قدم اصلی تحوّل زندگی

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم


منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:

دوره احساس لیاقت

دوره 12 قدم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی
    587MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

648 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا احمدی» در این صفحه: 2
  1. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    امروز صبح در مسیر رفتن به مدرسه بودم که کامیونی را دیدم که در پشت خود چنین جمله ای را نوشته بود که

    “اونی که از همه سرتره ، خدای بالا سره”

    پس بنام اویی که وقتی در بچگی میخواستن برایمان قصه بگویند ، اینگونه شروع میکردند که

    “یکی بود یکی نبود ، غیر از خُدا هیچکس نبود”

    واقعا که چقدررر این عبارت زیباست که در واقع همان ذکر مقدس “لَا إِلَهَ إِلَّا الله” است ، منتها به شیوه زبان فارسی خودمان….

    سلام بر استاد عزیز و بانوشایسته گرامی و همه دوستانِ توحیدیِ نازنینم در این جمعِ بهشتی و زیبا….

    یکی از کلید واژه هایِ این فایلِ زیبا “توانایی کنترل ذهن” می باشد و ارتباط آن با عنوانِ این فایلِ بسیار درس آموز است که تنها قدم اصلی تحولِ زندگی ما همین تواناشدن در عرصه فرماندهیِ افکار به عنوان مواد اولیه کارخانه ذهن ؛ جهت ارسال فرکانس است….

    باید به این درک برسم که من پادشاه و فرمانده ذهنم هستم و افسار ذهن من در اختیار خودم است و من بواسطه افکار و باورهایم ، کنترل کننده اتفاقات بیرونی زندگی ام هستم و هیچ گاه مثل یک سگی نیستم که قلاده ای به گردنش آویخته اند تا او را کنترل کنند….

    باید به این درک برسم که باید قوی ترین نگهبانان را در برابر درب ورودیِ ذهنم انتخاب کنم که فقط افکاری ، اجازه ورود به ذهنم را پیدا کنند که مرا به اصل راستین خودم که همان خداست ، نزدیکتر میکنند ؛ به قول حافظ شیرازی عزیز…

    پاسبان حرم دل شـده‌ام شب هـمه شب

    تا  درین  پـرده جز اندیـشـه‌ی او نگذارم

    آری ، من یک شغل دارم و آن نگهبانی است ، نگهبانی از کارخانهِ تولیدِ اتفاقاتِ زندگی ام که همان ذهن است تا بهترین و زیباترین مواد اولیه وارد آن شود تا محصولاتی بسیار درجه یک را تحویل من دهد….

    آری ، من یک مسوولیت دارم و آن ، “مسوولیتِ کنترلِ کیفیتِ افکار” است تا افکار با کیفیت به سمت کارخانه ذهن من برود تا اتفاقاتی با کیفیت را به عنوان خروجی ، به من تحویل دهد…

    شاید برای من سوال پیش بیاید که یعنی کل کار من همینه؟؟

    بله ، کل کار من همین است ، کاری که در زبان ساده به نظر میرسد ولی در مرحله عمل سخت به نظر میرسد

    وااای نه ، وقتی میگوییم که سخت به نظر میرسد کمی ترسناک میشود ، اصلا درست نیست از واژه سخت استفاده کنیم بلکه بهتر است این داستان شغل و کار خود را اینگونه برای خود تبیین کنیم تا احساس زیباتری به ما بدهد و آن اینگونه است که…

    داستان شغل و مسوولیت من که “کنترل ذهن” است مثل داستان کنترل کردن ماشین است ، یادم می آید که در روزهای اولی که میخواستم رانندگی را یاد بگیرم ، خیلی محکم فرمان ماشین را میگرفتم و در برخی مواقع گاز و ترمز و کلاچ را با هم قاطی میکردم ولی به مرور زمان چنان در این امر پیشرفت کردم که الان به صورت حرفه ای رانندگی میکنم و در حین رانندگی موزیک هم گوش میدهم و خوراکی هم میخورم بدون اینکه گاز و کلاچ و ترمز را با هم قاطی کنم….

    چقدر داستان “کنترل ذهن” قشنگتر معنا پیدا میکند وقتی از زاویه این مثال به آن نگاه کنیم و با خود بگوییم که “همانگونه که من در رانندگی حرفه ای شدم ، در این امر هم حرفه ای میشوم”….

    شاید در لحظات اولیه ای که من میخواهم کنترل ذهن کنم ، اشتباه کنم و نتوانم آنگونه که باید کنترل ذهن کنم ولی ادامه میدهم و ادامه میدهم تا اینقدر در این امر حرفه ای شوم که وارد مدار “إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ” شوم ، مداری که شیطان اقرار کرده که توانایی گمراه کردن آنها را ندارد

    (قَالَ رَبِّ بِمَاۤ أَغۡوَیۡتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ ۝  إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ)

    [سوره الحجر 39 – 40]

    آری ، من باید ادامه دهم تا همانگونه که در رانندگی و کنترل ماشینم حرفه ای شدم ؛ در کنترل ذهنم نیز حرفه ای شوم تا وارد مدار “إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِینَ” شوم ، همانهایی که توانایی بالایی در کنترل ذهن دارند و وقتی که وارد مدار “متقین” شوم دیگه فقط باید بشینیم و تماشا کنم و لذت ببرم از…

    (إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتࣲ وَنَهَرࣲ ۝  فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکࣲ مُّقۡتَدِرِۭ)

    [سوره القمر 54 – 55]

    به قول استادِ خوشنویسی ام…

    منُ و هَمصُحبتی گُلچِهره و گُلرُخ مُدام…

    یک همصحبتیِ بهشتی از جنس من و خدا با چاشنی لبخند رضایت خدا که بالاتر و برتر از هر نعمتِ بهشتی دیگر است ، به قول قرآن….

    (وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَـٰتِ جَنَّـٰتࣲ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَـٰرُ خَـٰلِدِینَ فِیهَا وَمَسَـٰکِنَ طَیِّبَهࣰ فِی جَنَّـٰتِ عَدۡنࣲۚ وَرِضۡوَانࣱ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُۚ ذَ ٰ⁠لِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ)

    خدا اهل ایمان  از مرد و زن را وعده فرموده که در بهشت  ابدی خود که از زیر درختانش نهرها جاری است ، وارد کند و در عمارات نیکو و پاکیزهِ بهشت ، منزل دهد و برتر و بزرگتر از هر نعمتِ بهشتی ، مقام رضا و خشنودی خداست و آن به حقیقت ، یک پیروزی بسیار بزرگی است.

    [سوره التوبه 72]

    چه زیباست این لبخند رضایت خدا با تعبیر “وَرِضۡوَانࣱ مِّنَ ٱللَّهِ أَکۡبَرُ” که از هر نعمتِ دیگری برتر و بالاتر است ، به قول شاعر…

    من بهشتم همه در دیدنِ خندیدن توست

    تا  تو  باشی  نشوم  خیره به لبهای کسی

    بهشت واقعی من ، دیدن لبخند رضایت خداست که در برابر فرشتگانش بایستند و به آنها بگوید که…

    این همان کسی بود که وقتی میخواستم او را به زمین بفرستم ،‌ همه شما زبان به اعتراض باز کردید و به من گفتید که آیا میخواهی کسی را به زمین بفرستی که اهل فساد و خونریزی است؟

    قَالُوۤا۟ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَاۤءَ؟؟؟

    [سوره البقره ٣٠]

    حالا به جَمال بنده من نگاه کنید که چقدر زیبا رفتار کرده و….

    آری ، چه زیباست این نعمت بهشتی “وَرِضۡوَ ٰ⁠نࣱ مِّنَ ٱلله”

    همه نعمت های بهشتی خدا یک طرف و این نعمت بهشتی هم یک طرف دیگر…

    برای اینکه ارزش این نعمت را بفهمیم کافیست در این داستان خیالی زیر تامل کنیم…

    شخصی را تصور کنیم که در این دنیا ، غرق در نعمت های لاکچری خدا باشد و مشغول استفاده از آنها باشد ، حال یک روز عزیزترین شخص زندگی او ، مثلا مادر او بیاید و با یک احساس رضایتِ قلبی به همراه یک لبخند زیبا به او بگوید که “پسرم خیلی دوستت دارم و خدا را شاکرم که پسری مثل تو را به من داده”

    حال مقایسه کنیم و بفهمیم که این نعمت رضایت عزیزترین شخص زندگی او کجا و آن نعمت های دیگر کجا؟؟؟ اصلا وقتی عزیزترین شخصِ زندگی یک انسان احساس رضایت از او نداشته باشد ، آن شخص میتواند از بهره مند شدن از آن نعمت ها لذت ببرد؟؟؟ پس به همین علت آن نعمتِ رضایتِ عزیزترین شخص زندگی ما ، بالاتر و برتر از هر چیزی است….

    و در پایان این بیت زیبا حس ختامی باشد بر این نوشته ها…

    خدایا چنان کن سرانجام کار

    تو خشنود باشی و ما رستگار

    خدایا شکرت

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 134 رای:
  2. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1758 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام بر دوستِ عزیز و توحیدی ام ، مریم خانمِ حسینی مطلق…

    منّت خدایِ عزّ و جلّ را که دوستانی چون شما را روزی من کرد که از همصحبتی با آنها فقط شَهد و شِکر روزی روح و روان من میشود…

    دارم به این فکر میکنم که اگر به صورت حضوری با این دوستانِ نازنینم در یک مجمعی جمع شویم تا با هم همصحبت شویم ، اسم آن مجمع را چه بنامم که هدایت شدم به یک بیت زیبا از مولانای عزیز که میفرماید….

    خَمُش باش خَمُش باش در این مَجمع اُوباش

    مگو  فاش   مگو   فاش   زِ  مولی  و  ز مولا

    به به ، چه اسم زیبایی است که میفرماید “مَجمع اُوباش”

    “اُوباش” در ظاهر به صورت دیگری خوانده میشود و شاید معنای نازیبایی در عرف جامعه داشته باشد ولی در پشت پرده تلفظ این نام حقیقتی دیگر است ، حقیقتی که میخواهد به ما بگوید که “او باش”

    باید “او باش” شویم تا لایق “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” شویم

    حال برای اینکه “او باش” شویم باید “من نباش” شویم و منیت خود را قربانی کنم و تبدیل به نیستی مطلق شوم در برابر هستی مطلق…

    نفهمیدم چرا اینجوری شد ولی جالب شد این عبارت “مطلق”  در نیستی مطلق و هستی مطلق و حسینی مطلق….

    نیستی مطلق شدن در برابر هستی مطلق یعنی از سر راه او کنار رویم و سکوووت کنیم و بگذاریم او از طریق ما جلوه گری کند ، مثلا تیر بیاندازند و “وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ” شود…

    من این “مجمع اُوباش” را دوست دارم و بی صبرانه از خدا میخواهم لایق چنین جمعی به صورت حضوری و حقیقی شوم کما اینکه اکنون لایق چنین جمعی به صورت مجازی در این “سایت اُوباش” شده ام…

    من چنین مجمعی را دوست دارم زیرا که در این مجمع همیشه صحبت از ایمان به خدا میشود مثل شما که در کامنت خود فرموید که “خدا گفت من دوستدار مومنان هستم”

    من چنین مجمعی را دوست دارم زیرا که در این مجمع ، صحبت از رزاقیتِ بی حد و حساب خدا میشود و هیچ وقت بحث این نمیشود که آقا خیار سبز از کیلویی 10 هزار تومان ، شد 11 هزار تومان و ما بدبخت شدیم و رفت….

    من چنین مجمع را دوست دارم زیرا که در آن مجمع قلبها زلال میشود و با یک “یا رب” گفتن چشم ها بارانی میشود….

    خانم حسینی عزیز ، من ارتعاشِ پشتِ کلمات شما را دریافت کردم که چه لحظات نابی را تجربه کردین و خوشا به سعادت شما…

    واقعا خوشا به سعادت شما که در زمانه ای که به تعبیر قرآن ، اکثریت مردم جزو دسته نادانان هستند …

    …وَلَـٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَجۡهَلُونَ [سوره اﻷنعام ١١١]

    و درگیر مسائلی چون افزایش نرخ دولار و قیمت خیارسبز هستند ، شما به نور هدایت خدا لبیک گفته اید و جزو اقلیتی شده اید که به تعبیر قرآن…

    ….فَقَلِیلࣰا مَّا یُؤۡمِنُونَ [سوره البقره ٨٨]

    واقعا خوشا به سعادت شما….

    از خداوند میخواهم که روز بروز در پیشگاه خدایی که در قرآن ، خودش را “مُؤۡمِن” میخواند ؛ مؤمن تر باشید….

    و اما حکایت خدای مؤمن چیست؟

    “مُؤۡمِن” یکی از نام های خدا در قرآن است…

    هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی لَاۤ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَـٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ…..[سوره الحشر 23]

    “مُؤۡمِن” از ریشه “أمَنَ” است و به معنای امنیت دهنده می باشد

    حال وقتی که در پناه اویی باشیم که امنیت دهنده است ، دیگه خیالمان از بابت همه چیییی راحت است ، از لحاظ امنیت روانی ، امنیت قتصادی ، امنیت جانی و…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    و در حسن ختام این نوشته ، این تک بیتی زیبا از مولانا ؛ تقدیم به نگاه زیبای شما

    پاسبان   من    عنایاتِ    وی   است

    هر کجا که من روم شَه در پِی است‏

    واقعا که این شاه پرستیدنی است و غافل شدن از او عین خسارت است ، همان خسارتی که…

    (إِنَّ ٱلۡإِنسَـٰنَ لَفِی خُسۡرٍ)

    [سوره العصر ٢]

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای: