روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 6

خداوند را سپاسگزاریم که ششمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.

می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار  داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.

آغاز فصل ششم

منتظر دیدن رد پای شما در این قدم  از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.


برای دیدن سایر فصل های «روزشمار تحول زندگی من» کلیک کنید.

170 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهرا» در این صفحه: 1
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 598 روز

    درود، شبتون‌خوش من در دوره عزت نفس شرکت کردم ، در کودکی مدام من را از خدا می‌رساندند به طوری که من از خدا وحشت داشتم و به من یاد داده بودند (همان صحبتی که استاد میفرمایند) که تا هر زمان که مطیع باشم همه چیز اوکیه همان داستان مشرک شدن .و اعتماد و اعتقاد به خدای مهربان وجود نداشت در کودکی مدام احساس می‌کردم خدا شبیه یک غول خیییییلی بزرگه و بد اخلاق که فقط منتظره پاتو کج بزاری تا حالتو جابیاره ،در دوره نوجوانی حس عجیبی از تصور خدا داشتم و به مادرم گفتم احساس میکنم خدا رو بغل کردم و سرم را را روی زانوی خیالی او میزاشتم و براش درد و دل می کردم به مادر گفتم و گفت : وا یعنی چی و اصلا این دیدگاه برایشان مهم نبود ، خب پدر و مادرم خودشان تا همان‌حد می دانستد تا اینکه در یکی از جلسات دوره عزت نفس در مورد پیام بازرگانی صحبت شد ،تصمیم گرفتم وارد یک چالش بسیار برگ شوم و در مترو شروع کردم به تبلیغ در مورد خودم راستش مقسمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: