خداوند را سپاسگزاریم که با هم فصل هفتم از «روزشمار تحول زندگیِ من» را آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم بانو
و سلام به همه دوستان گلم
شروع روز شمار 7 متصادف شده با شروع یک دوره جدید از زندگی من
دیشب داشتم با خدا صحبت میکردم
بهش گفتم من چی میدونم؟ من چه کاری که تاحالا با منطقم پیش رفتم رو به پایان خش رسوندم ؟
من چی ام؟
تو بااین همه دانایی و قدرت تو بااین همه بزرگی و عالم بودن من چی هستم در برابر تو؟
بهش گفتم تا به امروز هرکاری انجام شده و نتیجه داده به این دلیل بوده که من از تو پیروی کردم
حالا من اینجام یک دختری که به هیچ چیز دیگه ای امیدی نداره
دختری که اگه تو نباشی دیگ دلیلی برای ادامه زندگیش نمیبینه
دختری که باتو ذوق میکنه باتو میرقصه خوشحالی هاش باتوعه خرید رفتنهاش باتوعه
دختری که تمام خلوتی هاش رو باتو پر کرده تنهایی هاش رو باتو پرکرده و واقعن حست کرده
من نمیتونم بدون تو به زندگی ادامه بدم
میدونم که هستی میفهمی منو راهگشای منی
تو هدایت کننده منی
تو درهارو برای من باز کن
اینقدر اسمون قشنگ بود که وقتی داشتم صحبت میکردم از شدت عشقی ک بهم میداد فقط اشک میریختم
بهش گفتم بهم بگو از کجا شروع کنم من هیچ ایده ای ندارم بهش گفتم فقط تویی که میتونی کمکم کنی
درحالت سکوت و حس و حال لحظه زیبای حال و درک اون احساس قشنگ بودم که یهو تمام ذهنم پرشد ازینکه مگه نمیخایی پرسنل بشی؟
گفتم آره
گفت پس الان باید صبر کنی
گفتم چشم
یهو بخدا نمیدونم چیشد حس کردم که گفت شروع کن به کارکردن
گفتم اخه چکاری؟ من چیکاری بکنم من میخام تو درهارو بروی من باز کنی
یهو گفت (پَر)
گفتم پَر؟
باخودم گفتم یعنی چی پر؟
بعد یاد ی فروشگاهی افتادم که اسمش پر بود
بسیار شیک و باکلاس بود
گفتم چشم داشتم فکر میکردم اگه برم و اون فروشنده نخاد چی؟
باخودم گفتم فرشته محم نیست نتیجه چی میشه محم اینه تو پیش بری
و صبح پاشدم اومدم بویین
درکمال تعجب دیدم اون فروشگاه کامل ازونجا رفته
اما ی اگهی دیگه ای دیدم که اون نوشته بود همکارخانم میخاییم
یکم دو دل بودم اما رفتم
و گفتن 11و30بیا صحبت کنیم
الان نشسته ام اینجا تو پارک بسیار زیبا دور و اطرافم پر از درختان زیبا و سرسبز
چمن های تازه و خوشبو صدای بچه ها و ادمها میاد
صدای پرواز پرنده ها ازین طرف به اون طرف میاد ک صدای آواز خوندن یاکریم ها
منی ک اینجا نشسته ام با یک قلب باز و پرامید
با قلبی که میگه خدا کارهارو داره برات انجام میده تو بسپر بهش و نترس
همون خدایی که آزادی رو تو زندگیم آورد همون خدایی که تا به امروز از من مراقبت کرد همون خدایی که تا اینجا منو اورد
میتونه منو جلوتر هم ببره با شرایط خیلی خیلی عالیتر
من از نتیجه کار خبری ندارم
من امروز ی تعهد صفت و سخت میخام ببندم
این تعهد اینقدر قویه که تو تک تک لحظاتم باید به یاد داشته باشمش
که محم نیست شرایط الان چیه
محم اینه که شرایط میتونه تغییر کنه
خوش اومدی فرشته قشنگم به این فصل جدید از تغییر زندگی
استاد قول میدم که این شاگرد تا نتیحه نگیره از نوشتن دست بر نداره و بعد از نتیجه هم این روند رو جزعی از زندگیش کرده باشه نه فقط تمرین بلکه باید جزء زندگیم بشه
درپناه خدای یکتا