می توانید تجربه های دلخواه خود را –که از پیگری فایلهای روزشمار در زندگیتان آفریدهاید– به عنوان رد پایی از مسیر خودشناسی و رشد، در بخش نظرات هر فایل از روزشمار بنویسید.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
می توانید تجربه های دلخواه خود را –که از پیگری فایلهای روزشمار در زندگیتان آفریدهاید– به عنوان رد پایی از مسیر خودشناسی و رشد، در بخش نظرات هر فایل از روزشمار بنویسید.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
روز آخر سفر رویاییم
درحالی این رد پا و یادداشت رو از خودم به جا میذارم که کاملا یک سال از عضویت در سایت میگذره و دو هفته آخر سفرم از طرف خدای دانا و مهربونم امتحانی سنگین رو گذروندم با کلی درسهای عمیق و ابدی و امروز به چالشی دعوت شدم که قلب و روحم گواهی میده که مستقیما از طرف خود خود خودشه…
دروغ چرا، کمی اضطراب دارم بدونم لیلا این همه درس خوند و واحد گذرونده الان میخواد چکار کنه؟ اما یکی از درسا با زبانی واضح و مهربانانه میگه چی میخواد بشه؟ هرچی شد خودت رو بخاطر این همه گام که برداشتی بغل کن به خودت محبت کن و ببین!
ببین چه کارایی کردی که قبلا نمی کردی، خیلی ها به انجامش فقط فکر کردن خیلی ها همون فکرم نکردن. درآمدت سه برابر شد، ازت مستقیما امتحان هایی گرفته شد، بر این شدی که حتما دوره عزت نفس رو شرکت کنی درحالی که قبلا نمی دونستی باید از کجا شروع و اصلا چه کار کنی؟ یه سری وظایف و قدم ها برات روشن شد، برای تغییرات بیشتر و بزرگتر جدی تر شدی و با وجود ترس هایی داری قدم به مسیرهایی میگذاری که یه زمانی رویات بود و چقدر زیبا که روزی به همه خواسته های قشنگم قدم بذارم و بگم…
خدای دانا و مهربونم صدهزااااار مرتبه شکرت
همینه… انگیزه و باور
وقتی انگیزه اونقدر شدید و سوزان باشه تمام باورها به سمت رسیدن و تبدیل شدن به خواسته دوان دوان همدست میشن.
آدم فقط خودش رو در اون خواسته میبینه و هیچ مانع و استثنایی نمی پذیره.
تمام باورهاشو در خدمت خواسته میگیره.
وضعیت کنونی ما مهمترین و اولویت خواسته ها و انگیزه های ما هست، ما برای همین که اینجاییم تلاش و توجه کردیم و انگیزه و اشتیاق ما در همین حد بوده
بارها این روزها از خودم می پرسم خواسته ی تو واقعا از زندگی چیه؟ تو همین لحظه و همین موقعیت
روز هشتاد و پنجم سفر رویاییم
وقتی من کاری رو انجام میدم که صرفا یه هدفی انجام شه یه افتخاری یا درآمدی کسب شه یه از یه مدت که حس کردم اون اتفاق افتاد و هدف انجام شد نیاز به استراحت پیدا میکنم و ذهنم دستور میده که هرچی بیشتر و بیشتر به اون زحمتا و خستگیهایی که گذروندی یه جبران درست حسابی بده. نمونه بارزش وقتی بود که امتحانات دیپلمم رو با حسی عالی و موفقیت و نمرات خوب گذروندم و بعد از اتمامش گفتم یه استراحت بدم و شروع کنم برای پیش و کنکورم. اما ذهنم همش میگفت کمه، میگفت آلان شرایط جور نیست الان واقعا خسته ای و… . این شد که هربار شرایطی واقعا جدی پیش اومد و شرایط درس خوندن مثل سال قبل هیچوقت جور نشد چون من بشدت منتظر نیروی بیرونی بودم. و چندین بار دیگه این اتفاق افتاد و اما…
اما اتفاق این دو هفته قبل. بیماری که سراغ من اومد و درسهای فراوانی به من داد و این فایل مهر محکمی روی درسهای من بود.
یه مقدارش رو توی ردپاهای قبلی نوشتم اما درس جدیدم همین بازنشستگی بود. من وقتی دچار بیماری و نفس تنگی و احساس یک زائده توی گلوم کردم خودم رو باختم و اطرافیان هم ناخواسته بیشتر نگرانم کردن. و همچنان نگران بودم که چرا نتونستم با وجود درس گرفتن احساسم رو خوب کنم و نسبت به درد بی توجه باشم. و افسردگی ای سراغم اومد به نام بی هدفی و بی معنی بودن اهدافم! به همسرم گفتم هدف من قبل از ازدواج این بود که بهترین همسر و بهترین مادر و شاید بهترین عروس باشم ولی نتونستم، سعی کردم دنبال شغل برم اما تو هیچ شغلی موفق نبودم.
غروب که میرسید این فکرا شدید میشدن. و من چند بار گفتم این افسردگی و بهم ریختگی بهترین اتفاق امسالم هست. بهترین هدیه. چرا که کمک کرد جوری به زندگیم نگاه کنم که هیچوقت نتونستم. و یک یا چندین مدار پیشرفت کنم. وقتی امروز این فایل رو تا آخر گوش دادم گفتم این چند سال همیشه در تلاش بودی که به ورژن بهتری از خودت تبدیل شی اما درکنارش اهداف مرموزی بودن که تلاش داشتن برای تایید دیگران این تبدیل شدنه اتفاق بیوفته. یا اینکه اگر دیدی دیگران این نوع رو تایید نمیکنن دوباره خودت رو تغییر بدی.
تو حست رو خوب میکنی که تغییر کنی و عالی بشی تا خودت کیف کنی و دیگران تحسینت کنن. و وقتی تحسین دیگران نباشه لذت تو هم نیست و احساس سرگردونی میکنی.
این یعنی هدفت اونقدر والا بزرگ نبوده. و اتفاقا خیلی خوبه که بیشتر داری درک میکنی.
بیشتر داری میفهمی که چرا وقتی به یک هدف میرسی دلت میخواد استراحت کنی و استراحت و استراحت. چون اون هدف خیلی خستت کرده و فشار زیادی داشته تایید و تحسین دیگران.
تو نمیتونستی با خودت تنهایی کیف کنی، از خودت همونجور که هست لذت ببری. با تمام نمرات کمت، با تمام شیطونیات، با تمام سرگردونیات و احساسات خوب و بدت. برای خودت شخصیتی مستقل قائل نبودی و با دیگران و تایید اونها معنی پیدا میکردی.
خیلی حرفا دارم و دوس دارم تا یک ساعت دیگه هم بنویسم. اما باید بلند شم دوش بگیرم و بیشتر فکر کنم. و از خدای مهربونم بخوام برای مستقل تر شدن و شناخته تر شدن این شخصیت بیشتر هدایتم کنه. چرا که تلاش های من بدون خواست اون هیچ قدمی رو به جلو نیست. پس من با یقین کامل ازش میخوام به بهترین نحو و زمان هدایتم کنه.
خدایا متشکرم.…
روز هشتاد و چهارم سفر رویاییم
چند وقته از مریض شدن و بهتر شدنم میگذره. اما فکرایی که بخاطرش سراغم اومد هنوز نگذشته. باعث شد توی شناخت خدا، خودم، جهان، مرگ، رسالتم و خیلی چیزای دیگه توقف کنم و دیگه نتونم ازشون بگذرم. نگاهی که قبلا داشتم دیگه نمیخواستم داشته باشم. دیگه به دردم نمیخورد که هیچ، داغون و ضعیف شده بودم. نمیگم الان تبدیل به آدم دیگه شدم. نه، اما دیگه نمیخوام از شناخت یه سری چیرا راحت بگذرم.
من فهمیدم د درک کردم هرررچی تا الان داشتم و باهاش برخورد کردم رو قبلا بهش بشدت توجه کرده بودم و بار احساس قوی یا عمیقی تحویلش داده بودم. اما بین همه اوت چیزا جای خودم و خدا خالی بود. چقدر دلم نمیخواست بخوابم و تا صبح بهش فکر کنم و دربارش بخونم و روزها و شبا دنبالش باشم. اما میخوابم و بیدار میشم چون اگر خواسته ی واقعا قلبی باشه خواب و بیداری نداره، امروز و فردا نداره. دنبالشم و بش میرسم…
روز هشتاد و سوم سفر رویاییم
منم خیلی وقتا به طور کاملا طبیعی و بدون استدلال خاصی تصمیمهایی میگرفتم یا به افکاری هدایت شدم که بعدها هروقت بهش فکر میکردم از خودم میپرسیدم از کجا فهمیدی؟
این آپشن در ما فعاله اما خودمون با اجازه دادن به نجواها جلوشو گرفتیم.
برای من در تصمیمات کوچیک روزمره تا حدی فعاله اما باید روی تصمیمات بزرگ روش بیشتر کار کنم. و به نظرم شناخت خیلی بیشتری از خودم و خداوندم داشته باشم تا توکل و اعتماد قوی و محکمی ساخته بشه. و همچنین اگه چند بار اجازه بدم و شهامت به خرج بدم حتما فعال میشه
روز هشتاد و دوم سفر رویاییم
ما تعریف میشم با نوع وقتی برای عمرمون میذاریم، دوستامون، کسایی که باهاشون معاشرت میکنیم، کتابایی ک میخونیم، فیلمایی که میبینیم، اهدافمون و باز همون سبکی از زندگی که عمرمون رو اینجوری میگذرونیم.
من از این فایل یاد گرفتم که هدف داشتن چقدر از عادتهای اشتباه و بی خود مارو کممیکنه و هدف عالی و متعالی داشتن اون عادتها رو از بین می بره.
وقتی من یه هدف زیبا و دست یافتنی داشته باشم صحبتهای اضافه، سرگرمی های بی خود، بی حوصلگی و بیماری هم اجازه نداره سراغ من بیاد چون من با حال خوب و سرعت متناسب دارم به مسیر مشخصی پیش میرم.
خدایا متشکرم…