در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهرا شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2. آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
منابع بیشتر:
با هرچه بجنگی، آن را ماندگار تر می کنی
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD389MB50 دقیقه
- فایل صوتی قانون تغییر ناخواسته ها49MB50 دقیقه
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
بی نهایت سپاس گذارم از این فایل فوق العاده گران بها
امروز نشانه ام فصل 5 روز شمار را خداوند بهم نشان داد و تصمیم گرفتم ک از فایل اول شروع کنم و همین فایل اول رو من اگه بهش عمل کنم تمومه زندگیم بهشت میشه
صبح ب لطف خدا موقع پیاده روی این فایل رو گوش میکردم و میدیدم زنگ هایی ک ب صدا در میاد تو مغزم و ب خودم میگفتم اینجا اینجا آره ووو خدا را شکر چند مورد رو پیدا کردم
اغلب ب برادرم گیر میدادم از همه لحاظ و ب قول معروف میخواستم راه و چاه رو بهش نشون بدم و ب نظر خودم داشتم کمکش میکردم اما در واقعیت داشتم اوضاع رو واسه خودم بدتر میکردم و باعث شد ک رابطه مون هم نا دلخواه باشه. این رو هم الان میفهمم ک جهان داشته من رو جدا میکرده از اون واوو
الان فهمیدم آره جهان داره ما را جدا میکنه من چسبیدم ب رابطه و اجازه نمیدم خدایا شکرت ک متوجه شدم. و همین هم درسته چون اون یکی برادرم هم اوضاعش خوب نبود و من هم میخواستم ب ظاهر کمک کنم اما همه میدونیم نتیجه بدتر میشه و. وقتی ک رها کردم و گفتم ب من چه و البته ک آگاهی های دوره لیاقت واقعا توی این موضوع بهم کمک کرد جلسه 5 و تکمیلی و جلسه 10 دوره واقعا عالی بود سپاس گذارم استاد عزیزم
دیدم ک جهان از هم دیگه ما را جدا کرد ب راحتی خوب در مورد این برادرم هم همین کار دو میخواد بکنه جهان اما من هم باید اجازه بدم.
و خب تصمیمی ک گرفتم اینکه توجهی نکنم و من از اون فضا جدا بشم و جهان خیلی راحت جدا میکنه
شاید باورتون نشه اما توی ی خونه هستیم اما روزی ی بار همدیگه رو میبینیم در حد سلام و همین و این قدر دقیق عمل میکنه جهان ک حتی توی ی خونه باشیم اما همدیگه رو نبینیم و صحبت نکنیم الله اکبر خدای من از این دقیق بودن قوانین سپاس
مورد بعدی هم ک ایرادم رو پیدا کردن گیر دادن ب رانندگی بقیه هست چون اغلب توی شهر هستم و میبینم بعضی افرادی ک درست و اصولی رانندگی نمیکنن تو دست و پا میان و حقوق بقیه را رعایت نمیکنن و من هم میومدم و تو ذهنم راجب این اتفاق صحبت میکردم ک آره اگه اینکار رو میکرد بهتر بود یا مثلا 1 دقیقه صبر کن من اول برم و داستان هایی ک هست
میتونید نتیجه رو حدس بزنید اوایل میدیدم این اتفاقات رو و بعد هم تجربه اش کردم تو زندگی خودم جهان شرایط و موقعیت هایی رو واسم ب وجود آورد و تایید کرد بهم ک بله درسته ایشون هم اگه اون جوری میکرد بهتر بود. ک ب لطف استاد سریع اومدم
و کانون توجه ام روش برداشتم و اولش میگفتم ک ن حالا بنده خدا هواسش نبوده. حالا اشکال نداره راهنما نزده من هم ممکنه یادم بره وووو این جوری اومدم کنترل کردم ذهنم رو و نخوام ک دیگه بجنگم با احساس بد
آیت حرف ها ک جایگزین شد تو ذهنم بهتر شد هم اتفاقات و هم احساس خودم
و ادامه ک دادم البته ک یکم ذهنت رو کنترل کنی جهان اون مورد رو متوقف میکنه اون ناخواسته و نشونه های خوبی رو میفرسته واسه خودم من این دقیقا تجربه من هست از امشب
