از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
سلام
و هزاران سپاس از این همزمانی ها
دقیقا پنج روز قبل،تو سررسیدم اومدم به خودم دوباره این موضوع رو یاداور شد مو تعهد دادم که این باور
که باور ریشه ای و اساسی هست رو تو وجودم بسازمش
و اگه گاها یادم میره،باز با تکرارش،تقویتش کنم
دقیقا با این جملات شروع کردم:
اگه من باور کنم که «خالق تمام شرایط زندگیم در تمام جنبه ها هستم»
چه حالی پیدا میکنم ؟؟
اگه باور کنم که باید بقدری ذوق کنم و به شعف بیام که سرجام بند نشم و انرژیم فواران کنه!!!
اگه باور کنم ،حالم از نامیدی و استیصال و نگرانی باید تبدیل بشه به شادی،اشتیاق،امید،عشق و حال خوب
اگه واقعا باورش کنم مث کسی که نقشه گنج پیدا کرده باید که بالا پایین بپرم و ببوسم رو چشمم بزارم نقشه رو
اگه باورش کنم انگار غول چراغ جادو دستمه و من فقط اراده به خواستن میکنم و رخ میده و ازشدت خوشالی باید سر به بیابون بزارم
اگه دروناا باورش کنم ،دیگه هر لحظه مواظب کانون توجهم و احساسم میشم و از احساس خوبم مث یه الماس داخل قلبم مراقبت میکنم که هیچ چیز تکونش نده
اگه با تمام وجودم باورش کنم که با برخورد به هر تضاد،صدای بوق اژیر خطر تو گوشم باید زنگ بخوره که با توجه با ناخواسته،داری از خوشبختی و سلامتی و خواسته هات و ثروت دور میشی هااا و از این نوع اتفاقات تجربه خواهی کرد پس حواستو جم کن
اگه باور کنم این جمله رو که ،دیگه باید روحم به ارامش برسه و فقططط انتظار اتفاقات خوب رو داشته باشم و هیچ چیزی رو غیرممکن ندونم !!
پس مهمترین باور همین باوره
اگه این حالات و رفتارها این انرژی و ذوق و انگیزه رو در خودم احساس میکنم
پس ینی باور کردم
اگر نه که ،باااید بازم بقدری روی همین یه باور کار کنم که
وقتی بیاد میارمش
از شدت شوق،تپش قلبم رو بشنوم
پس انققققدر روی این باور کار میکنم که بتونم
با روحم یکی بشم ،روحی که خیاالش راحته چون میدونسته که خالق زندگیه و من اگر فراموش کردم بخاطر گرد ی که روی این باور نشسته بخاطر باورهای غلط ذهنم !!
باز انا اقول له کن فیکون رو بیاد خودم میارم
فرمول رسیدن به خواسته هام چیه ؟؟
نقش من کجاس؟نقش خدا تو خلق کردن کجاس؟؟
الشیطان یعدکم الفقر و ویامرکم بالفحشا
والله یعدکم مغفره منه و و فضلا
پس من فقط یه وظیفه دارم
باید سمت من جهت من بسمت خدا باشه
و خدا منبعی ست برای هر انچه که من میخام
و اگه من میخام خواسته هام خلق بشن ،من هیییییچ توانایی و قدرتی و ایده هایی و راهکاری ،هیچ پلنی،پرسپکتیوی،سرمایه ای،هیچ چیز مطلقا ندارم !!
من از اینده خودمم خبر ندارم !!
ولی خدا هممممه اینها رو داره و قراره اون برام اجابت کنه
قراره اون برام براحتی و اسونی همان طور که خودش وعده اش رو داده که
یریدالله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر
برام خلق کنه
ومن اب تو دلم تکون نخوره !!
ومن فقط باید یه کارو خیلی درست انجامش بدم
اینکه
به دعوت خداوند به فزونیش،به فضلش،به رحمت و مغفرتش،براساس همون ایه معروف،لبیک بگم
همیییین
مطلقا همین ثریا
باور کن ثریا مطلقا رمز و شاه کلید و ورد و اسم اعظم و جادو و قانون وووو همینه
همین !!!
پس من تصمیم میگیرم و تعهد میدم که به طرز احمقانه
غیر منطقی خنده دار و وحشتناک
خوش بین باشم!!
مثبت اندیش باشم!
نگاهم رو زیبا کنم!!
خوش خیال باشم!!
روی خدا حساب باز کنم،روی وعده اش حساب کنم
و احساس امید و حال خوب رو تو وجودم
بخاطر ،کلام خدا ،خوب نگه دارم
و صدای شیطان رو که با منطق و هزاران دلیل ،دم از نشدن،دم از چطوری میزنه و تماام دفعاتی که رخ نداده رو مرور میکنه ،نشنوم !!
اگه من طرف خدارو نگه دارم
اگه تو این بازی توپ رو از شیطان بگیرم بدم دست خدا
که تنها وظیفه من همینه
اون وقت خدا خیییلی خوب بلده بازی کنه
خوب بلده که خدایی کنه،خوب بلده که خلق کنه برام
به اسونی !
اونوقت درک میکنم اون وعده خدارو که گفته
مااخفی لهم من قره اعین جزا بما کانو یعملون
و چشم روشنی برای من در نظر گرفته رو دریافت میکنم
هیج دلیلی نداره اگه فلان خواسته من تا به الان اجابت نشده،هرگز اجابت نشه !!
اگه رخ ندادت بخاطر این بوده که باور خالق بودنم رو اساسی باور نکرده بودم
چون ناامید شدم و بازی افتاد دست شیطان
چون احساس لیاقت نداشتم
چون توانایی خدایم رو باور نکرده بودم و به یه عالمه دلایل پوچ و واهی و منطق های ذهن و حرفای ادمهای جامعه،بها داده بودم که به فلان دلیل و علت نمیشه !!!
در حالیکه نشدنی برای خدا تعریف نشده !!مگرمن این انگ رو بهش بچسبونم!!
این قوانین رو تست کردم و دفترها پر کردم از تمااام اتفاقات ریز و درشت که با همزمانی هایی که خدا انجام داد برام رخ دادن،چه نعمتهایی چه هدایتهایی که از سمتش به سوی من روانه نشد،چه پاداشهایی که وقتی پیروزش کردم وارد زندگیم نکرد،چقددددر ورق اتفاقات رو با کمی تغییر احساسم و کمی قدرت دادن به خدا و صداشو بلندتر کردن به نفع من تموم نکرد،چقدر چرخ زندگیم رو رون نکرد وقتی وعده اسانی شو باور کردم،چقدر حالم رو به وجود خودش گره زد و نرم نرم ،نقش هرانچه بیرون هست رو تو دلم کم رنگتر کرد ،چقدر قلبم رو پر کرد از سپاس و چشمامو به نعمتاش باز کرد،زاویه نگاهم رو به تمام هستی تغییر داد،نگرشم رو به اتفاقات تغییر داد،چه ایده ها که نگفت تو مسیرعلاقم و من حضورش رو حس کردم و اعتبارش رو دادم به خودش چون من هییچی از علاقم نمیدونستم و ازش خواستم مشاور و مربی من باشه و شد
چه تجسم ها که نکردم و منو بهت زده نکرد از وقوعشون،چه ها که نکرد این خدا و این قوانینش و من با تمام گوشت و پوستم لمس کردم و چشیدم نه تنها تست کنم که مزه مزه کردم ،این خالق بودنم رو و قانون فرکانس رو
ولی افسوس که !
من فراموش میکنم
من خیلی وقتا این بازی رو خوب انجامش نمیدم
من اسیر یاس میشم
من مدام حق رو به شیطان میدم که میگه به این دلایل کاملااا منطقی،نباید هم به فلان خواستت برسی،اخه جای امید تو فلان موضوع نیست ،چرا الکی دلخوشی میدی به خودت،فلان اتفاق کجاش خیره که میگی حالا الخیر فی ما وقع؟اخه تو دیگه خیییلی رویایی فک میکنی هااا!!انقدرها هم عالی نمیشه که زندگی،اخه پکیج کامل میخای از همه چیز دیگه خیلی خودتو دست بالا گرفتی یه نگاه کن به شرایط خودت!!و هی نجوا نجوا نجوا
من گاها این موضوع یادم میره که باااید همیشه تکرار کنم این مطالب رو و تغذیه کنم روحم رو که کم نیاره تو بازی با ذهن!
من گاها این نتایج یادم میره !!به همین راحتی هااا!!
یادم میره دیتیل وار فلان خواستم خلق شد
یادم میره حتتتتی فراتر از حد تصورم ،خدا خواستم رو بهم داد
بخداوندی خودش قسم یادم میره!!
نه اینکه دور از قران و سایت و قوانین باشم ،نه!!
انگار حایلی میاد جلوی چشم نعمت بینم و کافر میشم !!
اهمیت تکرار برام کمتر میشه !
پس تا عمر دارم تا خدا فرصت زندگی کردن بهم داده تا روح در بدن دارم
بااااااید فقط روی این باور کار کنم
از تکرارش خسته نشم و ادامه بدم و خط پایانی در نظر نگیرم براش
و شیطان ذهن رو که با
خوب که چی گفتناش ،به من حس پوچی و بی انگیزگی میده ،هر روز خاموشش کنم
خیلی از این مطالب رو از نوشته های دلی خودم که تو سررسیدم نوشته بودم نوشتم
ینی من چند روز قبل دوباره اومدم روی دقیقا این باور کار کردم
و استاد فایلی گذاشت دقیقا راجب همین موضوع
دیگه خدا چچوری باید فریاد بزنه که مسیرت درسته
ادامه بده
چچوری بگه من فقط یه شرط دارم
چون از توی بنده ام که میدونم هیچی از خودت نداری ،
هیچ انتظاری ندارم
فقط یه چیز میخام
عزیز دل خدا
فقط منو باور کن ،به وعده های من بها بده،منو پیروز کن،توجهت به من باشه
و اگه اینکارو خوب انجام بدی
همون لحظه پاداشتو گرفتی
«حست خوب میشه»
حالا من خدا
در ادامه این حست و این کنترل ذهنت ،اینکه رو من حساب کردی رو قدرتم و رب بودنم
برات کن فیکون میکنم ،
بالاتر از حتی تصور و خواسته هات رو بهت میدم که فقط اشک سپاس گزاری بریزی