از مشارکت شما عزیزان برای پاسخ به سوال مسابقه، سپاسگزاریم. برای مطالعه بیش از 3900 پاسخ تأثیرگذار به این سوال کلیک کنید.
پاسخ خود به این سؤال را با ذکر این نکته در تجربیاتم شروع میکنم:
طبق باوری که ساختهام، تمام خریدهایم اعم از ملک، ماشین و… را فقط نقداً انجام میدهم. اما آدمهای زیادی نمیتوانند باور کنند که میشود به حدّی از استقلال مالی رسید که توانایی خرید نقدی هر چیزی را داشت. حتی اینجا در آمریکا، هنگام معامله یک ملک یا خرید یک ماشین و …، به محض اینکه فرد یا آژانس مربوطه متوجه میشود که قصد من خرید نقدی است، اولین سوالی که بدون استثناء میپرسد، این است که: شغل شما چیست؟
معنای این سؤال که از آغاز زندگیمان بسیار آن را شنیدهایم این است که: اکثریت قریب به اتفاق آدمها، ناخودآگاه، رابطه مستقیمی بین نوع شغل و میزان درآمد ایجاد کردهاند و این نگاه محدود کننده، ناخودآگاه موجب شده تا دلیل موفقیت مالی را، یک عامل بیرونی مثل «داشتن یک شغل خاص» بدانند و نه یک عامل درونی مثل: باوری که صاحب آن کسب و کار درباره خودش دارد. سپس این محدودیت به تصمیمات، راهکارها و اعمالشان هم نفوذ کرده است و به همین منوال نیز موفقیت را در عواملی بیرونی میجویند. اما سؤالی که باید همواره پرسیده شود این است: چه باورهایی سبب میشود، یک فرد بتواند از علائقش، (یعنی آنچه که برای انجامش مملو از شور و اشتیاق است و روحش را پرواز میدهد)، موفقیت مالی هم بسازد؟
به راحتی میتوانی در هر شغلی، هم آدمهای ثروتمند را ببینی و هم آدمهای فقیر را. از پزشکی تا کله پزی. از پیمانکاری تا شغلی مثل جمع آوری زبالههای بازیافتی و فروش آنها. هم پزشکان ثروتمند داریم و هم پزشکان فقیر. هم آشپزهای ثروتمند داریم و هم آشپزهای فقیر، هم خیاطهای ثروتمند داریم و هم خیاطهای فقیر و این منطق، به اندازه کافی محکم و قوی هست تا برای حذف باور محدودکننده و شرک آلودی به نام «عوامل بیرونی» جهادی اکبر به راه بیاندازی.
اولویت زندگی من هیچگاه انجام یک کار به عنوان یک شغل نبوده که، بتواند از عهده پرداخت هزینههای اولیه زندگیام برآید یا، شرایط مناسب برای لذت بردن از انجام کارهای مورد علاقهام را تأمین کند. بلکه اولویت زند گی من، تجربه آنچه است که به آن علاقه دارم. چیزهایی که در طی انجامشان، نه زمان را میفهمم و نه مکان را. چیزهایی که حتی اگر برای انجامشان پولی نگیرم نیز، نمیتوانم از انجامشان صرف نظر کنم.
آنچه امروز شما به عنوان شغل من میشناسید، نه به عنوان یک شغل بلکه، به عنوان عشق، ایمان و اشتیاق سوزان من، برای درک قوانین هستی شروع شد تا بتوانم فکر خدا را بخوانم، بدانم این خدا کیست؟ چه قوانینی بر جهانش مقرر نموده و چگونه میتوانم با قوانین این سیستم همراه و هماهنگ شوم؟ من برای این عشق و علاقه زمان گذاشتهام، از صرف این زمان لذت بردهام و به اندازهای که توانستهام باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین را نیز با این علاقه همراه کنم، استقلال مالی و ثروت، به صورت طبیعی و به عنوان فقط یکی از نتایج این کار، وارد زندگیام شده است.
