قدم اصلی تحوّل زندگی

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم


منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:

دوره احساس لیاقت

دوره 12 قدم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی
    587MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی
    30MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

648 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 2
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام ودرودفراوان به استاد عزیزم ومریم عزیزم.

    قدم اصلی تحول زندگی من .

    برای اینکه بگم تحول زندگیه من از کجا وبه چ شکل شروع شد باید مروری به گذشته ی دور خودم بندازم.

    گذشته ای که ب نظرم 17سال ازش میگذره .

    سالهای اول ازدواجم ب نظر مثل یه عاشق زندگی میکردم به همسرم علاقه شدیدی داشتم منتهی علاقه ای که به صلاب کشیده بودمش.

    ینی کلن همسرم زیر سلطه ی من و زیر نظر من بود.

    فکر میکردم ازم حساب می‌بره وبدون اجازه ی من آب نمیخوره.

    تعصب خاصی به کنترل تمامی کارای همسرم داشتم .

    دقیقا مثل کسانی که برده گرفته باشن به همون شکل عمل میکردم .

    البته اشتباه نشه اونم شیطونی هاو اذیتهای خودشو داشت .چشم می‌گفت ولی انجامش با کرام الکاتبین بود.

    در یه جمله بهتون بگم که همدیگرو خیلی اذیت میکردیم در حین اینکه ادعا میکردیم همدیگرو خیلی دوست داریم.

    حالا من به یه نحوی و ایشون به یه شکل دیگه .

    همسرم اعتیاد به مواد داشت و وقتی فرزند اولم بدنیا اومد ایشون برای همیشه ترک کردن وخداروشکر دیگه سمت اعتیاد نرفتن.

    در مورد خودم اگه بخام بگم یه فرد کاملا پر از نقطه ضعف بودم.

    بی نهایت تو هرچیزی که فکرشو بکنی نقص داشتم .

    رفته به رفته دیونه تر وعصبی تر میشدم.

    بچم‌ دو سالش شد.

    عاشقش بودم وتمامه ‌وقتم را براش میزاشتم.

    اما کم کم حس کردم رفتارهای عصبی گونم داره روی فرزندم تاثیر منفی میزاره.زمانی که شخصیت خوبی نداشته باشی ومدام تو خشم وعصبانیت وکنترل کردن دیگران باشی ،نمیتونی با عزیزانت برخورد خوبی داشته باشی هرچند ادعا کنی که دوسشون داری!

    واین چیزی نبود که من از زندگی میخاستم‌.

    زندگیم پر از تنش شده بود.از زمین وزمان طلبکار بودم .

    هیچ لذتی از زندگی نمیبردم .

    از همه بیزار بودم .از همسرم ،از خانودم ،از خانوادش وحتی از خودم .

    تنها کسیو که دوست داشتم پسرم بود که متاسفانه نمیتونستم رفتار خوبی باهاش داشته باشم .

    منم اون زمان چیزی از قانون واین چیزا سر در نمیووردم.

    کار به جایی رسید که دلم به حال خودم سوخت .خودم از خودم خسته شده بودم .خوب می‌فهمیدم که ایراد کار ، تو وجود خودمه .

    این خودم بودم که خودمو بیشتر از هر کسی آزار میدادم و تنش درست میکردم.

    همسرم وقتی پاک شد،کلی تغییر کرد.تغییرات مثبت زیادی تو زندگیمون بوجود اوورد.ولی من نمیتونستم‌باهاش ارتباط خوبی بگیرم .

    همسرم پیشنهادبرنامه ی نارانان را بهم داد.

    برنامه ای بود برای خانواده های معتاد. برنامه جهانی بود و به مذهب کاری نداشت.

    مطالب خوب وپخته وجامعی توش بود که باعث خیلی ازتغییرات من شد ونگاه منو به زندگی خیلی تغییر داد.

    البته ضعفهای من ریشه از کودکی وزندگی پر از تنش خونه ی پدریم داشت که از اونجایی که همسرمم به یه شکل دیگه با این کمبودها با من ازدواج کرده بود.

    هردو در کنار دوست داشتن هم ،باعث آزار واذیت هم ، میشدیم .

    راهنما والگوی مناسبی نداشتیم که از اون راهنمایی وکمک بگیریم که تو این برنامه این اتفاق افتاد وما در صورت نیاز از فرد دیگه ای کمک می‌گرفتیم که به اصلاح رو کله ی خودمون راه نریم.

    بد نبود خوب بود دورانی بود که از خیلی از تنشهامون کم کرده بود.

    ولی من همچنان عطش داشتم ودلم تغییرات بیشتر میخاست.

    به همین جهت سمت کتابهای انگیزشی رفتم.

    خیلی سال خیلی کتاب خوندم.