بعد نشونه ها میومد تو ترافیک راه باز میشد ب طرز عجیبی ک آدم خودش احساس میکنه ک خدا واسه من باز کرده شخصا و بعد هدایت میشد ب مسیر های خلوت چراغ ها تا میرسیدم یا سبز میشد یا سبز بودن و من رد میشدم و این مورد هم توی رانندگی و باز هم نیاز داره ب تمرین چون ناخودآگاه من یک عمری این نوع دیدگاه و طرز تفکر رو داشته و نمیشه توقع داشت ی شبه حله بشه اما با تکرار و تمرین میشه و قشنگی این قانون اینه ک همون لحظه نتیجه را واست میاره
از کنار ی جوب آب داشتم رد میشدم و چشمم افتاد بهش و جلسه 7 دوره شیوه حل مسلعه را هم گوش داده بودم و نتایج همون جلسه ک شب گوش دادم بعد اینکه رسیدم خونه نشونه هاش رو دیدم حتی موقع پیاده ک داشتم گوش میدادم جهان داشت نشون میداد بهم ک آره درسته بیا اینم نشونه اش و چقدر آگاهی نابی داشت واسم این جلسه واقعا بی نهایت ارزشمنده والا ک قیمت نمیشه گذاشت روش و بهترین سپاس گذاری من از استاد اینه ک بهشون عمل کنم گوش کنم و اجرا کنم تو زندگیم
چون هر استادی دوست داره شاگرداش هم عالی باشن
داستان جوب رو میگفتم خلاصه دیدم خالیه و رفتم بار رو تحویل دادم و بعد اینکه رد شدم یاد حرف های استاد اوفتادم و تو ذهنم شروع کردم ک آره این جوب پر آب باشه بیام بشینم لب جوب و حتی پارادایم رو هم تجسم کردم و داشتم شیرجه میزدم توش و خلاصه اون فضا ها بودم و بعد ک بارم رو تحویل دادم خودمم باور نمیکردم تو اون جوب داشت آب رد میشد و اصلا گفتم خدای من همونجا گفتم عاشقتم استاد
و جاتون خالی رفتم و پاهام رو گذاشتم تو آب و لذتش رو بردم و دست و صورتم رو شستم و آب خنک
ک این ایراد هم پیدا کردم ک ذهنم میخواست مقاومت کنه و میگفت ولش کن حالا بشین یکم و بعد بریم اما ن گفتم چرا ازش لذت نبردم مگه من نمیخوام لذت ببرم
مگه من نمیخوام ثروت مند بشم ک این تجربه را داشته باشم خب الان هم خدا واسم درست کرده من لذتش رو ببرم
این هم ی ترمز دیگه و نمیدونم از کجا نشأت میگیره ک این طرز تفکر رو دارم ک ن اول ثروت مند بشم بعد برم اون کارهایی ک میخوام رو مثلا انجام بدم
ک خدا را شکر یکم بهتر شدم و این جمله رو مدام میگم ک آقا من میخوام این تجربه رو داشته باشم ب فرض ک فردا بمیرم حسرت این رو نخورم
یا این جوری هم میاد تو ذهنم بعضی اوقات ک اگه الان لذت نبری و بعدش بمیری و خدا بهت بگه چرا نرفتی و لذت ببری چی میخوای بهش بگی و این جودی ذهنم رو قانع میکنم و ب حرفش گوش نکنم ک خودم رو از لذت محروم کنم وو
سلام ب شما دوست عزیز سپاس گذارم از این تجربه قشنگتون. منم یاد دوران آماده باش افتادم ک توی اعتراضات بود و دوران خدمت من. البته اون زمان با سایت آشنا نبودم و هیچی نمیدونستم اما خوب داستان من هم مثل سما بود ک آقا 2 روز 2 روز اضافه میشد و ادامه داشت این موضوع اما ب لطف خدا ی هم خدمتی داشتیم بش میگفتیم
بابا ممل. خدا فرستاده بود تا ما رو بخندونه و لذت ببریم
خلاصه 4 نفره تقریبا بود شیفت های آماده باش و لب خیابون باید پست میدادی آقا میومدم و با هم دیگه میرفتیم توی پارک و خنده مسخره بازی واسه خودمون و ب قولی گشت میزنیم و واقعا هم لذت بخش بود بعد آدم هایی ک اونجا صحبت میکردیم یا با دختر هایی ک بودن اذیتشون میکردیم و در کل حالمون خوب بود و توجهی نبود ک وای الان باید خونه باشم و این جور حرفها میرفتیم دور میزدیم بعد میرفتیم پیش ماشین میدیدیم عه مثلا غذا آوردن غذا خوردم یا مثلا یکی نوشابه خریده یا بیسیم میومد تمومه برید و در کل خوش گذروندیم و هیچ اتفاقی هم نیافتاد ک اصلا برایم با کسی جر و بحث کوتاهی هم بکنیم و خدا راشکر تجربه های خیلی لذت بخشی را داشتیم
ممنونم امیر جان ک باعث شدی این خاطرات لبخند بیاره رو لبم
در پناه الله یکتا