از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
بنام خداوندی که جهان را آفرید
و من انسان را خالق زندگیش کرد..
سلام و درود به سایت بهشتیم.
سلام و درود به استاد خوش اندامم..
سلام و درود بخداوندی که هر لحظه مرا هدایت میکند!
یادمه بچه که بودم…همیشه بدنبال بهترین زندگی بودم..حتی خوابهایم برام الهام بخش بود.چیزایی بهم الهام میشد که الان دارم به واقعیت رسیدن..
به لطف الله..بخاطر بودن در طبیعت..و مدام در طبیعت بودن..این حس خوشحالی و سرزندگیم خیلی گسترده بود..
همیشه بدنبال بهترینها بودم.همیشه تقاضایم حتی در اون دورانها با وجود ترسها و حسابهایی که نسبت به پدرم داشتم..فقط بفکر بهتربن لباس و فلان کفش فلان گوشواره..فلان وسایل بودم….نا گفته نمونه…(بخاطر ترسها گوشه هایییم براورده نمیشد)
و این دوران بچگیم گذشت..ولی هنوز اون حس شیطنت.و حس طبیعت گردی خیلی زیاد بود..دورانهای خیلی خوبی گذروندم..
من تا الان که 35سالمه..و جزو دهه شصتی هستم..هنوز همون روحیه بچگیمو در درونم نگه داشتم…و چون میدونم این روحیه چیزیه که منو خیلی خوشحالتر و سرزنده تر نگه میداره..
و این زمانها گذشت…
ولی استادم از درون از گذشته ام همیشه افسوس میخوردم که چرا من باید اینجور وضعیتی داشته باشم..همیشه عاشق این بودم.که زمانی بزارم بشینم از خدا بخام که من دوستدارم به حاهای خوب برسم..
دانشگاه برم.چیزایی جدید ببینم.و خیلی هدفها داشتم.
به لطف خودش سال اول دانشگاه دولتی قبول شدم..
و بازم احساس کردم درونم ارضا نشده..طلب لیسانس فلان شهر و دانشگاه کردم.باز شب برام هدایت اومد همون سال با وجودی که خداشاهده 1000تومن داشته باشم.به طرز خیلی راحتی با مخالفتهای پدرم..من ثبتناممو انجام دادم.
و این گذشت…و بعد از تمام شدن.شرکت ثبت کردم و شروع کردم بکار کردن..کلاسهای جدید رفتن..و چقدر پیشرفت کردم..
استادم بازم ارضا نمیشدم..
گفتم یچیزی تو دنیا وجود داره که من ازش بیخبرم.به تضاد بزرگی خوردم(داستانش ساعتها طول میکشه).با وجود ندونستن قانون.هر روز کارم بفکر جاهای بزرگ بود شبانه روز تو فکر رسیدن به معمای علامت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بود!
به لطف خودش مرا هدایت کرد به سایت شما!تا به امروز استادم فقط دارم کندو کا میکنم خودمو..
مثل یه کوپ بزرگی پر از آشغال و تمییزیه..من دارم اینا رو زیرو رو میکنم..
که چرا من این اشغال رو نگه داشتم..منطقیش میکنم میزارمش کنار..
ولی بگم تمام این سالها درسته کار کردم خوب بود همه چیز عالی بود..(ولی همراه با تضاد).چون ادم خوشحالی بودم.خیلیا منو به علی بی رقم میدونستن….ولی ناگفته نمونه(غر غرو زیاد و گیر دادن شدید)
ولی الان که گذشته!میگم من کجا زندگی میکردم!!!!!
و الان در دانشگاه این سایت بزرگ هستم.تقریبا دیگه 2سال چند روزه..خداشاهده..انگار تازه از شکم مادرم بیرون اومدم..
معنای زندگیم از رنگ تاریکی به رنگهای رنگین کمان در اومده..هر چی این رنگها رو قاطی میکنم به رنگهای جدیدتری در میاد..
اومدم سه رنگ اصلی رو با هم ترکیب کردم.شد رنگ نارنجی.بنفش.سبز..بازم اینا رو با هم ترکیب کردم.خلاصه تعداد رنگها هی افزایش پیدا کرد…
میخام بگم…رنگ مشکی..به رنگی تبدیل شد..و رنگیها به رنگیهای زیادی تغییر کرد..
فهمیدم چقدر افکار باورها مون میتونه تو زندگیمون تاثیر بگذاره !
فقط باید خودشناسی رو بشناسیم و به خداشناسی برسیم.
یادمه یه روحانی معلم آیین زندگی اگه اشتباه نکنم مدرس دانشگاهمون بود….بحث همون دین و زندگی..
