در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
بنام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان که طبق معمول زحمت کشیدن و بر اساس دسته بندی فایلها این سری از فایلها رو در این دسته بندی قرار دادن
میخوام از شخصیت گذشته خودم بگم و با الان مقایسه کنم که تقریبا دو سال با استاد و آموزشهاش آشنا شدم ،
نمیدونم قراره چی بنویسم و از خداوند هدایت میخوام که کلام حق رو جاری کنه بر زبانم که کمکی به خودم بشه چون قدرت نوشتن و تعمق در افکارمو به خوبی میدونم و درک میکنم
من از وقتی که یادم میاد چون توی خانواده بسیار ضعیفی از لحاط مالی و عاطفی و روابطی بزرگ شدم همیشه درگیر تضادهای بودم که با هر روز بزرگتر شدنم این تضادها بزرگ و بزرگتر میشد و جالب اینجاست که قبلا اگه تضادی پیش میومد مدت زمان کمی میبرد تا حل بشه ولی هر سال که به عمر من اضافه میشد مشکلات انگار عمیقتر میشدن و حال من هر روز بدتر
جوری که تا این اواخر که با استاد آشنا شدم حس میکردم پایان زندگی منه و خیلی همه چیز بهم گره خورده بود و تضاد پشت تضاد بود
کلا من شخصیتم همیشه امیدوار بود طوری که همه بهم میگفتن تو خیلی مثبت و خوش بین هستی ولی در عمل اینطور نبود و همیشه در سیکل ناخواستها گیر میکردم
چون منم از قانون خبر نداشتم و ذهنم همیشه درگیر ناخواستها بود و زور نجواها بسیار زیاد ،اما نقطه عطف من فشارهای زیادی بود که این اواخر بهم وارد شد و هیچ دلیلی جز شرک نداشتم ،چون به همه چیز و همه کس توی زندگیم قدرت داده بودم الا خداوند
اما آشنایی با استاد و درک دست و پا شکسته قوانین باعث شد به خودم تعهد بدم که به مسیر پایبند باشم و حداقل چند سال با این روش پیش برم و اگه جواب نگرفتم برگردم به زندگی سابقم
مهمترین قانونی که درک کرده بودم یا به ظاهر سعی کردم عملیش کنم اعراض کردن از هر ناخواسته بود و سعی در توجه به خواستها
عمل کردن به همین آگاهی و حذف بعصی از چیزهای که در این مسیر بهم کمک میکردن مثل تلوزیون یا شبکهای اجتماعی نتایج کوچک رو برام به همراه آورد که مهمترینش آرامش درونی بود ،وقتی که عمل به این آگاهی نتایجو برام رقم زد تعهد من هر روز بیشتر و بیشتر میشد و درکش عمیقتر ،
منی که هر روز و ساعات بیکاریم پای تلوزیون بود به طور کل حذفش کردم و به ندرت اخباری میشنیدم که احساسمو بد کنه و این انصافا خیلی بهم کمک کرد تا جایی که زور نجواها کم و کمتر شد و جاشونو به فکر کردن به خواستها دادن
آسون تر شده بود برام فکر کردن به خواستهام ،تجسم کردن بهشون ،و صحبت کردن در موردشون
الان دیگه فقط دلم میخواد از قوانین حرف بزنم و هر حرفی به زبون نیارم چون میدونم من به عنوان یک موجود فرکانسی دارم یک لحظه بعد خودمو خلق میکنم ،الان مدیریت افکارم در شرایط به ظاهر بد خیلی آسون تر شده ، شوق و اشتیاقم به زندگی نمیشه با قبل مقایسه کرد و این خودش بزرگترین دستاورد زندگی هر کسی میتونه باشه
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزار شمام که با انتقال این آگاهی ها آرامش در وجود من ریشه زدی و اینقدر آسون قوانین با زبان ساده به ما آموزش میدین
در پناه الله یکتا شاد و خرم باشید
سلام خدمت استاد عزیزم
باز هم مثل همیشه اصل قانون از تمام زوایا و با ذکر مثال و با دقت کامل توی این فایل بینظیر به ما آموزش دادین و آدرس جاده ای که ما رو مستقیم و بدون حاشیه به سمت خوشبختی هدایت میکنه رو نشونمون دادید وفقط کافیه درکش کنیم و بهش عمل کنیم
صحبتهای شما استاد منو خیلی تو فکر فرو برد که آیا منی که میگم قانون میدونم بهش عمل میکنم
قضاوت در مورد رفتار دیگران انجام میدم یا نه
چند وقت که من توی محیط کارم با یکی از آشناهای بسیار نزدیک خودم که همکارم هست بحثهای رو داشتم در مورد همین اعتراضات و بگیر و ببندا
من یاد گرفتم از شما که اعراض کنم و انصافا در 80٪ مواقع خیلی خوب بهش عمل کردم
اما توی بحثهای تکراری که با خمکار خودم داشتم و از زاویهای دیگه در موردش صحبت میکرد و من نظر خودمو میگفتم و میدیدم که این همکار عزیز ما بشدت موضع میگیره و میخواد جوری برخورد کنه که حرف اون درسته …اولش یکم مقاومت میکردم حتی ناراحت میشدم ولی میگفتم باید اعراض کنم دیگه ادامه ندم
ولی الان میفهمم که توی ناخودآگاه من همش در حال خورده گرفتن از این دوست عزیزم هستم و همین موضوع باعث میشه در مقابلم جبهه بگیره و بخواد بحث کنه ،چون من جوری باهاش حرف میزدم که حرف من درسته و اونم میخواد حرف خودشو به کرسی بشونه
در حالی اون طبق مدار خودش و با نگرش خودش درست میگه و منم باید احترام بزارش بهش
و طبق قانون هر کسی با توجه به مدار خودش نتایج خودشو میگیره پس چه لزومی داره خودمو درگیر بحث اونا بکنم من نباسد قضاوت کنم کسی رو چون خود منم قبلنا همچین دیدگاهی داشتم ولی الان قانون میدونم و باید به خودم بگم قانون مدار و فرکانس میگه هر کس در هر جایگاهی که هست و هر نیتیجه ای که میگیره در لایقترین جای خودش …
پس وظیفه من روی خودم کار کردن و روی باورهای که بهم قدرت میده ..
فرکانسی بفرستم که از جنس همون توی زندگیم تجلی پیدا کنه
و به خودم بگم اگه میخوام کسی قضاوت کنم اولین سوال از خودم این باشه که منم بودم در گذشته آیا این عکسالعمل داشتم یا نه ؟
و چیزی که برای خودم میخوام آیا برای دیگران هم میخوام ..
اگه دوسدارم به عقیده من احترام بزارن باید برای عقاید دیگران هم احترام قائل بشم
سلام به ابجی عزیزم ..
یه کتاب موفقیت بود داستان تکاملی هدایت شما به سمت زیبایها ..
بسیار ممنونم ازتون که اینقدر با ذوق و با انرژی این مسیر برامون توضیح دادین تا بار دیگه یادآور قانون بشه براس ما که فقط کافیه به دانستهامون عمل کنیم نه اینکه فک کنیم با گرفتن چند نتیجه یعنی اینکه قانون بلدیم
ممنونم بابت نوشتن چکیده صحبتهای استاد و مرور قانون در پایان داستان زیباتون ..
ایشاله که همیشه از نتایج پر بارتون برامون بنویسید
سلام دوست عزیز
بابت توضحیات بسیار مفصلتون با ذکر مثال ازتون بی نهایت سپاسگذارم
کل قانون اعراض بدرستی توضیح دادین جوری که من وثتی مسخوندمش داشتم تجسمش میکردمش شرایطتونو
جملات پایانی و تکمیلی از درکتون نسبت به قانون خیلی ارزنده بود
ما خیلی زود یادمون میره که در برخورد با تضادها چطور واکنش داشته باشیم .
من خودم خیلی توی این موضوع تلاش میکردم و یه خاطره دارم فک کنم گفتنش اینجا خالی از لطف نباشه
من بخاطر بدهیهای که دارم این چند وقت گذشته خیلی درگیر چالشهای حل کردنش بودم
یکی از طلبکارام خیلی سمچ بود و من از هر دری مخواستم راضیش کنم تا الان نتونستم 10/2/1402
یادمه یه بار حکم جلبمو گرفته بود و تاریخ این حکم جلب مصادف بود با برگزاری یکی از سمینارهای من ،
من حسابی برنامه چیده بودم برای سمینارهام که روز قبلش نامه جلب اومد من مجبور شدم برم پاسگاه ..اولش خیلی ذهنم شروع به نجوا کرد ولی من چون میدونستم طبق قانون باید بتونم خودمو آروم کنم و احساسم عالی بشه
و نتیجه هر چی باشه به نفع منه
خلاصه من رفتم پاسگاه هر چی صحبت کردم با شاکی موافقت نکرد ..
واقعا سخت بود کنترل ذهن ولی همونجا سپردمش به خدا و گفتم هر چی پیش بیاد خیره ،
این در شرایط بود که من صب باید ساعت 10 سمینار برگزار میکردم ..
اون شب من طبق قانون باید بازداشتگاه میموندم تا صب منو ببدن دادگاه ،منم قبول کردم و رفتم بازداشتگاه و انجا تصمیم گرفتم به هر شکلی شده حالمو خوب نگه دارم چون قانون اینه ..
شروع کردم به سپاسگذاری بابت داشتهام ،تجسم میکردم که همه چی اوکی شده و به این روزا میخندم
تو همین تجسمات بودم که رئیس پاسگاه امد خودمو بهش معرفی کردم و چون ازم شناخت داشت و خودم با پای خودم اومدم اجازه داد که شب برم خونه و صب خودم برم دادگاه و مسئله رو پیگیری کنم ..
منم گفتم باشه صب حتما میرم دادگاه
خلاصه صب من رفتم سمینار برگزار کردم و تمام تلاشمو کردم که به نکات مثبت دقت کنم و همه چی عالی میش رفت تا ساعت 12 که رفتم پاسگاه که اعلام حضور کنم برای دادگاه و اخرشم یه وکیل توی دادگاه بصورت تصادفی منو دید راهنمای کرد و قضیه اون روز حل شد ..
من مثالهای زیادی دارم که توی بدترین شرایط که واقعا کنترل ذهن سخت بود با اسن دیدگاه که هر چی پیش بیاد مهم نیست چون خدای من ازم حمایت میکنه و مسیر درسته
تونستم قضایا رو بطور شگفت انگیزی نتیجشو به نفع خودم تغییر بدم ..
من بنده خدام و اون ارباب منه ..خودش گفته که تو بندگی کن بقیش با من ..
من شاید به واسطه فرکانسهای ناجور گذشته با تضادهای زیادی برخورد داشتم ولی از یه جای به بعد تصمیم گرفتم کار درست انجام بدم و نتیجشم خدا وظیفشه به نفع من تمام کنه …خودش گفته ما شما رو خلق کردیم و هدایت شما بر ماست ..
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم …مرا به راه راست به راه آنان که بهشون نعمت عطلا کردی هدایت کن.