روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 3 - صفحه 2

250 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لیلا داورپناه» در این صفحه: 26
  1. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هشتاد و یکم سفر رویاییم

    من، لیلا داورپناه، امروز تعهد دادم که فقط یک مدار کمتر به حرفهای منفی توجه کنم. فقط یک مدار بیشتر به خواسته ها و اتفاقات زیبا و مثبت توجه و دقت کنم. من امروز چشیدم دو طعم متفاوت انواع توجه رو. وقتی با آدمی همکلام شدم و یا بهش فکر میکردم ک بشدت از ویروس و بیماری ترس داشت و انواع داروها و آمپول های شیمیایی رو می‌شناخت و بشدت اصرار داشت که من حواسم رو بیشتر جمع کنم درد عجیبی تو ناحیه قفسه سینم حس کردم و نتونستم به درد غلبه کنم.

    اما سعی کردم فکرم رو فقط یکم کنترل کنم و فقط یکم حرفای خوب بهش بزنم. و دوتا آدم خیلی مومن و انرژی مثبت حرفای استاد رو بهم زدن و دردم محو شد! و شعف و شادی و لذت رو تجربه کردم. فقط با یک قدم کوچیک برای بهتر کردن احساسم.

    خدایا متشکرم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هشتادم سفر قشنگ رویاییم

    لیلای کمال گرا، با نگاه صفر و صدی

    چند روز پیش وقتی تست کرونای اومیکرونم مثبت شد خودمو باختم، وانمود کردم قوی هستم اما درونم پر از وحشت و گفتگوهایی بود که در باورهام ریشه داشت.

    مثلا با خودم میگفتم من قوی ام من با آدمای معمولی که از بیماری ترس دارن باید فرق کنم. بعد یه جوابی تو دلم میگفت هیچ دارویی نمی تونه خوبت کنه. متاسفانه تماس‌های تلفنی داشتیم که محتوای کلامشون از ترسم بشدت حمایت می‌کرد. مثلا میگفتن اگه نری سرم نزنی کارت ب بیمارستان کشیده میشه.

    درونم میگفت ای لیلای پرادعا، چی شد؟ چرا نمی تونی حست رو خوب کنی؟

    اما نمی دونستم که هنوز برای من این موضوع نهادینه نشده که قدم به قدم و مدار به مدار باید تغییر کنی. نه اینکه هنوز خودتو نشناختی میخوای مریض نشی یا شدید مریض نشی یا خیلی راحت خودت رو درمان کنی. اینجوری که بیشتر خودت رو می بازی. در این مسیر از یکی از دوستای قدیمیم راهنمایی خواستم و شاید به طرف اون هدایت شدم و بسیار آرامش ازش گرفتم و درس بزرگتری گرفتم.

    اینکه من هروقت اینجوری مریض میشدم فورا آمپول میزدم و بیماری رو سرکوب میکردم و ترسها و بی صبری های پنهانی داشتم از بیماری، استراحت‌، مرگ، افتادگی و… . وقتی فهمیدم یه ویروسه که طی مدت مشخصی عوارض و اثرات داره و باید اون مدت بگذره فهمیدم من هیچوقت نذاشتم درمان‌هام روند طبیعی خودشون رو داشته باشن و با آمپول های مدام سیستم ایمنی بدنم رو ضعیف و داغون کرده بودم و یک دلیلی که همیشه خسته بودم همین بود.

    تو فکر اینم که یه بدن قوی و سرحال بسازم. نمی دونم چجوری اما راهش برام میاد. قدم به قدم. با صبر. با اینکه خودم رو بشناسم مدارم رو بشناسم و قوانین رو.

    خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و نهم سفر رویاییم

    به نام خدای مهربان

    فایل امروزم دقیقا مطابق با مسئله ی امروزم همزمان شد. دیروز یکم گلودرد بودم و اهمیت ندادم و خودش خوب شد. امروز صبح که بیدار شدم دیدم هم گلودرد شدید دارم هم احساس خواب آلودگی و کسالت و حالت تهوع.

