قدم اصلی تحوّل زندگی

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم


منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:

دوره احساس لیاقت

دوره 12 قدم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی
    587MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

648 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لی لی» در این صفحه: 1
  1. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام به همگی

    دیروز وقتی داشتم کمد کتابهام رو مرتب میکردم یه سری سررسیدهایی رو پیدا کردم که خاطرات گذشته رو توش نوشته بودم، تقریبا مربوط به 12- 13 سال پیش

    استاد این دفترها برام یک چکاپ فرکانسی کامل بود، اینکه قبل از آشنایی با شما چی بودم و الان چی هستم و لیلای قبل از آشنایی با شما رو به صورت کامل بهم نشون داد، لیلایی که بزرگترین آرزوش، آرزوی مرگ بود، لیلایی که اونقدر تلخ بود و احساس بی ارزشی میکرد که نا خودآگاه این تلخی رو هم به بیرون منتقل میکرد و متقابلا هم چیزی جر تلخی دریافت نمیکرد

    قسمتی از خاطراتم مربوط به روزهای اولی بود که تازه کارمند شده بودم، اونقدر به جزئیات، دیالوگهای مطرح شده با همکارانم رو نوشته بودم که خودِ امروزم، تعجب کرده بود که چقدر اون روزها حرف و نظر بقیه برام مهم بوده، چرا وقت ارزشمندت رو برای نوشتن این اراجیف گذاشتی

    -چقدر از رفتارهای بقیه و حرفها و شوخی های ساده، زود ناراحت میشدم و سریع عکس العمل نشون میدادم و بعد هم عذرخواهی میکردم با این دلیل که دوست ندارم دیگران ازم ناراحت باشن، یا خیلی هم ناراحتی رو کش ندم چون همکاره و ممکنه یه روزی کارم بهش بیفته( واااااای که من چقدر مشرک بودم و بعد این همه احساس بد داشتم که چرا پس زندگیم تغییر نمی کنه)

    – در صورتی که لیلای امروز حتی اگه حرفی بزنه که دیگران ناراحت بشن، با خودم میگم من که نیتم ناراحت کردن بقیه نبود پس ایراد از اونه نه من، و با اینکه هنوز توی توحید عملی خیلی مشکل دارم، ولی هیچ جایی نبوده که کار کسی رو با این نیت انجام بدم که ممکنه یه جایی هم کار من به اون بیفته

    -چقدر احساس گناه داشتم و چقدر اطرافیانم بهم احساس گناه میدادن و متقابلا من هم به اونها

    چقدر احساس قربانی شدن داشتم، چقدر باور کمبود داشتم، پنج سال تمام از کاری که در اون بودم راضی نبودم هم از لحاظ کم بودن حقوق، و هم به خاطر همکار خانومی که داشتم و فوق العاده آدم بد قلقی بود، اون روزها بارها و بارها میرفتم مصاحبه، فقط به این نیت که به مدیرمون که آدم به معنای واقعی فرشته سیرتی بود احساس گناه بدم که تو نمی تونی این شرایط رو درست کنی و از طرفی هم این باور رو داشتم که جاهای دیگه هم شرایط کاری همینه و حداقل مثل این مدیرم نمی تونم آدم خوبی پیدا کنم

    روابطم توی خونه که افتضاح بود،درگیری های مداوم علی الخصوص با مامانم و خواهرم

    -همون مادری که من اینقدر باهاش مشکل داشتم، الان بهم میگه که تو نعمت و برکتی، من اگه تو رو نداشتم نابود شده بودم

    -چقدر نگاه انسانی به خدا داشتم، چقدر با خدا قهر و آشتی کرده بودم، خدایی که خدای امتحان گرفتن و مچ گرفتن بود

    -چقدر تمرکز بر نکات منفی داشتم، سطرهایی که در مورد سفرها و گردشها نوشته بودم فقط چند خط کوتاه بود که مثلا رفتیم به فلان جا، ولی سطرهای مربوط به ناراحتی ها و مشکلات به دیتیل و مفصل و چند صفحه ای بود

    استاد من جز شاگرد زرنگهات نبودم اعتراف میکنم که خیلی جاها فقط شنونده فایلها بودم، ولی واقعا زندگی امروز من با زندگی 10 سال پیش من، زمین تا آسمون فرق کرده

    حس آدمی رو دارم که اون موقع داشته خفه میشده، انگار فقط به زور هر از گاهی سرش رو از آب میآورده بیرون تا نفس بکشه تا زنده بمونه ولی الان اونقدر احساس آرامش دارم و اونقدر حسم خوبه به خاطر موهبت حیات که خدا بهم ارزانی داشته که نگو، با اینکه ماه بعد وارد 40 سالگی میشم با اینکه هنوز خیلی از خواسته های من تیک نخورده ولی من دیگه یه لیلای ناامید نیستم، لیلایی نیستم که فکر کنم توی خیلی زمینه های زندگی فرصتها رو از دست دادم، بلکه یه لیلای امیدوارم

    همه اون دفترها رو میخوام معدوم کنم ولی اینجا می نویسم که فراموش نکنم چی بودم و چی شدم

    استاد واقعا و با تمام وجودم ازت سپاسگزارم

    استاد دوره احساس لیاقت که دیگه انگار جون اضافی ای بود که بهم داده شد، تا قبل از اون خیلی فایلها و تمرینها انگار برام نامفهموم بود، به قول شما انگار منطقش رو نمی دونستم، مثل یه فرمول ریاضی که فقط حفظش کرده بودم و توی عمل فراموشم میشد ولی باید دوباره بعد دوره لیاقت یه بار دیگه همه درسهام رو مرور کنم این بار با یه نگاه جدید به این لیلایِ ارزشمند و لایق نعمتها و ثروتها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: