خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
روز 121
قانون تغییر ناخواسته ها
به نام خدای مهربان و هدایتگرم.. به حول و قوه الهی همسفر تحول میشم با جریان قدرتمند و الهی “روز شمار تحول زندگی من”
سپاس از استاد ارجمند و گروه تحقیقاتی عالی عباس منش که چنین امکان بی نظیری را برای ما عاشقانه و به رایگان فراهم می کنند.
من به لطف الهی همسفر دوره ارزشمند “احساس لیاقت” شدم و چند روز پیش فکر می کردم که دلم می خواد باز هم همین مسیر تعالی و آگاهی را همگام با عده زیادی از دوستان داغ داغ طی کنم و از خدا برای مسیر بعدی هدایت خواستم. چقدر ذوق زده شدم که روی سایت بنر “فصل پنجم روز شمار تحول زندگی من” را دیدم. و بی شک تصمیم گرفتم که من هم مسافر این مسیر شوم.
من فکر می کنم این سفرنامه دوره جدید و رایگانی است که خداوند به خاطر کار روی دوره “احساس لیاقت” به من هدیه داده است. که 30 جلسه عاااالی و پر از خیر و برکت و آگاهی و سعادت و ثروت برای من خواهد بود… زبان از سپاسگزاری قاصر است.
جملات کلیدی:
1- آنجایی که بر علیه ناخواسته ها و نازیبایی های زندگی ات جنگیدی و اعتراض کردی تا آنها را از زندگی ات بیرون کنی. اما در نهایت- حتی آنجا که ظاهراً شما پیروز جنگ بودی، مسئله حل نشد، بلکه آن ناخواسته در شکل و قالب دیگری در تجربه زندگی ات گسترش پیدا کرد.
2- آنجایی که تصمیم گرفتی به جای جنگ با ناخواسته یا اعتراض به آن، آگاهانه ذهن خود را کنترل کنی و کانون توجه خود را بر آنچه معطوف کنی که می خواهی تجربه کنی. سپس به خاطر این جنس از توجه، جهان بدون هیچ تقلایی نه تنها آن ناخواسته ها از زندگی شما حذف کرد، بلکه شما را با خواسته ها و زیبایی های بیشتر احاطه کرد.
این را خیلی خوب درک کردم که اگر بخواهم زندگی بهتری را تجربه کنم باید به شکل دیگری فکر کنم، باور کنم و عمل کنم. چون نتایجی که به دست آوردم حاصل فرکانس گذشته من است. و اگر متفاوت باور نکنم و متفاوت رفتار نکنم، نتایج فقط و فقط میتونه بدتر و بدتر بشه. حالا تو چی می خوای زهرا؟
در مورد نکات کلیدی این فایل، تجربه ملموس من سالها پیش در محیط کار اتفاق افتاد و وقتی شمشیر از رو کشیدم و به جنگ با رئیسم پرداختم هرچند بعد از یک سال و نیم رنج آور و سخت موفق شدم خواسته ام را به کرسی بنشونم و پیروز شوم، ولی دقیقا بعد از مدت کوتاهی دوباره مساله به یک شکل دیگه و کاملا متفاوت با مدیر جدیدم اتفاق افتاد. این بار من با او جنگ نداشتم ولی اون با من جنگ داشت و هر چه بیشتر و بیشتر با خودم به صلح رسیدم این مدیر از اداره ما حذف شد و من با همان مدیر قبلی و با صلح مجدداً وارد کار شدم. و اگر موردی ازش میدیدم عبور می کردم و می دونستم که دیگه نباید وارد بازی روانیش بشوم. نتیجه این شد که بعد از یکسال و نیم با مدیری جدید و با صلح ادامه همکاری داشتم…
– به گفته استاد شرایط شما خوب نمیشه وقتی تمرکز شما روی مشکلات و نازیبایی هاست-
آخ آخ سالها پیش یک اتفاق به ظاهر منفی و در باطن مثبت برایم رخ داد. که 2 سناریو محتمل بود و با 2 نتیجه کاملا متفاوت.
سناریوی اول: اگر ذهنم را کنترل می کردم و قوانین را می دانستم، به احتمال خیلی خیلی زیاد هدایت میشدم به سمینارها و کلاس استاد و هدایت و سعادت
سناریوی دوم: ولی برعکس به شدت ذهن و روح و روانم را درگیرش کردم و احساس قربانی شدن کردم. در ذهنم باهاش جنگیدم، در موردش حرف زدم و در ادامه اتفاقات سال 88 و خبرها و نازیبایی ها و… و نتیجه این شد که سراشیبی زندگی من شروع شد و هی سرخوردم به سمت پایین و پایین تر و تضاد پشت تضاد. و مسائل و ناخواسته های جدید. تا جایی که تصمیم گرفتم زندگیم را تغییر بدم و پله پله هدایت شدم تا سایت استاد عباس منش
– در این مدت اخیر، مساله ای که جدیداً باهاش مواجه شدم: با یکی از همکارهام مدتی است که سر مکان و گرما و سرما و کولر داستان دارم. گاهی اون لجبازی می کرد و گاهی هم من… دقیقا هر چه بیشتر باهاش کل انداختم نتیجه این شد که منی که مریض نمیشدم آنفولانزا گرفتم و سینوس هام را درگیر کرد و حساس تر از قبل شدم به طوری که حتی با یک نسیم ملایم هم تحریک میشه و سردرد می گیرم.
ولی از وقتی سعی کردم اعراض کنم و وقتی توی هوا خنک کولر روشن کرد فقط اتاق را ترک کنم، می بینم که خودش صبحها با آبریزش و سرفه میاد و کمتر کولر روشن می کنه و زمزمه هایی از جابه جا کردنش هم به گوشم رسیده.
“هر زمان که بر اساس قانون عمل کنیم نتایج مناسب و موافق با شرایط و خواسته های ما خودبه خود نمایان می شوند و بالعکس.”
جمله طلایی: من باید جریان زندگی خودم را بسازم، نه جریان، زندگی من را خلق کند”
قانون مهم و اساسی: زندگی من به کانون توجه من ربط دارد.
– الان و همزمان با گوش دادن به این فایل ارزشمند، پیج لباس فروشی را که برای همکارم سفارش داده بودم و بعد 5 ماه هنوز نه کالا را ارسال کرده بود و نه پولش را پس می فرستاد، از بیخ و بن و با تمام پیام ها و پیگیری ها حذف کردم و خلااااااص..
گفتم نهایتا پول همکارم را خودم پس میدم ولی اجازه نمیدم که این گونه افراد ذهن و روان و تمرکز من را به خودشون و رفتارشون متوجه کنند.. کانون توجه و فرکانس من هزاران هزاران برابر این 350 هزار تومن ارزش داره.
ثروت و آرامش و عشق و شرایط عالی ام.
خدا را هزاران هزار بار شکر بابت این آگاهی های ناب و این دستان و زبان خداوند هدایتگر
سعادتمند و ثروتمند باشید