خداوند را سپاسگزاریم که ششمین فصل از «روزشمار تحول زندگیِ من» را با هم آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
سلام به استاد و دوستان عزیزم .
یکی از نکته هایی که استاد همیشه توی خیلی از فایل ها تاکید میکنن اینه که وقتی شما یه چیزی میخوایین ، وقتی یه خواسته ای دارین، به این فک نکنین که چطور ممکنه بهش برسید . خدا شمارو به بهترین شکل به سمت خواستتون هدایت میکنه.
من همیشه دوست داستم که مهاجرت کنم اما همیشه به خودم میگفتم حاظر نیستم به هر قیمتی این کار رو انجام بدم . به خودم میگفتم دلم میخواد با آرامش مهاجرت کنم .
صبح ها که از خواب بلند میشدم توی مسیر به استودیو (محل کارم ) به خودم میگفتم فک کن چشم باز کنی ببینی توی کشوری هستی که آزادی ، نه محدودیتی برای کارت داری ( منظورم موسیقی و استودیو بود ) ، همه به کارت احترام میزارن ، جایی زندگی میکنی که سرسبزه ، با آرامشه ، آدمهاش مهربونن ، اهل کتاب خوندن هستن ، اهل وفاداری هستن ، جایی که امنیت داره و تمام اینهارو عین همین چیزی که براتون نوشتم با خودم تکرار میکردم و وقتی اینارو به خودم میگفتم همیشه حس خوبی بهم دست میداد .
بعد از اون هدایت شدم به مسیری که میتونستم بیام انگلیس .
روزی که رفتر دفتر VFS ( دفتر نمایندگی سفارت انگلیس در تهران) اون بنده خدا که مدارک رو میخواست بگیره بهم گفت چه مدارکی داری؟ و منم مدارکمو بهش دادم . به مدارک یه نگاه کرد گفت همین ؟ گفتم آره
گفت خیلیا مدارکشون سنگین تر از این هست و ویزا نمیشن و منم چیزی نگفتم …
گذشت و بعد از یه هفته ویزای من اومد به راااااحتی و بدون کوچکترین مشکلی .
الان حدود یک سال و 4 ماهه که انگلیس توی شهر شفیلد زندگی میکنم و بدووون ذره ای اغراق دقیقا تو شریطی دارم زندگی میکنم که دقیقا همیشه آرزوش رو داشتم .
بعد از اون دلم میخواست بتونم اقامت 2 ساله ای که داشتم رو تبدیل به دائم کنم .
قبل از اینکه اقدام کنم همه میگفتن اقامت دائم انگلیس اصلا راحت نیست . حتی دوستای انگلیسی که اینجا دارم هم همین حرفو میزدن و من در فقط چند ماه اقامت دائم رو گرفتم و وقتی کارت اقامتم رو دریافت کردم به یکی از دوستام که اونم 7 سال بود انگلیس بود گفتم که اقامت گرفتم .
باور نمیکرد اول و همه بهم میگفتن تو چجوری به این راحتی و اینقد سریع بدون درد سر تونستی اقامت بگیری و من فقط میتونم بگم معجزه بود در کل مسیر .
توی خیلی مراحل یه آدم هایی توی مسیر، یه کارایی برای من میکردن و یه جورایی دستی میشدن از طرف خدا که خودم باورم نمیشد . به خودم میگفتم این آدمه اگه من خودم میخواستم پیداش کنم که برام کار انجام بده نمیتونستم .
از طرفی از اونجایی که من همیشه دوست داشتم توی کاری که توش حرفه ای هستم ( موسیقی و استودیو ) فعالیت کنم . میخوام بگم همونم به شکل معجزه آسایی با آدم هایی آشنا شدم که برا من دستی شدن که الان توی کار خودم دارم فعالیت میکنم و از طریق راهی که دوسش دارم و همیشه کارم بوده (یعنی موزیک ) پول در میارم .
با گروه های بسیار حرفه ای ساز میزنم ، براشون ضبط میکنم و در طول مسیر با خودم تکرار میکنم فقط خدا هست که میتونه همه چیز رو مثل پازل بچینه کنار همدیگه . اما وقتی که بهش اعتماد کنی و خودتو بسپاری بهش .
دوست داشتم این تیکه از داشتان خودم رو خلاصه با شما دوستان عزیزم در میون بزارم .