از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
سلام به اساتید عزیز و دوستان خوش قلبم
من امروز یه تجربه ای داشتم که به قلبم الهام شد بیام اینجا بنویسم و این سفره پهن شده از آگاهیها و هدایتهای خداوند رو که مانند سفره سیزده بدر هر کسی یه غذایی میاره و میزاره توی سفره من هم یه غذایی برای این سفره آورده باشم و بزام یه گوشه اش شاید کسی برداشت و نوش جان کرد
من بر اثر یه اشتباهی که انجام دادم دچار یه مشکل جسمی شدم که حالا نمیخوام وارد جزئیاتش بشم چون مفصله ولی به هر حال دو جا از بدنم دچار مشکل و درد زیادی شد و شبانه روز داشتم درد میکشیدم و با اینکه دارم هر روز روی خودم کار میکنم و خیلی مراقب خودم هستم ولی نتونستم این مشکل رو حل کنم و دیگه داشتم کم کم ناامید میشدم
ولی اتفاق مهمی که افتاد این بود که من دوتا بچه خواهر دارم که توی یه شهر دیگه با پدرشون زندگی میکنن و خواهرم به رحمت خدا رفته و وضع مالیشون زیاد خوب نیست
یهویی به قلبم افتاد که بهشون یه مقدار کمک مالی بکنم البته نه اینکه زیاد باشه در حدی که یه چند روز از خرجشون تامین بشه بهشون کمک کردم و اصلا هم توی این فکر نبودم که به خاطر شفا پیدا کردنم بهشون کمک کنم فقط میخواستم یه مقدار خوشحالشون کنم تا حس خودم هم بهتر بشه
بعداز اینکه این کار رو کردم شب خواب دیدم که دارم از یک نردبانی بالا میرم و این نردبان خیلی بلند بود و وقتی که رسیدم بالای نردبان و به پایین نگاه کردم دیدم این نردبان تقریبا عمودیه و اگر وزن بدنم رو به عقب متمایل کنم پرت میشم پایین و درجا میمیرم و اون بالای نردبان هم تکیه داده شده بود به ایوان یک ساختمانی که وسط زمین و هوا بود و اون ایوان هم اینقدر لیز بود که دستم رو هر جاش میگرفتم که خودم رو بکشونم بالا دستم لیز میخورد و برمیگشتم به سمت نردبان و این برگشتم باعث میشد به نردبان ضربه وارد بشه و تکیه گاهش از ساختمان جدا بشه و برای اینکه نیفتم پایین با متمایل کردن وزن خودم به سمت ساختمان دوباره نردبان به ساختمان تکیه پیدا میکرد و من به ناچار شروع کردم فریاد بزنم که من دارم میفتم کسی نیست اینجا کمکم کنه؟
بعدش دیدم خواهرم از توی ساختمون اومد بیرون و روی همان ایوان لیز قرار گرفت و زیر بغلم رو گرفت و کشیدم بالا و بلافاصله از خواب پریدم و به یاد کمکی افتادم که به بچه هاش کرده بودم و ناگهان دیدم از دردها و مشکلات جسمی هم که درگیرش بودم دیگه خبری نیست و خوب شدم خدارو صد هزار مرتبه شکر
دوستان خواستم بگم کمک به دیگران رو باید واقعا خیلی جدی بگیریم درسته که خودمون هم میتونیم به تنهایی فقط با کمک کردن به خودمون به همه خواسته هامون برسیم ولی کمک کردن به دیگران نتایج کارهامون رو صدها برابر میکنه و خیلی از مشکلاتی که شاید باید سالها باهاش سروکله بزنیم که حل بشه رو یک شبه حل میکنه
انشالله که خداوند عزیز و مهربان به هممون کمک کنه که توی این مسیر خیلی آگاهانه تر و پُربارتر قدم برداریم و نتایج قدمهامون رو با آگاهیهایی که بهمون میده و شوق و ذوقی که برای انجامشون بهمون میده صدها و بلکه هزاران برابر کنیم