در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
سلام به بهترین استاد دنیا ومعجزه ی زندگی من
جواب بخش اول من اینه که:
من چندسال پیش که تازه ازدواج کرده بودم ،خیلی حساس بودم وناآگاه وهمیشه ودرطول روزبه رفتاری که خونواده همسرم بامن داشتند گله وشکایت داشتم وشبا هم که همسرم میومد پیش اون گله وشکایت میکردم و اعتراض داشتم وزار زار گریه میکردم و اوضاع هی بدترو بدترمیشد ومن هر روز ناراحتتر،شاکی تر وگله مندتربودم وزندگی پرازکینه ونفرت ونارضایتی شده بود وازاون طرف خونواده همسرم بامن رفتارشون بدتروناپسندترمیشد .
والان که 9سال ازاون موقعیت میگذره ،همون افرادند ولی اوضاع بااون موقع زمین وآسمون باهم فرق داره وخیلی خیلی دوستشون دارم واوناهم همینطور
باچه چیزی اوضاع اینقدرتغییرکرد؟!!
با تغییر دیدگاه خودم و توجه برروی نکات مثبت اون افراد.
جواب بخش دوم تمرین من:
همون سالهای قبل اوضاع مالیمون خوب بود،خونه ی خیلی زیبایی داشتیم ،ماشین خوب ،درآمد همسرم عالی و…
ولی من کلا یک انسان منفی نگری بودم و همیشه به نکات منفی زندگیم توجه میکردم واین داستان به جایی رسید که ورشکست شدهمسرم ،ازخونه وماشین وزندگی مرفه خبری نبود و همه چی تموم وبه زیرصفر رسیدیم
وحالابیامنو بااون شخصیت منفی نگر ببین وگریه های منو ببین
هرروز وضعمون بدترشد تااینکه ، از خدا خواستم ،واقعا خواستم که منو ازاین حال بیاره بیرون
تااینکه با استاد و فایلهای ایشون آشنا شدم
واین شدنقطه عطف زندگی من
ومن هرروز گوش میدادم وگوش میدادم وکم کم تمرینات رو وتوجه برروی نکات مثبت رو تمرین میکردم وانجامشون میدادم
ومن کم کم تغییرکردم والبته باهمسرم همسو بودیم درگوش دادن به فایلهای استاد واوضاعمون بهتروبهتر شد و همیشه با همسرم به جاهای دیدنی و زیبای شهرمون ویامحله های زیباش میرفتیم وپیاده روی میکردیم و واین شد که بهمن 1401 از شهرستان پیرانشهربه شهرکرج هدایت شدیم ومهاجرت کردیم وخداروشکر الان خیلی خیلی راضی ام از زندگیم
والبته این روندرو هی داریم ادامه میدیم وتوجهم رو برروی زیبایی های این شهرمیزارم تا دوباره به جاهای بهتر و زیباتر وزندگی پرازثروت ،خوشبختی وآرامش بیشترهدایت بشم .
خدا یارونگهدار همه ی ما باشد…