از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع مرتبط با آگاهی های این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قدم اصلی تحوّل زندگی587MB31 دقیقه
- فایل صوتی قدم اصلی تحوّل زندگی30MB31 دقیقه
با سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
واقعا سپاسگزارم از این که آگاهی اولین قدم را کامل فهمیدم چیست در مسیر زندگی کردن این که هدف داشتن و خواستن اتفاقات جدید در زندگی خود باعث می شود در این مسیر قدم بگذاریم،و اینکه من در زندگی هدف های متنوعی دارم و درمسیررسیدن به خواسته هایم کارهای درست و غلط تقریبا متوسطی را انجام دادم…
در مبحث روابط واقعا باید این توانایی تحسین کردن دیگران را تحسین می کنم و می دانم که با تحسین کردن افرادی که ویژگی مثبتی که ما میبینیم را دارند باعث می شود که رابطه ی ما بهتر شود و به نظرم نوعی سپاسگزاری در روابط می باشد و حتی اگر در ابتدا برایمان سخت است در خلوت خودمان ویژگی های خوب افراد را بگوییم و آن ها را تحسین کنیم و مراقب باشیم که احساس مان خوب باشد چون اگر تحسین کنیم و احساس بدی داشته باشیم در واقع در حال فرستادن فرکانس ناسپاسی و حسادت به آن فرد هستیم که در واقع ریشه آن بخاطر احساس مقایسه ویرانگر ایجاد می شود…این رفتاری است که من یک سال قبل از عضو سایت عباسمنش شدن شروع کردم اما تا چند ماه قبل هنوز برایم پذیرفتن تحسین برانگیز بودن دیگران و ویژگی هایشان با تمام قلب کار نسبتا راحتی نبود اما اکنون بدون اینکه متوجه شوم میبینم درحال تحسین رفتارهای اطرافیانم هستم و بعد که متوجه زیبایی رفتارشان با خودم میشوم و سعی میکنم آن را طبق قانون منطقی کنم برای مغزم متوجه میشوم یکی از مهم ترین دلایلش تحسین ایشان و دوست داشتن خودم می باشد…
نکته بعدی که از این فایل متوجه شدم این است که گاهی ما فقط میخواهیم فضایی متعلق به خودمان داشته باشیم یا یک خانه کوچک و از نظرمان واقعا رویا داشتن (به شکلی که امروز با دیدن سریال سفر به دورآمریکا و زندگی در بهشت درحال آموزش دیدن به صورت عملی هستیم) را حتی نمی فهمیدیم…
و نکته مهم دیگری که دریافت کردم این است که همه چیز از توحید شروع می شودو تنها عامل مشکلات زندگی مان شرکی است که در زندگی مان تجربه می کنیم و من قبل از این فایل فکر میکردم چون به شیطان هم قدرت داده ام در ذهنم پس خداوند را شریک قائل شده ام و تمام توجه ام را به سمتی بردم که ایم باور قوی شود که
تنها فرمانروای قدرتمند کیهان رب را می پرستم و تنها از اویاری می جویم
و سوالی که با ترس ها به سراغم می آمد را می پرسیدم که؛
چرا تنها فرمانروای قدرتمند کیهان رب را می پرستم و از تنها فرمانروای قدرتمند کیهان یاری می جویم؟
و وقتی نزدیک پنجاه بار این سوال را به صورت رندوم و بدون فکر در مواقع ناراحتی از خودم میپرسیدم احساسم خوب میشد و اما کم کم یاد گرفتم منطقی به آن فکر کنم و بفهمم که فقط او قدرتمند است و فقط اوست که وجود دارد در تمام لحظه ها و مکان ها
و امروز شما گفتید که اولین باور که باعث شد من جرات پیدا کنم تغییر بدهم زندگی ام را همین باور است که؛
من خالق زندگیم هستم من توانایی خلق زندگی خودم را دارم خداوند این توانایی خلق زندگیم را به من داده است و خداوند اختیار استفاده از این توانایی را نیز به من داده است و بازهم با پرسیدن و تکرار این منطق ها و قوانین به همان مانترای اصلی می رسیم که بارها در برنامه هایتان تکرار کرده اید
خدایا من در برابر تو خاضع و خاشع هستم و هرآنچه دارم از آنِ توست
خدایا هرآن چه دارم از آنِ توست
گفتن این جمله در ابتدا کار راحتی به نظر میرسد ولیکن هرچه بیشتر در مفهوم مالکیت خداوند فرو میروم میبینم هر آنچه دارم از آنِ اوست و قسمت جالب داستان این است که دیگر احساس نمیکنم برده خداوندم یا اینکه او جباری قدرتمند است که می خواهد مرا با اجبار به سمت چیزهایی که خودش می خواهد ببرد
این در حالی است که خداوند تأکید دارد که من هستم در زندگی تو که بنده ی من هستی و مرا اجابت می کنی و مادامی که اجابت کنی و یکتاپرست باشی من پیوسته (اجیب فعل مضارع و به معنای در حال اجابت کردن هستم)در حال اجابت کردن خواسته ها و برطرف کردن نیازهایتان هستم همانگونه که ما برای نفس کشیدن همیشه آسوده بوده ایم و خداوند این نعمت را در زندگی ما قرار داده زیرا ما باور داشته ایم که خود به خود نفس میکشیم و اکسیژن به صورت طبیعی در اختیار ما قرار میگیرد اما در بقیه ی موارد چون طبیعت را فراموش کردیم و خدارا اتفاقی افتاد به نام کمبود و نداشتن که در واقع هیچ گاه انسان های پیشین این مشکل را به عنوان مسئله ای لاینحل و غیر قابل بررسی نمی دیدند بلکه کاملا آن را ساده راحت بدیهی و قابل حل می دانستند و این گونه بود که ما فراموش کردیم طبیعی است که صاحب نعمت ها باشیم و در زندگی مان نداشتن خلق شد که کاملا با تعبیر بماکسبت ایدیهم و بما قدمت ایدیهم مطابقت کامل دارد و قانون این موضوع را که خداوند بیان نموده کامل تأیید می نماید و به انسان یادآوری می کند که من به تو اختیار داده ام و خودت هر آنچه بخواهی من در اختیارت قرار می دهم و این مسئله کاملا به خود خودت مربوط میشود نه هیچ کس دیگر زیرا مهم ترین هدف خداوند از خلق انسان با روح خویش در جهان مادی نمایاندن میزان قدرت روح ما در خلق کنندگی می باشد که ما انسان ها بعد از فهمیدن قانون گرانش و قوانین نیوتن به کل قانون های طبیعی را از یاد می بریم اما در بسیاری از موارد از آن ها استفاده می کنیم …
یعنی بارها و بارها در زندگی ام می دیدم که من انسانی هستم که مذهبی و اهل نماز و روضه و این داستان ها بودم آن هم از هفت سالگی نماز میخواندم و روضه میگرفتم و می دیدم بقیه حالشان بهتر است بقیه که کمتر اهل این داستان ها هستند و یا حتی اصلا نیستند چقدر همه چیز برایشان راحت تر رخ می دهد و نعمت ها به راحتی روارد زندگی شان می شود
و آن جا بود که شک کردم و شروع کردم به شکستن قوانین که مذهبی ها می گفتند قسم دروغ خوردم با نامحرم رابطه برقرارکردم و احساس گناه رهایم نمیکرد و باز فهمیدم هستند کسانی که همین کارها را می کنند و خیلی خوشحالند
دیگر برایم آخرت معنایی نداشت فقط می خواستم ببینم چرا روی زمینم و زندگی که میخواهم را تجربه کنم تا وقتی روبروی خدا ایستادم اشتباه هم رفتم درست هم رفتم ولی هیچکدام حال خوبی به من نداد پس چرا روی زمین آمدم
در این مسیر خیلی رفت و برگشت داشتم و دلیل اینکه به هیچ خواسته ای جز سلامتی و کمی روابط زیبا و شرایط خوب برای سکونت و چند هم صحبت دلنشین نرسیدم
و جالب است که بدانید این ها را حق طبیعی خودم می دانستم ولی برای بقیه خواسته ها باید تلاش میکردم این باور من بود
و اما حالا این باور خدایی را چطور بیشتر بفهمم من همان مینا نیستم اما شاید هم این مینا نباشم که می داند توانایی خلق لحظه هایش را دارد که می داند فقط توحید ابراهیمی می تواند نجاتش دهد فقط سوزاندن آثار شرک برایش زیبایی خلق می کند و این مینا خیلی دوست دارد بیشتر بفهمد و بیشتر باور کند این باور خلق کنندگی را
زیرا اولین بار که یک کلاه را ساعت دوازده شب شروع کردم به بافتن برای خواهرم که سه ساله بود و همان شب تب کرده بود،پنج صبح تمامش کردم و روی سرش گذاشتم و خوابیدم و بی نهایت احساس شگرفی از این که خلق کرده بودم داشتم حالا آن یک خلق مادی بود می دانم انرژی ذهنم که عشق بسیار به سلامتی خواهرم بود کمکم کرد که آن کار را انجام دهم و اینکه خلق این اتاق پر نور فرش خور زیبای سفید خودم که برای کتاب ها و دفترهایم مکان هایی دارد برایم واقعا سخت رقم خورد گرچه عاشقش بودم…تابستان ها و بهار رودهن خیلی خواسته ی دوست داشتنی ام بود به مدت دو سال ولی این هم سخت رقم خورد رابطه سالم و پایدار و دوست داشتنی ام خیلی راحت به سمتم آمد و خلق شد و ادامه پیدا کرد اما چرا ازدواج در رابطه با سختی مواجه شد،چرا من لایق یک ازدواج راحت و سالم و پایدار و عاشقانه نبودم؟
چرا اینقدر همه چیز برایم پیچیده شد…وقتی راحت شروع شد راحت ادامه پیدا کرد…
چه می شود که راحت به مرحله ی بعد رفت
چه می شود اگر به راحتی همان ازدواج سالم و پایدار و عاشقانه ای که بدون حضور خانواده ها درحال رسیدن به اوج بود با حضور آن ها به یک رابطه long distance ای بدل شد که حتی روز به روز کمتر دلیل برای شکر گزاری می داد؟
چگونه می توانم شکرگزارتر باشم برای توانایی هایم؟
چرا باید جسم ما در رسیدن به خواسته ها ی روح اینقدر دخالت های بیجا کند؟
چرا باید محدود بودن مان را در عین نامحدود بودن حس کنیم؟
چرا این تناقض به نظرم بخشی از مسیر می آید که می خواهد به من از تضادی بگوید که درکش کنم…
چگونه راه حل آسان مسئله به من الهام می شود؟
چگونه شخصیتم به سمتی حرکت می کند که می توانم همه یخواسته هایم را خلق کنم ؟
چگونه می شود که چرخ زندگی ام در تمام جنبه ها روان باشد و من روی بخش معینی از خودم تمرکز داشته باشم؟
چگونه بزرگترین هدف روحم را بشناسم؟
آیا واقعا من خودم خالق زندگی خودم هستم؟
چرا با توجه به زیبایی ها و نکات مثبت زندگی زیباتری می توانم خلق کنم؟
چرا با دیدن نیمه پر لیوان ظرف وجود ما برای دریافت نعمت ها بزرگتر می شود ؟
چرا داشتن آرامش مارا به سمت سپاسگزاری بیشتر سوق می دهد؟
چرا فاکتور اصلی موفق شدن همان شادزیستن و احساس خوب داشتن است؟
چرا من خواسته هایم را می خواهم؟
چرا برآورده شدن خواسته های من به صورت خود به خودی رخ می دهد اگر خودم را در فرکانس صحیح قرار بدهم ؟
چرا عمل به قانون بعد از باور کردن اینکه می شود به خواسته ها رسید اتفاق می افتد؟
چرا ایده ی من می تواند برای من اجرا شود؟
چرا توجه آگاهانه به زیبایی ها برای من خوب است؟
چگونه با حذف نکات منفی و پیدا کردن نکات مثبت رشد می کنم؟
چرا من به دنبال ویژگی های خوب افراد میگردم؟
چرا من سپاسگزاری هایم را می نویسم ؟
چرا سپاسگزاری برای نعمت هایی که دارم خوب است؟
چرا سپاسگزاری می تواند مرا در مسیر رسیدن به خواسته هایم قرار دهد؟
چرا سپاسگزاری مهم است در مسیر عمل به قوانین؟
چه رابطه ای میان سپاسگزاری و عمل به قانون وجود دارد؟
چگونه می شود یک شخصیت سپاسگزار ساخت؟
چه خوب می شود که شخصیت من همان شخصیت سپاسگزاری که آرزویش را دارم بشود؟
چه خوب می شود که به فراوانی ها و نعمت ها توجه کنم وقتی احساس خوبی دارم ؟
چرا احساس آرامش داشتن در این مسیر تعیین کننده است؟
چرا آرامش و سپاسگزاری جز مؤلفه های تعیین کننده لذت بردن از مسیر می باشد؟
چگونه می توان احساس سپاسگزاری بدون قید و شرط را تجربه کرد؟
چگونه می شود که من سپاسگزار خلق احساس سپاسگزاری باشم؟
چگونه می شود با سپاسگزاری کردن ورودی های ذهن را کنترل کرد؟
چه رابطه ای میان سپاسگزاری و ایمان به خداوند و تسلیم خداوند بودن وجود دارد؟
چطور می شود که شکرگزار روابط زیبایمان باشیم بدون وابستگی؟
چقدر خوب می شود که سپاسگزار آزادی زمانی و مکانی و مالی خودم باشم؟
چقدر خوب می شود که سپاسگزار شخصیت توحیدی ام باشم…
چقدر خوب می شود که ایمان من در مسیر عمل رشد کند…
چه عالی شد که شما استاد من شدید…
مرسی که هستید صاحب نعمت ها و اهل هدایت
عاشقتونم
به امید دیدار چشمان قشنگ تون
مرسی که هستید…شکر وجودتون و شکررابطه تون و قشنگیاش