خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان
سال نو را پیشاپیش تبریک میگم امیدوارم سال پرباری برای همه عزیزان در پیش رو باشه سالی توام با معرفت و درک عمیق خداوند همانطور که رسالت استاد و خواسته خداجویان این سایت ارزشمند هست..
خوب باید از کجا شروع کنم از همین جایی که هستم میگم الان چند روزه رو تخت خواب داراز کشیدم و به طور کاملا یهویی با عفونت گوش میانی و به دنبالش درد شدید گوش مواجه شدم که باعث شد الان چند روزه زندگی برام تعطیل بشه من اصلا نمیدونستم تو این چند روز چه بسرم اومد یهویی و من تموم این مدت درد کشیدم و چیزی از دنیای اطرافم نمی فهمیدم فقط منتظر بودم زمان بگذره و من بتونم با مسکن یکم دردمو کم کنم همین و همین.. عملا سایر جنبه های زندگی برام تعطیل بود
تو این بین گهگداری که یکم حالم بهتر می شد دنبال خدا می گشتم ببینم کجاست می خواد بهم چی بگه! یه جایی تو راه که به مطب دکتر میرفتم گفت من باهاتم همین یکم آرومم کرد ..
بعد یه چند روز درمان با داروهای خیلی قوی به تجویز پزشک و برخلاف خواستهام الان بهترم و می تونم بهتر فکر کنم امروز را با خدا خلوت کردم تا ببینم دم عیدی با اینهمه کار خونه و اداره و .. این درد چه پیامی داشت و آنچه که بهم رسید و خواستم اینجا بنویسم تا هم برای خودم ثبت بشه هم دوستانی که شاید بخونند
خوب من ارزش نعمت سلامتی را سالها پیش زمانی که خیلی جوان بودم با گوشت و پوست و استخونم درک کردم من فهمیده بودم اول سلامتی بعد چیزای دیگه یعنی چی من فهمیده بودم و به ایمان رسیده بودم که سلامتی بزرگترین نعمته و همیشه از خدا بابت این نعمت ارزشمندی که بی منت به ما بخشیده سپاسگزار بودم پس چیزی که باید یاد می گرفتم این نبود..
خوب من به انداره کافی کار و ایده و نقشه و هدف و مشغله برای آینده داشتم و صبح تا شبم بدون لحظه ای بطالت می گذشت و حتی کمبود وقت داشتم پس این درد به خاطر بی هدفی هم نبود…
اما چیزی که برام پررنگ شد و فکر می کنم پیام این درد بود اینه که من یه مدتی بود دعام این بود خداوندا منو از هر مادیاتی از هر چیزی که روی زمینه بی نیاز کن و من فقط و فقط می خوام که محتاج تو باشم من فقط می خوام وابسته تو باشم من می خوام این دنیای قشنگ را که به من امکان تجربه اش را دادی از تمام جنبه ها تجربه کنم من می خوام خودم را تو دنیای مادی تجربه کنم خدا من هنوز هم تمام خواسته های مادی ام را با شدت و حدت ازت می خوام اما بدون وابستگی خدایا من می خوام دارا ولی رها باشم من می خوام به یه نقطه ای برسم که فقط و فقط محتاج تو باشم از همه چیز و همه کس رها ولی در عین حال کاملا وابسته به تو چون همه چیز تویی و من بدون تو هیچم و این دعای قلبی من بود از خدای عزیزم
و اما این اتفاقی که خیلی ناگهانی افتاد این دردی که چند روزه باعث شد من قادر نباشم زندگی را در سطحی ترین حالت ممکن نگه دارم برام این درس را داشت اگر چه جسم من خیلی ارزشمند و هدیه است از جانب خداوند ولی با تمام قدرت و سیستم نظامند و هوشمندی که در بدنم جریانه به همون دقت هم ضعیف و شکننده هست پسمن نمی تونم حتی به این جسم مادی – که خداوند بهم داده و من خیلی دوسش دارم و تلاشم اینه که در جهت حفظ و نگهداری کوشا باشم – هم اتکا کنم درسته من شکرگزار این نعمت سلامتی بودم و هستم اما نباید بهش وابسته باشم چون این هم یک چیز مادی هست و وابستگی بهش منو از وابستگی به اصل دور می کنه آنا لله و انا الیه راجعون
و این درس بزرگ من از این درد بود
اما درس بعدی : من یه دختر 6 ساله دارم که فکر می کردم شبها اگر من پیشش نباشم نمی تونه بخوابه به خاطر این بیماری مجبور شدم به طور اتفاقی از دخترم چند روزی را برای اولین بار جدا باشم و اون خیلی راحت کنار آمد شاید برای من سختتر بود ولی دخترم خیلی راحت کنار اومد با اینکه از این استقلالش خوشحالم اما یه درس دیگه هم گرفتم که حتی نباید به عزیزم ترین آدم زندگیت هم وابسته باشی دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم اما باید تمرین کنم وابسته نباشم حتی به آدمها
فعلا دو درس مهمی را که گرفتم اینجا نوشتم و برام جالبه خداوند وقتی خواسته ای داری شرایط درکش را برات فراهم می کنه! هر چند این درس من دردآور بود ولی ازش سپاسگزارم بابت این بیداری ..
باز می نویسم که یادم بمونه اگرچه جسم من خیلی برام ارزشمنده اگرچه من هر روز با شگفتی به اندامهای بدنم به تمام اجزایی که مثل ساعت و دقیق کار می کنند و هر کدوم از سلولها یه کارخانه اند و این خیلی شگفت انگیز و ارزشمنده اما در عین حال شکننده اند و به قول سعدی چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار . من دیدم با اینکه سایر اعضای بدنم سالم بود اما یه عفونت تو یه قسمت کوچیک کل وجود منو لنگ کرد و ووو یه پیام بزرگ از طرف خدا برام داشت اینکه حتی روی جسمت هم حساب نکن فقط روی من حساب کن و ممنونم ازت خدا بابت این پند آخر سالی که آویزه گوشم باید بکنم امیدوارم برای دوستان هم مفید باشه
سلام استاد عزیزم و دوستان گلم
من اومدم با ادامه راز و نیازام با خدا هیچ جا در این اوضاع بهتر از اینجا نیست می نویسم تا بعدها با خوندنش متوجه مسیر بشم…..
خوب من تو این مدت که با این بیماری ناگهانی روبرو شدم همش دنبال اینم که این درد چی می خواد به من یاد بده البته به مهمترین نقطه ی درکم رسیدم اینکه برای اینکه از مادیات فارغ باشیم اول باید بتونیم از بند جسم رهاشم..
امروز اومدم سایت و نشانه امروز را زدم یک فایل از استاد اومد در مورد توضیحات دوره حل مسائل استاد یه جایی می گفت مشکلی که پیش میاد یه گیفت هست از طرف خدا در ظاهر ناجالب من تا همینجا گوش دادم و اومدم اینجا بنویسم ،فکر کنم و نشانه بذارم…
گیفت آره من احساس می کنم این درد یه هدیه است از جانب خدای من یه عیدی باشه شاید. من این اواخر ازش خواستم که کمکم کنه که به احساسی برسم که رها از مادیات دنیا باشم و این دعای من بود خدایا می خوام دارا ولی رها باشم می خوام همه چیزهای خوب ایندنیارو تجربه کنم در بهترین کیفیتش چه ثروت چه سلامتی چه روابط همه مادیات دنیا رو می خوام با بهترین کیفیت اما در عین حال بدون وابستگی..
احساس می کنم خداوند با این مشکل خواست بهم بگه بنده من اول از همه برای رسیدن به این خواسته باید از بند جسمت رها بشی آره این جسم بی نظیر این نعمت شاهکار خداوند اما در عین حال شکننده و بی اعتبار در نزد خدا..
درسته من باید با ترسهام رو برو بشم فهمیدم که به جسمم نمی تونم تکیه کنم باید یاد بگیرم فقط و فقط به خدا توکل کنم فقط روز اون حساب کنم اما چطوری؟ چطور باید فقط روش حساب کنم چطور از بند جسمم رها بشم . این جسم خیلی شیرینه خیلی عزیزه برای هر انسان عاقلی جسم خیلی عزیزه .. حالا چطور باید از این نعمت شیرین رها بود. نمیگم مواظبش نبود اتفاقا باید مواظبش بود اتفاقا باید خلیی سپاسگزار هم بود ولی من دنبال چیزیم که فراتر از اینهاست اینکه با تمام ارزشی که برام داره با تمام شیرینی و اهمیتی که برام داده چطور ازش رها باشم چطور در برابر ناملایمتی دلم قرص باشه نترسم نگران نباشم غمگین نشم صبور باشم و با ایمان قلبی بیشتری بگم ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم..
خدای بزرگ خدای مهربونم ای کسی که به قول استاد گفتی با هر سختی آسانی است . منو هدایت کن به جواب درست منو هدایت کن به آسانی منو هدایت کن به راه حل درست به ریشه مسئله. به نظر من مسئله ظاهری اینه که مشکل جسمی من به طور عمیق و ریشهای حل شه و مسئله اصلی اینه که من یاد بگیرم یک مرحله خودم را ارتقا بدم یاد بگیرم به این جان شیرین نچسبم یاد بگیرم خودمو به دامان امن خدا بسپارم و خودم را از آن او بدونم .. هنوز برام آسون نیست که چطور باید رها باشم هنوز با قطعیت نمی تونم بگم من رها شدم از اولین و اساسی ترین مادیات این دنیا اما دارم اینروزهای دم عیدی این روزهایی که دارم به آخر سال نزدیک میشم در حین تکاپو با مشکل بهش فکر می کنم..
به اینکه خدا می خواد بهم چی رو بگه خدای مهربونم چه درسی را می خواد بهم یاد بده می خواد منو چطوری حمایت کنه تا بزرگ شم تا بهش نزدیک شم که هر قدم نزدیک شدن بهش منو سرمست می کنه آرامش منو بیشتر می کنه و من می دونم خدای مهربون من ،دلش نمی خواد من اذیت بشم اون داره در عین حالی که حواسش به منه و مراقبم هست درس بزرگی بهم میده . امیدوارم بتونم سربلند از این آزمون بیرون بیام امیدوارم بتونم درسمو خوب پاس کنم امیدوارم بتونم با این امتحان ظرف وجودم را گسترش بدم و کمی بیشتر به خدای و به اصل نزدیک شم ..
…..
ممنونم استاد این آرامش و این طرز فکر نتیجه دوره های شماست که کمک کرده من از زوایای دیگری به مسائل زندگی نگاه کنم و عمیقتر فکر کنم
سلام دوستای عزیزم امروز 15 فروردین هست در ادامه کامنتی که نوشتم و در جستجوی چرایی های بعد من از دردی که داشتم به یک پاسخ عمیقتر رسیدم
تو کامنت بالا نوشته بودم که من بعد اینکه فهمیدم حتی نباید به جسم مادی هم تکیه کنم و فقط باید روی خدا حساب کنم باز سوالم از خدا این بود چطور باید حتی از جسم مادی که اولین و عزیزترین موضوع مادی برای هر انسانی هست رها باشم چطور بتونم روش حساب نکنم و خدا یه پاسخ زیبا به من داد:
اینکه باید تو لحظه حال زندگی کنم اینکه همین لحظه را دریابم اینطوری می تونم رها از مادیات باشم
این درک برای من خیلی عمیق بود
با اینکه من از وقتی یادم میاد شنیده بودم و شعرهای زیادی در این مورد از بزرگان شنیده بودم و حتی در موردش کتاب خونده بودم و دانسته بودم که بله آدم باید در لحظه حال زندگی کنه ولی فقط می دونستم و درک نکرده بودم و زیاد هم اجرا نمی کردم اما اینبار به واسته این درد که از همون روز اول در پی درسی که خدا می خواست در قالب این درد به من بده بودم به این درک رسیدم و خدا را شکر می کنم اینو تو دفترم نوشتم و خ واستم اینجا هم با دوستانم به اشتراک بذارم
امیدوارم مفید بوده باشه