در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
استاد سلام
من یک داستان شخصی رو بگم از کسی که جنگجو خوبیه ولی یکم سخت متوجه شد که نباید چنگید و باید اعراض کرد و به خواسته ها توجه کرد جاش.
این شخص کسی نیست جز خودم، و این داستان داستانی نیست جز یکسری افکار بسیار نامناسب که اومد سراغپ، مدت هاب ود و من از یک جایی تصمیم گرقتمبجنگم، واقعا هم اگر قرار برجنگ بود من بسیار ساتراتژی های گونگون جنگیدن داشتم و بسیار حمله ور شدم به اون مشکلات. اتفاقی که افتد این بود که من به شدت بیمار شدم، و بعدش سخت تر با اون افکاری که اسحاس کردم باعث نقص ایمنی و حال نامناسب شده بودن جنگیدم، و اتفاقی که افتد این بود که منی که تازه بهبود پی ا رکده بودم یکجور نامنتسبی این مسئله سلامتی برام پیش اومد و حال بدی سلامیت ایجاد شد.
حالا که اینو مینویسم جند روزی میگذره، خدارو صد هزارمرتبه شکر حال بهتری دارم، اما درسم رو هم دارم مدام بخ خودم یادآوری میکنم، که آقای ارشیا این پیچک ها و افکار مثل علف هرز رو باید حل کرد، راهار این نیست که بجنگی ،راهکار اینه که بعضی افکاز نامماس برو اعراض کنی و برخی دیگر رو با کانون توجه تعویض و مناسبش کنی. خلاصه که این یک نمونه که جنگیدم، به ظاهر داشت همه یچ بختر میشد ، اما از یک در دیگه اون مسائل تضادهاییی ایجاد کرد. اینشد که یادگرتفم که نجنگم با مسائل.
باشه هبرتی برای خودم و تمامی دوستان تا اون ها مرتکب این اشتباه نشن و این مسائل و تضادهایی که من سرش ایجاد شد رو تجربه نکنن.
همگی شاد و سلامت باشید!
به نام خدای مهربان
سلام استاد جان،خواستم درمورد تجربه جنگیدن با جیزی صحبت کنم.
یادمه کهوتابستون با یکشری همسایه ها آشنا شدیم که اتفاقا آدم های خیلی دوست داشتنی و خوب و باحالین ولی مسئله اینجست که سیگار میکشیدن.
من اومدم یکم گیر دادم به این سیگار کشیدنشون و البته که خیلی مودبانه،توی ذهم تذهنم جنگ بود با این مسئله و یادمه که سیگار رو خیلی حساس بودم.اتفاقا با این فایل ها و البتع اجراشون تا همون حدی که کردم تو زندگیم دیدمکه یواش یواش اصلا به طرز عحیبی کم شدن کسانی که اینکار رو میکنن.
یعنی استانبکل شهریه که هرکس میاد ناخودآگاه متوحه میشه که استفاده از سیگار زیاده ولی اتفاق دیروز یادم افتاد که هیلی قکته ندیدم یا کم دیدم،گفتم یا ملت یهو اهل زندگی سالم شدن یا من توجهم رو مسائل دیگست!به هرصورت اینم یه تجربه کوتاه.
شاد و خندان باشین.
استاد جان سلام
ایشالا کهوهر روز بهتر از دیروز باشین در کنار مریم خانمنازنین.
چه نکات ارزشمندی رو گفتین.واقعا درمورد کنترل ذهن و بخصوص ورودی ها به شدت من بعد این داستان ها تغییر موضع دادم.
یعنی واقعا اینستا رو کلا فهمیدم چیز بیخودیه از هر نظر.اصلا اولش ریختم بهم با اینستاگرام،یعنی هرطرف میرفتم این خبر بود و منطق من اینه که یک اتفاق یکبار افتاده ولی در شبکه های اجتماعی جوری شده که انگار صدبار افتاده.یعنی این بزرگتر از حد کردن مسائل باعث شده بود که واقعا بهم بریزم.
البته که خیلی ها بهم ریختن ولی خب من سعی کردم که حداقل خودم رو بهتر کنم.کلا تصمیم گرفتم اینستاگرام هم که بعد این اتفاق ها تموم بشه وقتی لاگ این شدم دیگه زیاد فعالیتی نداشته باشم و خیای پیجایوعموعنی که آمفالو کردم رو هم دیگه فالو نکنم و اگر جیزی نیاز داشتم که توشون بود سر میزنم بهش.احساس میکنم آرامش و امرکزم اینجوری بیشتره.
و البته که جقدر زیبا گفتین.یاد استوری یکی از اشخاص افتادمکه گفته بود اگر آزادی میخوای باید آزادی سکوت به دیگران رو هم بدی و اون ها رو بهشون اجبار نکنی چرا ساکتی و حرف نمیزنی.
واقعیتش چند دفعه ای دیگه به ذهن خودمم رسید یه استوری یه چیزی بذارم ولی هربار دیدم که نه!این روش درست نیست!به جای نمیرسه.آخرش که چی بشه؟این چیزا نه برای من شده نمره زبان آیلتس و ته شده قبولی دانشگاه مورد علاقم و با این خبرها من و خانوادم مهاجرت به استانبول نداشتیم.
خب آره،متاسفانه و یا خوشبختانه جون خانوادم از این آگاهی ها بی اطلاعن ممکنه خبر بذارن،خبر گاهی اوقات بخونن و….
ولی خب بازم سعیمو میکنم که گوش ندم و یجوری ورودی هامو کنترل کنم،مثلا هدفون میذارم فایل گوش میدم،یا موزیک خیلی دوستدارم و گوش میدم.صدالبته سهلانگاری داشتم و به همون مقدار گیج شدم این وسطا،ولی خداروشکر دارم کم کم با در دست گرفتن اوضاع برمیگردم.انی فایل کنارل ذهن شما همکه واقعا عالیه.
یعنی حد نداره،ممنونم استاد از این یادآوری چون واقعا ممکنه تو زندگی فراموش کنم.
درمورد مثال سیگارتون یه نمونه عینی بگم.من واقعیت بحث و دعوا نکردم با کسی درمورد سگیار ،ولی خب یکم گیرداده بودم و صحبت هایی که خودم اسمشو میذارم بل بل زبونی کرده بودم.نتیجش شد اینکه من خودم دقیقا شبش مریض شدم ولی اونا روز بعد و روزهای بعد حتی با این سیگار از من سرحال تر بودن!
البته این بنده خداها هم بزرگواری کردن چیزی نگفتن به من و به شوخی گفتن :تو قراره دکتر بشی!پس همه به امید توییم تا بعدا بیام پیشت.
خب واقعا از اون موقع به بعد که واقعا بد مریض شدن درسم رو گرفتم و زبونم کوتاه شد،الان دیگه سعی میکنم که اعراض کنم و درمورادی بپذیرم،واقعیت به این نتیجه رسیدم که شرافت به این نیست که طرف پاک از هر عادت نه چندان جالب باشه،بلکه خودش در رفتار و اعمالش میشه دید که چجور اسنانیه که واقعا این افرادی که میگم انصافا وقتی بگمیبینم بی آزار و واقعا انسان های شریفی هستن،به قول یکی حالا اینکه یه عادتی دارن که اونم به خودشون لطمه میزنه به ما چه.و حالا که سعی کردم که نکات مثبتشون رو ببینم و آگاهانه خوبیهاشون رو ببینم باعث شده خیلی روابط بهتری داشته باشم و البته خودمم آروم ترم و سالمم.
ممنون از فایلتون استاد ایشالا خوشحال تر و شاداب تر باشید و توی زندگی در بهشتی،سفر به دور آمریکایی ببنیمتون دوباره.