عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1

سلام به استاد عزیز و مریم عزیز

واقعا خداوند رو سپاسگذارم برای هدایت و اشنا شدن با استاد و خانواده عباسمنش من زندگی خودم رو به دو بخش تقسیم کردم قبل اشنایی با شما و بعد اون من متولد 8 شهریور هستم و درکمال ناباوری روز تولدم من هدایت شدم به سایت شما از یکی دوماه قبل اون زمانی بود که مدام میپرسیدم خدا چرا واقعا ما رو خلق کرده فقط بخوریم بخوابیم مال دنیا جمع کنیم بعد بریم فقط همین !نه یه چیز دیگه هست و من باید اون رو پیدا کنم با گذشت زمان سوالات توی مغزم بیشتر شد و از طریق برادرم به سایت هدایت شدم گرچه ایشون 3 سال بود که کار رو خودش رو شروع کرده بود اما به ما چیزی نمیگفت بعد که به سختی تونستم به نجوا های دونم پاسخ ندم که به درد نمیخوره ولش کن و غیره ثبت نام کردم با اولین فایل که گوش دادم قطرات اشک از چشمام سر ازیر شد و انگار پرده از جلو چشما رفت کنار وقتی استاد درمورد خداوند صحبت میکرد من تپش قلبم میرفت بالا شبی نبود که با گریه نخوابم من داشتم عاشق میشدم عاشق خدایی جدید من متولد قم هستم و 27 سال اونجا زندگی کردم و همه اون سال ها مغزم رو عقاید پوچ مردم پر کرده بود بخصوص مادرخودم که به شدت از اون وربوم افتاده بود من کوچکترین کاری که میکردم میگفت اتش جهنم و قهر خدا و این حرفا واقعا خداوند چقد از طریق این مردم ابله از مردم دور شده بود وقتی خوب فکر میکنم میبینم واقعا هر زمانی برای خودش کفر خواس خودش رو داره زمان هر پیامبر و امامی به نحو خودش و حالا این کفار به شکل عقاد محدود کننده شده -من برای اینکه همیشه میخواستم از اون شهر جدا شم و مدام میگفتم دلم میخواد برم تهران و بدون اینکه قانون رو بشناسم اینکار رو کردم و با مردی ازدواج کردم که ساکن تهران بود و جالب این بود که نمیدونستم چطور با حرفام و افکارم اینکار رو کردم و الان میفهمم الان 9 ساله تهران زندگی میکنم و هربار که برای دیدن مادرم به قم میرفتم با اشک برمیگشتم بخاطر نماز نخوندن لاک زدن ارایش کردن لباس شاد پوشیدن و سالها خودم رو رنج دادم هربار میگفتم چرا جایی که بهم خوش نمیگذره میرم و در جواب میگفتم مادرته و همون افکار محدود کننده .. اما دفعه اخر مرداد بود که مادرم بهم گفت من از داشتن تو خجالت میکشم و باز اشک منو دراورد در صورتی که همه همسایه ها و دوستان ارزوشون داشتن دختر با اراده اجتماعی و خوش رویی مثل من بود ،تنها به دلیل پوشیدن مانتو رنگ روشن یا کوتاه و باز من با اشک برگشتم و قسم خوردم که برنگردم الان یکماهه تقریبا با شما اشنا شدم واقعا اگر من روزی با مادرم صحبت نمیکردم دق میکردم اما خدا رو شاکرم که این شرک رو از من گرفت و خودش منو بغل کرد وجای خالی هرکسی رو برام پر کرد حالا اونا زنگ میزنن و التماس میکنن وقت بزارم باهاشون صحبت کنم ولی من وقتم با خدا پر شده دوس دارم الان 37 سالم شده همه ساعت هایی که بدون یاد خداوند سپری شده رو جبران کنم و فقط با خدایی که خودم تازه شناختم وقت بگزرونم و هر روز بیشتر بشناسمش استاد شما واقعا فرشته نجات خیلی ها بودین و هستین ایا من یا امسال من بعد سالها میشد به این شناخت از معبود برسن؟ که شما راه رو هموار کردین !روزی چندبار خداوند رو بخاطر شما شکر میکنم هنوز دوره ای خریداری نکردم و از فایل های رایگان استفاده میکنم ولی به لطف خداوند به زودی زود هروقت که زمانش باشه میخوام بگیرم و قوی تر روی خودم کار کنم و خواستم بگم واقعا من توی این یکماه به این رسیدم که واقعا با تحسین زیبایی زیبایی میاد و دارم هر روز نتیجه میگیرم هر چند کوچیک هر چیزی که دوس دارم با فرستادن فرکانس خوب جذب میکنم واقعا سخته کنترل ذهن اما شدنیه اذتون سپاس گذارم که هر روز هر لحظه برای ضبط دوره و فایل زحمت میکشید واقعا از دیدن این همه زیبایی غرق لذت میشیم حتی از راه دور این ساحل بینظیر این اب زیبای چندرنگ این ارامش صدای موج ها صدای مرغابی ها ارامش مردم لب ساحل منم وادار میکنه بگم اخیشش چقد حالم جا اومد … میدونم هنوز اول راهم و خیلی کار دارم اما کمر همت بستم که تغییر کنم و جهانم رو تغییر بدم امیدوارم بتونم الگو خوبی برای پسر عزیزم باشم و با تغییر خودم باعث شم اطرافیانم هم دنیاشون رو عوض کنن و امیدوارم همسرم هم همسفرم باشع اگرچه فهمیدم که نباید حرفی بزنم باید خودش بیاد و بپرسه و بعد خداوند هدایتش کنه

استاد عزیز عاشقتونم و مریم عزیز از دور میبوسم روی ماهتون رو برام دعا کنید که مصمم به راهم ادامه بدم

در پناه حق سالم و سلامت باشید ️