خداوند را سپاسگزاریم که با هم فصل هفتم از «روزشمار تحول زندگیِ من» را آغاز می کنیم.
می توانید تجربه هایی را در بخش نظرات بنویسید که از پیگری و عمل به فایلهای روزشمار داشته اید. این نوشته ها در طی زمان، تبدیل می شود به رد پاهای مسیر خودشناسی و رشد شما.
منتظر دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا»
ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺁﺩم ﺭﺍ ﻛﺮﺍﻣﺖ ﺩﺍﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺸﻜﻲ ﻭ ﺩﺭﻳﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﺭﻭﺯﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻳﻢ ، ﻭﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ انبوه ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎﻱ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﻛﺎﻣﻞ ﺩﺍﺩﻳﻢ (٧٠ أسراء)
—————————————————————————
سلام و درود فراوان به شما شهرزاد خانم. امیدوارم که حالتون عالی عالی عالی باشه و در هر لحظه به خداوند وصل باشید.
بییییییییینهاااااایتتتت تحسین تون میکنم ، وقتی کامنتتون رو خوندم چشمام شبیه اون ایموجی با چشمای قلبی شد. چقدر تحسینتون کردم توی قلبم؛ گفتم این دختر بینظیره ، چقدر باورهای توحیدی و ثروت آفرین رو توی ذهنش تثبیت کرده.
—————————————————————————
درحالی داشتم تجربه پرواز با ایرلاین خارجی و سفر به ترکیه و آفریقا رو میخوندم که ذهنم بشدت حتی برای یه سفر و ایرلاین داخلی مقاومت داره. وقتی به مقاومتها و پاشنههای آشیل ذهنم نگاه میکنم ، میگم دلیلش همینه دیگه… من اطراف ذهنم رو دیوار کشیدم با باورهای محدود کننده ام و راه ورود نعمتهای خداوند رو بستم.
از طرفی وقتی به گذشته ام نگاه میکنم میبینم من در قیاس با خانواده فرزند یاغی و سرکش محسوب میشم. چون از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم راهمو از معیارهای خانواده جدا کنم؛ بابام یه نظامی بازنشسته بود که نیمی از دوران خدمتش قبل انقلاب بود، یه آدمی که خونه اش رو با مقررات پادگانی اداره میکرد و تصور میکرد این اجرای نظم و انضباط خیلی خوبه ، درحالیکه داشت استعدادهای فرزندانش رو قربانی میکرد و یه آدم «بله قربان گوی پا بچسبون» شبیه خودش رو تربیت میکرد تا بره توی چارچوب قوانین نظامی قرار بگیره؛ هیچ جای شکی وجود نداشت که برادر بزرگم با همون فرمون بابام پیش رفت و از خانواده فرار کرد و رفت نیروی دریایی ارتش ، و منم یه جورایی از خونه فرار کردم رفتم ارتش تا از اون هجمه سنگین سرزنش ها و تحقیرها فرار کنم. نهایتاً دیدم پنج ساله یه گروهبان «بله قربان گوی پا بچسبون» شدم که هر هفته کمتر از دو روز خونه است. خوابگاهش شده کابین تنگ و تاریک و نمور و پر از سوسک ناوچه؛ ولی در عوضش خانواده بهم افتخار میکردن ، حمید با یونیفورم سفید و اتو کشیده نیروی دریایی هر روز میره سر کار. ولی نمیدونستن به محض رسیدن به محل کار لباس کار میپوشه و میره توی موتورخانه ناوچه و سر تا پا غرق روغن و گریس و کثیفی میاد بیرون. (جدیداً با کلمه افتخار خیلی مشکل دارم)
وقتی تصمیم گرفتم از نیروی دریایی انصراف بدم، خانواده و اقوام و همکاران همه مسخره و سرزنشم میکردن. پسر دیوونه شدی، چه مرگته، بیرون کار گیر نمیاد، بدبخت میشی (منم با کلی باور شرک آلود و بی هدف) میگفتم خدا کریمه. پدرم یبار داشت سرزنشم میکرد، این جمله رو گفت که هر روز با لباس سفید و اتو کشیده میرفتی عین یه آدمیرال ، ولی الکی خودتو بیکار کردی (ایموجی پوکر فیس، واکنش اون لحظه من بود)
الان یازده ساله عسلویه هستم. نشانه هایی دارم میبینم که باید کم کم آماده بشم جهان منو جابجا کنه. ولی اینبار با باورهای متفاوت. چند وقت پیش همدوره ایم توی نیروی دریایی رو دیدم. یکی دو سال بعد از انصراف من همه رو توی جاسک و چابهار و سواحل مکران پخش و پلا کردن، محروم ترین نقاط کشور که حتی آب لوله کشی نبود. همدوره ایم ولی جای لاکچری نیروی دریایی بود، جزیره خارک؛ میگه توی بهترین شرایط 20 ت حقوق میگیره، با سالی 30 روز مرخصی؛
بعد من میگم خدایا چطور ممکنه با این مبلغ زندگی کرد. وقتی به خودم نگاه میکنم. شرایط حقوقم اصلا قابل قیاس نیست، من فقط 14 روز ماه رو سر کارم، و بقیه اش رو آزادی زمانی دارم؛ ولی خب منم با بسیاری از مردم جامعه فاصله دارم. آدمهایی با ذهن ثروتمند که به لطف و رحمت پروردگار خیلی راحت و فراوان ثروت خلق میکنن (الحمدلله)
وقتی اون قسمت از کامنتتون در مورد اون انسان موفق که چندتا کشتی داره رو خوندم تا خود امروز ذهنم درگیر بود و توی تعجب بودم.
هزینه یبار سوختگیری یه کشتی چند میلیارد میشه. کشتی هر بار رنگ آمیزی میخواد، چند میلیارد تومن، بعد حقوق و دستمزد پرسنل و خدمه برای هر ماه کار چند میلیارد تومن، هر ماموریت و دریانوردی چند میلیارد دیگه ، توی آبهای بینالمللی حقوق شون دلاری محاسبه میشه. چند میلیارد پول آذوقه خدمه کشتی میشه برای دریانوردی ، بعد کارهای گمرکی و چند نوع بیمه نامه و سایر هزینههای نامشهود …. خدایا مغزم ارور داد.
ولی اینها برای ذهن فقیر من زیاد و سنگینه که نمیتونه هندل کنه.
هستن آدمهای ثروتمندی که به لطف و هدایت رب العالمین اونقدر ذهن ثروتمندی دارن که باعث گسترش نعمت ها و ثروتهای خداوند در زمین هستن و از این طریق به هزاران نفر خدمت میکنن، هر باری که یه کشتی معمولی بارگیری میکنه و به مقصد میرسه و کانتینر ها رو تخلیه میکنه فارغ از اینکه چقدر اشتغال ایجاد شده ، همون محموله به هزاران نفر خیر و برکت میرسونه.
نعمتی که خداوند توی یه سرزمین خلق کرده و گسترشش داده، از طریق انسانهای ثروتمند و ثروت آفرینی چون شما، [بعنوان دستان خداوند] به سرزمینی دیگه صادرات میشه تا به دیگر بنده های خدا رزق و برکت بده. این کار بسیار بسیار معنویه.
همون باور استاد عباس منش که میگه ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست.
از شما بینهایت سپاسگزارم ، واقعاً یه وقتایی از خوندن کامنت های شما شگفت زده میشم. میگم خدایا این انسان چقدر بینظیره ، چقدر تو رو باور کرده که اینجوری داره پیش میره. بینهایت تحسینتون میکنم شهرزاد خانم. شما دستان خداوند هستین برای گسترش نعمت و ثروت در زمین. الهی که هر روز بیشتر و بیشتر توی کار و بیزینس تون موفق باشید.
واقعاً ازتون متشکرم که اینقدر خوب و عالی روی خودتون کار کردین، واقعاً ازتون متشکرم که اینقدر ثروتمند و موفق هستین و جهان رو به جای بهتری برای زندگی تبدیل میکنید و بازم دارید بیشتر و بیشتر رشد میکنید. ازتون ممنونم که مینویسید و آگاهی رو گسترش میدین و کمک میکنید ما هم باور کنیم که آره این مسیر جواب میده. یگانه وهاب عزیز و قدرتمند عالم که بینهایت نعمت و ثروت داره، هر چقدر رشد کنیم و ظرف نعمت مون رو بزرگتر کنیم بیشتر و بیشتر به ظرف مون میباره.
—————————————————————————
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
—————————————————————————
به رسم انگلیسی ها یه PS آخر کامنت بذارم.
سپاسگزارم و البته ببخشید که پر حرفی ها و زندگینامه منو تحمل کردین.