روزشمارِ تحول زندگیِ من | فصل 7

خداوند را سپاسگزاریم که با هم فصل هفتم از «روزشمار تحول زندگیِ من» را آغاز می کنیم.

می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار  داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.

آغاز فصل هفتم

منتظر دیدن رد پای شما در این قدم  از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.


برای دیدن سایر فصل های «روزشمار تحول زندگی من» کلیک کنید.

90 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساناز» در این صفحه: 1
  1. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    به نام خدای معجزه ها

    میان وعده طلایی

    سلام استاد قشنگتر از قشنگ و سلام مریم زیبایی ها

    من هیچوقت یادم نمیره از وقتی مریم جان شما دوربین به دست شدی فهمیدم چقدر رنگ سبز قشنگه وقتی میشینه رو درخت و برگاش

    چقدر رنگ ابی قشنگه وقتی دریاچه ابیه

    چقدر ابرها با دوربین شما پنبه ای و قشنگن

    و مریم قشنگم من عاشق شما که

    و سلام به همه همه خونه و هم رزمی و هم فرکانسی هایم

    خدایا شکرت

    من چه زود فصل 6 رو تموم کردم

    انگار قراربر این بوده و چقدر فایل ها منو رها کردن و بهم رهایی دادن

    و من رها شده تو بغل خدا هر لحظه دارم درو میکنم

    همین تیر 402 نشستم تو اتاق اخری دفتر همکارم و من ازش خواستم بهم بگه چرا ورشکست شدم و ازش خواستم من چون جا و مکان ندارم اینجا باشم و فروش انجام بدم و اون چون دست خدا بود و خدا هدایت کرده بود گفت اوکی باش و بمون

    و خدا نعمت ها رو تصاعدی ریخت

    اما دیروز پنجشنبه هشتم شهریور ماه

    من برای جابجایی ی پولی رفتم دفتر همون همکارم

    بعد از کلی خنده و چایی خوردن

    دقیقا زمانی که من میخواستم از همکارم خدا حافظی کنم گفت میشه 5 دقیقه حرف بزنیم؟

    دقیقا جمله ای که من یک سال قبل بهش گفتم

    و دقیقا تو همون اتاق اخری

    اما این سری حتی مبل هایی که سال قبل هم نشسته بودیم جابجا شد

    من جای اون

    اون جای من

    و من تماما استرس که خدایا چی میخواد بگه

    و اما اینبار اونا از من درخواست داشتن

    با من قرارداد ببندن و به من جنس بدن که من فروش انجام بدم و اونا دیگه شیراز فعالیت نداشته باشن

    و قیمت جنسا رو عددی اعلام کردن که من فقط نگاه میکردم

    اصلا این چه پیشنهادیه

    چرا من؟

    این همه همکار اینجا دارن

    چرا من؟

    و نشست حدود نیم ساعت توضیح دادن که همیشه من با همه همکارا فرق داشتم براشون

    و همیشه میزان فروش من از همه بیشتر بوده و من بیشتر از همه بهشون سود رسوندم و اینبار میخوان فعالیت اینجا رو به من بسپارن

    اما من

    واقعا در تعجبم

    من که خودم مجزا کار میکنم

    مستقلم

    دفتر جدا دارم

    چرا این پیشنهاد رو قبول کنم؟

    و تنها چیزی که اون لحظه به من گفته شد بپذیر و برو تو مسیر

    قطعا از سمت خداست

    و جواب خواسته ای که چند مدت پیش من از خدا خواستم همین شهر برام جنس اوکی کن به قیمت چین که من داستان جابجایی و هزینه هاشو نداشته باشم

    و این بود جواب درخواست من

    و چون هدایت خداست که قطعا من چشم

    و من عاشق و شیداتر از قبل میرم به استقبال

    و در تمام جنبه ها هزاران حرف و نتایج هست که باید گفته بشه اما در زمان خودش

    خدایا هزاران بار شکرت

    و خدایا هزاران بار شکرت

    و خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای: