در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
نیاز دارم به سوالم پاسخ دهید
به نام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان حاضر و فعال در سایت
از استاد بابت این فایل سپاسگزارم ؛
برای من یک سوال وجود داره امیدوارم هر دوستی بقدر توان و لطف خودش من رو راهنمائی کنه؛ من خودم واقعا این مدت سعی کردم تمرکزم روی سایر جنبه های زندگیم باشه و حتی یک هفته سفر رفتم بدون اینکه صدای رادیو و تلوزیونی بیاد و بخوام به مسائل موجود بپردازم؛ منتها برادری دارم که ایشون تمام تمرکزش برروی این مسائل هست، از اینستا به یوتیوب از یوتیوب به تلگرام مدام پیگیر مسائل و حواشی روز هستش و خیلی خیلی علاقه داره اخبار رو با من و مادر به اشتراک بذاره و درباره ش با ما صحبت کنه ؛ جوابهای من به ایشون همیشه این بوده “ایشالا خیر باشه” “امیدوارم شرایط برای همه هر روز بهتر بشه” “تو سعی کن توجه نکنی کمردردت بیشتر میشه” … ولی مادرم میشینه غصه میخوره گریه میکنه و خب بهرحال ما سه نفر با هم زندگی میکنیم و من نمیدونم چه کنم که این اخباری که آقاداداشم برام عصر به عصر که از اداره برمیگردم تعریف میکنه، تاثیر بدی روم نذاره و نمیدونم چه کنم که کمتر این گفتگوها برام پیش بیاد چون خودم واقعا بی علاقه هستم که درباره این مسائل باهام صحبت بشه چون دوست دارم تو عالم خودم باشم و مشغول فایل گوش دادن و توجه به خواسته هام باشم.
ممنون میشم راهنمائی کنید
درمورد تمرکز بر ناخواسته تجربه من قضیه گشت ارشاد هستش؛ اوایل امسال یک روز برای کاری وارد خیابان چهارباغ شدم و درحالی که سر و وضعم واقعا طوری نبود که ایرادی بهش وارد باشه، مامور گشت ارشاد به سراغم اومد و کلی بهم بی احترامی کرد و من مدت زیادی بابت این برخورد اعصابم بهم ریخته بود و هر جا میخواستم برم با ترس راه می رفتم و مدام روسریمو چک میکردم… از بس بابت این موضوع به خودم ناراحتی دادم طی ۵ روز دو بار برام پیامک کشف حجاب در خودرو اومد و ماشینمو بردن پارکینگ! و قطعا دلیلش این بوده که همون زمان که برخوردم با مامور پیش اومد، تلاش نکردم حواسم رو از اتفاق پیش آمده به سمت چیزهای زیبا و خوب منحرف کنم. بیخود و بی جهت نگران بودم که نکنه دوباره اون برخورد برام تکرار بشه و جهان چیز بدتری از اون قضیه رو بهم نشون داد.
اینم از تجربه من
خدا نگهدار همه تون باشه