    کتاب خوندن رو اووردم تو لیست برنامه های روزانم .

    هم میخوندم هم نکته برداری و چکیده برداری میکردم .

    از خوندن لذت زیادی می‌بردم .

    از اولم یه چیزی تو درونم بود که بهم می‌گفت تو نباید این که هستی باشی .تو میتونی بهتر باشی.

    خیلی تلاش کردم تغییرات زیادی افتاد .

    از قبل خیلی بهتر شدم.

    اما به دلیل حسهای منفی به مذهبمون که هر کاریو از سر ترس واجبار وبه خاطر نگاه مردم انجام‌میدادم.با خیلی از مشکلات روبرو میشدم .

    طوری شده بود که دوباره تمرکزم از خودم کم شده بود وتمام توجهم سمت چیزی رفته بود که هیچ علمی بهش نداشتم واینکه دیگه تمایلی به تقلید کورکورانه نداشتم .

    همش دنبال فردی می‌گشتم که بتونه حرفای منو بفهمه وبه سبکی که تو درونمه حرف بزنه .

    مثل همیشه تو ذهنم با خیلی چیزا میجنگیدم اما راهکار خاصی نداشتم .

    به هر کی نزدیک میشدم که چیزی ازش دستگیرم بشه بیشتر از دین و مذهب زده میشدم.

    تا اینکه عاجزانه از خداوند درخاست کردم که منو به سمت فردی هدایت کنه که از همه لحاظ وتو همه ی زمینه ها بتونه کمکم کنه .

    میدونید تو برنامه ی نارانان خیلی سال موندم وخیلی کار کردم .

    آخرش زده شدم چون دیدم اکثر بچه ها با همون افکار وباور های غلطشون موندن .یه جورایی با کلمات بازی میکنن و سر خودشون شیره میمالن.

    برنامه کامل بود منتهی اطرافیانم همه غرق بیماری بودن .به همین جهت یه کم از چشمم افتاد.ینی ادامه دادن این مسیر ،سیرابم نکرد.

    تا اینکه بعد از گذشت یکسال که التماس خدا کردم،سمت استاد هدایت شدم .

    با شنیدن اولین صدا و اولین فایل نه یک دل بلکه صد دل عاشق شدم .

    4سال بیشتره که ازاون جریان میگذره .

    البته نزدیک دو ساله که تو سایت هستم .

    هرچقدر بیشتر ادامه میدم وبیشتر تو این مسیرهستم ، بیشتر لذت میبرم .

    تغییرات بزرگه درونی من اینجا وبا کمک استاد ودوره های قشنگش افتاد.

    بعد از این همه تلاش برای رسیدن به شناخت درونی خودم ،تازه الان میفهمم اینجا کجاست ؟ برای چی اینجا هستیم ؟ و باید چکار کنیم تا اززندگی لذت ببریم؟!

    اینجا شد آغاز وحرکت مسیر جدیدبرای من .

    با دنیای نا شناخته ها اینجا آشنا شدم.

    اینجا فهمیدم جهان وقوانینش چطور کار میکنن.

    منی که یک عمر نگاهم به این بود که همسرم خوب باشه ووظیفه ی اونه که منو خوشبخت کنه واتفاق خاصی نمیفتاد. دیگه همچین نگاهی ندارم .

    این نگاهو ندارم که تغییرات بزرگ اونم از درونم داره شکل میگیره .

    تو کتابهایی که میخوندم از قوانین جهان یه چیزایی فهمیدم اما الگویی نداشتم که ازش تبعیت کنم وبا کمک و راهنمایی اون پیش برم.

    وقتی استاد را پیدا کردم وهرکدوم از آموزه هاشون را خودم تجربه کردم ونتایج خوب را دیدم بیشتر انگیزه گرفتم که همین مسیر مسیر درستی هستش .

    چون خدا را هم اینجا پیدا کردم .

    منی که فکر میکردم شناخت کافی از خدا دارم و هیچ ارتباط دلی نداشتم .

    بالاخره شناختمش البته که هنوز نیاز به شناخت بیشتری دارم اما مسیرمو پیدا کردم .

    حالا من یه خورده کند پیش میرم .

    شاید دیر یه چیزیو میگیرم اما با تعهدی که دارم ،ادامه میدم .

    خداروشکر خداوند اراده ی خوبی تو وجودم نهاده که چیزی خستم نمیکنه .

    که اگر خسته میشدم بعد از این همه سال بیخیال تغییراتم میشدم ومثل همه و شبیه همه زندگی میکردم .

    اینکه متفاوتم اینکه درک وفهمم با اکثر افراد نزدیکم فرق داره ،برای من قشنگه چون نشون میده نتایجی مثل اونا نمی‌گیرم.

    اینجا بود که روابطم با همسرم خوب شد.

    اینجا بود که دست از کنترل همسرم وهمه ی اطرافیانم برداشتم .

    اینجا بود که چسبیدم به خودمو ودرون خودم.

    اینجا بود که ارتباط درست و صحیح با بچه هامو یاد گرفتم .

    اینجا بود که روابطم با دیگران عالی شد.

    اینجا بود که ارتباطم حتی با پدر ومادرم خوب شد چیزی که هرچی تلاش میکردم اون چیزی که خودم میخاستم نمیشد.

    «جهان در هر لحظه پاسخ فرکانسهای ما را میده ».

    همین یه جمله نگاه منو به دنیا وجهان تغییر داد.

    توجه به همین جمله وباور همین یه جمله چنان تغییراتی در من بوجود اوورد که تمام ‌توقعاتم از همسرم و تمامی دیگران و حتی خدا از بین برد.

    بهم گفت باید خودت به تنهایی هرچیزیو بدست بیاری .خدا دست به سینه نشسته تا تو رو به خواسته هات برسونه و مشکلات تو رو حل کنه .

    باید خودت حرکت کنی وخودت بخای بعد تو مسیر هرجایی نیاز به کمک بیشتر داشتی که توانایی انجامش را نداشتی خدا سمتت میاد وهدایتت می‌کنه .

    ولی تا وقتی خودت نخای وباور نکنی که خالق اتفاقات زندگیت هستی ودنبال مقصر بگردی باید با همون روند پیش بری و هیچ نتیجه ی مثبتی عایدت نشه.

    اگه نتیجه ی متفاوت میخای باید نگاهت متفاوت بشه .عملکردت متفاوت بشه .

    افکار وباورهات متفاوت باشن.

    فکر کردن به آینده ناخود آگاه ترس به جون آدم میندازه .

    هر چی هم بگی نگران نیستم وترسی ندارم باز یه گوشه ی ذهنت یه چیز دیگه میگه .

    یاد گرفتم فقط برای امروزم زندگی کنم .

    فقط در لحظه زندگی کنم تا این نجواها کمتر سراغم بیاد.

    اینطور امیدوارتر ،آرومتر و با حال بهتری هستم .

    هرروز هرروزت که خوب بگذره وبا کنترل ذهنت باشه حتمن آینده ی بهتری برات رقم میخوره .

    استاد جونم حتی ایمان منو به دنیای پس از مرگ زیاد کرد البته اصلا باوری به این قضیه نداشتم .

    بله تغییر و تحول اساسی من اینجا در کنار استاد عزیز وبا این برنامه وبودن در سایت وخرید و کار کردن دوره ها شکل قشنگی به خودش گرفت.

    نمیگم همه چیز الان گل و بلبل شده اما خوب میفهمم که توانایی وقدرت جسمی وفکریم به نسبت قبل در برابر ناملایمات زندگیم خیلی بهتر شده.

    اصلا مثل گذشته بی گدار به آب نمی‌زنم.

    روابطم با همسرم به مراتب خیلی بهتر از قبل شده .ایشون هم در کنار من کلی تغییر کردن.

    روابطم با فرزندانم عالی .

    با دیگران هم عالیه .

    می‌دونم اینا نتیجه ی تغییرات فرکانسی خودمه .

    طبیعتا هرچقدر بیشتر کار کنم .با مرور زمان وگذشت تکامل بیشتر ،اتفاقات بهتری هم بوجود خواهد آمد.

    هرروزی که میگذره ذوق وشوق وتمایلم به ادامه دادن این مسیر بیشتر وبیشتر میشه و همین برام یکی از لذتهای بزرگه .

    چون می‌دونم با ادامه دادنش ،سعادت دو دنیا نصیبم میشه به یاری الله وکمک استاد عزیزم.

    وبه تمام خواسته هام خواهم رسید.

    چون لایقشم .چون برای همین وارد این دنیا شدم.

    اگه تا حالا اونی که میخاستم نشده چون خودم راشو بلد نبودم ومتکی به افراد غیر بودم .

    با تکیه بر قدرت خدا وبا ایمان و توکل به خدا حتمن همه چیز همونی میشه که خودم میخام شایدم بهتر از اون‌چیزی که خودم خواستم.

    استاد جونم مرسی مرسی ازت که هستی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1214 روز

    سلام اعظم جان .

    ممنون و سپاسگزار از لطف شما.

    منم برای شما آرزوی موفقیت روز افزون میکنم .

    همگی ما تلاش خودمونو برای تغییرات خوب ، تو زندگیمون میکنیم انشالله که بتونیم همین مسیر زیبا را ادامه بدیم تا به موفقیتهای بیشتری دست پیدا کنیم .

    واون آرامشی که دنبالش هستیم رابدست بیاریم وتو زندگیمون بتونیم مدیریتش کنیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: