از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
سلام دوست عزیزم
برای اینکه بتونی ترس رو رها کنی این تمرین رو انجام بده
تمام ترس های که بهت وارد میشه رو تو دفتری بنویس و بسپار به خدای مهربون
و بعد اون ترس رو به سمت مثبت جهت دهی کن
برای درک الهامات:
الهامات در واقع همون حس ششم ماهست که هر وقت به ما گفته میشه احساس خوب به ما میده و اگر آگاه باشی و بهش عمل کنی پاداش دریافت میکنی
سعی کن برای دریافت الهامات تکاملت رو طی کنی و مطمئن باش که به مرور زمان دریافت الهامات برات واضح تر میشه
سلام دوست عزیزم منم وقتی اون چراغ آبی روشن میشه کلی ذوق میکنم انگار از یه دنیای دیگه ای با من دوستام در ارتباط هستند
در مورد ترس ها بستگی داره چه جوری بنویسی هیچ وقت به صورت درد و دل نوشتن برای خدا ننویس چون فرکانس منفی داره
من به این شکل مینویسم
خدایا من از این موضوع میترسم مثلا بدهی ها و قرض هایم رو نتونم پرداخت کنم
(وهر فکر منفی که شیطان نجوا میکنه و میگه رو هم مینویسم)
بعد اون موضوع رو جهت دهی مثبت میکنم
خداوند از بی نهایت راهها برام این پول رو جور میکنه و من به موقع همه رو پرداخت میکنم
نجواهای رو هم با منطق جهت دهی مثبت میکنم
و در پایان با خودکار قرمز می نویسم
نتیجه:……
و این قسمت رو در ماه های آینده جواب میدم که ببینم اون موضوع که شیطان منو ازش میترسوند چی شد
بعد مینویسم خدایا میسپارم به خودت که همه چیز به نفع من تموم بشه
همیشه همه چیز برام درست شده و اون ترسها الکی بوده
برای الهامات وقتی حس ششم بهت یه کاری میگه انجام بده و احساس خوبی داری حتما انجام بده بعد نتیجه رو میبینی
یه مثال از خودم میزنم
من اولین بار که الهامات رو درک کردم به این شکل بود
روز دوستی بود و برای پسرام خوراکی توی ظرف غذا گذاشته بودم که ببرن مدرسه و کلی هم تاکید کردم که ظرف غذاتون یادتون نره
پسرام رفتند بیرون و منتظر سرویس مدرسه شدن
حس ششم یا الهام خدا این بود محبوبه پسرا ظرف غذاشون یادشون رفته گفتم نه بابا بردن گفت نبردن گذاشتن روی میز توی اتاق میتونی بری ببینی گفتم نه بردن یهو به خودم اومدم گفتم این چی میگه این خداست که داره با من حرف میزنه خدااای من یعنی واقعاً خداست بزار برم ببینم تو اتاق رو
رفتم دیدم بله پسرا یادشون رفته و دقیقا همون تصویر ی که خدا تو ذهنم آورد از ظرف غذا رو دیدم که گذاشتن روی میز
بعد بهشون دادم که ببرن و ساعتها به این موضوع فکر کردم و خوشحال بودم
الهامات خداوند هم تصویر ی هست هم به صورت یه صدا یه ندای درونی یه صدا شبیه صدای خودت انگار خودت داری با خودت فکر میکنی
بهت احساس خوبی میده و وقتی انجام بدی پاداش رو در لحظه دریافت میکنی مثال زیاد دارم اما نمیشه همه رو بنویسم
وقتی یکی دوبار از این مورد ها پیش بیاد و بهش عمل کنی اونوقت باور میکنی و وقتی باور کنی دیگه مدام حواست جمع هست اما گاهی اوقات شیطان حواست رو پرت میکنه
مثلا
یبار گوشیم رو گذاشتم روی صندوق عقب ماشین
ویادم رفت که بردارم در پارکینگ رو زدم و رفتم بشینم پشت فرمون که حسم گفت گوشی رو صندوق عقب جا گذاشتی گفتم نه تو جیبم هست داره دیر میشه باید زودتر برم که به کارم برسم مطمئن ام جا نزاشتم
خلاصه
با ماشین رفتم بیرون و گوشی تو خیابون افتاد
بعد که فهمیدم
گفتم ای بابا خدا که به من گفت چرا من به حرف شیطان کردم
ولی خوشبختانه از اونجایی که سپردم به خدا که گوشیم پیدا بشه و از همه مهمتر احساس خودم رو خوب نگه داشتم با این فکر که حتما لازم بود گم بشه که من گوشی جدید بخرم با این که پول خریدشم نداشتم اما گفتم حتما خدا پولشم برام جور میکنه نمیدونم چه جوری
با این افکار احساس من بد نشد و بیخیال بودم
تا اینکه یه نفر که گوشیم رو پیدا کرده بود وقتی به گوشیم زنگ زدم به من پس داد و منم برای تشکر یه جعبه شیرینی براش خریدم
ببین چقدر این رابطه ی دو طرفه با خدا زیباست
سعی کن در لحظه حواست به افکارت و احساست باشه
موفق باشید