منظورم از باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین، همان آگاهیهایی است که ساعتها در دورههایی مثل روانشناسی ثروت۱ و ۲ و ۳، توضیح دادهام. از نظر من، این ۳ دوره، تنها سرمایهی لازم و کافی برای ثروت ساختن از علائقتان است. گنجینهای از آگاهیهای خالص و ثروتآفرین که، نمیتوانی قیمتی برایش تعیین کنی.
اگر میخواهی مانند من نتیجه بگیری، مانند من، آن آگاهیها را جدی بگیر و مثل وحی منزل آنها را اجرا کن و به شیوه ی آنها زندگی کن. آگاهیهای این دورهها، بهترین و خالصترین ورودیهای ثروت ساز برای احاطه کردن ذهن است. تکرار همین کار به ظاهر ساده، باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی در ذهنت میسازد که همزمان تو را به مدار ثروت هدایت و از مدار فقر و کمبود دور میکند. تکرار همین کار به ظاهر ساده، هر بار ظرف وجودت را برای دریافت ثروتهای بیشتر، افزایش میدهد و این روند انتهایی ندارد. به عنوان اولین قدم، نپرس چه شغلی درآمدش خوب است تا انجامش دهم، بلکه بپرس: علاقهی من چیست و چگونه میتوانم باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفرینی برای آن علائق بسازم؟ زیرا هر کاری به خودی خود، پتانسیل ساختن ثروت را دارد و وقتی باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفرین به علاقهات بپیوندد، ثروت هم میآید.
باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفرین یعنی: «تعریف صحیحی از خداوند» بسازی و ارتباط صحیحی میان این نیرو و «ثروت»، ایجاد کنی. در یک کلام، بتوانی ثروت ساختن از علائقات را معنویترین کار دنیا بدانی. اگر آدمی مذهبی هستی اما، باور داری خداوند و ثروت دو موضوع جدا از هم هستند که داشتن یکی به معنای دور شدن از دیگری است، فارغ ازاینکه چقدر تلاش میکنی، هرگز به ثروت نمیرسی. اما اگر خداوند را منبع ثروت بدانی و باور کنی ثروت ساختن، تنها راه رسیدن به خداست، این باور برایت کن فیکون میکند.
آنوقت مثل سلیمان نبی با باور «انک انت الوهاب»، ثروت را در رابطهات با این نیرو میجویی. آنوقت به جای تمرکز بر عوامل بیرونی، روی باورهایت کار میکنی و به جای حساب کردن روی عوامل بیرونی، روی تواناییهای درونت، الهامات و هدایتهای این نیرو حساب میکنی و به همین دلیل نیز به جای یافتن یک شغل ثروت ساز، سراغ ثروت ساختن از علائق خودت میروی و به این شکل هدایت میشوی و همچنان که از زندگی به سبک شخصیات لذت میبری، ثروت هم میسازی. زیرا احساس خوب = اتفاقات خوب.
باورهای توحیدی ساختن، یعنی قدرت دادن به عوامل درونی، قدرت دادن به خدای درونت و الهامات و هدایتهای این نیرو و روی برگرداندن و اعراض کردن از عوامل بیرونی. هرچه بیشتر در آیات اساسی قرآن و داستان زندگی پیامبران تدبّر کردم، با وضوح بیشتری این اصل را دیدم و درک کردم.
اگر هنوز به خواستهات نرسیدهای، نه به این دلیل است که یک عامل بیرونی خاص را کم داری، بلکه به این دلیل است که یک باور قدرتمندکننده درونی را کم داری یا به یک باور محدودکننده چسبیدهای. همان موضوع ترمز و گاز که در دوره کشف قوانین زندگی بر آن تأکید شده است.
ثانیاً: به عنوان قدم مهم بعدی، دهها بار آگاهیهای این فایل را گوش بده و تمام عوامل ذکر شده را به عنوان پاسخهای این سوال، برای خودت یادداشت کن، آنها را بارها تکرار کن و به شیوه آنها عمل کن. همچنین برای خواندن پاسخهای دوستان به این سوال نیز وقت بگذار.
آنوقت خودت از نتایجات، متعجب خواهی شد.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری اصل و اساسی که «صاحب یک کسب و کار موفق» باید بداند399MB93 دقیقه
- دانلود با کیفیت HD737MB93 دقیقه
- فایل صوتی اصل و اساسی که «صاحب یک کسب و کار موفق» باید بداند83MB93 دقیقه
به نام الله یکتا
استاد عزیزم چقدر زیباست که خداوند قدم به قدم جواب سوالاتمون رو میده وقتی ورودی هامون رو کنترل میکنیم و فرکانسمون رو تنظیم میکنیم ، چقدر زیباست اینکه باور میکنی هادی بودن خداوند و رو و سپس هدایت میشوی
استاد عزیزم چقدر زیباست وقتی بارها و بارها باورهای مناسب رو تکرار میکنی و ذهنت رو بمب بارانی از ورودی های خوب میکنی به صورت مداوم ، می بینی حالت هی بهتر و بهتر میشه و قلبت باز میشه از شادی
استاد عزیزم چه زیباست درک این موضوع که زندگی لذت بردن و احساس کردن داشته های کنونیمونه و این اصل سپاسگزاریه و سپس با این سپاسگزاری هدایت میشیم به زیبایی های بیشتر…به قول خدا ما به کلام شما کاری نداریم ما به احساس شما کار داریم
مثل خیلی ها که میگن الحمدالله ، یا خدا رو شکر ولی زندگیشون همونه
چون اصل داستان احساس ماست ، زبان اصلی ما که باهاش درخواست میکنیم از خدا فرکانس و در یک کلام احساس ماست…باید وقتی که خدا رو شکر میکنیم عمیقانه ازش از ته قلبمون متشکر باشیم و ارزش اون نعمت رو درک کنیم و به این واسطه به احساس خوب برسیم
استاد عزیزم چه زیبا بود هدایت امروزم به فهم این آگاهی که توحید یعنی روی هیچکس حساب باز نکن ، حتی روی خودت ! حتی روی نزدیک ترین آدمای دورت ! اعتبار موفقیتت رو حتی به خودت هم نده…آره…این یعنی توحید
میدونید من خیلی حواسم بود به عوامل بیرونی که بهشون قدرت ندم
اما نمیدونستم که نباید اعتبار موفقیت هام رو به خودم بدم
درسته که من اونجاهایی که تونستم موفق بشم به خاطر باورسازی ها و تعهد خودم بوده
اما تازه فهمیدم اصل داستان چیه…
معصومه که هدایتت کرد به این مسیر موفقیت؟
معصومه کدوم ندا همیشه تو روزای سخت یه نویدی بهت میداد…بهت میگفت بلندشوووو تو میدونی کی هستی؟ تو میدونی قراره چیکار کنی؟ تو موفق ترین دختر دنیایی…همه چیز درست میشه…تو میتونی…تو عشق منی…اینم حل میشه…به فراتر از خواسته هات میرسی…کی بهت ایمان میداد دخترم!؟
کی با نداهاش بهت ایمان میداد؟
بهت انرژی میداد که قوی تر از قبل بلندشی…که هربار پرقدرت تر عمل کنی؟
کی بهت یاد داد متعهد باشی؟
کی بهت یاد داد عملگرایی رو؟
کی بهت گفت تو جات تو مسیر موفقیته ، تو مسیر ایمان و عزت و درستی؟ کی اون افراد نا مناسب رو ازت دور کرد؟
عشق من…می بینی همش خدا بود…
همش خودش بود
پشت تو خدا بوده
آره اون بود که بهت باور داد
اون بود که دستت رو گرفت قدم به قدم هدایتت کرد به سمت سوالاتت
اره اون بود که قانون رو بهت یاد داد
اره اون بود که بهت یاد داد حالا چطور عملگرا و متعهد بشی
اره رب العالمین بود که بهت قدرت داد ، قویت کرد ، ازت یه دختر مستقل ساخت
آره اون پروردگار قدرتمند بود که همیشه همه چیز رو به نفعت کرد
آره اون بود…
به قولی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود
همیشه فقط خودش بود و بس! هرکیم بود دستی از خودش بود
عشقم
به هرچی رسیدی فقط به خاطر خودش بوده نه تو
وگرنه اگه دست ما آدما بود مسیر نادرست رو میرفتیم
با مغز ناچیز و نادان و جاهل پیش میرفتیم که تهش هم این دنیامون جهنم بود هم آخرت
ولی اون خدا اونقدر عاشقمون بوده که هدایت ما رو به خودش مقرر کرده
خدا همه رو هدایت میکنه
حالا یه سری ها هم بی نهایت بار هدایت کرده اما خودشون نخواستن هدایت بشن…به هرحال خدا هیچکی رو مجبور به ایمان داشتن نمی کنه
اما اینم هست که ما خودمونیم که انتخاب میکنیم راهمون رو
یعنی جای این سوال پیش نیاد که آقا برای یکی میخواد برای یکی نمیخواد
نه خدا برای همه میخواد…اما بعضیا خودشون برای خودشون نمیخوان
چون باور دارن خودشون همه چیز دونن…وقتی هدایت شدن به آگاهی میگن نه من میدونم درست چیه
نه من بلدم ، من اینم ، من اونم
و این منیت و خودشون رو عقل کل دونستن بدبختشون میکنه
ولی کسی که به عجز خودش پی میبره و در یک کلام تسلیم میشه و میگه خدایا من نمیدونم…تو میدونی تو عقل کلی ، من که دانشی ندارم…تو بهم بگو
چون ما واقعا دانشی نداریم…ما چی میدونیم آخه…مغز ما با ورودی ها شکل گرفته..دانش ما باورهای اکثریت جامعه شکل گرفته که بیشتر اون باورها هم غلط و بیماری زاست
اما وقتی به این درک میرسی که داننده کل علوم خداست و اون آگاهه و فقط روی اون حساب باز میکنی
از خودش مسیرت رو میپرسی به بهترین شکل جواب سوالاتت رو بهت میگه
اصلا ما میدونیم این کشفیات و اختراعات از کجا اومده؟
نکنه فکر میکنیم از مغزی که با ورودی ها شکل گرفته اومده..
بابا تو اون مغز فقط ورودی جامعست
اون رشد اون پیشرفت فقط و فقط از قلبه…از الهام…از همون جایی که خدا به مادر موسی گفت بچه رو بزار تو صندوق و بزار تو نیل…مادر موسی هیچوقت به ذهنشم نمیرسید اینکار رو کنه یا اگه به ذهنش میرسید اون ذهن مقاومت میکرد و نمیذاشت…اما از قلب بود
هر کشف و پیشرفتی تو جامعه از قلبه از ندای الله
پس قدم اول اینه
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد خودش میبرتت هرجا دلش خواست ، به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
بابا یعنی اینقدر روی مغزت حساب باز نکن ، اینقدر فکر نکن ، فکر نکن ، پارو رو بزار کنار ، تقلا نکن ، بزار خدا ببرتت، به هدایتش اعتماد کن بدون فکر عمل کن ، با قلبت پیش برو و بدون هرچی شد نتیجه همون خوبست…بزار اون بهت بگه چیکار کنی
لایو شماره 3 نشانه دیروزم بود که اول لایو شماره 2 رو دیدم و هدایت شدم به چنل استاد ، کلی آگاهی جدید و جواب سوالاتم رو اونجا گرفتم و بعد لایو شماره 3 رو گوش دادم و الان هنوز لایو شماره 4 رو گوش ندادم اما خود به خود انگشتانم بدون تفکر و فکر پیشنه ای داره مینویسه
و حتی جالبه که خیلی از این آگاهی ها رو من خودم نمیدونستم
و خداوند داره با دستان من جواب سوالاتم رو میده و تایپ میکنه
وقتی متن این فایل رو میخوندم یاد خودم افتادم
پارسال دقیقا همین موقع ها بود که داشتم برای کنکور میخوندم با اینکه قلبم عمیقا عاشق نقاشی بود
اما هدایت شده بودم که خیلی باورهای غلطی دارم نسبت به نقاشی و به همین دلیل نباید عجله کنم
اونموقع هدایت شدم به یکی از کامنت بچه ها که خدا از زبون اون به من گفت خودت رو بسپر به من و با هدایت هام پیش برو
و با انجام الهامات به طرز زیبایی به خواسته ام رسیدم
میدونی تسلیم بودن خیلی قشنگه
من تمام تلاشم رو میکنم تسلیم باشم اما خیلی جاها هم نتونستم
“اولویت زندگی من هیچگاه انجام یک کار به عنوان یک شغل نبوده که، بتواند از عهده پرداخت هزینههای اولیه زندگیام برآید یا، شرایط مناسب برای لذت بردن از انجام کارهای مورد علاقهام را تأمین کند. بلکه اولویت زند گی من، تجربه آنچه است که به آن علاقه دارم. چیزهایی که در طی انجامشان، نه زمان را میفهمم و نه مکان را. چیزهایی که حتی اگر برای انجامشان پولی نگیرم نیز، نمیتوانم از انجامشان صرف نظر کنم.”
استاد عزیزم برای منم دقیقا همینطوره
البته از وقتی با شما و دیدگاه شما آشنا شدم به این درک رسیدم که ما نیومدیم تو این دنیا که کار به معنای: دویدن دنبال پول رو داشته باشیم اونم با زجر و سختی و تقلا
دیگاه من اینه که طبق گفته خداوند از اونجایی که ما جانشین خداوندیم باید جانشین گونه زندگی کنیم
خیلی ها رو میبینم که اصلشون رو از یاد بردن
این زندگی رو بیش از حد جدی گرفتن
فکر کردن همش همین دنیاست و بس
صبح با کلی تقلا میرن سرکار و شب برمیگردن
یه مشکلی براشون پیش میاد فکر میکنن دیگه زندگی تموم شده ، دیگه بدبخت شدن
و من حس غریبی کنم
حس غریبی میکنم از بودن بین ادم هایی که یادشون رفته بابا کل این دنیا فقط یه فرصت محدوده ، تو نیومدی اینجا که زجر و بدبختی بکشی اومدی که لذت ببری
تو دارایی تو بی نهایت پول و ثروت و نعمت داری
تو همه چی داری ، باورش کن فقط
دنبال چی میدویی؟
تو دارایی
تو اومدی تو این دنیا که فقط لذت ببری
اونم با درک توحید
تو اومدی تو این دنیای پر از تضاد
وجودت رشد کنه…
نه اینکه خودت رو درگیر هیاهو های الکی کنی
میدونید اون تایمی که میخواستم وارد کار مورد علاقم بشم دائما در ذهنم همین چیزا مرور میشد
حس میکردم از کره ماه اومدم بین مردمی که یادشون رفته کین
یادشون رفته خدایی هست…یادشون رفته که بابا این تضاده به خاطر بی ایمانی خودت بوده…خدا رو باور کن ، چرا انقدر ناراحتی؟ مگه نمیگی مسلمونم ؟ پس چرا فکر میکنی دیگه بدبخت شدی و زندگیت نابود شد؟ مگه نمیگی خدا رو باور داری پس چرا یادت رفته اون خدا توانایی انجام هرکاری رو داره میتونه خوشبختت کنه…پس چرا دویدی دنبال کاری که جامعه تایید میکنه
هنوزم نمیفهمم چرا انقدر ادما میگن کارمندی شغله
درحالی که از نظر من شغل به معنا زجر و تقلا و دویدن دنبال پول بی عزتیه…فراموش کردن اینه که تو جانشین خدایی…اصلا تو خدا رو باور نداری وقتی اینطور زندگی میکنی
ته تهش حساب باز کردن روی یکی دیگست
میدونی چرا؟
چون از نظر من کسی که باور داره رزاق خداونده و خداوند حامی و حمایت گرش هست
کسی که باور کرده قدرت فقط خداونده
دیگه دنبال این نیست که عموم ، خالم ، داییم چه شغلی براش خاصه منم برم اون کاره بشم که به به چه چهم کنن
اون میره دنبال عشقش…اون میره دنبال کاری که به قول استاد روحش رو به پرواز در میاره
و فقط لذت و لذت میبره و رزق و برکت به طور طبیعی با باورهای درست و به خاطر حال خوبش وارد زندگیش میشه(البته باید همیشه همین نگاه رو داشته باشه)
اره کسی که باور کرده رب خداست و اون جانشین خداست
عزتمندانه زندگی میکنه
روی خدای خودش حساب باز میکنه
میگه من لذت میبرم تو هم روزیم رو میدی
من دنیا رو گسترش میدم با عشق کردنم تو هم روزیم رو میدی
میگه من خودم رو رشد میدم تو هم روزیم رو میدی و افراد مناسب و مشتری های مناسب رو به سمتم هدایت میکنی
میدونید این همون دلیلی بود که من به خاطرش کارم رو شروع کردم
فقط به خاطر توحید
به خاطر روزی که نتیجه اعمالمون معلوم میشه و من میخوام در پیشگاه خداوند سرم بالا باشه
من تصور کردم قیامت رو اینکه خدا بهم گفت چرا از زندگیت لذت نبردی؟ و من گفتم به خاطر اینکه فلان و فلان ازم خوششون بیاد
و بعد همون لحظه به خودم گفتم آخه دختر ارزشش رو داشت به خاطر آدمایی که حتی مسئولیت خطاهای تو رو نمیپذیرن تو اون دنیا و نمیگن تو برای ما فداکاری کردی آخرتت رو جهنم کنی؟
حتی تو این دنیا…وقتی تو افسردگی گرفتی به خاطر دنبال کسب رضایت اینو اون بودن کدومشون میان و حالتون خوب میکنن؟ کدومشون مسئولیتش رو میپذیرن
جواب اینه هیچکدومشون
پس من چرا باید به خاطر بقیه بیام هم این دنیا و هم آخرتم رو تباه کنم
من روح مجردی هستم که به تنهایی به این جهان اومدم و به تنهایی هم از این جهان مرم
عمو ، عمه ، خاله ، دایی همه هرکسی می بینی یه موجود فرکانسیه که تایمی با تو هست و یک روز تو ازشون جدا می شی
پس پایدار نبینشون
همشون موقتن ، همشون رو یک روز ترک میکنی و برمیگردی پیش اصلت
پیش خداوند
و بعد اومدم خودم رو تصور کردم در پیشگاه خداوند در روز قیامت در وقتی که داره کارنامه اعمالم رو بهم میده و با افتخار بهم میگه آفرین برتو بنده ی خوبم ، آفرین که از زندگیت به نحو احسنت لذت بردی و با تمام وجود زندگیت رو زندگی کردی
شادی رو تجربه کردی
آفرین که به رشد رسیدی
درود بر تو و جایگاه تو بهشته
تو هم برات دنیات بهشت بود و هم اخرتت
و اون رضایت خدا برای من از هرچیز دیگری دلچسب تره
آخ همین الان که این رو دوباره تصور کردم قند تو دلم آب شد و چشمانم پر از اشک شد
نمیدونم ولی عاشق خدا بودن و دنبال رضایت خدا بودن یه دیوانگی دلچسب و خاصی داره(دیوانگی نیستا اتفاقا درست ترینه اما از نظر بقیه دیونه ای چون رفتارت با رفتار بقیه فرق میکنه)
ولی خدااایششش خیلی قشنگه
تو اون تایم و حتی الان خیلیا به من به چشم یه ادم دیوونه دارت نگاه میکنن ، مسخره میکنن ، انگار که عقلمو از دست دادم
نه آرایش میکنم ، نه لباسای عجیب و غریب میپوشم ، نه دنبال قدرت دادن به این و اونم ، نه دنبال پارتی و این ادا و اصولام، خلاصه هرچی جامعه میگه درسته من دارم برعکسش رو انجام میدم و خیلی جاها اصلا دستم خودم نیست که آگاهانه باشه همش از عشق ، عشقی که به خدا دارم
از روزی که فهمیدم فقط تو این دنیا یه عشق وجود داره و اون عشق خداست تمام تلاشم رو کردم مثل مجنون دوستش داشته باشم…شاید خیلی جاها نتونسته باشم درست عمل کنم اما قلبا میخوام توحیدی باشم و درست عمل کنم …و تمام تلاشم رو کردم که درست عمل بکنم.خدایا خودت یاریم کن
راستی من کلا میدیدم یه سری بچه ها کامنتی نمیزارن و نتایج خیلی خوبی هم گرفتن و میگفتم پس به کامنت گذاشتن نیست به تعهدی اما یکم که با خودم فکر کردم به این رسیدم که نوشتن کامنت و تکرار این آگاهی ها اول باعث میشه باورهای خودم قوی تر بشه و بعد به گسترش جهان کمک میشه و در یک کلام خودم رشد بیشتری میکنم و کلی نشونه هم دیدم که این رو بهم میگفت کامنت بزارم که نتیجه اش شد فعال شدنم و البته الان فهمیدم اونایی هم که کامنت نمیزارن و نتیجه گرفتن صدها هزار برابرش مینویسن و مینویسن و مینویسن برای خودشون و البته رشدشون هم بیشتر میشد با کامنت گذاشتن این آگاهی ها چون به رشد جهان کمک میکردن
من یه چیز دیگه هم فهمیدم…تایم هایی که روی خودم حساب باز میکردم و میگفتم این من بودم که فلان کردم ، این من بودم که بیسار کردم همونجا ها بوده که از مسیر خارج شدم ولی اونجاهایی که قدرت رو دادم به خدا و به جای غرور، تواضع داشتم و تسلیم بودم و روی خودم حساب باز نکردم و فقط امید و توکلم به خدا بوده دقیقا همونجا ها موفق شدم و هی بهتر و بهتر به قانون عمل کردم
چقدر حرف هام زیاده:)
چقدر آگاهی هایی که میخوام بگم راجع به توحید زیاده…خیلی توحید زیباست از خدا میخوام که کمکم کنه هی بیشتر و بیشتر توحید رو درک کنم و با درک توحید ، با درک بیشتر ربوبیتش به همه چی برسم
راستی ظهری یه خوابی دیدم که فکر میکنم بی ربط نباشه به این فایل و باید اینجا بنویسمش…میدونید خواب دیدم که دارم نقاشی میکنم روی بوم اونم تو یکی از بهترین منطقه های شهر گالری داشتم انگاری و موقع نقاشی دستم میلرزید اما با یک دست دیگم انگار دستم رو گرفته بودم و نقاشی میکشیدم ، نقاشیم خیلی زیبا شده بود و یادمه یک نوایی توی خواب بهم گفت ما بهت نقاشی رو یاد دادیم و استوارت کردیم در این مسیر…یه همچین چیزی دقیق یادم نمیاد و بعد انگار یه دختری رو دیدم که کلی آرایش کرده بود و لباسای عجیب غریب پوشیده بود و باز اون صدا گفت تو از ابتدا این رو میدونستی که این کاری که این افراد میکنن به خاطر کسب رضایت از بقیست …یه همچین چیزی
این خوابی که من میدیدم تو حالت خیلی عمیق بود به خاطر همین درست و واضح یادم نیست
اما بعد که بیدار شدم فهمیدم اولیش به خاطر این بود که من به سرعت چشمگیری تو نقاشی و طراحی دارم پیشرفت میکنم و هی میگفتم منننن با استعدادم ، به خاطر خودمه اما بعد از خواب فهمیدم که خدا داره بهم میگه من همه چی رو بهت دادم بنده ی من حواست باشه که یوقت روی خودت حساب باز نکنی
یا خواب دوم هم که ادامه خواب اولیم بود جواب سوالم بود…چون از خدا پرسیده بودم واقعا همه ی اینایی که کلی میکاپ میکنن دنبال تایید بقیه ان و عزت نفس ندارن؟ و این خواب رو دیدم..خدایا شکرت بابت هدایتت
الهی شکرت
خوشحالم بابت این کامنت آگاهی بخش
که بارها حس کردم خدا داره به یادم میاره چیزهایی رو و جواب سوالاتم رو داد الهی شکرت