    دیگه از اول صبح با افکار منفی مختلفی روبرو میشدم. از همه مهمتر اینکه تویی که اینقدر مدعی بودی که من مریض نمیشم اگه بشم میتونم خیلی زود خوب بشم الان که صددرصد دچار کرونا و اومیکرون و اینجور ویروسا شدی حالا بیا خودتو خوب کن. اما بعد از اینکه درسهایی ازش گرفتم خیلی بهتر شدم.

    مثلا اینکه با کسی که می دونم نظرش با من فرق داره یا تو خط قوانین نیست خیلی کمتر بحث کنم. هرچند نسبت ب قبل خیلی بهتر شدم اما بازم جای کار کردن داره

    روی چکاپ سلامتیم یکم کار کنم و جسمی قوی تر از قبل برای خودم بسازم‌.

    بیشتر شاکر نعمت سلامتیم باشم

    از عمری که دارم بهترین استفاده رو داشته باشم‌

    و برای قوی تر بودن طرز فکرم رو از آدمهای معمولی به سمت آدم‌های موفق و برجسته تغییر بدم.

    و….

    خدایا بخاطر تمام سلول‌های بدنم و سلامتیم و روحی که از خودت در من دمیدی متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و هشتم سفر رویایی من

    سپاس خداوندی که آفریننده ی جهان است؛ بخشنده و مهربان…

    خدای بخشاینده ی مهربانم، جای خالی تورا که از هر کسی جز تو پر شده بود را دوباره خالی میکنم. نه در دنیای مادی و فیزیکی بلکه در قلبم در ذهنم در چشمانم که تو آن را قوی ترین لنز و پنجره ی تماشا خلق کردی.

    اما من چه چیزها و چه کسانی را تماشا میکردم؟

    این روزا که بیشتر در خانواده مجازی استاد عباسمنش از زمان و ذهنم هزینه میکنم حیرت زده شدم. اولش برام عادی بود یه سری آدم که از تماشای یه قسمت از زندگی استاد صفحه صفحه نکته و زیبایی درمیارن و چقدر مثبت بینی و مثبت اندیشی اولش میگفتم خب عادت یه عده از آدماست که اینجوری بزرگ شدن یا تو خونواده هایی تربیت شدن که همه چیزشون گل و بلبله و طبیعتا من نمیتونم مثل اونا فقط تو فاز مثبت باشم و به مشکلات و شرایط ناخواسته ام توجه نکنم. اصلا مگه میشه توجه نکنم؟ پس من اصلا نمیتونم جزء اینجور آدما باشم.

    این حرفا رو خودم نمی زدم. از احساسم کم کم متوجه شدم که ناخودآگاهم اینجور داره توی گوشم زمزمه می کنه.

    بعد از یه مدت وسطای سفر رویاییم با خودم گفتم چرا من نمی تونم مثل اینا باشم؟ چطور ممکنه آدم اینقدر مثبت نگر باشه؟ اصلا میشه؟ چطور از تماشای یک تیکه از زندگی استاد این همه آدم با این حجم و شدت استقبال و توصیف و کیف و لذت باشه؟ یه مدت از سفرم نسبت به این زیبابینی ها مقاومت داشتم.

    اما مقاومتم کمتر شد. کم کم بدون اینکه بفهمم دیدم دارم از رابطه ی استاد با دوست و همسرش منم لذت میبرم منم دارم کیف و استقبال میکنم و منم خود به خود رفتارم با همسرم زیباتر شده.

    تااینکه امشب بخاطر گیر کردن تو یه چالش مالی به قسمت مرا به نشانه ام هدایت کن سر زدم و فایل زندگی در بهشت۷۱ رو برای من آورد. چون خیلی خسته بودم فقط تند تند سعی میکردم هی جلو بزنم. اولین چیزی که دیدم و متوقفم کرد این بود که مریم عزیز چجور از تماشای بارون حرف می‌زد و تعریف میکرد. با خودم گفتم لیلا تو عاشق بارونی اما تاحالا شده اینجوری از احساست درموردش حرف بزنی اصلا با خود بارون حرف بزنی؟ چقدر دوس داشتم حال خوب رو، سبک زندگی متفاوت و زیبا رو از یکی یاد بگیرم که بهم نزدیک باشه. حالا تو یه خونواده ام که فکر میکنم اگه ده سال شبانه روز وقت بذارم و کنارشون باشم با این همه فایل و مستند زندگی و آموزش های تخصصی یک زندگی تازه میشه‌‌.

    باز یکم رفتم عقب تر و از جوجه های ریزی که تازه متولد شده بودن دیدم و با مسئله تکامل دوباره برخورد کردم. و با خودم گفتم لیلا این همه عجله، نگرانی و بی صبری برای رسیدن به خواسته هات برای چیه؟ آیا کمکت کرده تا احساست نسبت به خواسته هات بهتر شه؟ صددرصد احساسی که توش آرامش نباشه آدمو به سمت خواسته نمی بره.

    پس من با آرامش پیش میرم. در زمینه روابط شیرینی های بی نظیری دارم می چشم که امیدوارم از نظر مالی هم به زودی این اتفاق بیوفته.

    سپاس خدایی که پروردگار جهانیان است. بخشنده و مهربان است… ‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و هفتم سفر زیبای رویایی من

    خیلی خیلی خیلی وقت بود جای خدا رو توی زندگیم خالی میدیدم. نمیدونستم این خلاء و آشفتگی از کجاست و چه چیزی کم دارم اما گاهی از ته دل جای خالی خودم رو تو روزمرگی هام حس میکردم‌.

    جلو رفتم و جلو رفتم و تقریبا از ۱۵سالگی شروع کردم به خودسازی و تا امروز که بیشتر از ۱۵سال میگذره بارها توی مسیر افتادم و زخمی شدم، خورد شدم، گم شدم و باز خودم رو میون کتابها، آرزوهای قشنگم، اساتید و صدها یادداشت و دل نوشته و تمرین در سررسیدها و سالنامه هام.

    به مرور آموختم که این جای خالی خداست. اما نتونستم پر کنم. هنوزم نتونستم اما هرچی جلوتر میرم انگار خودش داره باهام حرف میزنه خودش داره خودنمایی میکنه.

    امان از شرک و بی معرفتیه من‌.

    دائم داره بهم اثبات میکنه که قرار مدارهام، تعهداتم، تصمیمات و حرفای دلم رو پیش خودش بزنم و تنها از اون یاری بطلبم اما امان از شرک و بی معرفتیه من.

    دیروز هدایت شدم به معرفی دوره عزت نفس بدون اینکه بدونم فایل سفر امروزم درباره عزت نفسه‌. و توضیحات دوره عزت نفس رو هی میخوندم و با خودم فکر میکردم. دلم میخواست با یکی صحبت کنم و بگم که میخوام تعهد ببندم پولهام رو مدیریت کنم که تا قبل از تابستون به راحتی بتونم دوره عزت نفس رو بخرم و با تمرکز و عشق زیاد براش وقت بذارم و حسابی تمرین کنم. میخواستم بگم خدایا میخوام پولهام رو اینجور و اونجور مدیریت کنم. و کلی حرف داشتم که بزنم. اما این حرفها رو به خواهرم واتساپ دادم. و هر شب که مدت زیادی فایل گوش میدم و درسهایی ازش میگیرم انگار باید مدتی با خواهرم یا دوستم درموردش صحبت کنم و این مخاطب من هرکسی ست جز خودم و خدای خودم.

    بعضی یا خیلی وقتا سوالی برام پیش میاد یا یه زمان هایی احساس درموندگی میکنم و میخوام از کسی راهنمایی و کمک بخوام ندایی درونم با صدای بلند میگه صبر کن و در ادامه مسیر جواب سوالاتت رو پیدا میکنی. اما به این الهامات اهمیت نمیدم و میرم که درمورد فلان مسئله صحبت کنم میبینم که طرف یا هیچ جوابی نداره یا جوابش بیشتر گمراه و سردرگمم میکنه یا اینکه اصلا تو اون فاز نیست.

    و باز ندای قلبم میگه لیلا برگرد

    لیلا منو ببین، منو بشناس، با من حرف بزن، منو جستجو کن و منو دریاب… ‌.

    و اون ندا اصل منه که ازش دور و دور شدم.

    بشنو از نی چون حکایت می‌کند وز جدایی ها شکایت می‌کند.

    من با کلام روزمره آدمها و دغدغه های سطح پایینشون از اصلم دور افتادم و اصل زندگی رو فراموش کردم. اصل زندکی روح و جان منه که باید به والاترین مدار برسه. ماموریتش اینه که از مسیر خاصی بره و توی این مسیر از صفات خالقش دور نشه و نزدیک و نزدیکتر بشه.

    خدایا بخاطر همه چیز متشکرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و ششم سفر زیبای رویایی من

    توجه به نکات مثبت…

    احساس شکر و عشق؛ اخلاقی که باید در ما نهادینه بشه ریشه دار بشه. بعد از توحید و شناخت خداوند و اقرار به یگانگی این قدرت در نمازهای پنجگانه ما مسلمونها نماز با شکر خدای جهانیان شروع میشه. صبح، ظهر، عصر، غروب، شب و نیمه شب مرتبا تکرار میشه.

    یعنی ما همواره باید با نگاه مثبت و زیبا و شکرگزارانه عمرمون رو سپری کنیم. نگاهی متفاوت، نگاهی خداگونه، قدرتمند، صبور، با اعتماد و عشق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و پنجم سفر رویاییم

    من از این فایل خیلی لذت بردم از صمیمیت شما و زیبایی یک رابطه که من دارم یک صدمش رو میبینم.

    راستش رابطه ی بین من و همسرم خیلی بهتر شده و من اون رو مدیون آرامش این دو ماه هستم که میدونم قطره ای از اقیانوس آرام پرعشق الهی ست.

    یه سری رفتارا از همسرم قبلا اذیتم‌میکرد و بی قرار میشدم اما الان می بینم که اون رفتارها و اخلاق هاش از نظر من بد بودن و این روزها بعنوان یک خصلت خوب حتی دارم از همسر عزیزم یاد میگیرم که بی خیال تر باشم خونسردتر باشم و گاهی چقدر خوبه هیجان هامو بروز ندم و تو دلم با خودم کیف کنم و این تجربه که یکی دو بار استفاده کردم لذت بخش و بسیار عمیق بود.

    من هنوز دوره ای از استاد شرکت نکردم. مخصوصا دوره عشق و مودت و به صلح رسیدن با خود که کمک برای رویایی ساختن روابطمون با خودمون، خدا و دیگران و جهانه. اما من با دیدن و توجه این نوع از روابط اول دارم روی ناخودآگاهم تاثیر میذارم. چون تقریبا هیچ کار و تمرینی ندارم اما میبینم که یه چیزایی کوچیک کوچیک دارن عوض میشن.

    من از شوخی کودکانه شما از ته دل لذت میبرم و هیجان زده میشم. به طوری که چندبار اون لحظه ها رو برمیگردونم عقب و بارها تماشا میکنم و عین ندید پدیدا ذوق میکنم. هرچند که رابطه من و همسرم از اول عقدمون خیلی خیلی شیرینی و لذت و خنده و لوس بازی داشته و خونوادم خیلی از این عشقی که به همسرم داشتم و دارم خوشحال میشن اما هرچی بیشتر یاد بگیرم قشنگی های بیشتری سراغم میاد.

    هرچی بیشتر با خودم صلح داشته باشم، کمتر سخت بگیرم، بیشتر لذت ببرم، کمتر به ناخواسته ها توجه کنم، بیشتر بدونم که چی میخوام و بیشتر از خواسته هام استقبال کنم، و بیشتر با آدم‌های عاشق و موفقی مثل شما معاشرت کنم و شاگردی کنم یقینا به زندگی در بهشت نزدیکتر و نزدیکتر میشم و زندگی کردن خودم یه جور بهشت میشه. بهشت رو با خودم تجربه میکنم و دنیای اطرافم رو مکانی بهتر میکنم برای زندگی کردن.

    خدای مهربونم ازت متشکرم

    ازت میخوام من رو لایق بهترین هات کنی، به خودت نزدیکتر کنی. کمکم کنی خودم رو لایق خواسته هام بدونم. کمکم کنی که هیچ خواسته ای رو از خودم و توانایی هام بزرگتر نبینم.

    خدای بزرگم؛ به عزت و جرات قسم میدم به من عزت نفسی بی نهایت والا بدی تا طعم شیرین انسان بودن و قدرت و بندگی تورو بچشم.

    ازت میخوام کمکم کنی لایق ترین ها باشم.

    خدایا متشکرم

    خدایا متشکرم

    خدایا متشکرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و چهارم سفر قشنگ رویایی من

    من تمام اتفاقات زندگی ام را خودم رقم میزنم

    من تمام اتفاقات زندگی ام را خودم رقم میزنم

    من تمام اتفاقات زندگی ام را خودم رقم میزنم

    هر اتفاقی که کوچیکترین اثر احساسی رو روی من میذاره، ذره ای خوشحالم میکنه، سوپرایزم میکنه، حسرت بیاره، ناامیدم کنه و هر نوع احساس دیگه ای.

    هیچ چیز، هیچ چیز، هیچ چیز از بیرون نه نمی تونه منو خوشبخت کنه و نجات بده؛ نه می تونه منو بدبخت کنه.

    همه چیز افکار منه، عمل به دانسته ها و آگاهی های منه، مسئولیت پذیری منه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    روز هفتاد و سوم سفر رویایی من

    تو جسمت نیستی

    پاره ای از خداوندی که جسم و بدنی فیزیکی به امانت گرفتی. این جسم شامل اجزای بسیار زیاد و شگفت انگیزی ست که هرکدام از اجزا در زمانی تعیین شده حیاتی تازه می‌گیرد‌.

    و تو ناظر بر این اجزا هستی

    ناظر بر قلب و پوست و ذهن و افکار و اسم و سبک زندگی هستی.

    ناظر بودن چقدر قشنگه. استرس و اضطراب و نگرانی و هرچی شبیهشه مثل دلهره و ترس و استدلال‌های بیجا رو می شوره و می بره. و چقدر با صبر و توکل همراهه؛ و باعث میشه به چالش‌های دنیوی از بالا نگاه کنی و دیگه برات بزرگ و آزار دهنده نیستن. ناظر رد میشه عبور میکنه عوض میشه انتخاب میکنه و اینکه چی انتخاب میکنه…

    احساسات و افکار والا یا…

    خدایا سپاسگزارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    لیلا داورپناه گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    رو هفتاد و دوم سفر رویاییم

    امروز با شروع چالشی بیدار شدم که قبل از اون فکر میکردم گیر کارم طلسمه. بس که ده ها بار تلاش میکردم و موفق نمی شدم.

    آخر به جایی رسیده بودم که حتی برای انجام کارم دلم‌نمیخواست یک قدم بردارم و بهش فکر کنم چون میدونستم تهش موفق نمی شم. امروز کارم رو به راحتی راه انداختم و لذتش رو بردم و خدا رو شکر کردم.

    دلیلش هم اینه که ریشه یه سری باورهای منفی بخاطر تکرار زیاد باورها و توجه های مثبت سست شدن و مقاومتم بطور ناخودآگاه تا حدودی کم شده

    تماشای موفقیت های شما و خوندن جملات و نظرات زیبای سایت و این معاشرت مجازی اثرات خوب خودش رو گذاشته.

    خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: