نتایج دوره قانون سلامتی | قسمت 6

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار محمد امین به عنوان متن انتخابی این فایل:

استاد جونم یادتونه توی یکی از فایلهای 5-6 سال پیش گفتید (در مورد باور فراوانی بود فکر کنم) که به جایی میرسیم که دانشمندان راهی پیدا میکنن که طول عمر انسان به بالای 150-200 سال برسه؟

اون دانشمندا هیچ کاری نکردن ولی شما راهشو پیدا کردید

شما کسی بودید که کاری کردید انسانها بیشتر عمر کنن، سالم تر زندگی کنن، با انرژی تر زندگی کنن. واقعا زندگی رو زندگی کنن

شما باعث شدید که چشمای من خیره بمونه از حجم بازو ها و پشت بازوهای خانم شایسته به بازوهای خودم نگاه کردم گفتم نکنه بازوهای من اینقدر نباشه یه ساله دارم تمرین میکنم

استاد جان عمل به دوره قانون سلامتی باعث میشه حتی یه سری کالاها رو  دیگه نیاز نباشه بخری چون اصلا مسئله ها کم میشه و اصلا به کارت نمیاد و هزینه هامون به شدت پایین میاد

اگه بوی بد عرق از بین بره، دیگه نیازی نیست دئودورانت و مام و ضد عرق بخری، اگه شوره سر برطرف بشه دیگه نیازی نیست شامپو ضد شوره بگیری که هیچ جوره هیچ تاثیریم نداره خداشاهده.

اگه چربی پوستت نرمال بشه دیگه نیاز نداری یه عالمه صابون و شوینده و کرم و ماسک بگیری که چربی صورتتو کم کنی یا پوستتو شفاف کنی یا لکه هاشو ببری. همه اینا خودش خوب میشه. استاد جان شما کاری کردید که نیمه گمشده آدم ها پیدا بشه. شاید یه نفر از نظر روابط و ثروت و معنویت مدارشو برده بوده بالا ولی تو سلامتی مشکل داشته.

شما باعث شدید که بتونه اون تیکه گمشده پازلو بذاره سر جاش و بهشتو تجربه کنه و واقعا به نظرم بودند کسانی که حاضر بودند برای قانون سلامتی 10 میلیارد هم پرداخت کنند.

 

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره قانون سلامتی و اینکه «دوره قانون سلامتی برای چه افرادی مناسب است»


سایر قسمت های «نتایج دوستان از آموزه های استاد عباس منش»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    541MB
    43 دقیقه
  • فایل صوتی نتایج دوره قانون سلامتی | قسمت 6
    83MB
    43 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

73 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فیروزه» در این صفحه: 2
  1. -
    فیروزه گفته:
    مدت عضویت: 1504 روز

    بخاطر غلط های نگارشی در متن قبلی م از همه عذر میخوام.

    چون با تایپ صوتی مینوشتم یکبار وسط کار اشتباها دستم خورد و ارسال شد

    و دوباره که خواستم ادامه ش رو بنویسم زمان کم آوردم و قبل از کامل کردن ویرایش، متن ارسال شد.

    عذرخواهی مرا پذیرا باشید.

    لازم بذکر است رنگ پوستم خیلی باز شده ریزش موهام تقریبا میتونم بگم قطع شده

    اصلا یک چیز عجیب

    حالا کاملا مطمئن نیستم

    اما احساس میکنم قطر تار موهام بیشتر شده

    یعنی حس میکنم تار موهام ضخیم‌تر شده

    حتی رنگ موهام تیره تر و براق تر شده

    اخیرا چندین تارموم سفید شده بود حالا میبینم که خاکستری شده اند حتی این خاکستری روز بروز داره تیره تر هم میشه

    اینو وقتی مطمئن تر شدم که چند نفری که بعد از مدتها منو دیدند(البته جدا جدا) از تغییر رنگ و حجم و شادابی موهام می‌گفتند یعنی چیزی که خودم هم فهمیده بودم حتی میگفتن موهاتو رنگ مشکی زدی؟

    چروک پنجه کلاغی دور چشمهام که با وجود مصرف کرمهای دور چشم و آب رسان گران قیمت خارجی باز همچنان بودند، خیلی خیلی کم عمق شدند درحالیکه حدود ۱ماه هست که اصلا کرم مصرف نمیکنم.طوری که خودم تعجب می‌کنم چون راستش مصرف کرم مرطوب کننده و نرم کننده مثل نون شب برای من واجب بود.و ماهانه ۲-۳تا قوطی کاسه ای مصرف من بود هم برای دست و صورتم و هم بدنم. چون من حتی وقتی با آب ساده بدون هیچ شوینده ای هم دست و رو یا بدنم را میشستم باید بلافاصله با کرم یا روغن‌های طبیعی مثل روغن نارگیل یا زیتون چرب میکردم وگرنه مثل زمین‌های کویری خشک میشد و قشنگ پوستم قاچ قاچ میشد و میشکست.چون پوست خیلی خشکی داشتم.

    اما الان من گاهی بمقدار خیلی کم اندازه نخود بدستم کرم میزنم و همان رو بصورت هم میمالم.خیلی روزها همین هم نمیزنم.اصلا یادم رفته من چطور خوره کرم بودم.

    نتایج پاراکیلینیکی ندارم اما قصد دارم فردا صبح آزمایش بدهم.

    من در تاریخ ۱۴۰۱/۵/۱۵ تعهد دادم وامروز ۲۱روز از اون میگذره.این نتایج من با عمل به حرفهای استاد در فایلهای دانلودی ایشون راجع به قانون سلامتی و تجربیات بچه ها بود.من هنوز دوره رو تهیه نکردم اما دارم خودم رو همه جوره برای اون روز آماده میکنم.

    سپاسگزارم بابت همه چیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    فیروزه گفته:
    مدت عضویت: 1504 روز

    سلام و درود بیکران بر استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان

    میخواستم در دفتر شکرگزاری م بنویسم اما تصمیم گرفتم امروز شکرگزاری م رو در سایت وارد کنم

    شکرگزار خداوند بزرگ هستم از اینکه مرا هم لایق بودن در این جمع کرد

    شکرگزار استاد عزیزم هستم که برای بهتر زندگی کردن خودش از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند و بعد از کسب نتیجه سخاوتمندانه اطلاعاتش را در اختیار دیگران می گذارد

    شکر گذار خانم شایسته عزیز هستم که وجودش دلگرمی زندگی این مرد بزرگ است و مایه آرامش سایت و اعضای سایت

    شکرگزار تمام دوستانی هستم که با بودنشان در سایت، گفتن حرفهای دلشان و اعلام نتایج شان باورهای مرا محکم تر و قدرتمند تر می کنند

    امروز من به این باور رسیده ام آنچه تا امروز میگفتم خوب، همین است دیگر، شرایط زندگی است دیگر، اصلان زندگی همین است دیگه، اما تمام اینها باورهای غلط هستند و اینکه چرا ما انسان ها در طی نسل ها و قرن ها و هزاران سال خودمان را به این شکل محدود کرده‌‌ایم برایم بسیار جای تعجب دارد

    زمانی در کتاب‌های دینی راهنمایی و دبیرستان می‌خواندم تفاوت انسان با حیوان در اختیار اوست. این اختیار است که انسان را متمایز میکند اما همیشه با این دیدگاه مشکل داشتم همیشه میگفتم اگر انسان اختیار دارد پس چطور است که در زندگی هیچ حق انتخابی ندارد هیچ راهی را نمی تواند به اختیار خودش برود چرا که عرف جامعه اینطور میگوید، من که توانایی خیلی از کارا رو ندارم، شرایط زندگی به همین نحو است، مملکت اینجور است، جهان آن طور است، کشور ما فلان است، شهر ما اینجور است، طایفه ما فلان است و …. . اما نمی دانید چقدر لذت بخش است وقتی قلبتان درمی یابد که اختیار همه چیز در دست خودتان است هر آنچه را که بخواهد به هر نحوی که دوست داشته باشد با ریزترین جزئیاتش با استفاده از قوانین ثابتی که خداوند در کیهان وضع نموده می تواند بسازد. این خیلی زیباست است، خیلی زیبا.

    استاد عزیزم من در این مدت که در مسیر تغییراتم به سایت شما رسیدم و عضوی از این خانواده فعال و با انرژی فوق العاده مثبت شدم همان جمله همیشگی که همه دوستان می گویند؛ واقعاً زندگی من تغییر کرد. من هم مثل اکثر دوستان برای کسب ثروت آمده بودند. فقط و فقط برای پیدا کردن پول پا در مسیر گذاشته بودم که رسیدم به این نقطه و به این سایت.

    اما امروز قلبم آگاه است که پول فقط یک وسیله است اگرچه هنوز آن را به دست نیاورده ام اما عمیقاً سپاسگزار خداوند م که مرا در این مسیر تکاملی پیش می برد.

    خدا به من میگوید زیرساخت ها را درست کن تا وقتی پول آنقدر که خواستی وارد زندگیت شد لذت ببری.لذت ساده نه،حض عمیق ببری. و من اکنون در مسیرم.

    روزی معاون مدرسه پسرم در یکی از جلسات که برای اولیا گذاشته بودند گفت این اشتباه است که ما فقط به هدف توجه میکنیم ما باید بدانیم لذت در مسیر ایجاد می شود نه فقط در زمان رسیدن به هدف و مثال زد که فرض کنید شما قصد دارید چند روزی را برای گذراندن تعطیلات بروید شمال شما میتوانید از همون ابتدا داخل ماشین بنشینید چشمانتان را ببندید و توجیه کنید که در طول مسیر می خواهم بخوابم تا وقتی به مقصد رسیدم سرحال و با انرژی باشم و تمام طول مسیر را بخوابید و وقتی چشمانتان را باز کنید که به شمال رسیدید اما یک روش دیگر هم وجود دارد و آن اینکه این موضوع را درک کنید که همیشه لذت شمال رفتن به مسیر جاده شمال اش است یعنی اگر در طی مسیر جاده شمال از زیبایی ها، چالش ها، کوه ها و دره ها، پیچ های تند، سربالایی ها، سرازیری ها، تونل ها و سرسبزی های مسیر لذت ببرید میتوانید بگویید من رفتم شمال و واقعاً حال داد. پس لذت از مسیر شروع میشود و تا مقصد ادامه می یابد

    و جالب اینکه در مقصد شما به نوعی از آرامش عمیق حتی در این لذت بردن می رسید و باید گفت این لذت آرام آرام در تک تک سلولهای شما می خزد و به عمق جان تان می نشیند.

    استاد عزیزم من اکنون در ابتدای مسیرم. از مسیرم واقعاً دارم لذت میبرم. از تغییراتی که در زندگی ام ایجاد شده دارم لذت میبرم. آرامش عمیق در عمق جانم نشسته و البته درکی دارم که میدانم به هر آنچه که قدم به قدم پیش رفته و میرسم، صدها برابر بهتر از آن در انتظارم است. استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم که روزی در عنفوان جوانی انتخاب کردید که پیرو مسیر بقیه نباشید. تقریبا اکثر ما تجربیات دوران کودکی و نوجوانی شمارا داشتیم حالا با شدت و ضعف کمتر یا بیشتر، اما اینکه یک نفر می شود استاد عباس منش؛ چون با خود می گوید من نمی خواهم آنچه که میگویند سرنوشت تو است را بپذیرم و می خواهم خودم قلم در دست بگیرم و سرنوشتم را بنویسم. سپاسگزار همت والا و افق دید وسیع شما هستم.

    استاد جان نتایج دیگرم را در جای دیگر و در موقعیت مناسب ثبت خواهم کرد اما اکنون اینجا صحبت از سلامتی است. پس من سعی میکنم نتایجم در این زمینه را خدمتتون عرض کنم.

    من هنوز موفق نشدم دوره را تهیه کنم. بسیار بسیار بسیار مشتاقم، اما چون اخیراً در دوره مرخصی بدون حقوق به سر می‌برم و ورودی مالی ندارم هر لحظه حرف های شما ما جلوی چشم می آید که برای تهیه دوره ها پول قرض نکنید پس من هم از همان ابتدای دوره که قیمت خیلی پایین تر بود نخواستم از همسرم بگیرم. گاهی الان که نتایج شما و دوستان بسیار بزرگتر شده و من هر روز پیگیر هستم میبینم و لذت میبرم و بیشتر دلم می خواهد که عضو بچه های دوره شوم، با خودم میگویم چه اشتباهی کردم کاش همون موقع که شرایط راحت تر بود من هم دوره را تهیه می کردم و قدم به قدم با استاد و بچه ها پیش می آمدم، ببین که تا الان چه نتایجی گرفته بودم. اما بعد دوباره به یاد می آورم که نه؛ استاد من همیشه گفته اند سعی کنید خواسته های تان را خودتان بسازید. قرض و وام و …. شما را از مسیر دور میکند. پس سعی می‌کنم با آنچه در فایل های دانلودی مربوط به سلامت می گویید خودم را در مسیر نگه دارم تا روزی که خدا برایم در بهترین زمان و بهترین موقعیت دوره را تهیه کند.

    استاد عزیزم ۲-۳ سال پیش همکاران واحد ما چالشی را قرار دادند که بیایید رژیم نمیدانم مدیترانه‌ای یا هر اسم دیگری که الان یادم نیست را انجام بدهیم و هر که زودتر و بیشتر نتیجه گرفت بقیه چیزی به عنوان کادو به او تقدیم کنند. من به این شکل کلاً اصلاً در هیچ موردی از موارد زندگی کاری انجام نمی‌دهم چه در زندگی شخصی چه در زندگی کاری. اگر چیزی را بخواهم، دوست دارم با دیتیل، خودم انجام بدهم و نتایجش را ریزه ریزه لمس کنم و تجربه کنم. از اینکه در جمعی قرار بگیرم که چالش داشته باشند وباهم رقابت بکنند اصلا خوشم نمی آید. در واقع همیشه در زندگی دوست داشتم خودم با خودم رقابت کنم و این از بچگی در وجودم بود. حتی ورزش های رقابتی را هم دوست ندارم. بنابراین من در جمع همکاران بودم و حتی برگه هایی را که چاپ کرده بودند و آن رژیم با جزئیات در آن ۵-۶ صفحه گفته شده بود را من هم داشتم، اما عضو چالش نبودم.

    عمده چیزی که در آن رژیم که اسمش رو یادم نیست برایم بولد شده بود این بود که یک مدت اگر اشتباه نکنم دوهفته هیچ چیزی شیرین مزه ای را نخورید و این واقعا برای من یک معضل بود چرا که من از روزی که یادم می آمد آدمی بودم که به شدت برای شیرینی جات حریص بودم یعنی اگر ماده شیرین به من نمی رسید دست و پایم به لرزش می افتاد به شدت بی حال و شدیداً عصبی میشدم. دور لبها و انگشتانم شروع به گزگز می کرد و خلاصه ولع شدیدی به یک چیز شیرین پیدا میکردم. حتی اگر شده چند حبه قند در دهان بگذارم.

    و خوب من که رفیق گرمابه و گلستانم طعم شیرین بود الان باید برای اجرای این رژیم با این طعم خوشمزه خداحافظی میکردم. بدون اینکه به کسی بگویم که من هم می خواهم این رژیم را اجرا کنم به خودم گفتم بگذار شروع کنم ببینم می توانم میزان شیرینی جات را کم کنم. چون این حس و حال که اینقدر وابسته به این مسئله بودم برایم آزار دهنده شده بود. همیشه در کمد من در اداره، جعبه های بیسکویت،خرما، شکلات و شیرینی بود. همیشه روی میز کار من یک بسته بیسکوییت، جعبه شکلات یا بشقابی از شیرینی بود و هر جا میرفتم داخل کیفم باید محموله با خودم میبردم. بنابراین با خودم فکر میکردم این چالش خوبی است. شاید بتوانم کمی سطح شیرینی خوردنم را کم کنم و البته این را هم بگویم که عادت هم داشتم که بعد از خوردن غذا باید یه چیز شیرین در دهان می گذاشتم. کیک، شکلات، خرما، شیره انگور، کشمش، عسل، هر چیزی، هر چیزی که که طعم شیرین داشته باشد و این جزئی از من بود، سبک زندگی من بود و چیزی در درونم میگفت این سبک اشتباه است، اما من همیشه آن را ادامه میدادم.

    چون اوایل خدمتم که استخدام شده بودم وقتی به این شکلی بودم که با نرسیدن ماده شیرین کلا به هم می ریختم، به توصیه همکاران قند ناشتا و غیر ناشتا خودم را چک کردم،( چون در بیمارستان بودم دسترسی راحت داشتم) قند ناشتای من بین ۴۸ تا ۵۳ و قند غیر ناشتای من حدود ۸۰ و ۹۰ بود و دیگر برای من مثل وحی منزل شده بود که اینکه من انقدر ولع چیزهای شیرین دارم به خاطر این است که قند خون من پایین است.

    با این پیش زمینه بدون اینکه خود را عضو چالش همکاران اعلام کنم شروع کردم به اجرا.

    استاد واقعاً روز اول باید من را به تخت می بستند تا بتوانم ترک کنم. خیلی اذیت شدم. البته از روز قبل وقتی میخواستم به خانه بروم هر آنچه چیز شیرین در کمدم داشتم را به خانه آوردم و در واقع در اداره از جهت موجودی ذاقه شیریجات صفر شدم و البته با خودم عهد کردم زنگ هم به سوپری دم در نزنم که برایم چیزی بفرستد. خوب من در حال ترک، با حال خراب به خانه آمدم درحالیکه از همان اول صبح در اداره به خودم گفتم عجب غلطی کردم.و اتفاقا سوپری هم ۲-۳روزی بسته بود. با خودم گفتم رسیدم خانه اولین کاری که می کنم یک املت خرما و تخم مرغ پر و پیمون که البته کلی شیره انگور و کره هم داخلش ریختم درست می کنم و می زنم بر بدن.گور بابای رژیم. چرا این همه خودم را اذیت کردم. وقتی رسیدم، خانه نمیدانم چطور شد که من فقط رفتم خوابیدم. واقعاً یادم نمی آید که چه شد و چرا من در خانه هم چیز شیرین نخوردم و به نظرم اصلا ناهار هم نخوردم.چون تا جایی که یادم میاد آنقدر بیحال بودم که فقط خوابیدم. از خواب که بیدار شدم حس کردم خیلی سرحالم.اصلا انگار یک انرژی خاص تازه ای در بدنم جریان پیدا کرده بود. تصمیم گرفتم یکم دیگه مقاومت کنم تا ببینم چی پیش می آید اما در عین حال با خودم عهد کرده بودم اصلا به خودم فشار نیاورم و هر جا دیدم نمی توانم، بخورم. یادم هست که آن شب هم بخیر و خوشی گذشت و من فردای اون روز، که البته با اینکه روز قبل قصد کرده بودم بارم را خوب ببندم و با کوله باری پر به اداره بروم، چون بسیار احساس سبکی و راحتی جدید و خاصی داشتم این کار را نکردم و بدون محموله شیرین،فقط با تخم مرغ آب پز و گوجه به اداره رفتم. این را هم بگویم که من عادت دارم همیشه صبح زود صبحانه بخورم ولی اینها به عنوان میان وعده بود. روز دوم خیلی خیلی آرامش داشتم اصلاً دیگر لازم نبود مرا به تخته ببندند تا ترک کنم چون دیروز ترک کرده بودم. دیگر حتی دیگر حتی ولع نداشتم البته گاهی پیش می‌آمد که یکم یادم می افتاد که طعم شیرین چه طعم خوبی است و چه خوب میشد الان یه چیز شیرین بخورم اما فقط به خاطر یادآوری آن حس خوب ولی واقعاً دیگر ویارش را نداشتم. استاد خودم باور نمیکردم طی روزهای بعد اصلاً نمی طلبید چیز شیرین بخورم. اصلاً این طعم رو یادم رفته بود که چه طعمی است و این را هم بگویم بسیار بسیار سبک شده بودم. اصلا نفسم تازه شده بود. بسیار سبک بال از پله ها بالا پایین میرفتم. راحت می توانستم پیاده روی کنم. خستگی مفرط همیشگی و دائمی را نداشتم. یکمی وزنم کم شده بود اما نه آن جور که مثل الان شما و دوستان خیلی به چشم بیاید. در کل می خواهم بگویم تجربه خیلی خوبی بود و حس خوبی داشت. دو سه ماهی به این شکل بود تا اینکه برنامه ازدواج پسرم پیش آمد و چون بسیار سخت و چالش برانگیز بود( از این جهت که در شهر دیگری بود و این رفتن ها و آمدن ها و پیش بردن برنامه ها بسیار سخت بود) من کم کم مسیرم را فراموش کردم و برگشتم به همان وضعیت قبلی. دوباره شیرینی و شیرینی و شیرینی، خرما و خرما و خرما، …. . این را هم بگویم که ما در ماه شاید نزدیک ۳۰-۴۰ کیلو خرما مصرف می کردیم و این جزو لاینفک زندگی ما بود.

    حالا با دوره سلامتی که البته من فقط فایل های دانلودی شما در این زمینه را گوش می کنم و نتایج دوستان را مطالعه می کنم، با خودم عهد بستم.

    ستاد عزیزم، این را هم بگویم که من بسیار سپاسگزار شما هستم که از شما یاد گرفتم هر کاری را می خواهم انجام بدهم به خود تعهد بدهم و من این را از فایلهای چگونه در طی یک سال درآمد خود را سه برابر کنیم یاد گرفتم. اگرچه بعد از اینکه تعهدم را نوشتم درآمد خودم را نه تنها سه برابر بلکه صفر کردم. حتی می توانم بگویم منفی هم شدم. چون دقیقا بعد از ان شرایطم طوری شد که مرخصی بدون حقوق گرفتم و دیگر ورودی نداشتم، اما این تعهد دادن را یاد گرفتم. این به من خیلی کمک کرد من به خودم و خدای خودم تعهد میدهم و این که مینویسم به خدای خودم هم تعهد میدهم بسیار برایم قدرتمند است چون هر جا می خواهم از تعهدم عدول کنم خدا را ناظر و بینا می بینم. من به خودم و خدای خودم تعهد دادم دیگر چک نگیرم. تمام دسته چک های بانک های مختلف مرا کنار گذاشتم. تعهد دادم وام نگیرم. تعهد دادنم خرید قسطی نکنم. تعهد دادم به شوخی و جدی دروغ نگویم و در این زمینه سلامتی تعهد دادم به مدت دو هفته هیچ چیز شیرین نخورم و یک نکته دیگر هم اینکه عهدکردم تا وقتی گرسنه نشدم چیزی نخوردم. به مدت دو هفته این دو نکته را واقعاً رعایت کردم.طی این ۲هفته وزنم از ۸۰.۶۰۰ رسید به ۷۶.۷۰۰.شکمم کاملا افتاده شده بود الان قشنگ جمع شده.هنوز خیلی خیلی کاردارم اما قشنگ مشخص هست که شکمم و پهلوهام جمع شدند. درضمن باید بگویم قد من ۱۶۳ است. من سالهاست سال مشکل آکنه شدید و خارش پوست داشتم.صورتم بخصوص قسمتی که با مقنعه در تماس بود تماما جوش بود که قالبا سرسفید و چرکی بود. زیرچانه باگوش یعنی محل غدد لنفاوی م همیشه جوش داشت.استاد در این ناحیه و پشت گردنم مسیر غدد لنفاوی بجز جوش، برجستگی هایی زیر پوست حس میشد که بقول بعضی ها می‌گفتند دوشوه است.درد یا خارش نداشت اما همیشه بود .نه اینکه در یک نقطه خاص مثل خال،نه.در این ناحیه این نوع برجستگی ها با تعدا مختلف بود.گاهی کوچک میشدند،گاهی محو میشدند،گاهی درشت میشدند،بهر حال بودند.

    روی قفسه سینه و بخصوص پشت بین دو کتفم پرجوش بود.بعدها پشت کمر و روی ناحیه لگنم و حتی شکمم هم جوش و خارش ایجاد شد بعدها روی سرم و بعد ساعدم جایی که موها درمی آیند و بعد ساق پاها و بعد رانهایم.اینها طی حدود ۲۰ سال به این شکل ایجاد شدند. و این اواخر که مسیر رشد جوش‌ها و بدتراز آن خارش شدید به سمت انتها های بدنم پیش میرفت، شکرخدا صورت، گردن و سینه ام خوب شد.

    خوب طی تمام این سالها باتوجه باینکه محل کارم بیمارستان بود، درمان‌های بسیار زیادی انجام دادم. اما پایه تمام آنها آنتی بیوتیک، کورتیکواستروئید، و بعد محلولها،کرم‌ها یا پمادهایی که روی پوست مالیده میشد، بود.

    طب سنتی را هم از دست نداده بودم،حجامت مرتب،زالو تراپی، ضماد درمانی، دمنوش، عرقیجات، وغیره و غیره و غیره اما نتایج پایدار نبود. تاوقتی دارو مصرف میکردم علائم تاحدودی نه کامل فروکش میکرد اما با اتمام دوره دوباره روز از نو روزی از نو.

    این اواخر دیگر خسته شده بودم چون سیستم گوارشی ام هم بخاطر مصرف اینهمه دارو داغان شده بود. حتی جالب است بگویم که من مرتب روزانه لوراتادین مصرف میکردم کم کم لازم شد تعداد را بالاتر ببرم.دز دارو زیادشد درحالیکه شدت علائم هم اوج می‌گرفت.حالا دیگر کورتون تزریق میکردم.اما بعد از یک مدتی با تزریق کورتون هم نهایتا یک روز خارشها فروکش میکرد و بعد دوباره عود میکرد.من هم بجایی رسیده بودم که پوستم کلفت شده بود.بحث زیبایی دیگر برایم مهم نبود.خارش شب و روزم را یکی کرده بود. امانم را بریده بود.دیگر حتی از حضور در جمعها خجالت میکشیدم.

    حالا خلافم سنگین تر شده و من کورتونهای سنگین مصرف میکردم(و البته که همه با تجویز پزشک) بعد ازمدتی طوری شد که واقعا حس میکردم مصرف یا عدم مصرف دارو فرق آنچنانی برایم ندارد.

    و دوره قانون سلامتی چندماهی بود که شروع شده بودیکروز که طبق معمول برای کاهش این خارش برای بار چندم زیر دوش آب سرد بودم بت خودم گفتم من دارم بسمت سرطان پیش میروم این داروها را سرطانی ها هم استفاده می‌کنند. بخودم نگاه کردم.صورتم تکیده و خسته بود‌.دور چشمهایم همیشه یک هاله سیاه بود.کلا پوستم یه جور رنگ مات و کدر داشت والبته که جاهایی که خارش داشت بسیار تیره تر از نواحی دیگر بود.در واقع من دو رنگ بودم.وجای زخم ها و جوشهایم سیاه میشد گاهی چندسال طول می‌کشید تا نه محوکامل بلکه کمی کمرنگ تر شود این اواخر قشنگ دور چشم هایم روی پیشانی‌ام وزیر گونه ها دور دهانم پر از چروک شده بود امروز در حمام وقتی خودم را جلوی آینه درست نگاه کردم کلی غصه خوردم به قول خانم شایسته از اینکه فهمیدم دوران پیری و کهولت من در سن ۴۴ سالگی شروع شده و من پیر شدم غصه خوردم برای خودم در ده سال آینده آن هم تازه اگر با این شتابی که به سمت پیری داشتم میرفتم در سال بعد را می توانستم ببینم و اینکه آن موقع من چه شکلی خواهم بود و چجور فرسود و پژمرده میگردم برای خودم غصه خوردم از اینکه در چند سال آینده به جایی برسم که دیگران برایم بیاید کارهایم را انجام بدهند و من زمین گیر پیر و علیلم باشم غصه خوردم من در تمام این مدت فایلهای استاد درباره دوره سلامتی را گوش میکردم نتایج دوستان را مطالعه می کردم وقتی به اینجا رسیدم حس حضرت موسی را داشتم که خداوند گفت خدایا من به هر خیری که از تو برسد فقیرم من هم تصمیم قاطع گرفتم اول خواستم پول خرید دلار را از همسرم بگیرم ولی باز پشیمان شدم و این کار را نکردم چون استاد من به من آموخته هرچه را میخواهی خودت بساز پس گفتم حسن خیلی در این کار است من باید اول زیر ساخت های ذهنی آن درباره قانون سلامتی را آماده کنم بنابراین رفتم و در دفترم تعهد دادم به خودم و خدای خودم متعهد شدم تا آخر آن ماه را که تقریبا دو هفته می شد هیچ نوع چیز شیرینی نخورم و اینکه تا وقتی گرسنه نشدم هیچ غذای محلی نکنم من طی این دو هفته اخیر این دو تعهد را پایبند بودن و عمل کردم لباس منم معمولاً لکه های خون ناشی از زخم های بدنم را داشت الان من نیاز ندارم که روزی چندین بار لباس عوض کنم جوش های بدنم کلا رفته اما خارش را هنوز به مقدار خیلی خیلی کمتری نسبت به موقع دارند اگر آن موقع عدد خارش بدن مسدود بود �ان می‌توانم بگویم این عدد ۱۵ است یک چیز عجیب دیگر جای لک های ناشی از زخم های آن جوش ها و خارش ها تقریباً محو شدند و تعداد خیلی خیلی کمی حسن که به مرور دارند کمرنگ تر کمرنگ و کمرنگ تر می شود زانوهای من بسیار ضعیف و بی حال شده بود من توان زیاد روی پا ایستادن را نداشتم و درد بسیار زیادی را تحمل میکردم یک نکته دیگری هم که در تمام این سالها داشتم این بود که پاهای من از قسمت مچ به پایین گوی یک تکه یخ بود با این که من در یک شهر کویری با دمای بالای ۴۰ درجه زندگی می کنم اما باورتان نمی شود من همیشه در خانه جوراب پشمی میپوشم شبها که کولر ما خاموش است اما اگر گرما و شدت زیاد هم داشته باشد و دیگران بخواهند روشن کنن من حتماً در یک اتاق در بسته میخوابم ضمناً چه با کولر و چربی کولر من همیشه باید داخل یک پتو گلبافت پیچیده شده باشد و حتماً و حتماً هم سرم باید پوشیده باشد وگرنه احساس سرمای شدید در استخوان جمجمه اجازه خواب راحت به من نمی دهد من در این مدت که تعهد مرا ایجاد می کردند البته که برنج را تقریباً حذف کردم نانم بسیار کمتر شده است در حالی که من عادت داشتم غذا با نان بخورم غذای روزمره منتی این دو هفته تقریباً هر روز یک مرده نخود آب یا مرغ آب پز با هویج و نخود فرنگی بود و البته من خیلی خیلی کنجد و ارده را دوست دارم و گه گداری هم روزانه یک قضیه یک وعده غذای پختنی و باقی آن کنجد مدام هر وقت گرسنه بودم میخوردم یا پودر نارگیل و البته فراوان خربزه پس غذای من در طی این مدت دو هفته فقط شامل یان خدا یا مرغ آب پز با کمی خیلی خیلی کم نان کنجد کنجد یا پودر نارگیل و خربزه بود من هیچ کی کی در طی این روزها نپخته در حالیکه همیشه یکی از یخچال های خانه من پر از انواع اقسام کیک و نانهای شیرمال بود من هیچ و چلو خورش در این چند روز من پختم هیچ میوه دیگری نخوردم در حالی که من عاشقه موز هستم هیچ دمنوشی مصرف نکردم ضمناً من بسیار بسیار عاشق انواع ادویه جات هستم �‌خصوص دارچین در طی این دو هفته تمام ادویه جات همراهم حذف کردم حتی زردچوبه غذای من با خیلی خیلی کم آب آب و نمک همیشه پخته می شد احساس سبکی زیاد به من حس خوبی داد که کم کم یه نرمش هایی رو شروع کنم الان چند روزی است که نرمشهای سبک و ساده در خانه انجام میدهم من که سالها و دچار آسم شده بودم احساس می کنم ریه هایم باز شده و تازه دارم طعم و مزه نفس کشیدن را میکشم آب و هوای تازه داخل ریه را احساس می کنم گفتنی است که دقیقاً در طی این دو هفته من دچار این بیماری پاندمی شدم اما از آنجایی که آن روز زیر دوش به حال خودم خیلی خیلی غصه خورده بودم و تصمیم گرفته بودم دیگر داروها را از زندگیم حذف کنم با وجود تب و لرز و گلو درد شدیدی که داشتم فقط رفتم داخل اتاق با یک پارچه آب و یک نمک پاش و البته یک قوطی اسپری حاوی آب ساده آنقدر توان بالا بود که حتی توان نداشتم زیر دوش بروم به ذهنم رسید که کاش بتوانم پاشویه کنم اما توان این کار را هم نداشتم اذان اسپری را �بت همین آورده‌ام که با اسپری به بدن خود ما می پاشیدم و البته مدام آب را به صورت مزه کردن می نوشیدم و بانمک باشی که آورده بودم �تب کمی نمک در انتهای حلق می ریختم اجازه میدادم با بزاق مخلوط شود همانطور قرقره می‌کردم و قورت میدادم بعد از گذشت ۲۴ ساعت توان فروکش کرد اما لرز شدید و سرما را همچنان داشتم و اصلاً ناو و توان حرکت در وجود من بود و البته در همان یکی دو ساعت اول بعد از نمک تراپی سوزش گلویم هم بسیار بسیار کمتر و قابل تحمل تر شد استاد عزیزم بسیار از شما سپاسگزارم و شکرگزار خداوند هستم که مرا در این مسیر قرار داد من به خودم افتخار می کنم من هیچ دارویی مصرف نکردم حتی یک قرص سرماخوردگی. من طی ۳روز به عنوان غذا فقط آب مرغ پخته میخوردم

    بعد از گذشت این سه روز من توانستم از رختخواب بیرون بیایم و آن در را باز کنم استاد واقعاً حسام فیلم ها را داشتم که بعد از مدت ها از زندان آزاد می شوند به زندگی سلام می کنند من بعد از سه روز در را باز کردم و به زندگی و به خانه و به همه چیزم سلام کردن این به من اعتماد به نفس بیشتری داد که همان طور که در طی روزهای بیماری گفتم من به بدنم اعتماد می کنم استاد من گفته هر چیزی را که ما لازم داریم خدا در ماه تعبیه کرده پس من به بدنم اعتماد می کنم و اجازه می دهم خودش با این دردو رنج مقابله کند تا چند روز بعد از آن من هنوز بدن درد داشتم و بویایی و شنوایی نداشتم اما بسیار سرحال و سبک بودم استاد عزیزم این که توانستم به راحتی دقیقا همانطور که شما می فرمایید به راحتی بیماری به این سختی را پشت سر بگذارم در حالی که ریه های من مشکل داشت من هیچ دارویی استفاده نکردم این برایم بسیار ارزشمند بود و باعث شد حتما به نفسم بالاتر برود الان زمان تعهد من من به سر رسیده منتا سی و یکم ماه گذشته تعهد داشتم اما هر روز فایلهای معرفی دوره ها و فایل های نتایج دوستان را که شما صحبت کرده اید گوش می کنم و هر روز نتایج دوستان را مطالعه می کنم و خودم را در همین مسیر نگه میدارم تا روزی که آماده دریافت دوره ارزشمند قانون سلامتی شوند استاد نمیدانید وقتی نتایج بچه ها را می خوانم مثلاً امروز روز در تلگرام نتایج بهار و کوروش عزیز را می خواندم مثل بچه ها ذوق می کنم همش میگویم خوش به حالشان چقدر خوب چقدر عالی من هم می خواهم استاد از این ذوق کردن خودم ذوق می کنم و همش به خدا می گویم خدای من می خوام من هم می خواهم و حس می کنم خدا هم لبخند به من نگاه میکند و میگوید میدم بهت همین راه و ادامه بده به موقعش میدم بهت استاد کار خیلی قشنگی که شما انجام دادید این است که شرایطی فراهم کردید که بچه ها درباره نتایج سوم صحبت کنند اگرچه دیدن شما ما و عشقتون در شرایط فعلی در حالی که ما دیده بودیم در چه شرایطی بودید خودش گواه همه چیز است اما وقتی بچه ها هم از نتایج شان می گویند ایمان و من مستحکم تر متعهدم پایدارتر و علاقه به ادامه مسیر و کسب نتایج زیاد روز به روز بیشتر و بیشتر می شود از شما از عشق زیبایی تان و از تمام بچه های دوره صمیمانه سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: