عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1

به نام خداوند زیبایی ها

سلام به استاد نازنینم

وسلام به خانم شایسته،همراه همیشگیه همه ی ما

و سلام به دوستان عزیزم دراین مسیرنورانی

روز دوم دوره ی شکرگزاری:

امروز روز بی نهایت مهم و بزرگی بود امروز روزی بود که مدارک اولین پروندم کامل شده بود و من بدون رئیس و کارفرما بدون فشار سره کیف خودم بیدارشدم و بابرنامه ریزیه زمانیه خودم از خونه زدم بیرون و رفتم سراغ کارام

این قسمت داستان بی نهایت جذابه برام

اینکه من به ارزوم رسیدم

کار کردن برای خودم

الان شده اونچیزی سالهای سال ارزوشو داشتم

الان ک‌اولشم و حتی نمیدونم چقد میتونه برام پول داشته باشه فقط خوشحالم ک شده

شده ک من الان کار داشته باشم مسیرداشته باشم بدون اقابالاسر .خودم و تنها خودم

و چیزی ک ذهنم رو مشغول کرده اینه ک چقدررررر زود این حسای عالی برای ادم عادی میشن

چقد زود ادم یادش میره کجا بوده

امروز تلاش کردم به خودم یاداوری کنم

من الان فعلا خرمشهر زندگی میکنم خب خیلی برام جذاب نیست

مشهد رو دوسدارم

وکلاشهرای بزرگ رو

دلم میخوات مستقل شم و برم مشهد خونه بگیرم و بیزینسم رو اونجا رشد بدم

بعدش برم دبی و ترکیه و کشورای دیگه برای گسترش‌بیزینسم

امشب رفته بودم پیاده روی یجایی نشستم ک درختاش و حسش خیلی شبیه یکی ازجاهای‌مشهد بود ک هی میگم کاش برم کاش برم

بعد امشب بخودم گفتم،مائده توکه عاشق این بودی رئیس خودت بشی و ازامروز دیگه‌خودت شدی و برات انقد عادی شده زود،ازکجا معلوم به زودی مستقل و ثروتمند شی و بری مثلا مشهد خونه مستقل هم بگیری و ماشین و شرکت وهمه چیزم اوکی کنی و بلافاصله برات عادی بشه!!!!!!

اونجا بود ک تصمیم جدی گرفتم دوباره تربیت ذهنم رو جدی تر بگیرم در دیدن داشته هام و مراقب بازی های ذهنم باشم

استاد جان شما به وسعت همون دریای زیبا جای تحسین دارین

از زیبایی اندامتون نگم

از اون عینک شیک ک زیبای اطراف درش منعکس شده بود و چقدرررر خوشرنگ شده بود

من نقاشم و هرچقدرم حرفه ای باشم و تلاش‌کنم ووقت بذارم نخواهم توانست بومی به خوشرنگیه اون مناظر بکشم

واقعا زیبا‌ست

وای صحنه ی اخر اون پیرمرد و‌پیرزن عاااشق ک دستشون تو دست هم بود

چقدرررر زیبا بودن

راحتی ریلکس کردن ادما روی تخت های سیار

چقدرر دلم‌خواست

همراهیه عاشقانه ب خانم شایسته

اینکه مردم سرشون تو کار خودشون بود و هی به شما ک داشتین صحبت میکردین نگاه نمیکردن

اون شنا های نرم و سفید ومرطوب ک بهترین حس دنیا رو میرسونن

من برای تربیت ذهنم برای دیدن زیبایی ها یه روشی ک تازه اتخاذ کردم؛

اینکه زیبایی های روزم رو برا خودم شبا ویس بگیرم و قبل خواب گوش کنم

وایضا بعد از بیداری هم همونو گوش کنم تا زیبایی های روزی ک گذشته برام بیشتر مرور شه

درمورد اهدافم باخودم تواون ویس حرف بزنم

هدایت و تکامل رو یاداوری کنم

و بعد برم سراغ ستاره ی‌قطبی و باقیه روزم

تجسم،تو رخت خواب تجسم کنم کارایی ک میخوام انجام بدم رو

من باویس خیلی راحتتراز نوشتنم

چون هم کلا باحرف زدن راحتترم هم اینکه گوشیم دردسترس تره برای گوش دادن به ویسام وایضا ویس گرفتن

کاره دیگه ای که میخوام انجام بدم اینه ک چیزایی(وسایلی مثلا کفش و مانتو یا مثلا لبتاب)که هم دوسدارم جدید بخرم هم دوسدارم عوضشون کنم راجب ویژگی های مثبتشون بگم و روی ویژگی های مثبتشون زوم کنم

مثلا همین خرمشهری ک دوسدارم باعزت و استقلال ازش برم به یکجای‌بهتر رو‌ تمرکز‌لیزری بذارم رو‌ویژگی های مثبتش

از همین الان میخوام استارتش رو بزنم

من تاهمین الانم هرچه دارم باکانون توجهم دارم

ینی هرچی جلوتر میرم بیشتر اینو‌میفهمم

دقیقا اساس هرچیزی ک بش توجه کردم تو زندگیمه

از مردایی ک بااینکه زن دارن میرن دنبال دخترای دیگه متنفربودم و همش به این وجه بدشون توجه میکردم غافل از اینکه بالاخره دارم توجه میکنم و هی مدام از این ادما میبینم من برای‌نکوهش این رفتار باید به وفاداری توجه کنم و الگوهایی رو پیدا کنم که‌به‌زناشون وفادارن

خیلی مشتاقم ک برم ویسامو بگیرم

فدای محبت همتون

عاشقتونم