عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد | قسمت 1 - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)

1469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا عریانی گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان عشق

    استاد قلبم پرحرفه درمورد موضوعاتی که تو این فایل گفتید فقط منتظر بودم فایلی بزارید و من کامنت کنم نمیدونم ازکجا شروع کنم فقط اول هرچیزی میتونم بگم قربون خدابرم با این حجم از هماهنگی

    امروز به خواهرم که تماس گرفتم دقیقا این حرفهای شمارو داشتم بهش میگفتم من تازه دوره عزت نفس شمارو خریدم و عملی و بنیادی دارم به لطف الله کار میکنم امروز به خواهرم گفتم مهم نیست کجا زندگی میکنی زندگی بدون اگاهی هیچ لذتی نداره یعنی خدا تورو تو دل بهشتم بزاره اگاهانه زیبایی ها نبینی با جهنم هیچ فرقی نمیکنه

    دوست من تو ایران همیشه مشکل داشت میگفت مهاحرت کنم خیلی خوشبخت میشم ولی من که قوانینومیدونستم همیشه میگفتم تو خودتو داری همراه خودت میبری الان یکماهه مهاجرت کرده انگلیس ولی اصلا حالش خوب نیست 🫢

    امروز به خواهرم گفتم ببین اگه همه ما صلح و عزت نفسو یاد نگیریم هیچ جا حالمون خوب نمیشه مسلما منی که تو شیرازم ازدیدن درخت تو حیاطم دارم اگاهانه لذت میبرم و حال میکنم خیلی خوشبختراز اونیم که تو بهترین کشوره درصورتی که من هنوز شغلی براخودم ندارم و خانه دارم ولی اون شغل داره درامد دلاری داره پس خواهر بیا یادبگیریم و عضله های خوب دیدن رو هرلحظه درونمون تقویت کنیم بیا با تنهاییمون حال کنیم بیا از هوا اسمون هرچیزی که خدا به عشق ما افریده تمام لذتو ببریم اینارو گفتم اومدم تو سایت دیدم دقیقا استاد شما دارید این حرفها میزنید

    واقعا خیلی ازادمها اون حجم زیبایی که ما داریم اگاهانه تمرکز میکنیم روش نمیبینن من رفتم قشم غار نمکدان هر فردی که میمد بیرون میگفت این چه مضخرفیه چیز خاصی نداره چرا اومدیم به ماهم میگفتن شما نرید ولی من رفتم چقدر زیبا بود چقدر شگفتی خدا چقدر زیبایی حیرت مونده بودم که همسرمم میگفت چجور انقدر بد میگفتن این حجم زیباییو واقعا ندیدن!!!!!

    و استاد خدارو شاهد میگیرم من تمام فایل زندگی دربهشت و سفربه دور امریکا دیدم وازپارسال من هفت شهر سفر کردم و لذت و زیبایی پشت هم دقیقا استاد هرجا شما تو امریکا رفتید من ایران رفتم و دیدم هزاربار به خواهرم و همسرم گفتم گفتم چقدر من لذت میبردم دقیقا خدا منو همونجا مشابهش تو ایران گذاشت 🫶 یعنی ازکویر تا منزلی که سفر به دورامریکا رفتید تاریخی بود مریم جان میگفتن از نقش و نگار کرمان استفاده شده ازجنگل تا کویر ازدریا تا ابشار هرجا شما رفتید من دیدمش تو ایران و کیف کردم و هرروز به خودم تاکید میکنم چقدر قوانین درسته تا تمام تلاشم این باشه زیبایی دیدن تحسین کردن لذت بردن🫶️ خیلی ممنونم استاد عزیز بخاطر این اگاهیای ساده و ناب درپناه خدا همیشه شادو سلامت باشید دوره عزت نفستون هم بینظیره بینظیر🫶

    راستی استاد تو پرودایس جایی که مینشستید و لایو میگرفتید پشتتون پنجره شیشه ای بزرگ دریاچه و درختان بودم من همیشه عاشق این صحنه بودم و مات و مبهوت بودم و لذت میبردم دقیقا قشم که رفتم عین این صحنه رو تو جنگل حرا دیدم نمیدونم چجور میشه عکسشو براتون بفرستم اصلا ادم متوجه نمیشه این پرودایسه یا قشم انقدر شباهت واقعا این قانون درسته و به بهترین شکل داره کارشو میکنه من ازمریم جان یادگرفتم قبل سفر میگم خدایا مارو دربهترین زمان و مکان قرار بده خداروشاهد میگیرم اگر جای پارک بود تامامیرسیدیم فقط ی دونه جای پارک مونده بود که ما پارک میکردیم اگر بلیط بود تو بهترین زمان ما رسیده بودیم بعد ما بشدت شلوغ و کلافه کننده میشد حتی خارج شدن ازلندینگراف واقعا خدامارو تو بهترین زمان برد و اورد بعد ازاومدن ما میگفت بارون و طوفان شدید شده الهی هزاربارشکرش واقعا

    من با سه چهارتا فایل تغییرات دادم درونم و عشق انسانها را به خودم دارم میبینم بدون باج دادن بدون کارخاصی کردن الهی شکرش فقط بخاطر این حجم ازاگاهی ناب و هدایت من به این مسیر زیبا عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محمد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 4006 روز

    به نام خالق این همه زیبایی

    سلام و عرض ادب خدمت جناب عباسمنش و عزیز دلشون

    ممنون از بابت به تصویر کشیدن این همه زیبایی و نمایش آن برای ما

    همینکه این همه زحمت متحمل میشید و از این لحظات فیلم تهیه میکنید

    جای سپاسگزاری و تشکر و قدر دانی داره

    که این کار هم خودش لیاقت میخواد و نصیب همه نمیشه

    لطف شما عزیزان مستدام.

    واقعا واقعا، عجب مناظر زیبایی!

    به نقاشی بیشتر شباهت داره!

    آدم یاد نقاشی های آقای باب راس میافته

    واقعا از پشت مانیتور هم این همه انرژی قابل درکه و به آدم احساس خوب و لطیفی میده و شکر گزاری میطلبه

    من واقعا یه لحظه خودمو اونجا احساس کردم که پام توی آبه

    چه حالی داد!

    بنظر من تمام کسانی که دراون ساحل زیبا هستند باید این همه زیبایی را دیده باشند که الان اونجان، که در غیر اینصورت متاسفانه به راحتی این نعمت را از دست خواهند داد.

    از رفتار وچهره های مردم مشخص بود که اومدن برای لذت بردن و در لحظه حال زندگی کردن

    نمیشه گفت که هیچکدام از اونها هیچ غم و غصه و گرفتاری ندارند

    ولی تصمیم گرفتن که اون چند ساعتی که در حال تفریح هستند را به طور کامل لذت ببرند

    دست کسی موبایل نبود و کسی عکس نمیگرفت که استوری کنه

    همینش خوبه که من باید یاد بگیرم.

    توجه به زیبایی ها و نکات مثبت پیرامون زندگیمون

    همین و بس

    امیدوارم که بتونم پله پله به این مهم دست پیدا کنم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    هاجر دانش گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    بنام خدای مهربان و هدایت گر

    یک فایل زیبای دیگه از استاد عزیزم و خانم شتیسته نازنین

    خدا رو هزاران بار شکر که چنین اگاهی ها و زیبایی ها میتونیم ببنیم و تحسین کنیم و هدایت بشیم

    دلم میخواد از زیبای آب دریا بگم از زیبایی شن ها و از زیبای انسانهایی که زیبایی هدیه میدن به عالم

    یک قسمت هم تو سریال زندگی در بهشت هست (قسمت 104) که استاد و خانم شتیسته اومدن این ساحل و کلی زیبایی نشون دادن اگر کسی دوست داشت میتونه اون فایل رو هم ببینه و خدا رو هزار بار شکر برای تمام این زیبایی ها

    اما قانون اصلی این جهان یعنی توجه به زیبایی ها و خواسته ها و اعراض از ناخواسته

    من برای این اجرای این قانون یک جمله ایی را در ذهنم شرطی کردم و اونم این حرف هست که اگر میخواهید ناخواسته هاتونو تجربه نکنید نباید به هر چیزی که نمیخواهید یا براتون ناخوش اینده توجه کنید یعنی همون لحظه که به یک ناخواسته توجه میکنم عین یک هشدار در ذهنم این جمله با صدای استاد تکرار میشه و من کلی اروم میشم

    من هر زمان که این قانون اجرا میکنم با فاصله بسیار کم اتفاقات خیلی خوبی رو تجربه میکنم که اصلا به فکرشون هم نبودم ولی زمانی که به چیزی که نمیخوام توجه میکنم و بهش احساس میدم تجربه اش میکنم و این احساس عجب قطب نمایی هست.

    من از استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین بابت این فایل زیبا واگاهی عالی تشکر میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمود سفلایی گفته:
    مدت عضویت: 1942 روز

    با سلام و درود بر شما خوبان بویژه استاد عزیز و خانم شایسته گرامی🪷

    امروز صبح کنار جوی آب در خال گوش دادن به فایل “عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر خواهد داد”بودم در ابتدا زمانی بر روی عنوان فایل تمرکز کردم که منظور استاد چی بوده‍️‍️و‌جالب اینکه قبل از آن داشتم به یکی از فایلهای استاد با این مضمون که :

    ️️احساس خوب = اتفاقات خوب

    ️️احساس خوب، حاصل توجه به خواسته است

    ️️توجه به خواسته از کنترل کانون توجه بوجود می آید

    ️️قانون جهان: به هر چیزی به هر شکلی توجه کنیم، از جنس همان توجه را به سمت خودمان دعوت می کنیم

    ️️مهم نیست که چقدر دلایل منطقی و بدیهی برای انجام کارت داری، اگه حس بد که نتیجه تمرکز بر ناخواسته است، داشته باشی، اتفاقات بد تجربه خواهی کرد (آتش می سوزاند، اگه بخواهی چیز با ارزشی هم از درون آن بر داری دستت می سوزد.)

    و خلاصه:

    احساس و باور یعنی همه چیز‍️

    ما خالق هر چیز با باورهایمان هستیم

    گوش می دادم ، که زمانی اتفاقات چند روز گذشته خودم را مرور کردم دیدم خدایا اتفاقات خودم را خودم خلق کردم ( آگاهانه و ناآگاهانه)، پس چه بهتر، وقتی می‌توانم چرا روی کانون تمرکزم کار نکنم که همواره اتفاقات خوب را برای خودم خلق کنم و با تکرار آن این عادت را در خودم بسازم و آنرا تبدیل به سبک زندگی خودم بکنم ..

    و اما اتفاقات:

    ️…من مدیریت تامین و تجهیزات یک مجتمع را برعهده دارم ، یک روز یکی از مدیران یک پلنت از من دعوت کرد که یک جلسه با رییس تعمیرات و خودش در خصوص تامین مواد و قطعات داشته باشیم (در ضمن شرکت ما یک کار گزار برای تامین مواد و قطعات دارد که من مدیر انبارها و سفارشات شرکت و از طریق این کار گزار ، تامین مواد و قطعات را پیگیری میکنم)..

    وقتی رفتیم جلسه دوستان از کار گزار خیلی گله و شکایت داشتن که کیفیت مواد و قطعات پایین آمده ‌ما می خواهیم یک جلسه در تهران داشته باشیم و اصطلاحا بترکونیم…من که همواره سعی میکنم با تمرکز روی احساساتم در چنین جلساتی شرکت کنم، مواردی را مطرح کردم و در ما بین صحبتها شوخی هایی کردم که حسشان خوب بشه و گفتم اشکال نداره من از مدیرعامل کارگزار دعوت میکنم بیاد سایت، گفتن ما امروز صبح می خواهیم ، زمان نداریم ، فشار روی ما زیاد شده …. مدیر عامل این روزها نمی آید ما می خواهیم بریم تهران و کار را یکسره کنیم و…(جالب اینکه چهارشنبه قبل از تعطیلات عید قطر بود) با حس خوبی که داشتم گفتم اشکال ندارد شما نامه درخواست را برایم بفرستید من در اسرع وقت هماهنگ میکنم. از کار خدا، عصر چهارشنبه، مدیر عامل کاری داشت تماس تلفنی گرفت(هدایت خدا را ببینیدچقدر هم زمانی و مکانی اگه ما بخواهیم و باور داشته باشیم که از راههایی مسئله حل میشه که خیلی راحت و اصلا به فکر ما نمی آید…)و من که موضوع را مطرح کردم گفت من بواسطه تعطیلات دارم از تهران میام کرمان و میتونم روز دوشنبه(یک روز بعد از تعطیلات عید فطر) بیام سایت … و داشتم بال در می آوردم که خدایا شکرت از اینهمه قوانین ثابت و بدون تغییر که در جهان قرار دادی و ما آنها را فراموش میکنیم…

    بلافاصله زنگ زدم به دوستم و گفتم جلسه اکی شد و باورش نمی شد و جالب تراینکه:

    برداشت من از جلسه قبل این بود که دوستان در جلسه چالش ایجاد کنن و نتونم جلسه را کنترل کنم …

    زمان جلسه رسید، من تمرین “فانوس دریایی” را در برنامه روزانه داشتم و دارم ، شب یکی از اتفاقات فردا را نوشته بودم :

    داشتن جلسه عالی با امور متقاضی

    خدایا شکرت در جلسه قبل از شروع جلسه دوستم رو کرد به من و گفت، محمود، من قبل از جلسه به رئیس تعمیرات زنگ زدم و گفتم با نیت خوب بریم جلسه که نتیجه خوبی بگیریم ،… گفتم الله اکبر ، چی داره میگه …

    ‍️همان نیت من ‍️

    خلاصه، جلسه شروع شد و در یک فضای آرام که من تا این حد از آن را انتظار نداشتم ، انجام و نتایج اثر بخشی هم داشت..

    نتیجه:

    با تمرکز بر روی خواسته، جهان(خداوند،سیستم حاکم بر جهان)شرایط خلق آن خواسته(دستان خداوند …) را بگو نه ای که اطلا به فکرما هم نمی رسد، بوجود خواهد آورد.

    ببخشید طولانی شد 🫠🫠🫠

    حس خوب کنار شر شر آب، حس خوب حاصل از آگاهی های استاد.. این انرژی را به من داد، خدایا بازم شکرت

    بازم میگم :

    🪴خدایا شکرت از بابت قوانین ثابت و بدون تغییر که برای جهان قرار دادی

    🪴خدایا شکرت از بابت توانایی که به من دادی که با افکار و باورهایم هر آنچه را که می خواهم با کنترل کانون توجه ام برای خودم خلق کنم

    سپاس بیکران که وقت‌گذاشتید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    لیانا گفته:
    مدت عضویت: 2037 روز

    به نام خدایی که اینهمه معجزه میکنه برام و هر روز بیشتر و بیشتر هدایتم میکنه.

    سلام استاد عزیز و مریم جون مهربون و خوش قلبم

    وقتی این فایل رو دیدم و حرفاتون رو شنیدم یاد یکی از خاطره هام افتادم که از اونجا بود که اصلا من هدایت شدم و بعد از اونجا بود که من کم کم با استاد آشنا شدم. یعنی من اول خودم تغییر کردم خودم و افکارم زیباتر شد بعد هدایت شدم به سمت بنده های زیبای خدا. خدایا هزاران مرتبه شکرت که داری همین الان برای نوشتن این کامنت هدایتم میکنی هدایتم میکنی. خدایا شکرت برای هدایتت به این فایل زیبااا. برای یادآوری اون خاطره …

    سال 96 بود، دو سال از ازدواجم میگذشت و من نه سرکار رفته بودم و نه برای ارشد اقدام کرده بودم و بعد از ازدواج فقط روزها رو سپری کرده بودم. کمالگرا بودم بینهایت… و به هیچ جایی نرسیده بودم. اونم منی که همیشه تو هر محیطی و هر کلاسی شرکت میکردم بهترین بودم و همه همیشه منو تحسین میکردن و میگفتن تو خیلی موفق میشی و با استعدادی. اینا بیشتر و بیشتر باعث شده بود کمالگرا بشم و نرم از کم شروع نکنم و قانون تکامل رو طی نکنم. همیشه منتظر این باشم که باید یه کاری کنم که چشم همه دربیاد و بگن واوووو

    خلاصه یکم شروع کردم یه گام های کوچیکی بردارم. برای همین یکم پیشرفت کردیم و منو همسرم تونستیم اسفند 96 یه ماشین بگیریم. و بالاخره بعد از سه سال بریم ماه عسل :) سال نو 97 رفتیم شمال و کلی خوش گذشت. ولی دقیقا وقتی میخواد فرکانست تغییر کنه یه تضادی اتفاق میوفته که اگه پاسش کنی میری مرحله بعد… اونموقع این رو نمیدونستم. ولی خدا خواست با اون تضاد مسیر زندگی منو عوض کنه چون آماده شده بودم برای تغییر… هنوز سفرمون تموم نشده بود که خبر اومد که مادربزرگ همسرم از دنیا رفته و باید برگردیم

    خلاصه یه سری اتفاقات بد بعدش برامون افتاد و خانواده ی همسرم ناراحت بودن که چرا ما تنهایی رفتیم مسافرت و اونا رو با خودمون نبردیم و اینو از اول سفر هم متوجه شده بودم.

    و تضادی که پیش اومد بدرفتاری خانواده ی همسرم با من بود و حتی با برادر همسرم دعوام شد… چقدر این مسئله بعدها که بهش فکر کردم دیدم باعث پیشرفت من شد. این همون اتفاقی بود که کلا منو وارد یک مسیر دیگه کرد.

    من اینقدر بهم برخورد که وقتی برگشتیم خونه مون رفتم جلوی آینه و به خودم گفتم تقصیر کیه؟ چرا من اینقدر حقیر شدم که اونا بهم توهین کردن؟ مسببش کیه؟ و همون لحظه منی که همیشه دنبال پیدا کردن مقصر بودم یه بار برای همیشه همه رو رها کردم و انگشت اتهام رو فقط و فقط سمت خودم گرفتم و گفتم مقصر خودمم فقط خودم…. بعد اومدم بررسی کردم که چرا 4 سال داره میگذره و من هیچ کاری نکردم؟ و توی یک لحظه همه کمالگرایی م رو گذاشتم کنار و گفتم اصلا مهم نیست چی بودم و چی هستم، از همین امروز از اول شروع میکنم و گام به گام میرم جلو. و دست برداشتم از سرزنش خودم … و فقط شروع کردم. و نگم براتون که وقتی شروع کردم اینقدر احساس خوبی بهم دست داد حتی همون لحظه خواهر خودم بهم گفت به هیچ جایی نمیرسی و فقط داری ازین شاخه به اون شاخه میپری. ولی من فقط توی دلم گفتم بهت نشون میدم و سعی کردم از خشمم برای ادامه دادن و توی مسیر موندن استفاده کنم.

    یک ماه گذشت و خدای مهربون وقتی کمی از مسیر رو بری قدم بعدی رو خودش بهت نشون میده. و قدم بعدی من بهم نشون داده شد و هدایت شدم به یکسری کلاس که معجزه وار بهشون برخوردم و با همون شرایطی که داشتم میتونستم شرکت کنم چون رایگان بودن. و همونطور که گذشت اتفاق بعدی اومد تا امتحانم کنه ولی….. همسرم یه روز زود اومد خونه، تعجب کردم گفتم چی شده؟ حتما یه چیزی شده؟ بعد از کلی طفره رفتن گفت تعدیل نیرو کردن و منم جزوشون بودم… یه لحظه توی ذهنم چرخید که وایییی الانه که خانواده همسرم بگن که دیدین تا به یه جایی رسیدین پررو شدین.. آه مون گرفت و بیکار شدین… ولی همون لحظه با اینکه قوانین رو نمیدونستم چون توی فرکانس خوبی بودم سریع حسم رو خوب کردم و به همسرم در آرامش کامل گفتم بهترررر همدیگه رو بیشتر میبینیمممممممم…. این همون نقطه ای هست که استاد گفتن شما زیبایی ها رو ببینین زیبایی های بیشتری میاد سمتتون. من نخواستم اون لحظه حالمو با این خبر بد کنم و خدا بهم پاداشش رو داد. اونم چه پاداشی! خدایا هزاران مرتبه شکرت!!

    من چندین بار به همسرم گفته بودم ادامه تحصیل بده ولی اصلا مصمم نبود و یکسری مشکلاتی هم توی مسیر وجود داشت و همسرم مدرک پیش دانشگاهی نداشت و نمیتونست کنکور شرکت کنه و دوست نداشت برای پیش دانشگاهی اقدام کنه. خلاصه یه روز توی مسیر که داشتم میرفتم کلاس دو تا برگه تبلیغاتی بهم دادن. یکیش برای کلاس زیست کنکور تجربی بود و یکی دیگه برای دانشگاه علمی کاربردی. یه جرقه ای خورد توی ذهنم. رشته ها رو نگاه کردم دیدم چه رشته های خوبییی. گفتم خدایا شکرت اینهمه سال این راه حل وجود داشته ولی من نمیدیدمششششش. واقعا بعضی راه حل ها اینقدر ساده ان و همیشه کنارمون بودن ولی تا وقتی توی اون فرکانس نباشی هدایت نمیشی. رفتم خونه و با خوشحالی به همسرم نشون دادم در کمال تعجب دیدم همسرم گفت باشه حتما میرم صحبت میکنم… وای خدای من کسی که همیشه همه چیز رو پشت گوش مینداخت ایندفعه برای انجامش مصمم بود. وقتی تو مسیر هستین و حالتون خوبه حتی اتفاقای بد هم به نفعتون میشه. اگه همسر من بیکار نمیشد هیچوقت نمیتونست بره ادامه تحصیل بده و خدا رو شکر کارشناسیش رو گرفت. و توی کارش موفق هست. کسی که یه روزی کارگری میکرد الان کارشناس یه کارخونه معتبر شده و چقدر از لحاظ شخصیت و اعتمادبه نفس رشد کرد. اتفاقی که اگه ازش ناراحت میشدم فقط باعث میشد اتفاقات بد بیشتری بیوفته با یه نگاه مثبت و حس خوب و آرامش باعث شد که هم من و هم همسرم خدا رو شکر کنیم که همچین اتفاقی رخ داد.

    اما بگم ازون موقعی که تمرکزم رو از حس خوب برداشتم و حسم بد شد و زشتی ها رو دیدم و هر روز همونا بیشتر و بیشتر شد. خدایا شکرت که هدایتم میکنی که درس زندگی بگیرم و یاد بگیرم به مسیر هدایت برگردم…. من همین مسیر پیشرفت رو طی کردم و خیلی اعتماد به نفسم برگشت و یک کار خیلی عالی پیدا کردم و شروع به کار کردن با یه حقوق اولیه که برای من که تازه کار بودم خیلی خوب بود. و همه اینارو خودم با افکارم ساخته بودم و همیشه با خودم میگفتم یه جای خیلی خفن کار میکنم که کلی تجهیزات خفن داشته باشه. حتی وقتی استادم میگفت نهایتش توی یه شرکت کوچیک کار میکنین من با خودم میگفتم نه من میرم یه دیتاسنتر بزرگ کار میکنم من خیلی پیشرفت میکنم. تا حدی که هرکس ازم میپرسید چیکار میکنی میگفتم دارم یه سری کلاس میرم که بعدش که تموم شه حتما میرم سر یه کار خوب. و خلاصه با حس خوب همه چیز برام واقعی شده بود و خودم ساختمش اونم با حس خوب با آرامش بدون تقلا کردن… تا کلاسم تموم شد یه پروژه استادمون شروع کرد توی اداره من هم که جزو شاگردای خوب بودم باهاش کار کردم همزمان یه کار بهم پیشنهاد شد که وقتی رفتم دیدم در رابطه با تخصصم نیست و اونجوری که میخوام نیست. انصراف دادم بعد از چند روز یه کار دیگه توی یه دیتاسنتر کاملا هدایتی اومد سراغم. گفتم خودشه و رفتم مصاحبه و قبول شدم و شروع کردم.. اولش فرکانسم خوب بود و همه چیز رو با انرژی انجام میدادم و دنبال پیشرفت بیشتر بودم. تونستم مدرکم رو آزاد کنم و دنبال مهاجرت بودم که همیشه یکی از آرزوهام از بچگی بود. همینجا بود که با استاد هم آشنا شدم و به مسیر، بیشتر و بیشتر هدایت شدم چون من تونسته بودم زندگیم رو خودم بسازم حالا موقع ش بود که قانون رو درک کنم و بدونم چطور تونستم زندگیم رو خلق کنم وقانون چیه.

