روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 5

خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.

می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار  داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.

آغاز فصل پنجم

منتظر دیدن رد پای شما در این قدم  از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.


برای دیدن سایر فصل های «روزشمار تحول زندگی من» کلیک کنید.

476 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «میلاد خوشبخت» در این صفحه: 2
  1. -
    میلاد خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام سیدعظیم دمتگرم عجب حرفای محکمی دقیقا منم امروز همینارو بخودم گفتم

    گفتم این همه ترسیدی وحساب بازکردی روبقیه چیشد؟

    این همه بخاطر ترس ازدست دادن مشتری،ترس از دست دادن اینکه دیگه کار برات نفرستن،ترس از حرف مردم، وهزاران ترس دیگه چی عایدت شده بجز استرس ونگرانی وهرروز یه بیماری جدید فکری

    تاکی میخای بشینی وهی بترسی

    هرجا ترس باشه ایمان نیست

    تصمیم گرفتم از امروز برم تودل همه ترس‌هایی که تاحالا همه جوره باج دادم بهشون وقویترشون کردم.

    واقعا ایمانی که عمل نیاره حرف مفته

    من تصمیم گرفتم خودمو دست این نیروی هدایتگر بدم وهرچیزی که ازش ترسیدم رو حمله کنم بهش دیگه واقعا خسته شدم از این همه دویدن ونرسیدن

    اصلا به دویدن نیست به لذت بردنه که من یادش نگرفتم ولی حتما یادش میگیرم

    باید بهای آرامشم رابپذیرم

    وقتی من ایمانمو نشون بدم جهان هم هدایت میکنه

    سپاسگذارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    میلاد خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام سید جان من عاشقتم

    اتفاقا یه دو روز پیش رفتم تودل یکی از ترسهایی که توکارم داشتم رک وپوس کنده به طرف گفتم من اینطوری که شما میخای کارنمیکنم باید باشرایط من کار کنی وازاینکه بخام به کسی باج بدم حالا جدایی از اینکه شرک هست،کلا من آدمی نیستم که زیر حرف زور برم.

    خب بقول استاد کنترل ذهن سخته واقعا بعدش هی نجوا اومد که این دیگه بهت کارنمیده دیگه پرید،مشتری نمیفرسته ولی من هربار باصدای بلند بخودم میگفتم یه نیرویی تو وجود منه که از همه چیز آگاهه واز همه کس قدرتمندتر اون خودش میدونه من چیکار کردم وکارهامو پیش میبره.

    خدایاشکرت که پشت این ترس چقدررررررر عالی بود باخیال راحت میرم سرکارم خودش مشتری میاره برام.

    درپناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: