در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
به نام خدای هدایتگرم
خدا رو بینهایت سپاسگزارم زمانی که به طور جدی شروع کردم هر روز تمام روزم رو با فایل های رایگان سایت پرکردن چه حس عالی داشتم و قصد مهاجرت داشتم .نامزدم رفته بود و یه رابطه راه دور داشتیم و همه تلاشم رو کردم برای رفتن به کشوری که از بچگی دوستش داشتم
شاید باورتون نشه خدا خیلی بیشتر از من انگار این مهاجرت رو میخواست انقدر کار ها برام راحت انجام شد که باور کردنی نیست .
توی این مسیر خیلی بالا و پایین شدم ولی یه شب احساس کردم دارم تو خیابون های اون کشور قدم میزنم بیدار بودم ولی خودم رو اونجا دیدم فرداش وکیلم زنگ زد با ورتون نمیشه من تا یک ماه دیگه کنار نامزدم در کشور مورد علاقه ام هستم و حتی کارم اونجا اوکی شده ….
تمام پروسه مهاجرت من 3 ماه طول کشید این معجزه است نامزد من چند برابر من پول خرج کرد 2 سال تو استرس بود…
تمام کسانی که میشناسم حداقل 3 تا 10 سال برای رفتن به این کشور زحمت کشیدن…
من الان 7ماه که نامزدم رفته و از روزی که رفت خدای من شاهد گفتم بهش که عزیزم من اردیبهشت پیشتم
هیچ کاری نکرده بود حتی هیچ راهی نداشتم به طور معجزه آسا ایی که اینجا نمیگنجه کار من اوکی شد …
یک هفته قبل رفتن نامزدم هم داشتیم پیاده رویی میکردیم و حرفای مثبت میزدیم یک لحظه برگشتم و نگاهش کردم که چیزی تعریف کنم
انگار تصویر رو تصویر شد وقتی نگاهش کردم انگار درحال پیاده رویی تو خیابون های اون کشور دیدمش
بهش گفتم تو دیگه ارتعاشی رفتی اونجا من دیدمت
و ظرف یک هفته جواب سفارت آمد و باورش نمیشد
از کودکی حس ششم خوبی داشتم
چون از کودکی با خدا حرف میزدم به قانون فرکانس و جذب اعتقاد داشتم..
توی روز شمارها پیام گذاشتم و توضیح دادم حال دلم رو توی این مسیر زیبا
خدا رو شکر میکنم و ازش درخواست یاری و راهنمایی دارم چون من با اون یه تیم شدیم
در هیچ شرایطی احساس تنهایی ندارم اصلا نگران هیچی نمیشم خودش همه پاس کاری ها رو میکنه دست آخر میگه حالا بزن به هدف
الهی شکر که هستی
عاشق این حرف استاد شدم خدا تو رو نان میشود. مادر میشود پدر میشود. در راه مانده را راه میشود
خدا همه چی میشه خدا تو چی میخوای ؟!
خدا یار و نگهدارتون