این سوال خودشناسی و خداشناسی تو امتحاناتش میومد..کلا این موضوع تو کتابمون بود..ولی من هیچ وقت از دهن اینفرد نشنیدم منظور این یعنی چه؟؟؟؟
همون موقع گفتم یعنی چی…خودشناسی و خداشناسی؟؟؟؟؟؟؟
و هزاران مثال دیگه داشتم!
میخام بگم…
همه چیز همه چیز برمیگرده بهمین موضوع اول خودشناسی…
چیزی که همیشه دوستداشتم بخداوند برسم!همیشه دوستداشتم خداوتد رو بشناسم..
همیشه ازش میپرسیدم که خدا تو کی هستی من کی هستم؟من یه انسان یعنی چی؟
اینقدر این سوالات رو داشتم که در سردرگمی خودم غوطه ور بودم…دقیقا صحبت شما از زندگی کردن در این دنیا!
برای ما خانم ها یه ازدواج معمولی.یه خونه یه ماشین بچه بیاریم همین..پیر بشیم آخرشم بمیریم..
در کنارشم نحوه تفکرمون از خداوند یه نماز عجله ایی به زور یه چادر کلفتی رو سرمون به احبار با خداوند بودن..و همین افکارای جامعه امروزی…و تمامممممممممممممممممممممممم
و
لطف خودش که بازم اون تضادها جزو تکاملم بود….بقول خودم اونا بوده تا من امروز بشدت قوی تری بتونم ادامه بدم..
استادم اون موقعها من در فرکانس شما بخدا نبودم.میدونی چرا؟
دقیقا همزمانی من.با شما…با ازدواج خواهرم و رفتن از کنار من …پیش اومد…
و باعث شد..من بیشتر خودمو پیدا کنم.و بتونم بیشتر با اموزش شما متمرکز بشم.چون ایشون خیلی مقاومت دارن..تا در خلوت خودم بیشتر بتونم با شما هم فرکانس باشم.
استادم همزمانی از اول ورودم به سایت شما…موقعه ایی پدیدار شد..که من بتونم تو اینراه ثابت قدم باشم!
و دیگر همزمانیها همه همه برای بزرگتر شدن من در اینراه شد.تا امروز من خوشحال و سپاسگزار باشم..
همه این جرقه ها…از پیدا کردن خودم هویدا شد.و لطف خداوندم درکنارم پایدار بود.و دقیقا من در زمان و در مکان مناسب همزمانیها برام اتفاق افتاد…
و بازم این صحبت شما مهر تاییید بزرگی بر قلبم خورد….تا بیشتر از خداوند بخام..و بیشتر بیشتر عمل به قوانین الهی داشته باشم..
و این خالق خود بودن را بیشتر بیشتر به خودم بگم..و یادآور کنم…
و ایمانم به قوانین خداوند بیشتر بیشتر شود..تا ظرفم گسترش پیدا کنه و دریافت نعمتهایم قوی تر شود…
استاد عزیزم هر چی از این فایل بگم کمه….چقدر خداوند داره خودشو به ما نزدیکتر میدونه..از رگ گردن…اینقدر نزدیکه فقط کافیه باورش کنیم…الله اکبر..اینقدر این همزمانیها نزدیکه که من به واقعیت تو زندگیم مدام حسش میکنم ….
استادم تمام نتایج شما…همه بخاطر این ایمان قوی که در درونتون کاشتین هست…این همه خوشبختی رو بهتون تبریک میگم.این اندام زیباتون از پشت سر…نگاهم را چند برابر پر از ذوق و شوق کرد…
دوستتون دارم.ممنونم از خداوندی که یفردی رو وارد زندگیمون کرد تا بتوانیم پرچم دار یکتاپرستی در دنیا باشیم!…و فقط فقط بخودش ایمان داشته باشم..نه در حرف بلکه آگاهانه و استمرار در اینراه مقدس الهی.عملگرا باشیم!…
منم امروز بخودم یادآوری میکنم.که امروز تمام این نتایج زندگیم همه بخاطر استمرا بودنم در اینراه هست!من فقط باید استقامت داشته باشم…دیروز تو آیه ایی از سوره قرآن جزو الگوهای تکرار شونده هست…آنانکه که پرهیز داشتند مدام در قرآن اشاره کرده…
اینقدر خداوند وعده های خوب به ما داده..به آنانکه که پرهیز داشتند..همون کنترل ذهن.همون کانون توجه..همونایی که احساس خوب دارند……..فقط باید مدام بخودمون یاداوری کنیم…
آقا!میخای خوشبختی در دنیا و آخرت برسی..راهن تقوا هست..باید تو راه راست بمونی….دیگه بجز این حرف هیچی دیگه ایی نیست…همین تمامممممممم
تقوا تقوا تقوا…….خالق زندگی خودمون بودن…و استجابت خداوند….
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار!