از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
سلام استاد عزیزم و همه دوستان
این چند وقت مشغول سروسامان دادم به کسب و کار شخصی خودم هستم
کسب و کاری که هدایت شدنم بهش تنها بخاطر تلنگری بود که بعد از شنیدن صحبت بچه ها درباره هدایت خدا در من ایجاد شد، یک روز که مشغول شنیدن فایل مصاحبه دوستان بودم خیلی دلم لرزید چون دوستمون گفت تنها پولی که براش باقی مونده بوده در حد خرید یک اسنک بود و در اون اوضاع سخت مالی تنها و تنها با خدا خلوت کرده بود که هدایتش کنه، اون دوست عزیز جریان هدایت خدا رو با بغض و منقلب شدن احساس زیبایش تعریف میکرد که چطور ریسمان هدایت رو با ایمان دنبال کرد و نتیجه این شد که مشغول کار صادرات زعفران و …. شده
من اون روز عجیب دلم خلوت با خدا رو خواست چون از شما یاد گرفته بودم که خواسته ها رو بنویسیم، با خودم یه خودکار و کاغذ برداشتم و رفتم بیرون از خانه، چون در سفر بودم تصمیم گرفتم جایی برم که کسی نباشه و راحت خلوت کنم و از خواسته هام بنویسم و دوست داشتم با نوشتن تمرکزم و به قول شما لیزری وقف خودم و خواسته هام و خدا کنم و بعد دو دستی تقدیم کنم به خدا برای اجابت و هدایت.
اون روز زیباترین و خاص ترین روز زندگی من بود و مسیری که باید برم برام مشخص شد.
من وقتی قبل خلوت کردن داشتم تو خونه فایل و گوش میدادم حسرت و غبطه عظیمی تو دلم حس میکردم و بمباران افکار منفی بودم و این جملات تو ذهنم به سرعت رد میشد که: خوش به حالش… حتما خدا خیلی دوسش داشته…. پس من تا الان هدایت نشدم بخاطر گناهانم هست …. و حسرت میخوردم به اون همه حس شادی که تو صداشون بود و اینکه چقدر مطمئن میتونند بگن که استاد یه روز میایم پیشتون … خوش به حالشون چقدر حالشون خوبه ….بین این هیاهوهای منفی یک چیز از ذهنم رد شد که مگه نه اینکه استاد لحظه آخری که خواست قرآن و توی دریا بندازه تصمیم گرفت بخونه و بعد بندازه!!! همین جا نقطه عطف تمام این جریانات الهی و شکوفایی بود، مگه کار جهان بیهوده است که تو یکی اضافه باشی تو دنیا … که تو هستی فقط برای تقاص پس دادن …. یعنی جهان تو رو خلق کرده که حالا که فهمیدی گذشته اشتباه داشتی و فرصت از دست دادی خووووب پس الان این «نگار» از دایره تکامل و مفید بودن خارج میشه و دستور داده میشه حمله…. نگار محکوم به رکود و عذاب هست؟!!! اگر این چنین باشه پس صفر تا صد حرف استاد غلطه؟!!! اگر هم غلط بود چرا تو به استاد هدایت شدی؟!!؛ هدایت شدی که افراد موفق ببینی و عذاب بکشی؟!!!
بعد گفتم پاشو خودت و جمع و جور کن … حس کردم این افکار مثل کلاغ بالا سرمه ….گفتم برو خلوت کن …. مگه استاد نگفت بنویسید جوری که انگار با نوشتن داری درخواست میدی … تو بنویس فقط برای خودت و خدا
و این شد که نوشتم و به سرعت نه تنها اجابت شد بلکه دری به رویم باز شد که هزاران بار خدا رو شکر میکنم من هم مورد لطفش قرار داد و هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر میفهمم که با هر قدم برداشتنم چطور سمت من لطف و رحمت و سرازیر میکنه
خوب حتما میگید نتیجه چی شد؟! اوایل مشغول کنترل افکارم بودم چون به شدت بمباران منطق، باید ها و نباید ها و بخصوص ترس از محدودیت ها و کنترل گری شدید همسرم داشتم… همین باعث میشد روز به روز پاشنه های آشیل بیشتری در خودم بشناسم و تلاش کنم بهتر بشم.
خودم شده بودم مقیاس خودم تنها یک نسخه در دست داشتم اون هم این بود که (توجه کن هر جا احساست بد بود یعنی رفتی جاده خاکی)
الان که اینجا هستم با لطف خدا صفر تا صد سرمایه کارم و بدون یک ریال گرفتن از کسی بدست آوردم با اینکه مادرم بارها گفته بود بهم سرمایه میده اما نخواستم چون دام گواه میداد با هدایت خدا و تلاشم این سرمایه را خودم جمع کنم.
استاد هدایت شدن به این مسیر از بدو آشنایی با شما تا به الان برام به شدت مقدس هست چون باعث شد به مرور و در حد وسع درک و درایت ام بفهمم خداوند چقدر رحیم و قادر است.
هدایت شدنم به کسب و کاری که نه تنها به خیر خودم و خیلی از افراد دیگه است هم مالی هم معنوی و خدا میدونه چه ها که در گوشه و کنار این کسب و کار هست که من حتی در رویا نمیتونم تصورش کنم.
هدیه خدا به من است برای همین تصمیم گرفتم برای سرمایه کار تنها امیدم به صندوقچه رحمانیت خدا باشه و در مسیر حرکت کنم که شکر رب العالمین سرمایه کار فراهم شد.
استاد فقط کافیه کسی چند دقیقه در سایت وقت بگذاره و به کرات این جمله را ببینه که هزاران نفر مثل من نوشتند که «وقتی قدم برداشتند دستان خداوند معجزه وار هدایتشان کرده و نتیجه گرفتند»
من هم از همین غافله ام، من هم در آغوش خدام… من در این حرفه تجربه ای ندارم و همین باعث میشد گاه نجوای منطق را تکرار کنم که نگار بلد نیستی؟ نکنه نشه؟!!! و به سرعت میگفتم قدرت الله بالاترین هست اون داره از بالا میبینه من هدایت شدم به این مسیر پس مأموریت دارم به سرانجام برسونم. من حتی به صمیمی ترین و تنها دوست امین ام هم نگفتم چون انقدر این کار متفاوت از من و زندگی و تجربه هام هست که گفتم دونستن اش باعث میشه شاید بخاطر محبت حرفی بزنه که همسو با پاشنه های آشیل من باشه و به خودم گفتم نگار تو الان مثل یک نوزادی و در حال پرورش یافتن با فایل استاد و نشانه هایی پس تمرین خوبی هست که سنجیده سخن بگی و خویشتن دار باشی تا روزی که قویتر بشی و چیزی مایوس ات نکنه.
خیلی زود به فردی هدایت شدم که فرسنگ ها با من فاصله داره و بدون دریافت یک ریال بهم مشاوره میده و با تمام وجود تجربه 17 ساله کاری رو بهم میگه.
یه مثال بزنم شاید برای خیلی ها ساده باشه اما برای من هر کدوم این ها حکم این و داره که مثلا سخت مشغول کاری و دلت آب بخواد یهو ببینی عزیزترین دوستت سر زده میاد پیشت و نه تنها شربت گوارا داره بلکه برات هدیه هم آورده
دیروز مشغول آماده سازی فضا بودم به ذهنم رسید خوب بود درز گیر پنجره داشتم تا این فضا گرمتر بشه، این تصویر از ذهنم رد شد برم تو کمد و ببینم، من یاد گرفتم از شما استادم از مریم جانم که تسلیم باشم و رفتم و ناخودآگاه نگاهم به طبقه بالا افتاد شاید اون طبقه رو یکسال هم ندیدم چون لوازم نقاشی هست که کاری بهش نداشتم. دیدم دو بسته درزگیر هست ناخودآگاه به خدا گفتم: آخه من دورت بگردم که هر زمان تو مسیری که هدایتم کردی قدم برداشتم، عین آب خوردن بهم هدیه دادی… قربونت برم پس همون روزی که این درزگیر زیادتر از نیاز خریداری شد،این تو بودی که میدونستی که اگر در مسیرت قدم بردارم و افسار افکار منفی را بگیرم، اون روز زمان استفاده از همین درز گیر اضافی در مسیر درست است.
همینجور کل روز پر بود از ایده های مختلف و انجام شدن کارها
گاهی ذهنم نجوا میکنه نکنه نکنه نکنه …. اما چیزی که حریف این نجوا هاست کمپلکسی هست که از آموزش های شما که با خودم بلند بلند تکرار میکنم که
یادت باشه قدرت خدا بالاترین قدرت هاست
لطف و عنایت خدا با من هست و من هدایت شدنم به این مسیر حکمتی داره که خدا بهش عالم هست و من هنوز از اون خبر ندارم
جهان رو به تکامل بوده و هست پس چطور ممکنه به مسیری هدایت بشم، برای هر چیز به سرعت راه حل باشد و سراسر احساس خوب داشته باشم اما بی ثمر باشه
استاد من با گوش دادن به صحبت های شما کم کم یاد گرفتم چطور شهامت انتخاب داشته باشم
من چند روز پیش مجدد برای خودم تعهد نوشتم که به 3 برابر درآمد برسم و امضا کردم
همین مدت که مشغول کسب و کار خودم هستم، بهم پیشنهاد طراحی فضایی شد که با نهایت 1 هفته وقت گذاشتن 6 برابر مبلغی که تعهد دادم را بدست می آوردم
اما این کار باعث میشد کمی روند کسب و کارم عقب بیوفتم، احساس کردم هر زمان به این کار طراحی فکر میکنم حس خستگی و شلوغی ذهن دارم با اینکه سرمایه شروع کارم را از طریق طراحی کردن فضا بدست آوردم و تجربه کرده بودم که سود خوبی برام داره اما اینبار همین حس ناخوشایند باعث شد از پشت لپ تاب بند شم و با خودم و خدا خلوت کنم چون شما بهم یاد دادید به احساس مون توجه کنیم.
کمی با خودم پرسش و پاسخ داشتم و درک کردم نباید این کار و انجام بدم اولش این فکر و داشتم که مبادا فرصت و از دست بدم من تعهد دادم به 3 برابر درآمد نکنه از دستم بره؟! که فقط تو ذهنم این 2 جمله شما رد شد «ضعف در باور فراوانی» و «باید به جهان نشون بدی که متعهد هستی و نمیترسی»
رفتم فایل طراحی رو بستم و لپ تاب و خاموش کردم و گفتم نترس دستت و بده دست خدا اعتماد کن به احساست، تا دست کشیدم از طراحی حالم بهتر شد و تصادفی اومدم تو سایت و این فایل و دیدم و همین شد که اینهمه مطالب و نوشتم.
استاد انشاالله در زمان و مکانی که مقدر هست نه تنها از نتایج ام براتون مینویسم بلکه فیلم این روزها رو هم میفرستم من هر لحظه دارم عکس میگیرم از روند کارم تا برای روزی که قراره براتون بفرستم محتواهای خوبی داشته باشم
دوستون دارم
سلام رضا جان دوست خوبم
ممنون از دعای خوبی که برام داری.
من هم برات بهترین ها رو آرزو میکنم
امروز صبح وقتی بیدار شدم مدام در حال تکرار این جمله استاد بودم که « احساس خوب= اتفاقات خوب » و ناخودآگاه به این فکر کردم چقدر آرامش دارم که کار طراحی رو قبول نکردم و به جایش مشغول بستر سازی کسب و کارم هستم و خیلی جالب تر اینه که وقتی به حرف درونم گوش دادم میبینم تمام مدت مشغول لبخند زدم یه شیرینی تو تمام لحظات کار کردنم هست که تمومی نداره ده ها برابر حال الان و برای شما و دوستان دیگه آرزو میکنم
یک حس رضایت و آرامشی که نه تنها خسته جسمی نمیشی بلکه باز تشنه ای برای پیش رفتن
خودت چون تو کار طراحی هستی خوب میدونی که خلاقیت و جسور بودن چه غوغایی میکنه تو کارمون واقعا چقدر استاد زیبا بهمون گوشزد کردند که دنبال چرا و چطور بودن روند کار نباشیم و گفتند
تو خود پای در راه بنه هیچ مگوی
که خود راه بگویدت که چون باید کرد
دقیقا همینه هر روز داره مراحل ساختن بستر کارم با ایده های خیلی خوبی پیش میره و خیلی جالبه بدون اینکه بخوام به خودم تحمیل کنم حین کار انگار دوربین جلومه و دارم نتایج فوق العاده ام رو برای استاد میگم (انگار دارم چند وقت بعد و حس میکنم) و مدام دارم از لحظات فیلم میگیرم نه فقط برای ارسال به استاد چون مدام تو ذهنم میاد این فیلم یه روز برای عده زیادی فایده داره که ببینند واقعا میشه با ایده های ساده و کاربردی غوغا کرد
رضا جان دوست خوبم بهترین ها رو برات آرزو میکنم بدرخشی مداوم و تصاعدی
در پناه خدا