در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
استاد عزیزم سلام
سپاسگزارم از شما بابت ضبط این ویدئو فوق العاده که ارزش تک تک کلمات و جملاتتون بی نهایته و خداروشکر میکنم که به سمت این فایل ارزشمند هدایت شدم و چقدر لازم داشتم که درباره این موضوع از زبان شما بشنوم و بهم یادآوری بشه بی نهایت از شما بابت آگاهی بخشی های بی نظیرتون سپاسگزارم…
من همین دیروز چنین تجربه ای داشتم و برام خیلی خیلی جالب بود
کار بیمه ای داشتم که نیاز به پیگیری های اداری داشت و گفتن فقط لازمه بری آزمایشگاه و طب کار این برگرو اگر برات تغییر بده مشکلی نداره و کارت انجام میشه , رفتم طب کار از قسمت پذیرشش تا خوده مسئول مربوطه با من مخالفت کردن و گفتن باید روند قبلی که روند بسیار طولانی بود و من شرایط انجامش رو تا ماه بعد نداشتم طی بشه و عملا این مدت به ضرر من میشد و بیمه من عقب می افتاد و مسائل دیگه… خلاصه که من کلافه شدم و شروع کردم به گلایه کردن و انتقاد کردن با وجود اینکه حقم داشتم و حتی یه خانمی ام که مراجعه کننده بود اومد و گفت ایشون حق دارن و درست میگن و…. خود مسولش هم میگفت شما درست میگی ولی کاری از دست من بر نمیاد و خلاصه من نزدیک به یک ساعت, یک ساعت خرده ای سرپا و کلافه منتظر بودم…..
شاید باورتون نشه همونطور که داشتم از پنجره آزمایشگاه خیابون رو نگاه می کردم چندتا گنجشک خیلی ناز و زیبا رو دیدم که روی سیم برق زیر پنجره نشستن و خودشون رو باد کردن و …. دلم ضعف رفت براشون و عین مریم جون یه ای خدااااا ای گفتم و ناخودآگاه انگار تلنگری بهم بخوره و به خودم بیام …. , گفتم رویا راستی مگه قرارمون نبود که به خودت و فرکانست مسلط باشی توجه ت رو بذار رو زیبایی ها حرص بیخود نخور و بعد گفتم خدایا من نمیدونم چطوری ولی میدونم که خودت هدایتی حلش میکنی …. شاید باورتون نشه … الان که دارم اینو براتون مینویسم خودم حس شعف و وجد خاصی دارم , بلافاصله یه جمله ای که اصلا اولش باید میگفتم یادم افتاد و از مسولش پرسیدم که راستی شما الان دارید با کجا تماس میگیرید؟( اولش گفت این کار نشدنیه ولی باز تماس میگیرم ببینم چی میشه که اون تایم طولانی هرچی که تماس گرفت جواب نمیدادن….) و من گفتم خب من دیروز اونجا بودم و خلاصه حرف هایی که زدن رو من به ایشون انتقال دادم و ایشون تعجب کردن گفتن ما در جریان چنین موضوعی نبودیم و …. , و به شکل معجزه آسایی ( ایشون گفتن ما باید خودمون به طور مستقیم پیگیری کنیم و باید دستور و یا ابلاغ مستقیم بگیریم ولی من صحبت های شمارو میپذیرم و……) خود این خانم پیگیر کار بنده شدن و تماس گرفتن و پیام دادن به مدیرشون در حدی که خود پزشک اصلی آزمایشگاه اومدن اتاق ایشون و شرایط رو جویا شدن و پرونده من رو چک کردن و در عرض یک دقیقه انگار که اصلا مخالفتی به اون همه شدت نبوده گفتن کارشون رو انجام بدین و اونجا بود که گفتم خدایا عاشقتم که انقدر خوبی و انقدر قشنگ مسیرارو برام باز میکنی و توسط خودت هدایت میشم…
و کاری که اگر انجام نمیشد من رو کلی تو زحمت و هزینه و دردسر مینداخت با یک تغییر توجه هوشمندانه و آگاهانه انجام و تایید شد.
و خدارو بارها و بارها شکر میکنم که استاد عباس منش عزیزم و مریم جانم رو دو دست از دستان نورانی هدایت خودش برای من قرار داده و ازتون ممنونم که این آگاهی هارو بهمون هدیه میدین…
انشالله هرجا که هستین سلامت , شاد , پیروز و مانا باشد.