در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
درود بیکران
استاد عزیزم و خانم شایسته بزرگوار
ممنون از زحمات بیکرانتون، خیلی خیلی در راه گسترش آگاهی به من و افراد تو مدار صحیح کمک میکنید،
( خدا قوت).
عزیزان؛
تنها مثالی که به ذهنم میاد این هستش که مادر عزیزم همیشه در حال غر زدن به فرزنداش بود .
که چرا توی کارای خونه کمک من نمیکنید .
ما هم در حد توان بهش کمک میکردیم اما به چشمش نمیومد.
و دائم مینالید که من خستم توان ندارم چقدر کار کنم
البته ایشون یه باور خیلی خیلی باحالی داره :
دوست دارن همیشه برن بگردن .
البته این عادت خیلی عالیه.
اما توقع داره بره گشت و گزار و زمانی که برمیگرده خونه تمیز و مرتب و غذا آماده باشه.
البته من ازدواج کردم رفتم اما باز توقع داره
انقدر( غر زد) و غر زد که بطور ناگهانی و میتونم به جرات بگم یه بلا بزرگ اومد تو خونه مادرم.
هههههه
نترسید
یه حشره موزی
به نام (ساس)
اصلا ما تا اون موقع نمیدونستیم این حشره اصلا چیه؟؟؟؟؟
بعدا متوجه شدیم که این والا مقام چقدر دردسر داره.
متوجه شدیم از طریق یکی از اقوام که دانشجو بود و رفته بود تو خوابگاه و وسایلش آورده بود خونه ما از طریق اون اومد خونمون.
خلاصه مادر بیچاره من ناخواسته درگیر ساس شد
کلی هزینه کرد
هزینه برای سمپاشی اونم چند بار
مجبور شد کل فرشهای دستبافت خونه بشوره
تمام رختخوابها
تمام پردهها
رو تختیها
سرویس های بهداشتی
تمام درهای خونه
مبلها همگی شسته شدن
و….
سرتون درد نیارم بنده خداها کلی هزینه زیاد برای کشتن این موجود کوچولو صرف کردن
خودشون قرنطینه میکردن که نکنه با وسیله کسی بیاد خونه دیگران.
جالب اینجاست که منم تو اون دوران خونم درگیر شد اما خدارو شکر زود متوجه شدم.
منم الان که فکر میکنم تو فرکانس خوبی نبودم آخرای دوران بارداری میگذروندم و یه بچه کوچیکم 1 ساله هم داشتم.
فکر کنید هفته آخر بارداری همش در حال شستشو بودم چون این ساس کوچولو همرو نیش میزنه و خون میخوره .
منم از ترس بچهها همش بشور بشور داشتم
الحمدالله به لطف الله خلاص شدیم.
من با تکرار این جمله که خونه من پاک و مطهر هستش و عاری از هر چیز ناخوشایند تونستم ذهنم متمرکز کنم بر زیباییها.
به لطف الله خونم پاک و تمیز و مملو از شادیه
بعد از خلاص شدن نکتهای به مادرم یادآوری کردم که مامان عزیزم
کاش به جای غر زدن بگی:
خدایا شکرت که سرحالم و خودم کارامو میکنم
خدایا شکر به کسی احتیاج ندارم
خدایا شکر که توانمندم و از پس کارام برمیام
خدایا شکر که میتونم هر کاری به تنهایی انجام بدم و وابسته دیگران نیستم.
موفق و پیروز باشید.