در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
بنام یکتای هستی بخش
سلام…
بازهم داشتم تو شک و دودلی دست و پا میزدم که این فایل که نشانه ی امروزم بود مسیر رو برام روشنتر کرد…تقریبا دوهفته ای میشه که درخواست طلاق دادم…تو این یکسال اخیری که دارم فایل های استاد رو گوش میدم تمام سعیم این بوده که تمرکزم روی نکات مثبت همسرم باشه…با اینکه اعتراف میکنم که همیشه موفق نبودم ولی به اندازه ای تونستم رو خودم کار کنم که هیچ احساس بدی نسبت به همسرم نداشته باشم و حتی خیلی هم دوستش دارم…اما با توجه به قانون و اگاهی هایی دریافت کردم فهمیدم که مسیر ما از هم جداست …نه به این دلیل که همسرم ادم بدیه یا من ادم بدیم…نه …ما نگاهمون …اهدافمون ..خواسته هامون کاملا باهم متفاوته…
دیروز وقتی خونواده ی همسرم و خونواده ی خودم متوجه شدن که ما میخوایم از هم جدا شیم همه باهم بسیج شدن که به من ثابت کنن که تو اشتباه میکنی …و مقصر تویی…و من هم توی اون شرایط کنترل ذهنم رو کامل از دست دادم و هی سعی داشتم دلیل طلاقم رو بهشون توضیح بدم و قانعشون کنم…با اینکه بارها تو خلوت و تنهایی خودم با خودم مرور کرده بودم همسرم اصلااا و ابدا مقصر نیست…و ادم بدی نیست وفقط مسیر ما از هم متفاوته ولی دیروز سعی داشتم با مقصر نشون دادن همسرم و کوتاهی هایی که در حقم کرده بقیه رو مجاب کنم که دلیلم محکم و منطقیه برای طلاق و همینطور همسرم سعی داشت که منو مقصر تمام اتفاقات نشون بده …..و در اخر نه تنها مجاب نشدن بلکه همه ی کاسه کوزه ها سر من شکست…
و چون همه با هم یکپارچه اعتقادشون این بود که مقصر منم و این منم که اشتباه کردم…
اینقدر همه بهم توپیدن که وقتی به خودم اومدم دیدم سرشارم از احساس گناه و عذاب وجدان و دیدم که منم همرنگ جماعت شدمو خودم دارم خودمو سرزنش میکنم و خودم رو مقصر میدونم…از دیشب با خدا حرف میزدم که خدایا من چندین ماهه تو خلوت تو ارامش همه چی رو بالا پایین کردم هدایت خواستم نشونه خواستم تا به این تصمیم رسیدم پس چرا این اتفاق افتاد؟
وقتی این فایل که نشونه ی امروزم بود رو گوش دادم رسیدم به اون قسمتی که استاد گفتن خداوند به موسی الهام کرد که با زبان نرم با فرعون سخن بگو…نه اینکه بجنگی …برو بهش بگو ما میخوایم بریم فقط همین…شما بمونید اینجا هر کاری دوست دارید بکنید ما از اینجا میریم…فرعون هم گفت که ما نمیذاریم از اینجا برید…
واقعا انگار خدا این قسمت رو به استاد الهام کرده بود که جواب سوال من باشه…
که اگر من گفتم طلاق اگر من گفتم میخوام جداشم قرار نیست همه بامن موافقت کنن همه منو تایید کنن..اما موافقت نکردن اونها دلیل بر این نیست که تصمیم من اشتباهه…همونطور که تصمیم موسی اشتباه نبود…من باید روی خواسته ام بمونم نه اینکه چون همه باهم مخالف مسیر منن پس حتما اونان که درست میگن…چون تعدادشون بیشتره…
نه من باید روی خواسته ام و مسیرم بمونم خداوند قطعا راه ها رو برام باز میکنه…
لایق بهترینهایید