در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد واقعا روشنفکرم استادم که فکرشون با نور شناخت خدا و قوانینش روشنه
و سلام به تمام دوستان عزیزم
مثال اووووو خیلی زیاد هست و البته مثالهام بیشترشون مربوط به اون موقعهایی هست که جنگیدم و دعوا کردم و بحث و بحث و بحث و زندگی رو برای خودم جهنم کردم
اول میخام برم به زمانی که تازه نوجوان شده بودم و دیگه مسایل رو میفهمیدم موقعی که جنگ غزه بود.من به شکل غیرطبیعی و برای اینکه نشون بدم بزرگم و میفهمم توجهم رو گذاشته بودم روی اخبار اون موقع یه شبکه هایی تمام روز نان استاپ اخبار غزه رو با تمام جزییات پخش میکردن و من هم صبح تا شب پای تلویزیون و غصه خوردن برای مردم غزه. کلا هم خیلی عمیق میشم توی مسایل که یکی از موضوعاتیه که دارم روش کار میکنم.و بعد نتیجه اینکه اخه من با نشستن پای تلویزیون چه تاثیری رو مردم غزه داشتم. اخر من با اون سن که هیچ کاری از دستم برنمیومد رو چه به جنگ در جای دیگه ای از دنیا و نتیجش در زندگی خودم:یک جوانی که واقعا از زندگی عقب افتادم واقعا نسبت به همسن و سالای خودم عقب افتادم.
یه مثال دیگه از بین اون همه مثال:یه شرایطی بود که برای کاری مادرم نباید به خواهرم پول میداد،در واقع خواهر من باید از قبل فکر این موضوع رو میکرد و خودش حلش میکرد
من خیلی به این موضوع توجه کردم
و و جالب اینکه با اینکه خودم تمام سعیمو کردم که در موقعیت مشابه مثل خواهرم عمل نکنم که متوقعانه از مادرم پول بخام و خودم جورش کردم و هیچ از مادر کمک نخاستم. با این حال و خیلی هم جالب که توجهم روی غلط بودن رفتار مادرم و خواهرم بود بعدش مادرم با من بحث میکنه و سعی میکنه به من بگه که تو حقی نداری که پول بخای و من اصلا بهت پول نمیدم با اینکه خودم نمیخاستم و خیلی با من دو دو تا چارتا میکرد که اونجا به پول دادم و فلان جا بت پول دادم.
نگاه کنید بله
به یک کار یا رفتار اشتباه توجه میکنی یطوری توی یه زنجیره رفتارهای بد میوفتی چون تو حست بد بود و شرایطی جور میشه که حس بد باز بوجود بیاد به هر طریقی
و اما وقتهایی که اعراض کردم:از اون موقع که فهمیدم باید اعراض کنم جاهایی بود که باز از این دست منفی بافی و توقعات نابجای مادر و درست کردن درگیری و ناراحتی من رفتم یه گوشه و واقعا با تمام وجود سعی کردم که اصلا توجه نکنم ب ها این رفتارها با این نگرش که داره اشتباه میکنه؟ به خودش مربوطه تو خودت به زندگی و رفتارهای خودت توجه کن و اونهارو درست کن و بعد واقعا برای مدتها من در صلح بودم با مادرم.
از یک فردی رفتار ناشایست دیدم و بعد از دل اون خواسته و رفتاری که خودم دوست داشتم رو بیرون کشیدم و به اون توجه کردم با این نگرش که خداست که تجربه زیبا و عشق و خوبی و خواسته ها و لذت و شادی رو برای من تامین میکنه و حسم رو خوب میکردم که خدا همه چیز رو برای من رقم میزنه و مشغول خودم میشدم و فکرم رو کاملا از توجه به اون فرد و رفتارش برمیداشتم و بعدا اون ادم رفتارهاش کاملا تغییر میکرد
و
و
و
خداروشکر که اگاهترم
تشکر بی پایان استاد
و خداروشکر من هیچ همچین فکری نداشتم که استاد الان باید بیاد صحبت کنه درمورد این موضوع چون میدونستم درست چیه و نگرش استاد چی میتونه باشه
و خیلی جالبه این فایل رو من میخکوب شدم پاش خیلی انرژی صحبتای استاد بالاست مارو شیرفهم کرد
من که با تمام وجود نشستم پای حرفای استاد تو این فایل که مواظب باشم دارم به کدوم سمت میرم و حواسم باشه یه موقع کشیده نشم به سمتی که جامعه میخاد من باشم
همه در پناه خدا باشیم