روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2 - صفحه 52 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/01/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-27 10:19:542025-02-25 20:09:04روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله مهربان
ردپای روز 37
یک موضوعی مطرح است بنام صراط مستقیم یعنی فقط یک خط راست میان دو نقطه نزدیکترین مسیر است صراط مستقیم یعنی یک راه هست که از بقیه راهها سر راستتر لذت بخش تر و آسان تر است(مهندس دژاکام)
حالا این موضوع مطرحه که چه نگاهی در صراط مستقیمه بقول استاد نگاه الخیر فی ما وقع یا نگاه اینکه بدبخت شدم از دست دادم دیگه تموم شد و یا هر چیز دیگه ای که ایجاد ترس و احساس از دست دادن کنه من چگونه تفکر کنم که آرامش داشته باشم البته که کار راحتی نیست ولی همیشه به خودم گوش زد میکنم که حداقلش اینه تو که میدونی لااقل براش تلاش کن و نکته مهم دیگه چطور انسان به این مقام میرسه که در مغازش رو باز میکنه یا همه شیرینی هاش رو میپزه و میده به مردم البته احساس خوبی که در این کار هست بی تاثیر نیست ولی باور فراوانی باید در وجود شخص ریشه داشته باشه مگر نه هیچ انسانی ذاتا دوست نداره ضرر کنه پس باورها ریشه در اعمال دارند و اعمال ریشه در باورها البته جداکردن اینها از هم به قول استاد قابل قبول نیست
روز سی و هشتم سفر قشنگ رویاییم
خلاصه ای که از فایل امروزم درک کردم عادی پنداشتن همه باورهایی که منو به این نقطه ی زندگی رسونده. یه نقطه ی از نگاه خودم معمولی!
اما حالا فهمیدم معمولی نیست، اینکه اجازه بدم یکی کنار من از طلاق و تصادف و گرونی حرف بزنه، اینکه اجازه بدم تو ذهن خودم با کسی درگیر باشم و فکر کنم چه جوابی بهش بدم، اینکه فکر کنم نرسیدن به رویاهام عادی و طبیعیه…
بله با چنین ارتعاش و توجه و باورهایی که شکل داده ام نرسیدن طبق قوانین کاملا طبیعیه اما این طبیعی نیست که من فکر کنم سخته و باید صرف نظر کنم و بی خیال شم.
طبیعیه که من با توجه به باورهام روابط سخت و تلخی و معمولی رو بگذرونم اما باقی موندن در این جنس روابط اصلا طبیعی نیست.
لیلا طبیعی نیست که تو به خونه رویاهات نرسی،
طبیعی نیست که توی روابط بهت نهایت احترام گذاشته نشه،
طبیعی نیست که تو پوست و سلامتی و سرحالی خوبی داشته باشی
طبیعی نیست که از زندگی و وضعیت اکنونت نهایت لذت رو نبری و سجده شکر و عشق بر زمین نگذاری…
خیلی جالب بود که قبل از گذاشتن رد پای امروزم یه قسمتی از لایو استاد عباسمنش و استاد عرشیانفر رو دیدم که فقط به چند ثانیه ای از لایو برخوردم که استاد عباسمنش گفتن ذهن حتی یک دقیقه هم تورو آروم نمیذاره…
همین بود که شنیده بودم شیطان از چهار جهت توی ذهن میخونه. این شد که ذهنم رو بیشتر شناختم که وقتی حس و فکرم خراب میشه دیگه خودم رو سرزنش نکنم و در احساس بد باقی نمونم…
بدونم که اومدن فکر و حس بد طبیعیه ولی موندن در احساس بد طبیعی نیست و حتی سم مهلکه.
خدایا سپاسگزارم…
روز چهلم سفر رویاییم
من اسم این سال که فقط سه ماه ازش مونده رو سال آرامش و عشق به خود میذارم.
فکر میکنم مهمترین و اولین قدم پیشرفت و نتیجه بزرگ زندگیم باشه؛ ریلکس بودن، بی خیال بودن، لذت بردن، دوست داشتن خودم، اعتماد به خدای خودم ابزاری هستن که این آرامش عمیق و حقیقی که خواستارش هستم رو بوجود میاره و استارت مسیر عشق ورزیدن به خودم و خداوند و جهانه و البته صبر و اصل تکامل رو هم همیشه به یاد داشته باشم.
مختصر نوشتم چون اصل “خیلی خونسرد بودن” اونقدر به دلم نشست که فقط میخوام تجربش کنم و از تجربش لذت ببرم.
خدایا متشکرم❤
روز چهل و یکم سفر قشنگ رویاییم
برداشت من از آموزه های این جلسه این بود قانون جذب در توجه و احساس و باور خلاصه میشه.
چی میگیم چی فکر میکنیم به چی توجه میکنیم و چه احساسی داریم.
و قرآن، کتاب مقدس ما مسلمانها اشاره های زیادی روی این مسئله داشته و یا حتی میشه گفت تمام قرآن با انواع داستان ها و بشارت و هشدارهاش تاکیدش روی همین قانون مدارها و فرکانس هاست.
و نکته خیلی مهمی که توی سفرم از این درس به کارم میاد اینه که هربار مواظب ورودی ها و توجه و احساسم باشم. هربار، هرلحظه و تمام عمری که خدای مهربون بهم هدیه داده…
خدایا متشکرم💙
روز چهل و دوم سفر قشنگ رویاییم
یه سری از کامنتها رو خوندم چقدر لذت بردم. چقدر زیبا با خدا حرف میزنین و من چقدر خوشحالم که اینجام. از تجاربی میگین که دقیقا یاد خودم میوفتم. حساب کردن روزی مون ردی دیگران و شرک، حرص ورزیدن. من وقتی یک هدف و رویایی دارم نسبت به رسیدن بهش خیلی ولع دارم و مانع لذت بردن از شرایط حالم میشه.
و مهمترین اصلی که واقعا باید از طلا گرفتش بیخیالی و خونسردی و آسون گرفتنه. که خود توحید و توکله. کسی که به تنها قدرت جهان ایمان و توکل داره مطمئنه به خواستش میرسه و در آینده زندگی نمیکنه زیاد بهش فکر نمیکنه. مثل بچه ای که میدونه اگه بیست یا نمره خوب بگیره یا بچه خوبی باشه میدونه پدر و مادرش به وعدشون عمل میکنن و اون هدیه ای که قول دادن بهش میدن.
این نمره خوبی که لیلا باید بگیره شکرگزاری و لذت از داشته ها و اعتماد به قانونمند بودن جهان هستیه. و وقتی که آروم و خونسرده یعنی حرص نداره بیقرار نیست و آروم و خوشحاله. شاید این همه چیز باشه؛ معنی زندگی…
روز چهل و سوم سفر رویاییم
بعنوان رد پای امروزم فقط و فقط میخوام بگم هیچوقت اینقدر نقش اصلی زندگی خودم نبودم!
اینکه هر اشتباه و ظلمی که کنم در حق خودم هست و به خودم برمیگرده. اینکه همیشه همیشه هراس داشتم مبادا هر کاری میکنم توی بیشتر روابطم مبادا طرف مقابل ناراحت شه یا در حقش ظلم کنم. همیشه از اصول خودم میگذشتم. بحث خیلی قابل تاملی هست و من هیچوقت فکر نمیکردم زندگی این جنبه های وسیع و زیبای دیگه ای هم داشته باشه
روز چهل و چهارم سفر قشنگ رویاییم
از توکل می نویسم، چیزی که مهره ی شاه و وزیر صحنه ی زندگیمه. نقشش توی زندگی همه سرنوشت سازه. در طول زندگی و روزمره همواره صدای قلب ما بلند بلند فریاد میزنه این کارو بکن این انتخاب، این مسیر، این رفتار و… انجام بده اما محدودهی امن ذهن اجازه نمیده. توکل در عمل اینجاست که تعیین میکنه چه انتخابی کنیم. وقتی توکل داریم از هیچ چیز باک و پروایی نداریم. به الهاماتمون عمل میکنیم؛ شجاعانه، با آرامش و خونسردی و بدون هیچ چون و چرا و با اعتماد و عشق کامل…
قبل از اینکه بخاطر این برنامه و آموزشها از استاد عزیزم و مریم عزیز تشکر کنم، از خدای مهربونم بخاطر این قوانین سپاسگزارم و از خود خودم که الان اینجا هستم و بارها بارها فایلها رو گوش میدم. یه ایرپاد فقط برای گوش دادن آموزه های شما خریدم قبل از خواب هم توی گوشم میذارم تا زمانی که خوابم ببره و خود فایل تموم شه.
من تغییراتی در خودم احساس میکنم و میبینم که هیچوقت چنین تغییری رو توی دو ماه اینقدر زیاد در خودم ندیده بودم. خیلی خیلی زودتر از قبل میتونم احساسم رو بهتر کنم، آرومتر شدم صبورتر شدم. در خوندن و توجه به کتاب آسمونیم خیلی پیگیرتر شدم. خودم رو بیشتر دوس دارم و رغبت و اشتیاقم به تغییرات خیلی بیشتر شده.
تنها چیزی که این روزا بیشتر از قبل نیاز دارم توکل و امیدواری و شناخت بیشتره. چون ذهنم معمولا ناامیدم میکنه و میخواد تغییراتم رو کوچیک و بی ارزش نشون بده و همچنین نسبت به رویاهام و اهدافم بشدت ناامیدم کنه. من برای بدست آوردن امید و توکل قوی همچنان بها می پردازم.
خدایا هزار هزار بار متشکرم
روز چهل و پنجم سفر رویاییم
به نام خدای جهان و جهانیان
شاکرم خدای مهربانم رو که تا امروز که نیمی از سفرم رو گذروندم از باور و توجه و مفهوم ظلم و توکل تا صدها هزار جمله و آموزه هایی رو به من روزی کرد، من درخواست کردم و اون به اندازه درخواست من اجابتم کرد. همون اندازه و شاید خیلی بیشتر…
یه روزایی از روی سستی و سهل انگاری و ناامیدی پیش رفتم و اغلب روزها با رغبت و پیگیری بیشتری گوش سپردم و ردپایی گذاشتم و در متن لحظات زندگیم آموزه های سحرآمیزم رو پیاده و عملی کردم.
کمتر از دو هفته درآمدم سه برابر شد، و از این بابت نه تعجبی دارم نه احساس ناباوری و غافلگیری. چرا که روزهای اولی که مشتاق بودم درآمدم درحالیکه یگ زن خانه دار هستم رو سه برابر کنم حالم خیلی بد شد. دنبال شغل میگشتم و … . اما دریافتم که فقط دست روی قسمتهایی بذارم که حالم رو بدمیکنه. من میخواستم وقت و نیروی بیشتری بذارم و دیگه خانهدار نباشم تا به من نگن راحت طلب و خودم این احساس رو ب خودم نداشته باشم بلکه با کارمند بودن احساس ارزش کنم. و فهمیدم دقیقا مشکلم همین دردمه. با همسرم صحبت کردم و گفتم من قبلا با بیشتری زحمت و سختیم کمترین پول رواز تو میخواستم و تلاش میکردم ثبت کنم خانم کم توقع و زحمتکش و مورد تایید اطرافیانم. الان میخوام ماهی این مبلغ رو به من بدی و یه تغییری تو مدیریت مخارج خونه بدیم. خیلی استقبال کرد و من بصورت کاملا طبیعی و زیبا پول دریافتی ماهانه ام سه برابر شد.
قانون…
هرچی جلوتر برم و در متن زندگی و اعمال و رفتار و باورهام دقیق تر شم و به عمل کردن و اهمیت دادن به آموزه هام متعهدتر شم بیشتر این قانون رو درک میکنم.
راحتی…
چیزی که دوسش داشتم اما بشدت ازش فراری بودم و میترسیدم. بخاطر تعریف و تعیین قوانینی که از دیگران دریافت کردم.
توکل…
هرچی جلوتر برم و بیشتر بدست بیارم و استفادش کنم شرینی و لذتش رو بیشتر می چشم. توکل خود توحیده خداشناسیه، اتصال کامل به منبع خیر و قدرته. برای من پر پروازه.
تکامل…
یعنی قدمهای کوچیک، یعنی صبر، امیدواری، تکاپوی عاشقانه، و برای من افتادن ها و با یقین بلند شدن ها. چیزی که جای خالیش رو تو آموزه های قبلیم حسابی حس میکردم. هربار اشتباهی میکردم و حسم بد میشد یا نمی تونستم حسم رو خوب کنم از خودم ناامید میشدم و فرکانس عقب گرد میدادم.
خدایا سپاسگزارم…
روز چهل و هفتم سفر رویاییم
با هرچیزی بجنگی توی زندگیت موندگار میشه؛ تشدید میشه. خواه عوامل بیرونی مثل روابط، رفتار خاص شخص مقابل، جنگ، ویروس ها و… و چه عوامل درونی مثل عادتهای بد، ترس ها و بیماری و… . بهشون بها بدیم تقویتشون میکنیم.
روز چهل و نهم سفر رویایی قشنگم
چقدر روند طبیعی جهان برای من تعجب آوره.
خدایا چقدر ازت دور بودم. چقدر حس غریبی بهت داشتم چقدر زیبا و مهربان و توانایی
اون توانایی که قبلا نسبت به تو تصور میکردم و باور داشتم چی بود و الان چی دارم می شنوم؟
هروقت به این فکر میکنم که از اون همه تعداد فکری که از ذهنم رد میشه برای من چقدرش مثبته چقدر منفی خندم میگیره. از صبحه چند بار دارم یاد آوری میکنم میگم همین الان داشتی به چی فکر میکرد؟ بعد به خودم میگم با این نوع فکر و این حجم از تکرار نوع فکر توقع داری کجا باشی؟ شرایط جسمی و مالی و روابطت چطور باشه؟ توی این چند روز هروقت یادم اومده داشتم به ناخواسته هام فکر میکردم واقعا شاید ۱الی۵ درصد به خواسته فکر کرده باشم.