در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
سلام استاد عزیزم و بچه های محترم سایت
نمیدونستم درباره این اتفاق شما فایلی داشتین و این فایل تو نشانه امروزم برام اومد و خداروشاکرم
چون اون اتفاقات7/8ماه پیش کلا مسیر زندگیه منو تغییر داد، نگاهمو به جهان تغییر داد و کلی تاثیر دیگه که 99.9درصدش مثبت بود برام البته نمیدونم رو زندگیه بقیه چه تاثیری گذاشت و چه درسایی یادگرفتن ازش
این فایل رو که دیدم میخواستم تجربیات خودم رو از اون رویدادها براتون بگم ، من اون موقع دانشگاه بودم که این اخبار اومدو یه سری جریانات شکل گرفت و بچه های رشته ماهم تو دانشکدمون 99درصدشون از تمام ورودی های رشتمون تصمیم گرفتن که دیگه کلاس نرن و فقط با موجی که شکل گرفته بود همراه باشن و به قول خودشون روشن فکریشون رو نشون بدن ،حمایتشون رو نشون بدن یا نمیدونم هر طرز تفکری که داشتن اونم به شکل شدید نشون بدن به ملت و دولت وغیره
ولی این وسط من میدونستم یه چیزی اشتباهه ،این حرکت درست نیست و فقط تهش به ضرر تموم میشه ،نه اینکه بی تفاوت باشما ،فقط میدونستم این شکل از جریانی که شکل دادن درست نیست و یه حسه قوی بهم میگفت تو شرکت نکن تو فقط راه خودتو برو ،اون زمان هنوز با قانون ها به این وضوح آشنا نبودم فقط صدای درونیم بود ،فکر میکردم اون دوسه تا دوستمم مثل من فکر کنن و باهم باشیم ولی خب اونا بهم پشت کردن و بعضی هم از ترسشون همراهم نشدن(که البته بعدا از آموزشای استاد متوجه شدم نباید رو هیچ کسی حساب باز کرد) ولی خب به هر حال من خودم تنها کارامو انجام دادم کلاسامم شرکت کردم تنهای تنها یعنی حتی یه نفر دیگم نمیومد کلاس ، سرویس صبح دانشکده رو فقط من بودم که سوار میشدم خالیه خالی بود. و وقتی هم، هم کلاسیام وقتی متوجه شدن بهم انواع برچسبا رو زدن ،توهین کردن و کلی حرفای دیگه و دلیلشون واقعا خنده دار و مضحک بود یعنی واقعنا اونم اینکه چون تو میری کلاس ما غیبت میخوریم!!!! به همین سادگی ! حتی نمیخواستن بهای چیزی که براش میجنگیدنو بدن، همونطور که من بهای کلاس رفتنمو میدادم،(کلاس رفتن برام مهم نبود فقط میدونستم بین کلاس رفتن یا قاطی اون جریان شدن،کلاس رفتن درسته حسم اینو میگفت ،اگه حسم میگفت نه کار اونا درسته قطعا انجامش میدادم ولی نمیگفت حتی داشت جلومو میگرفت)
و من متوجه شدم اینها اصلا هیچ هدفی رو دنبال نمیکنن و فقط دارن کورکورانه یه کارو انجام میدن و بعد منی رو که ازشون تبعیت نمیکنم متهم میکنن…
این بود آزادی که میخواستین؟؟ شماکه مستبد ترین!!
دقیقا همون برداشتی که استاد داشتن اول فایل گفتن رو منم اونجا فهمیدم ،ولی اینم فهمیدم که نمیتونم با بحث کردن قانعشون کنم ،وخب یکی دوهفته بعدشم کلا طبق همین قانون توجه، اونها کلا از زندگیم حذف شدن و من ترم سه دانشگاه رشتمو ترک کردم درحالیکه قبلا حتی فکر اینکارو هم نمیکردم و من برگشتم خونه و از اون زمان آروم ترین روزای زندگیمو تجربه کردم ،هرچند چالشای دیگه ایی دارم ولی اون آدما و شرایط دیگه نیستن و یه ماه دیگه کنکور میدم دوباره نمیدونم نتیجه نهایی چی میشه ولی به هدایت پروردگارم ایمان دارم که همونجوری که از اون شرایط نجاتم داد تهش هم عالی رقم میخوره
هنوز باورای خودم خیلی اشکال دارن خیلی زیاد ولی از اینکه یه جاهایی به صدای درونیم گوش دادم خوشحالم
و از اینکه خدا با قراردادن شما استادعباس منش عزیز سر راهم ،جواب خیلییی از سوالامو داره بهم میده واقعا سپاسگزارم
و از شماهم سپاسگزارم امیدوارم موفق تر ،سالم تر و شادتر باشید