خداوند را سپاسگزاریم که پنجمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد عباس منش عزیز من می خواهم یک داستان براتون تعریف کنم. در ایتالیا پسری به نام بیلی بکسن در شهر ناپل با خانواده اش زندگی می کرد او در دانشگاه فلو رانس درس می خواند یک روز استاد دانشگاه به دانش آموز ها گفت امتحان ها شروع می شوند و من فردا امتحان ریا ضی می گیرم بیلی برای امتحان ها اماده شده بود و حسابی درس خوانده بود او امتحان ها را داد و استادش نمره هارا وارد کرد یک روز استادش از بیلی خاست تا یک پروژه ای را تکمیل کند و برای انجام آن کار باید با یک هم گروه آن پروژه را تکمیل می کرد ولی بیلی نخواست و گفت ممنون من نیازی به هم گروه ندارم هم گروه جلو ی دست و پای من را میگیرد او نمی دا نست که این هدیه ای از طرف خداوند مهربا ن است او هم گروه خود را ناراحت کرد ولی وقتی آن پروژه را شروع کرد سر در آن در نمی آورد او یک روز خسته شده یود همه ی دانش آموز ها داشتن پروژه را تمام می کردند بیلی خسته شد و رفت سراغ هم گروهی اش اما هم گروهی ا ش گفت که چرا آمدی تو؟ اول که گفتی خودت از پس همه ی کار ها بر می آیی پس دیگر به کمک من چه احتیاجی داری بیلی گفت معذرت می خواهم من از پس بعضی کار ها برنمی آیم من را ببخش هم گروه دلش به رحم آمد و گفت بیا کار را شروع کنیم آنها آن پروژه را تمام کردند و نفر اول شدند در دانشگاه.
استاد عزیز در آن فایل من به این نکته توجه کردم و گفتم موضوع خوبی برای کامنتم است حالا من می خواهم برایتان کار مثبتم را بخوانم: 1- در مدرسه کاردستی انار برای شب یلدا درست کردیم
2- خداوند مرا به یک انیمیشن که زیر نویس هم داشت و در کشور آمریکا ساخته شده بود را دیدم که راجب باور بود که اگر چیزی را باور کنی هر چیزی ممکن است
3- یک پیکسل درست کردم برای شب یلدا و عکس شامی یا هندوانه
4- دیروز آزمون تعیین سطح زبان انگلیسی دادم و دو سطح با لا تر رفتم
5-نقاشی و انشا در باره ی امام زمان نوشتیم
6- و در شنا معلمم به من گفت آفرین پیشرفت کرده ای
و من الان شب یلدا را به شما تبریک می گویم تشکر می کنم از کسانی که به من روحیه دادن تاکامنت های بهتر و جزاب تری را بنویسم و ممنونم از خاله ژیلا خاله یگانه عمو اصغر خاله فهیمه خاله پری_ عمو هاش، و خاله شیما باز هم شب یلدا یتان مبارک
به نام پروردگار جهانیان
سلام استاد عباس منش عزیز من می خواهم یک داستان جالبی تعریف کنم باز هم از تخیلات خودم است دختری به نام بکی که در آمریکا با پدر و مادرش در شهر نیو یورک زندگی میکرد شغل پدر و مادر بکی ماجرا جو بود خانواده بکی هر سال به یک شهر یا یک کشور سفر میکردند بکی هم عاشق ماجرا جویی کردن شد و او هرسال زیبایی های آفریدگار خود را میدید و لذت میبرد بکی تک فرزند بود و دوستی نداشت حتی وقتی به مدرسه میرفت کلاس های دانش آموز ها را نمی شناخت هر وقت که فامیل هایشان به بکی می گفتند چرا دوستی پیدا نمی کنی و همیشه بکی جواب میداد من تا وقتی که آفریدگار جهانیان را دارم دوست میخاهم چه کار آفریدگار دوست من است او است که همیشه به من کمک میکند در هر شرایت من هر جور شده جلو میروم و درس میخوانم پدر و مادر دیدن که بکی خیلی مغرور شده که می تواند هر کاری را بکند و هر چیزی راحت است برای او برای همین او را امتحان کردند به و یادشان آمدند که بکی خوشش از پییانو می آید برای همین او را به یک کلاس پییانو بردند بکی تعجب کرد گفت چه آسون پییانو زدن که کاری ندارد بکی روز اول به نظر او آسون برای اش بود ولی او تمرین نمی کرد پدر و مادرش کاری به او نداشتند روزی معلم از بکی خواست که پییانو یی بزند او همه ی درس هارا یادش رفته بود چرا چون او در س نخوانده بود و پدر و مادرش می خواستند به او یاد بدهند که درست خداوند همیشه به ما کمک می کند ولی باید خودت اول شروع کنی
من می خواستم این درس را به شما بیاموزم و الان می خواهم کار های مثبت این هفته ام رو بنویسم
1-درمدرسه یک سرود خواندیدم که در باره ی شاهنامه بودومن از این سرود خیلی چیز ها یاد گرفتم
2- نقاشی درباره ی حرمی با دو گنبد را رنگ آمیزی کردیم
3- درس مان در باره ی امام ها بود که چه کار هایی و چه ویژگی هایی داشتند صحبت کردیم
4-در شنا موفق به شنا زیر آبی شدم و خیلی خوش حالم
5-و من چند وقت پیش از خداونددرخواست کردم که یک عروسک خرگوشی بخرم و به دست آوردم
6-دیروز پدرم به مدرسه ام اومد و معلمم کار نامه ام را به پدرم داد و خانم معلمم به پدرم گفته بود که شینا هم از لهاز درسی و هم در لهاز اخلاقی عالی هستش
7-ما دیشب می خواستم به یک شهر سفر کنیم و سه بار قرعه تهران آمد و ما الان که این کامنت رو مینویسم در تهران هستیم
ممنونم از خاله لیلا، عمو مجید، خاله فهیمم، خاله پری، عمو محمد حسین، خاله مریم، عمو محمد، خاله یگانه که مثل خودم پرسپولیسی و خاله ام البنین که برام کامنت نوشتن
خداحافظ