روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5

خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.

می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار  داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.

آغاز فصل پنجم

منتظر دیدن رد پای شما در این قدم  از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.


برای دیدن سایر فصل های «روزشمار تحول زندگی من» کلیک کنید.

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده سلطانی» در این صفحه: 2
  1. -
    سعیده سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    سلام غزل عزیزم

    خیلی ازت سپاسگزارم بابت کامنت پربارت من خیلی وقته که کامنت هات را دنبال میکنم و خیلی از جواب سوالاتم را از تو کامنت هات گرفتم و واقعا تو یک دست بودی تو زندگی ام و یک الگوی بسیار خوب تو بحث روابط من اول امسال شروع کردم روی باورهایم در مورد روابط کارکردن و یادمه از شما هم سوال پرسیدم و مثل همیشه که وقت می‌گذاری و جواب سوالات دوستان را میدی جواب من هم دادی و من درسته الان بعد از حدودا یکسال کار کردم روی باورهایم در مورد روابط هنوز به خواستم نرسیدم البته نمیگم خواستگار زیاد داشتم ولی هیچ کدم شبیه و یا نزدیک به اون کسی که من می خواستم نبودند والبته خداوند یک چند نفری را هم به شکل های مختلف بهم نشون داد که خیلی شبیه بودند به خواسته من ولی واسه خودم اتفاق نیفتاد تا اینکه دقیقا از نیمه دوم سال خداوند شروع کرد واسم نشونه فرستادن از توحید وشرک و تسلیم بودن و رها بودن اگر بگم بالای 100 بار خدا واسم از این که من شرک دارم و یا باید تسلیم باشم نشونه فرستاد کمه راسیتش من فکر می کنم تو بحث روابط یک جورهایی سخت تره تا بحث ثروت نمی دونم شاید این برداشت منه ولی تا جایی که احساس کردم خداوند می خواهد بهم بگه که رهاش کن و من با وجودی که هدف امسالم ازدواج بود و واقعا می خواستم بهش برسم و بیشترین دلیل اش هم این بود که من قرار بود که امسال کسب و کار خودم را شروع کنم و بنا به دلایلی که اتفاقا خیلی هم خیر بود عقب افتاد و انشاالله از اول سال آینده قراره شروع اش کنم من می خواستم امسال 100 درصد تمرکزم روی ازدواج باشه و بهش برسم و پرونده اش رو ببندم و تیکش را بزنم و از اول سال آینده کل تمرکزم رو بگذارم روی کسب و کارم چون من به شدت به قدرت تمرکز اعتقاد دارم و امسال هم یه مقدار که کسب و کارم عقب افتاد خوشحال شدم چون به خودم میگفتم من نمی توانم هم زمان هم به ازدواج و هم راه اندازی کسب و کارم فکر کنم ولی الان که می بینم ازدواج نکردم و قراره به زودی کسب و کارم شروع بشه نمی دونم چه کار کنم تا اینکه شما هم تو این کامنت آتون هم تو کامنت های قبلی آتون خیلی به این موضوع که هدف اصلی رشد شخصیت دیدم اشاره کردید و من هر چقدر تو این چند ماه اخیر پیش می رفتم بیشتر برایم واضح تر می شد حتی چند بار به خدا هم گفتم که خدایا غزل راست می‌گفت من می خواهم شخصیت ام رشد پیدا کنه و در طول این مسیر که دارم روی رشد شخصیت ام کار می کنم به خواسته هایم هم برسم و یا به قول غزل بشه خوشحال میشم نشه هم ناراحت نمیشم ولی می دانی غزل جان من خودم به این نتیجه رسیدم که ریشه همه باورهای ما مثل کمبود و عدم لیاقت و… ز شرکه و واقعا هم همینه ولی الان که کامنت شما را خواندم دیدم من به خدا میگفتم می خواهم شخصیت ام رشد کنه ولی هدف اصلی ام فکر می کنم این نبود من رشد شخصیت را بیشتر واسه رسیدن به عامل بیرونی مثل ازدواج می خواستم چون خیلی واسم مهم بود که با یک آدم پرفکت ازدواج کنم و جالبه که امشب خداوند من را به کامنت شما هدایت کرد تا بهم بفهمونه که خود ازدواج و پول و همه این ها عوامل بیرونی هستند حواست باشه خودت را گول نزن یادمه استاد تو یکی از جلسات نمی دونم چندم مصاحبه با استاد می گفتند رسیدن به خواسته ها خیلی مهم نیست مهم شخصیتی است که ما بعد از رسیدن به خواسته به خودمون میگیریم این شخصیت که باور کنیم می شود و همه چیز ممکنه من همین عصری داشتم بهت فکر می کردم و ذهن نجواگرم شروع کرد به مقایسه کردن من با شما که چطوری اون توانسته چرا واسه من نمی شه و البته تو این چند روز اخیر هم چون من کارم تو خونه است و کلا هم هیج جا خونه فامیل و دوست و آشنا هم نمی روم به غیر از خرید کردن و پارک همین مدام تو این چند روزه ذهن ام میگه تو که از تو خونه بیرون نمی روی آخه اون آدم از کجا تو را ببینه و پیدات کنه و تو که همه روابط ات با دوستات را قطع کردی و… باز هم غزل جان از بابت کامنت ات خیلی ممنونم و اگر صحبتی و یا راهنمایی داشته باشی واسم با توجه به چیزهایی که نوشتم ازت ممنون میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    سعیده سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    سلام

    غزل جان بی نهایت ازت سپاسگزارم دوست من می دانی خیلی جالبه شبی که کامنتم را واست فرستادم از خدا خواستم که خدایا می خواهم از زبان غزل باهام حرف بزنی و بهم بگو چه کار کنم واقعا این آخر سری ها احساس بلاتکلیفی هم می کردم کاملا درست میگی عزیزم خودم قشنگ می فهمم که بهش وابسته شدم آنقدر این وابستگی این اواخر زیاد شده در من که منی که عاشق کارم هستم کاری که یک سال و نیم پیش خداوند بهم گفت برو دنبالش رسالت ات این است و من عاشقانه این یک سال و نیم اون را دنبال کردم تا خوب یادش بگیرم این اواخر حتی انگیزه و انرژی ام واسه شروع کارم هم از دست دادم ولی تو درست میگی دوست من ازدواج و پول همه عوامل بیرونی اند و من باید تمرکز ام را بگذارم روی خودم و رشدشخصیت درونی ام باز هم ازت سپاسگزارم که دست خدا شدی واسه هدایت ام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: