روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5

خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.

می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار  داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.

آغاز فصل پنجم

منتظر دیدن رد پای شما در این قدم  از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.


برای دیدن سایر فصل های «روزشمار تحول زندگی من» کلیک کنید.

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «م امیری» در این صفحه: 1
  1. -
    م امیری گفته:
    مدت عضویت: 2440 روز

    سلام و درود به همه بچه های‌ عباسمنشی که هر روز ازشون بیشتر یاد میگیرم و خدا رو هزاران مرتبه شاکرم

    عزیز جان کامنت شما رو خوندم، با گام هاتون تو جنگل قدم زدم، واقعا متوجه تغییر ضربان قلبم شدم و چقد ترسیدم

    آفرین به شجاعت تون

    آفرین به ایمانتون

    آفرین به همتتون

    آفرین به تک تک گام های که برداشتن

    آفرین به تحمل اون همه ترس، شک و تردید و استرس و دلهره و با وجود همه اینها، ادامه دادین

    کامنت یکی از دوستان دیگه هم در پاسخ به کامنت شما نوشتن که وارد جایی برای دیدن و فاتحه خوندم و… رو هم دیدم و با هر کلمه اش قلبم تندتر میزد و آفرین به جسارت شما

    آفرین به تسلیمی که در برابر الله هستین

    آفرین به توکلتون…

    من ترس دارم از تاریکی و تنهایی در تاریکی،

    من در منازل سازمانی زندگی میکنیم ، بطور منظم چراغ و لامپ هست

    خیابون ها خط کشی شده و در نقاط مشخصی هم کانکس نگهبانی هست

    تقریبا اصلا جای پرت و کور نداره، همین دیشب از خونه زدم بیرون که برم یه کم راه برم و با خدا حرف بزنم و هدایت بطلبم

    انقد ترس بر من غذای شد که شاید 50 متر اینور خونه راه رفتم اونم همش اینور و اونور رو نگاه میکردم که نکنه یکی بیاد، نکنه کسی تو درخت قایم شده، نکنه و..

    50 متر اونور خونه

    احسنت به جسارت و ایمان و توکل تون…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: