزاده عزیز با شما قرآن را درک کردیم که این قدر ساده قوانین را گفته
پس روی باورهامون کار کنیم تا اهرم های درست توی ذهنمون بسازیم تا قدم برداریم و حرکت کنیم تا اعمال و رفتارمون تغییر کنه تا به مسیر درست و مسیر خواسته ها هدایت بشیم و تا نتایج خودشون را نشون بدن که اگه غیر این باشه توهمه
خدایا به تو پناه میبریم از وهم و توهم
خدایا حقایق را برای ما آشکار کن
خدایا ما را به راه راست راه کسانی که نعمت دادی هدایت کن
بازم ممنونم استاد جان 🙏
من هنوز ۲۰ دقیقه از فایلو گوش دادم و تصمیم گرفتم که بنویسم
من همیشه فایل های این مدلی رو گوش دادنی فقط از خودم ناراحت و خشمگین میشدم که چرا من عمل نمیکنم و فلان
و الان چقدر خوووشحالم چون از اون عمل کننده ها شدم
به خودم افتخار کردم از ته دلم
من تمام مقاومتو گذاشتم کنار رفتم دنبال کار حتی گفتم کارگری هم باشه میرم
و جهان جذابترین کارو برای قدم اولم فرستاد یجای دنج با یه کارفرمای فوق العاده عالی که کیف میکنم از حرف زدن باهاش یه محیط که با هنر خودم مرتبطه و جنسای خودمم میبرم و تبلیغ میکنم خودمو
خلاصه شغل پرفکت برای شروعم
و یه ایده اومد من فقط با داشته هام شروع کردم تست کردن و تو ۲ هفته من به کلی آدم وصل شدم
بخدا فقط من هدایت شدم اصلا زور نزدم
گفتم اقا این ایده اومده همش تو یوتیوب فیلماشو نگا کردم
بعد گفتم از کجا وسایلشو بخرم خدا برد بهترین فروشگاه
گفتم از کی یاد بگیرم خدا بهترین استادشو برام فرستاد که عباسمنشی هم هست درحال کار کلی هم از موفقیت هاش میگه و ایمانمم بیشتر میکنه
من با بهترینا هر روز برخورد میکنم
من هر روزمو دارم با تموم وجود زندگی میکنم الان
و همع اینا از جایی شروع شد که مقاومتو گذاشتم کنار گفتم هرکاری باشه انجام میدم
بخاطر پولش نه بخاطر حرررکت بخاطر زنده بودنم بخاطر هزااااران دلیل که یکییش پوله
من اعتماد بنفسم همش داره بالا میره
من هر روز دارم لذت میبرم
من هر روز دارم کیف میکنم
اصلا خبر ندارم این ایده که اجرا میکنم و تمام ته مانده پولمو خرجش کردم میفروشه یا نه
موفق میشه یا نه
ولی اون ایمااانم منو میبره
اون ایمانم بهم میگه موفق میشی میفروشی برو جلو
اصلا هر چییییی شد من پشیمون نمیشم از این کارا چون دارم کیییف میکنم
بابا اون تایم هایی که توخونه میخوابیدم و رو قوانین کار میکردم کجا
این روزا که دارم حرکت میکنم کجااا
اصلا حالم الان به معنای واقعی خووبه
خدایا شکرت فقط میتونم بگم شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت
من تمام سعیمو میکنم قدرتو به خودش بدم
من تمام تلاشمو میکنم کم کم به ترسام غلبه کنم
تک تک باورامو عوض کنم وزور نمیزنم یه شبه تغییر کنم
و الان به معنای واقعی دارم پیشرفتمو میبینم
و مطمعنم میام و از موفقیت های شگفت انگیزم مینویسم یه روزی
خدا میبره تورو وقتی که توووو پاشی و پیش بری
❤❤