خداوند را سپاسگزاریم که چهارمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را به عنوان رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد، در بخش نظرات هر فایل از روزشمار بنویسید که از پیگری فایلهای روزشمار در زندگی خود خلق کرده اید.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
سلام استاد جان
خدا تورو حفظ کنه و چقدر شایسته احترام هستی که دوست داری همونجوری باشی که تو صحبت هات میگی
داشتم به این فکر میکردم استاد وقتی یکی مسیر اشتباه زیاد رفته باشه و بخواد درست کنه همه چیز رو شاید در اول انگار یه بمب خورده باشه تو زندگیش
ادم های منفی میرن دیگه دنبال خودش تو ادم ها نمیگرده
شغلی ک صرفاً به خاطر پول توش بوده رو ترک میکنه میره تو مسیر مورد علاقش شاید اون اوایل سخت باشه طی کردن اون مسیر اما باز ذهنشو کنترل میکنه ادامه میده
اون ادم احتمالاً اگر روابط عاطفی بدی هم داشته باشه دیگه یاد گرفته بزنه زیر میز بازی
یهو میبینی زنش هم ولش میکنه میره
اما وای میسته تک تکشو درست میکنه
و بعد ٢ سال میبینی چه زندگی فوووووق العاده ای ساخته پر عزت نفس پر از ثروت حتی میبنی دختر مورد علاقش که وقتی نگاهش میکنه قند تو دلش اب میشه هم تو زندگیشه
اونوقت اون ادم هیچ ربطی به گذشتش نداره
ببین استااااد شروع سخته خب من قبول دارم اما وقتی همه چیز عوض شه چقدر اون ادم شرایط جدید رو تجربه میکنه چقدر توحیدی میشه چقدر میتونه بیاد بگه تجربیاتش رو چون با اون حرفا زندگی کرده و بقیه حرفاشو قبول میکنن چون نتیجه دستشه
و بیس زندگیش میشه مثل عباس منش اون استادی که الگوش بوده
دوست داشته همیشه مثل اون باشه
من دوره ١٢ قدم رو رفتم کامل یبار خب
خیلی جاها صادق بودم با خودم یه جاهایی نه جاهایی که صادق بودم خیلی خوب بود باور های صحیح رو جایگزین کردم نتیجه گرفتم یه جاهایی دروغ میگفتم به خودم
نگاه استاد دروغ هم که میگفتم به خودم چون به خدا درک درستی از قوانین نداشتم یعنی نمیدونستم اگر صادق باشم چجور باید حل کنم واسه همین با مشکل کنار می اومدم
اما خب وقتی توانایی برخورد با مشکلات رو فهمیدم ک چیه داستان خب استاد حل کردم دیدم شد
اصلاً باور مخرب رو کشیدم بیرون گفتم بیا بیرون که رفتی جا خوش کردی
بیا برو از سرزمین وجود من بیرون تو جات اینجا نیست اقا جان
پرتش کردم بیرون
استاد یکی یکی رفتم ببینم کجاها اشغال زیر مبل قایم کردم
دیدم بابا جاااان تو بحث ثروت بی ایمانی خودمو زدن به خواب باعث میشد نرم دنبال علاقم
مثلاً من کارمندی میکردم واسه دیگران کار میکردم
بعد یه خونه ویلایی داشتیم وقتی تو دوره ١٢ قبم شرکت کردم گفتم بااااااباااا لامصب اینو بساز ثروت جلوته
چه ١۵ سال کار کنی چه بیای اینجا اینو با پولایی که بوده انجام بدی و بسازی چه بلایی سر ذهنت اوردی که صبح میری تا بعد از ظهر با خفت و خاری عزت نفستو خراب میکنی واسه پول اما خب پول ک اینجااا هست
استاد تو رابطه مثلا میگفتم اقا یه دختری بیاد که اون باعث شادی زندگیم شه باعث شه نماینده خوبی برام شه حتی ٢ تا شخص متفاوت هم رفتم امتحان کردم و دیدم تو ٢ تا رابطه یه نتیجه مشخص دارم میگیرم
گفتم ببین پوریا اینجا از بیس خرابه تو بد اومدی جلو اول با خودت در صلح باش عِشق کن با خودت با خدای خودت رو خودت کار کن باغ خودت رو مرمت کن پروانه خودش پیدا میشه لامصب…
استااااد چقدر وقتی فهمیدم مسائل قابل حل هستن اعتماد به نفسم رفت بالا رفتم دنبال اشغال هارو زیر مبل کشیدم بیرون
استاد میدونم داره طولانی میشه دوست دارم بگم
چون میدونم با عشق میخونی
من یه جریان حقوقی واسم پیش اومد
خب
بعد همش میگفتم بابا بذار برم خسارت میدم حتی اگر من هم الزاماً مقصر ١٠٠٪ نباشم تا دست از سرم بر داره طرف
میخواستم به راحتی بدون تلاش تسلیم بشم
از خدا کمک خواستم
ایده اومد برو از قانون درخواست استفاده کن کمک بگیر رفتم سراغ دستان خداوند معرفیم کرد به یه وکیل رفتم پیشش راهنماییم کرد
بعد فهیمدم اِ بابا این قضیه هم من مقصر نبودما قابل حل هست پس چقدر خوبه ک زود تسلیم نشدم و وایسادم حلش کردم
استاد بعد فهمیدم همه مسائل قااااابل حل هستن فقط باید اروم باشی بذاری خدا هدایتت کنه و راهشو هم اون بهت میگه هم تو پیداش میکنی
خلاصه استاد دارم از بیس میکوبم از اول میسازم ٢٩ سالمه اما استاد تو ٣-۴ ساااال همه چیز درست خواهد شد
این کامنت رد پایی خواهد بود که بعد میام به عنوان چکاب فرکانسی استفاده خواهم کرد ازش ممنونم که میخونید استاد