در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز دل و جان
اول از همه باز هم عاشقانه خدارو سپاسگذارم که کاری رو دارم هروز انجام میدم که عاشقش هستم و هروز دارم میفهمم درک میکنم ترمز هام چیه اصلا به چه معنیه کانون توجه چیه و هربار هی داره اشتباهات هم کمتر و کمرنگ تر و کوچیک تر میشه و واقعا درصد زیادی از روز رو دارم لذت میبرم و مهم تر از اون که خیلی خیلی میخوامش بیشتر از هرچیزی ، با تمام وجود در لحظه بودنه که از اولین باری که تجربه اش کردم تا الان خیلی بهتر شدم خیلی ، بینهایت جا داره بهتر بشم ولی واقعا راضی هستم واقعا
همین چند روز پیش سه چهار روز پیش جای شما خالی به مناطق هزارجریب رفتیم در استان مازندران خونه ییلاقی و هوا بینظیر بود همه اش مه و توی اون چند روز خب خوب باورهامو کار نکردم مخصوصا ترمز هامو و یک روندی داشتم از چند روز قبلش که مثلا به مادرم میگفتم اینو بخور اونو نخور مگه مثلا پنیر میخوری حالت بد نمیشه و به طرز باور نکردنی ای یه چیز واضح رو انکار میکرد میگفت نه من قلبم مشکل داره ربطی به اون چیزی که میگی نداره و من مغزم باد میکرد واقعا میگفتم اخه یه چیز به این واضحی رو چجور نمیبینه و این عدم هضم این موضوع باعث میشد رفتار بدی مثلا نشون بدم تند بشم یکم و این رفتارم مثلا پشت این قضیه قایم بشه که آره من نگران مادرم هستم و دوستش دارم و کلی از این اتفاقات
تا اینکه یه تلنگر خورد بهم که آقا (کلی نشونه دیدما) نمیتونی مادرت پدرت برادر زاده ات هرکسی که خودش نمیخواد رو تغییر بدی و هدایتی توی این مسیر هم قرآن خواندم و اینو دریافت کردم که ببین خدا چقدرررررر داره میگه ما فلان پیامبر رو فرستادیم برای فلان قوم تغییر نکردن و عذابشون آتشه و همون بت پرستی و این داستان ها ، البته تو همون آیه ها هم میگه اونایی که ایمان آوردن و تقوا و اینا جاشون بهشته و … منظور اینکه بارها گفته که یک عده پیامبر برای یک عده قومی که مثلا بت پرست بودن فرستاده شد اونی که بت پرست میخواست بمونه موند اونی که تغییر میخواست بکنه کمک شد بهش که تغییر کنه تو اینجا با پیامبر و بعد فهمیدم هرگز من نمیتونم هیچ کسی رو تغییر بدم و باید استثناً اینجا خودخواه باشم و خداروشکر سعیمو کردم که اصلا به دنبالش نباشم این چند روزی چخبر شده و اینا البته که میشنیدم ولی پیگیرش نبودم
الان خدارو هزاران مرتبه شکر با اینکه تمام تلاشمو میکردم با پدر و مادرم خوب رفتار کنم و نکات مثبتشون رو بگم اونجا گمراه شدم یکم که اصلا بد هم نبود و الان باز بهتر شدم که دیگه باعث درگیری نمیشه و اینو پذیرفتم بارها مرور کردم که من تاثیری تو زندگی بقیه ندارم به این دلیل و این و این
اولین نتیجه اش آرامش بیشتره و …
حالا میخوام یک مثالی بزنم از کانون توجه که این فایل هم اصلش همینه و کلا تمام کارهای استاد به نظرم اصلش اینه که رو چی توجه کنیم رو چی نه
یک صحبتی شد خیلی اصلا عادی ساده که توی اون صحبت مثلا مادرم گفت آقا دانشگاه رو شل نگیری ها الکی نری و فلان …
بعد من به طرز عجیبی بهم برخورد اصلا عجیب و رفتارم عوض شد و گرفتم خودمو یعنی اون روی باز و اینا کنسل شد
خیلی جالبه
اولین نفری که ضربه خورد این وسط من بودم و آخرین نفر هم من بودم اصلا تا شب حالم بد بود هی میگفتم خدایا چرا حالم بده و بعد هرچیزی بدشو میدیدم رفتار پدرم رانندگیش ماشین چاله چوله خیابون ها و نمیتونستم اصلا به اون همه هوای زیبا و مه و طبیعت و جنگل و سرسبزی توجه کنم
تا وقتی که اینو فهمیدم و رفتم بیرون پیاده و تونستم از یک نکته مثبت یک حس خوب بکشم بیرون بگم به به چه هوای خنک و ملیحی ، تموم شد دیگه هی ادامه دادم بچه های بازیگوش رو دیدم اونو گفتم دیدم مثلا تن سالم ام رو اونو گفتم و اها کلی خرید کردم اصلا عجیب قیمت مناسب که یک چیزی که مثلا دونه ای ۱۰ تومن بود یا بیشتر دونه ۲ تومن افتاد و اینقدر خوب و عجیب بود گفتم نکنه اشتباه شده و همینجوری ادامه پیدا کرد توجه به نکات مثبت
یه سری چیزا میخوام بگم به قول معروف کلی حرف دارم بزنم از نوع خوبش صد البته ولی میتونم خلاصه اش کنم
اینکه واقعا راضی ام با تمام داشته ها و نداشته ها و درست و غلط و شرک و توحید هرچی هرچی هرچی
عاشقانه خداروشاکرم واقعا سپاسگزار این خدا هستم که من رضا زمانی یک روزی از جنگیدن و فرار کردن و … دست کشیدم و گفتم خدایا هرکاری میخوای بکن و معجزات رخ داد
از استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم برای اینکه بهترین خودشو ارائه میده و تمام تلاششو میکنه تو هر اسکیلی که هست هرچی بهش گفته میشه رو انجام بده که صد البته اون بهترینه و استاد و خانوم شایسته ازتون ممنونم ، میبینم که هنوز مشکل دارم توی سپاسگزاری از آدم ها و شرک و این داستان ها ، ولی عاشقانه از شما دو عزیز سپاسگزارم
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید ❤️