    ولی کم کم کارم یه جورایی تکراری شد و هدفام یادم رفت و به روزمرگی رسیدم. در ادامه هم یه مشکلاتی با همکارام پیش اومد و من ایندفعه یادم رفت که نباید حسم رو بد کنم. دقیقا قانون با ما شوخی نداره. به هر چی توجه کنی همونو بیشتر بهت میده. خدا احساس نداره که دلش برای ما بسوزه و بگه نهههه گناه داره. نه طبق قانونش پیش نری هیچ تعارفی باهات نداره. و منم دقیقا هر روزم حس بد شد. از کارم ناراضی شدم ولی ترسها اومد سراغم منی که اونقدر با حس خوب بودم حالا چسبیده بودم به کار و همه اهدافم یادم رفته بود. و فکر میکردم اینجا دیگه آخرشه اگه این کار رو از دست بدم دیگه نمیتونم جایی کار کنم. و خدا بهم گفت باشه لیانا حالا که اینجوری فکر میکنی باشه. من مشرک شده بودم قدرت رو داده بودم به بقیه . خدا رو فراموش کردم و فکر کردم روزی رو از بنده ش میگیرم. خدا هم گفت حالا که پا گذاشتی روی خط قرمزم همون چیزی که بهش چسبیدی رو جوری ازت میگیرم که له بشی. جوری زمین خوردم که استخونام صدا داد. همون موقع که بیکار شدم کرونا شروع شد. گفتم بیخیال به همه میگم بخاطر کرونا دیگه نمیرم سرکار و دیگه قید کار رو زدم و نشستم توی خونه. هر روز بیشتر و بیشتر غرق شدم توی حس بد. هر روز زندگیم بدتر و بدتر شد. تا جایی که چشم باز کردم دیدم منی که همیشه سالم بودم بیماری خودایمنی گرفتم و سلامتیم رو هم از دست دادم… همسرم که همیشه منو دوست داشت بعد این بیماری بهم گفت برات همسر خوبی نیستم و باید از هم جدا شیم… یه دفعه به خودم اومدم دیدم دیگه چیزی ازون زندگی که فکر میکردم برای خودم میسازم نمونده. همه آرزوهام رو رها کرده بودم و خودمم نه کاری داشتم و نه درآمدی… خدا رو شکر میکنم که خدا همیشه اتفاقات بدش رو برای من تبدیل به اتفاقات خوب میکنه. اینم دوباره برای بیدار کردن من بود. من اینقدر توی حس بد فرو رفته بودم که باز دوباره خدا یه راهی پیدا کرد که یه جوری بزنه توی سرم که بیدار شوووو خودت باید زندگیت رو بسازی… و یک بار دیگه من بیدار شدم

    و امروز هم که به این فایل هدایت شدم تصمیم گرفتم شروع دوباره زندگیم رو یه ردپا بذارم توی سایت استاد عزیزم تا همیشه به یاد داشته باشم که اگه از حس بد خودت رو نجات ندی فقط غرق میشی. و اگه حس خوبت رو رشد بدی کم کم اون زندگی خوب و آرامش میاد سراغت. فقط باید به خودت اعتماد کنی و بری جلو و زندگیت رو خودت خلق کنی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1705 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم

    انشاالله هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه.

    خدا را سپاسگزارم که به من توفیق نگاه کردن این فایل درک آگاهی ها و زیبایی هایش را عطا فرمود.

    خدایا سپاسگزارم بخاطر این رنگ زیبای آب سپاسگزارم بخاطر این انسان ها که شاد هستند و به من هم منتقل میکنند بخاطر دمای آب که فوق العاده است و برای آبتنی کردن خیلی دلچسبه به خاطر هوای مطبوع به خاطر این انرژی پاک و مثبتی که حاکمه اینجا این چه به خاطره لحظات زیبایی پاک و لذت بخشی که اینجا میتونیم در کنار هم داشته باشیم

    استاد از رنگ آب گفتید این که از تیره داره کم کم روشن میشه و بسیار زیباست همین رنگ قانون تکامل رو به من یادآوری میکنه تکامل در رسیدن به خواسته هام که حتی رنگ آب هم داره با ما درباره تکامل صحبت میکنه از کم رنگ به تیره این که شما میگین دریای آب شیرین و آب شور نزدیکه هم هستند قانون خداوند و عدلش رو به من یادآوری میکنه اینکه انسان های متفاوتی به ظاهر کنار هم هستند ولی دنیای کاملا متفاوتی دارند و دیدگاه متفاوتی نسبت بهم دارند یک سری انسانهای سپاسگزار یک سری ناسپاس و در قانون خدا حتی اگه بظاهر یک جا باشند دو دنیای متفاوت رو تجربه میکنند

    اینکه شما گفتین ما احساس فوق العاده‌ای داریم و آیا این آدما که اینجا هستند احساس ما را دارند یا نه واقعاً این احساس سپاسگزاری همه ندارند وقتی توجه میکنیم به زیبایی ها این یه حس زیبا درون ما شکل میگیره که نزدیکیه خاصی حس می کنی نزدیکی لطیفی به خداوند رو حس می‌کنی و فوق العاده است حس بی نظیریه امیدوارم که ماها بتونیم این حس رو هر بار عمیق‌تر تجربه کنیم .

    استاد هزاران بار تحسین میکنم عشق و رابطه فوق العاده که بین شما و مریم جان هست واقعاً قابل تحسین واقعا تحسین می کنم شما را واقعا تحسین می کنم که در رابطه به این نقطه رسیدید و هر روز هم دارید بهترش میکنید…

    وقتی انسان هر بار به زیبایی های بیشتری توجه کنه هر بار سپاس‌گزار تر میشه هر بار نزدیک تر میشه به خدا و هربار این نزدیکی باعث میشه پرده هایی که جلوی چشماشو گرفته برای دیدن زیبایی های بیشتر و درکش برداشته بشه پرده هایی که درست شده از افکار نامناسب تصاویر نامناسب باور نامناسب پرده هایی که جلوی دید مارو میگیره جلوی اون چیزی رو که باید ببینی میگیره و این انسان هارو با همدیگه متفاوت میکنه میخواهی توجه کنی به زیباییها یا نازیبایی ها اینه که وقتی دو انسان که یکی سپاس گزار و دیگری ناسپاس رو در یک محیط قرار بدیم دو دید کاملاً متفاوت با هم دیگه دارن دنیا شون کاملاً متفاوت با هم دیگه.

    خدای من چقدر این قانون فوق‌العاده است چقدر این عدل عدل خدا بی نظیره خدای من چطوری میشه چطوری کسی میتونه غیر از خداوند چنین هدایت رو حکمفرما کنه در جهانی که پر از از تفاوته پر از افکار باورها ایده های متفاوته پر از نگرشهای متفاوته ولی همه اینا همه اینها همه چی سر جاشه همه چی عادلانه است پس من آگاهانه می‌خوام با خودم با خدای خودم هماهنگ باشم با این جهان با این قوانین هماهنگ باشم تا هر بار بیشتر بتونم درک کنم زیباییهارو اون موقع اگه در یک فضا هزاران بار هم قرار بگیرم هیچ وقت برام تکراری نیست و همیشه برام تازگی داره…

    من وقتی با شما آشنا شدم و قانونو درک کردم هربار که در یک فضای بظاهر منفی قرار بگیرم هر موقع که به تضادی بر بخورم قانون توی ذهنم ناخودآگاه تکرار میشه اون موقع من آگاهانه خودم می خوام که زیبایی هارو ببینم و بهش توجه کنم و میدونم که اگه تضادی هست میخواد منو رشد بده اون موقع تازه از حل کردنش لذت میبرم چون میدونم که در دلش قراره خیلی چیزا یاد بگیرم و این به بزرگتر شدنم بزرگتر شدن ظرف وجودم کمک میکنه هربار زیبایی رو میبینم در موردش با خودم حرف میزنم بهش فکر می کنم عمیقن بهش فکر می کنم و تکرارش می کنم و تحسینش می کنم و می‌نویسم و اون زیبای تحسین می کنم و هزاران بار تحسین میکنم خدایی که این زیبایی رو خلق کرد و در تجربه من قرار داد.

    یادمه کوچیک هم که بودم تلویزیون یه برنامه داشت دیدنیها بود من هیچ وقت اون برنامه برام لذت بخش نبود چون نمیتونستم از اتفاق افتادن اون حوادث برای بقیه خوشحال بشم یا بخندم همیشه سریع کانال تلویزیون عوض میکردم اصلاً برام جالب نبود تازه عجیب هم برام بود که بقیه براشون جالبه برام سوال بود اون موقع ها من غیر آگاهانه سعی داشتم که اعراض کنم از اون چیزی که دوستش نداشتم و از خصوصیات دیگه‌ای که من از بچگی داشتم این بود که خیلی دختر ساکتی بودم و کلاً درباره مسائل شخصیم صحبت نمیکردم با کسی .اهل ایراد گرفتن نبودم از کسی یا چیزی ولی چرا وقتی چیزی رو میدیدم که نمی خواستم میگفتم من باید مقابلش انجام بدم یه جورایی ادب از که آموختی از بی ادبان هرچه از ایشان در نظرم زشت آمد ازش پرهیز کردم رفتاری میدیدم یا حرف می شنیدم با خودم می گفتم نه این درست نیست درستش اینه و بهش فکر میکردم فکر کنم آرامشی که من از همون بچگی داشتم در زندگیم و در اطرافیانم این آرامشو ندیدم به خاطر همین اعراض بوده یادمه بچه که بودم خیلی به اون چیزایی که دوست داشتم فکر میکردم و به راحتی هم به دستشون میاد می آوردم.

    یه تجربه هم که دارم چند سال پیش موقع گرفتن گواهینامه بود من اون موقع قانون میدونستم ولی نا آگاهانه داشتم ازش استفاده میکردم روز امتحان گواهینامه بود و یادمه بچه ها بارها بارها تکرار کرده بودن روزهای قبلش و من از افراد زیادی شنیده بودم که تئوری سخته مخصوصا سوالهای فنیش من سر کلاس تمام تمرکزم رو می گذاشتم روی صحبت فردی که آموزش می داد و مطمئن بودم که اگر من خوب یادش بگیرم امتحانم قبول میشم روز امتحان هم همینطور شد من اولین کسی بودم که صدام زدن که قبول شدم برم برا شهر اون روز فکر می کنم حدود صد نفر بودیم که امتحان داشتیم خیلی خوشحال شدم وقتی برای شهر رفتیم حدوداً 30 نفر بودیم و همه داشتن جو می دادند که الان افسر میاد خیلی سخت میگیره همه رو میندازه و همینطور داشتن فضا رو پر استرس میکردن اون موقع من داشتم با خودم می گفتم که افسر میاد وظیفه خودش رو انجام میده امتحان میگیره من اگر خوب یادش گرفته باشم و همه چی درست انجام بدم من قبول میشم واقعاً آرام بودم وقتی افسر اومد برامون یکم صحبت کرد و باز هم بقیه داشتن میگفتن چقدر سخت گیر قبول نمی شیم ولی باز هم من داشتم تو ذهنم با خودم میگفتم چه افسر خوبی که اومده الان داره با من حرف میزنه یه سری نکات و به ما گفت حتی به من گفت استرس نداشته باشه من داشتم تحسینش میکردم برخلاف بقیه بعد شروع کرد امتحان شهر بگیره و همینطور پسرا رد میشدن ولی من داشتم به این فکر میکردم که اگه بتونم درست کارمو انجام بدم موفق میشم باز هم داشتم به خودم انرژی می دادم باز هم داشتم خودم را آرام می کردم و باز هم داشتم اعراض میکردم با این که اون موقع قانون رو نمی دونستم نوبت من شد و از بس توجه کرده بودم به ویژگی های مثبت اون افسر و تحسینش کرده بودم وقتی نشستم پشت فرمون انقدر آرام بودم تلفن افسر زنگ خورد و پنج دقیقه ای که مشغول صحبت شد من بیشتر آرام شدم و قبل از اینکه راه بیفتم بهم یه بیسکویت داد و گفت بخورش بعد حرکت کن این رابطه خیلی دوستانه که بین ما برقرار شد با اینکه اصلاً قبلا ایشون رو نه دیده بودم نه می‌شناختم ولی خداوند با قانونش کاری کرد که من انقدر آروم بودم که خیلی راحت آزمون دادم و همون بار اول قبول شدم .

    از شما و مریم جان هزاران بار سپاسگزارم.

    الان که قانون رو فهمیدم آگاهانه یک فضای ایزوله ای برای خودم ساختم و فاصله گرفتم از اطرافیانم چون درک کردم که اصل اینه که دارم به چی توجه می کنم و اگه قراره من زندگیم رو خلق کنم دوست دارم آگاهانه به شکلی خلقش کنم که دوست دارم که لذت میبرم که احساس خوبی بهم میده حتی اگر از نظر بقیه خوشایند نباشه من دوست دارم به سبکی که خودم می خوام زندگی کنم دنبال راضی کردن کسی هم نیستم تنها دنبال راضی کردن دل خودم با کارهایی که دوست دارم با افکاری که دوست دارم با باورهایی که دوست دارم با توجه به خواسته هایی که می خوامشون.

    سپاسگزارم استاد واقعاً شما بی نظیرید واقعا دستی از خداوند هستید در زندگی من و زندگی هزاران نفر برای توجه به زیبایی ها برای ساختن زندگی زیبا برای اینکه دنیا را جای بهتری کنیم خودمون خوب زندگی کنیم که دنیا جای بهتری باشه برای زندگی ازتون واقعا سپاسگزارم استاد بابت تمام فایلها و دوره ها سپاسگزارم که به ما این همه زیبایی نشان دادید تا ما بتونیم بیشتر و بیشتر با منبع هستی هماهنگ بشیم و هر بار تجربه های زیباتری داشته باشیم.

    خدا را شکر خیلی منتظرم که فایل درون رو هم ببینم استاد مطمئنم که خیلی فایل فوق العاده ای هست و نکات خیلی فوق العاده ای از شما و از کامنت بچه ها خواهم شنید همین جا از خدا سپاسگزارم که بهم توفیق نگاه کردن گوش دادنش عطا می‌کنه دوستتون دارم و از رب العالمین می خوام که همه ما را همواره به سمت زیباییها هدایت کنه انشالله شما عزیزانم در پناهش همواره سالم شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1300 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی و بانو مریم شایسته

    ی تجربه ای ک من از توجه به نکات مثبت داشتم امروز صبح بود

    نشسته بودیم سرسفره و داشتیم صبونه میخوردیم که داداشم سر ی موضوع الکی قهر کرد(داداشم 6سالشع)

    مامانم گفت این عادتشه ی لقمه نون و براهمه زهر کنه منم اولش عصبی شدم ولی با خودم گفتم ن من باید این داستان و مثبت تموم کنم و بعداز 2دقه به یاداوردم روزایی ک با خوشی و خنده غذاشو میخورد و احساسم همون لحظه خوب شد

    ی لقمه گرفتم دادم به داداشم و یکم قربون صدقش رفتم و اونم لقمه رو خورد و دیگه اشتی کرد و صبونشو خورد .

    امروز موقع رفتن به محل کار ماشین خیلی دیر وومد هواهم گرم بود تقریبا 7_8دقیقه واستادم و به خودم گفتم محم نیست چند دقیقه اینجام مهم اینه ک من باید از این لحظه لذت ببرم و زیبایی هارو ببینم .

    روبه روم رو نگا کردم ابرهای زیبایی تو اسمون بود و اونارو کلی راجب زیباییش حرف زدم باخودم

    به درختای سرسبز و زیبا نگا کردم و خلاصه تو 5دقیقه بعدش شایدم کمتر ماشین اومد و رفتم و بازم خیلی حالم خوب بود

    راستش اینروزاخیلی حالم خوبه و اتفاقات بینهایت عالیی برام میوفته

    مثلا امروز ی هدیه از استادم گرفتم که نیاز به خریدش داشتم و خداوند بهم هدیه داد

    خیلی از روزا رایگان میرم محل کارم و میام

    توانایی هام هرروز بیشتر میشه و چیزای جدید یاد میگیرم

    این روند ادامه دارع و میدونم خیلییییی اتفاقات قشنگتری در راهه

    به امیدروزای بهتر….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    غزل احمدزاده پناهی گفته:
    مدت عضویت: 1127 روز

    سلام و درود. ممنون از فایل زیبایی که تهیه کردید. بسیار بسیار حال خوبی بهم داد انگار خودم اونحا بودم علاوه بر صحبتهای مفیدتون رفت وامد ادمها کنار ساحل، دو دختری که با ذوق داخل اب میدویدند، احساسات ادمهای اطراف، شنهای سفید، زنوشوهری ک کنار هم نشسته بودن و صحبت میکردند، دو خانمی ک کنار ساحل قدم میزدند و باهم غرق صحبت بودند، دختر و پسری که همدیگرو بغل کرده بودن، پسری که افتاب میگرفت و دوستش سرشو گذاشت روشونه ش،…. بسیار بسیار زیبا بود و تجربیات و اگاهی روحم رو گسترش داد.

    در پاسخ به روشی برای کمک به بیشتر دیدن زیبایی ها از نظر من ابزار اینستاگرم خیلی کاربری میتونه باشه من یک اکانت درست کردم ک داخلش فقط خودم هستم کسی رو هم ندارم برام حکم البوم شخصیم رو داره؛ تمام لحظات زیبایی ک تو روز میبینم رو هرروز اونجا ثبت میکنم احساسم رو در لحظه پایینش مینویسم از فیلم و عکس گرفته تاموزیک و متن و تجربه و… دیدن تصاویر و فیلمهای خودم و اتفاقاتی ک اینقد زیبا بودند ک خودم تجربه کردن تک تکشونو به یاد دارم و میدونم چه حالی بودند خیلی خیلی حس خوبی بهم میده و همیشه تو روز چند بار میرم استوریهایی که گذاشتم اونروز یعنی اتفاقات و لحظات قشنگ روزم رومیبینم بسیار بسیار خوشحالم میکنه. امیدوارم شما هم امتحان کنید و لذت ببرید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ابوالحسن جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    با نام و یاد خداوند بخشنده و بخشایشگر

    سلام به استادگرانقدرم ، خانم شایسته مهربون و همه دوستان پر انرژی و خوشبینم

    هرچقد از زیبایی ها و برکات این فایل بگم کم گفتم استاد از هر زاویه ای بهش نگاه کنیم برکت و رحمت و زیبایی داخلش هست و هرچقدرم بگردیم تموم نمیشه

    مثلا خودم بالای 20تا از کامنتای دوستان و خوندم لذت بردم لبخند زدم و امتیاز دادم و خب چون تمرکز روی خوندن بود ریپلای نکردم فقط میخوندمو لذت میبرم ، استاد تازه درکتون میکنم ازینکه چقد از خوندن کامنتای بچه ها لذت میبرین

    بنظرم بعد دیدن این فایل لذت بخش ترینش خوندن کامنتای خوده بچه هاس که چقد با عشق ، چقد روح نواز احساسات ناب الهیشونو مینویسن و باعث جریان دادن به این انرژی ناب الهی میشن

    استاد از ساحل بی نظیری که داخلش بودین منکه واقعا بهشت و دیدم ، یک بهشت واقعی با انسان های کامل و‌درست

    وقتی میگین طبیعیه همه چی سرجاش باشه ینی همین صحنه هایی که ما توی این فایل دیدم

    ینی طبیعیه اسمون اینقد زیبا باشه

    طبیعیه دریا اینقد زلال و خوش رنگ باشه

    طبیعیه ادما اینقد با ارامش و مهربون بدون اینکه برای همدیگه مزاحمت ایجادکنن کنار همدیگه ازین طبیعت زیبا لذت ببرن

    وای که چقد خودم عاشق ماسه های لب ساحل و با اون صدای امواج دریا شدم چقد ارامش و حس بینظیر میده به من ، باعث میشه ارتباطم با منبع با خالق خودم ، بارب خودم بیشتر و شفاف تر بشه

    استاد من حدودیک سال پیش فقط فایلای صوتی شمارو گوش میکردم تمرکزی به مسافرت و طبیعت و خلاصه حس و حال خوب فکر میکردم خدا شاهده

    بعد دوماه بعدش بود که رفتم تنهایی سفرکیش

    چقد بهم خوش گذشت ،

    چقد لب ساحلش ارامش داشت ، تونستم تفریح کنم ، لب ساحلش قدم بزنم ، عکاسی کنم با خودم با خدای خودم حرف بزنم و از سفرم لذت ببرم

    منو حسابی یاد اون سفرم انداختین که با تمرکز کردن روی نکات مثبت و زیبایی ها بدست اورده بودم

    من یک دفتر شکرگزاری دارم که نصف بیشترش پر شده از پارسال تا الان ولی ازین به بعد سعی میکنم بیشتر و تمرکزی تر به نکات مثبت توجه کنم و دفتر شکرگزاریمو زودتر پر کنم برم سراغ دفتر بعدی

    من بیشتر با گوش کردن به فایلاتون تمرکزم روی نکات مثبت بیشتر میشه و بعدش با نوشتن البته ضبط صدای خودم موقع خوندن کمنتای تاثیر گذار دوستان هم یکی از برنامه هایی هست که بهم الهام شد و میخام انجامش بدم

    استاد همیشه و همیشه از خداوند رحمان سپاسگزارم که منو با شما اشنا کرد ،شاید بعد بدنیا اومدنم بزرگترین لطف و درحقم کرده باشه همین اشنایی من با شماس که بزرگترین دست اوردی که توی این یک سال و‌ خورده ای داشتم

    داشتن حس عالی و ارامش بوده که بینهایت بخاطرش از خدای خودم و شما استاد عزیز ممنونم

    خوندن کمنتای دوست بعد فایلاتون جزعی از برنامه های من خواهد شد استاد ، ازینکه اینجا حضور دارم لذت میبرم ، ازین فایل توحیدی و سرشار از نکات مثبتتونم بی نهایت ممنونم

    با ارزوی توفیق ، ثروت و سلامتی و پیشرفت روز افزون برای همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمد چکرائی گفته:
    مدت عضویت: 1545 روز

    سلام استاد عزیزم و سلام به همه خانواده عباسمنش

    خداروشکر واسه دیدن این فایل که از هدایتهای الله یکتای خوبم واسه دیدن زیباییهاست.استاد با دیدن فایلهای تصویریتون اصلا از دنیای خودم خارج میشم و خودمو همراه شما و تو این مکانهای زیبای خدا میبینم .چقدر قدرت و عظمت توی خلقتش داره که تموم نشدنیه.

    هر روز از خدای مهربونم میخوام و مینویسم که معجزه هاشو نشونم بده،زیباییهاشو نشونم بده و هدایتم کنه.و اون همواره در حال خلق زیبایی و معجزه های بی پایانه و فقط کافیه من چشم باز کنم و ببینم.من وقتی از خدای مهربونم میخوام که معجزه ها و زیباییهاشو نشونم بده،تیزبین تر از همیشه نگاه میکنم،میگردم و توجه میکنم تا از کوچکترین چیزاهم نگذرم.مثل کسی که دنبال یه آدرس میگرده،،دقیق نگاه میکنم،،دنبال نشونه ها و تابلوها میگردم،سر هر کوچه و خیابون چشمامو واسه پیدا کردن نشونه ها باز میکنم.ما همیشه همه جای زندگیمون پر از معجزس ،پر از زیبایی.خیلی هاش همیشه بوده ولی الان میبینم.برای دیدن زیباییها اول از همه چشممو روی زشتیها میبندم،خیلی از جمعها و آدمها رو کنار گذاشتم و توی هر شرایطی خودمو به چالش دعوت میکنم که از هر صحنه یا حرف یا آدمی،زیباییهاشو بشمرم. باید برای نوشته های آخر شب کلکسیون بیشتری از زیباییها داشته باشم برای نوشتن.واقعا چقدر راحت در اختیارمون همه چی قرار داد و فقط میخواد ازش استفاده کنیم.ازتون سپاسگذارم بی نهایت که دستی از دستان خداوند مهربون هستین و یک معجزه زیبا توی زندگی من .دوستتون دارم و بهترینهارو براتون آرزو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: