https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/12/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-12-06 04:51:242023-12-06 05:26:44قدم اصلی تحوّل زندگی
648نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
عرض سلام و احترام دارم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و تمامی دوستان گرامی
دوست دارم از دو تا همزمانی فوقالعاده شیرین و دل نشین امروزم صحبت کنم
امروز تو کامنت قبلیام در همین صفحه نوشتم که احساس میکنم این احساس آرامشی که دارم تجربه می کنم به خاطر کار کردن روی عزت نفسم و مهم نبودن حرف دیگران و ساختن باور های توحیدی و تمرکز کردن بر روی سریال زندگی در بهشت هستش
اولاً عصر روی دکمهی مرا بهسوی نشانهام هدایت کن، در صفحهی اصلی سایت، کلیک کردم و هدایت شدم به فایل «الخیر فی ما وقع» در شعر پروین که چقدر اونجا استاد زیبا اشاره کرد که یکی از نشانه های ظاهری یک مومن حال خوبش هستش و بعد من کلی خوشحال شدم که این چند وقته که آگاهانه تلاش می کردم به طُرُق مختلف احساس خوب در خودم ایجاد کنم در واقع یک رفتار خداگونه داشتم و توحیدی عمل می کردم
دوماً امشب آزمون شناسایی ترمز های مخفی ذهن رو زدم
و در کمال ناباوری پس از پاسخ خیلی صادقانه به 34 تا سوال متنی رو برای من نمایش داد که بسیار خوشحالم کرد
برای من نوشته بود که شما بسیار آدم هدفمندی هستی ، خیلی خوش ذوقی و واقعاً به شدت دنبال رشد و پیشرفت هستی:))
نوشته بود به همین دلیل هم مقاومتی در برابر تغییر نداری :))
نوشته بود شما بسیار آدم توانمندی هستی و در زمینه های مختلف توانایی های زیادی داری:)) چیزی که بار ها از زبان این و اون شنیدم و جدی نگرفتم!!
در نهایت به من استفادهی ترکیبی از دورهی شیوهی حل مسائل و دورهی کشف قوانین زندگی را داده بود
به دو علت…
یک: غلبه بر بیماری کمال گرایی که در رفتار و عادت ها و حرف های من بسیار مشهود و ملموسِ و کاملاً قبول دارم که من اینجوریم:))
دو: من مسیر رسیدن به بعضی از اهدافم را آنچنان سخت و طاقت فرسا می بینم که عطایش را به لقایش می بخشم و اصلا قدمی برای رسیدن به آن بر نمی دارم و حتی برنامه ریزی برای رسیدن به آن هدف هم نمی کنم و این…
این باور و این رفتار نشأت گرفته از ترمز های مخفی ذهنیام است
من خیلی خوشحالم، خیلی خیلی خوشحالم و فکر نمی کردم پاسخ این آزمون اینقدر مرا خوشحال کنه
خیلی خیلی از شما استاد عزیزم و در کل از تمام گروه تحقیقاتی عباس منش سپاسگزارم
قول می دهم که این دو دوره راه تهیه کنم اول دورهی شیوهی حل مسائل و بعد دورهی کشف قوانین
و دوست دارم بهتون این رو بگم که این بهترینننن آزمونی بود که در زندگیم دادم، بسیار بسیار هوشمندانه و روانشناسی شده بود، این رو جدی میگم، چون تا به حال کسی اینقدر دقیق و درست در مورد من صحبت نکرده بود یعنی به خدا… پاسخی که بعد از آزمون دریافت کردم رو احساس می کردم خانم شایسته یا استاد مستقیماً نشستن رو به روی من و دارند به من میگن، با تمام وجودم اون صحبت ها رو قبول داشتم و از روی همش اسکیرین شات گرفتم تا یادم بمونه و دلایل محکم داشته باشم برای خرید این دو تا دوره
عاشقتونم بی نهایت
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند جان و خرد ، کزین برتر اندیشه برنگذرد
سلامی گرم دارم خدمت تمام دوستای عزیزم ، استاد گرامی و خانم شایستهی محترم
این روز ها آرامشم بیشتر میزان نجواهای ذهنی ام کمتر شده ، عزت نفسم بالاتره و کمتر برای حرق دیگران ترهِ خورد می کنم و این ها همه لطفی که در حق خودم کردم و ورودی های ذهنیم رو بستم و تمرکزم رو گذاشتم روی آموزش های شما و البته کامنت خواندن و کامنت نوشتن
فکر می کنم یکی از دلایلش هم اینه که خیلی متمرکز شدم روی سریال زندگی در بهشت، آخه من سریال خیلی دوست دارم ، من عاشق طبیعتم و وقتی این سریال رو می بینم دائماً ذهنم میره سمت مسافرت رفتن و گشتن و رفتن در دل طبیعت ، رویا پردازی ها و قدرت تجسمم بیشتر میشه و از سیر و سیاح در رویاهای خودم خیلی لذت می برم، خدا رو صد هزار مرتبه شکر
استاد جان ظرفیت وجودیم بزرگتر شده ، میزان پذیرشم بیشتر شده ، کمتر خودم رو قربانی و برگی در باد می بینم و بیشتر خودم رو خالق می بینم، اصلاً شاید دلیل آرامشم هم همین باشه..!! اینکه داره این باور دوباره یه کمی درونم ریشه میزنه که … خودم و تنها خودم خالق 100٪ زندگیام هستم
فکر می کنم این به لطف گوش دادن مکرر این فایل (حدود 30 یا 40 بار) و نوشتن کامنت و مهر تایید زدن به اتفاقاتی است که خودم خلقش کردم
امروز به طور هدایتی در صفحهی اصلی سایت مشاهده کردم که میزان امتیازی که دریافت کردم بر روی فایل های دانلودی، باعث شده در هفته اخیر دومین نفر با امتیاز بالا باشم و اسمم در صدر جدول قرار گرفته ، بی نهایت خوشحال شدم و به خودم تبریک گفتم بابت سرمایه گذاری لذت بخشی که دارم بر روی خودم انجام می دهم
این اولین اتفاق زیبای امروزم بود
چند روز پیش صبح رفتم از نونوایی دم خونه نون بگیرم (یه نونوایی بربری نوساز دقیقااااا چسبیده به آپارتمان باز شده یعنی از در آسانسور تا نونوایی داخل کوچه بیست قدم راه هست:))) ) مدتی تو صف ایستادم به خودم گفتم اگه من خالقم دوست دارم هر بار که میام نونوایی همون لحظه نون بگیرم و برم دیگه نهایتاً پنج دقیقه تو صف بایستم ، دیشب که داشتم می اومدم خونه همون موقع با مادرم تلفنی صحبت کردم گفت اگه می خواهی یه نون برای خودت بگیر بیار ، رفتم نونوایی خلوتتتت هیچ کس نبود ، نون ها رو هم تازه از تنور بیرون گذاشته بود ، یه نون گرفتم رفتم خونه ، دوباره امروز صبح از خواب بیدار شدم دیدم یه پیام اومده از همکارم آقای تجلی شما 4 تا نون می گیری بیای دفتر ، اولاً با اعتماد به نفس و بدون احساس سرخودگی خیلی راحت پیام دادم من تایم صبح نمیام، عصر میام و ایشون هم پیام داد بسیار سپاسگزارم ، این یه رشد بزرگ برای من محسوب میشه، قبلا می مردم و زنده میشدم ولی سختم بود بگم نه ، این یه تکاملیه که طی شده من آروم آروم به اینجا رسیدم، دوماً این پیام رو یه نشونه دیدم سریع حاضر شدم رفتم پایین دیدم اععع چقدررر نونوایی خلوته در صورتی که این موقع از روز فکر می کردم باید شلوغ باشه فقط یه نفر بود و من سریع یه نون کنجدی گرفتم اومدم، باورتون نمیشه اونقدر ذوق کردم و خدا رو شکر کردم، گفتم ببین محمد خواستی اجابت شد ، می بینی خدا چقدرررر بهت نزدیکه و چقدر سریع پاسخ میده، عاشقتم خدااااا
یه چیزی همین داره تو ذهنم می چرخه دلم نمیاد نگم
استاد شما در جلسه دوم قدم سوم راجع به عزت نفس (مهم نبودن حرف مردم) با خانم شایسته صحبت می کنید ، اون جلسه جادوییعه من عاشقشم… یه جایی توی اون جلسه میگین بچه ها اگر بدونید زندگی بدون مهم بودن حرف مردم چقدررررر شیرین و لذت بخشه ، به خدا معطلش نمی کنید این جملهی شما از اون جملاته قصار هستش که من تابلو زدم آویزون کردم به دیوار ذهنم :))) اصلاً فکر میکنم میزان زیادی از آرامش این روزهایم به خاطر نداشتن احساس گناه به خاطر اشتباهاتم (در صلح بودن با خودم) و مهم نبودم حرف دیگران برایم هست (باز هم در صلح بودن با خودم)
استاد جان اینکه میگم میزان پذیرشم بیشتر شده دلیل دارم برایش
شما ده تا سلسه فایل دانلودی ارزشمند در رابطه با دوره ی کشف قوانین گذاشتید روی سایت برای خودشناسی بیشتر ماه
چقدرررر این فایل ها ارزشمنده و بچه ها استفاده کردن برای رسیدن به خود شناسی
من از اون ده تا فایل نه تنها نتوانستم درست استفاده کنم یعنی گوش میدادم حالم نامیزون می شد!! چه برسه به اینکه بخواهم پاسخ به سوالات هم بدهم ، دیگه هیچی!!
ولی با گوش دادن مکرر این فایل و پذیرفتن این اصل که فقط و فقط من هستم که خالق زندگی خودم هستم و هیچ عامل دیگه ای… هیچچچ عاملی دیگه ای به هیچ وجه حتی به اندازه سر سوزنی در زندگی ام تاثیر نداره دارم به قدرت و به آرامشی می رسم که هر چقدر بیشتر این مسیر رو ادامه می دهم امیدم و ایمانم نسبت به آیندهای بسیار عالی بیشتر و بیشتر میشه ، در واقع دارم آرزوهایی رو که برده بودم زیر خروار ها خاک میکشم بیرون و بهشون رنگ و رویی تازه میدهم ، انگار یه جنگل بی نهاااایت انبوه و زیبا در خاک ذهن من داره جوانه میزنه و داره رشد می کنه و فضای ذهنم رو پر می کنه از اکسیژن خالص و انرژی مثبت بی نهایت
الان به جایی رسیدم که طی این چند روز جلسهی سوم قدم سوم رو فکر کنم حدود ده باری گوشش دادم
این جلسه شما در مورد الگوهایی تکرار شونده و تفاوت آنها با اتفاقات لحظهای صحبت می کنید
و بسیار عالی توضیح میدهید که چطور گاری زهوار در رفتهی ذهنم رو رها کنم و اجازه بدهم!! اجازه بدهم، این باران نعمت و ثروت الهی که همیشه درحال بارش هست، در ظرف من هم بریزه شما به خوبی در این جلسه توضیح می دهید که هر جایی که می بینی یه اتفاق تکراری داره تو زندگیت تکرار میشه ساده از کنارش نگذر ، استاپ کن!! بهش فکر کن و حللش کنه، تا وقتی که حلش نکنی از زندگیت لذت نخواهی برد!!
استاد جان من قبلاً این جلسه رو می شنیدم حالم بد می شد!! فکر می کردم به خاطر ضعف عزت نفسم هستش که این فکر تو ذهنم می اومد که من ارادهی تغییر کردن در یک سری مسائل رو ندارم!!
در صورتی که این فکر من غلط بود، به این دلیل حالم بد میشد که یادم رفته بود قدم اصلی تحول زندگیام اینه که بپذیرم فقط خودم هستم که خالق 100٪ زندگیام هستم و هیچ عاملی بیرون از من هیچ قدرتی نداره اما حالا ذهنیتم تغییر کرده و تصمیم گرفتم به صورت جدی طبق اون تمرینی که شما در جلسه هفتم قدم اول دادین برای دوست شدن با پول ، اون تمرین رو با تعهد بالا انجام بدهم تا با پول هایم دوست بشم و ثروت بیشتری در زندگیم جاری بشه و هر بار این که جلسه رو گوش می دهم دقیقاً انرژی می گیرم برای انجام همون تمرین
یه همزمانی دیگه هم امروز رخ داد که خیلی دوست دارم در موردش صحبت کنم
چند روز هست که دارم به این فکر می کنم چطور می توانم یک شور و شوق همیشگی و یک اشتیاق سوزان در وجودم ایجاد کنم برای خلق ثروت
خب بهترین ایدهای که به ذهنم میرسه اینه که هفته ای یه روز یا دو روز صبح برم تهران و تا شب برم بگردم و برگردم بیام خونه
از خیلی جهت ها این کار رو دوست دارم
ولی به خاطر باور های محدود کننده خیلی ذهنم می خواهد منصرفم کنه
امروز صبح موقع صرف صبحونه داشتم قسمت 161 زندگی در بهشت رو می دیدم که استاد می گفت خیلی خوبه برنامه بگذارید برید طبیعت اطرافتون رو بگردید و ببینید
البته استاد عزیزم شما بارها و بارها این رو گفتید ولی نمی دونم چرا باز هم ذهنم این رو ولخرجی می بینه!! شاید به خاطر کودکی ام هستش چون واقعاً از کودکیام اونقدر کم سفر رفتیم که شاید تعدادش کلاً 10 یا 15 تا بشه!! دلیلش هم مقاومت های زیاد پدرم هستش ، با اینکه ما از اوضاع مالی حد متوسط برخوردار بودیم و فقیر هم نبودیم ولی پدرم با سفر کردن مقاومت داشت
حالا که دارم زندگی الان شما رو می بینم و از گذشتهی خودتون هم تعریف کردید ، خیلی انگیزه هایم بیشتر میشه برای اینکه خوشگذرونی و لذت بردن رو به تعویق نندازم، با همین شرایطی که دارم ، تا اونجایی که میتوانم سفر برم و لذت ببرم و خوش بگذرونم
خوشحالم که با شما آشنا شدم استاد عزیزم ، شما تقریباً در تمام زمینه ها برای من الگو هستید و خیلی خیلی دوستتون دارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمام دوستان عزیزم، استاد عباس منش گرامی و خانم شایستهی عزیز
دو تا اتفاق بسیار زیبا افتاد امشب که دوباره هر دو مهر تاییدی به قلبم بود که … من خالق زندگیام هستم
اول اینکه امشب یه مسئله ای پیش اومده بود که دوست داشتم از ساعت 7:30 و 8 بیام از دفتر بیرون ولی از ظهر به خودم قول داده بودم که امشب تا 10 دفتر می ایستم چون… (یه سری دلیل برای خودم داشتم) ولی اون مسئله داشت یه کمی کنترل ذهن رو برایم سخت می کرد
حدود های همون ساعت 8 بود یه نفر رو تو پیاده رو دیدم ، یه همکاری که تو دفتر کناری ما کار می کنه، بهم یه خبری را داد من هم اومدم با همکار هام به اشتراک گذاشتم و به این نتیجه رسیدیم که امشب زودی ببندیم بریم ، خود اون دفترِ هم بسته بودن و داشتن می رفتن ، با اینکه معمولاً تا 9 یا 10 بازن
خب این دقیقاً هدایت خداوند بود ، من می خواستم برم ولی دو به شک بودم که اگه برم کار درست رو انجام دادم یا نه … که به این شکل خداوند آگاهانه بهم گفت برو
اتفاق بعدی یه موضوع به کمی شخصی تر هستش مرتبط به ارتباط دو تا از همکارهایم با هم که از دو تا زاویه و دو منظر داشت ذهن من رو درگیر می کرد
از یک طرف که با هدایت خداوند خیلی دقیق امشب جوابم رو گرفتم و از منظر دوم هم ان شا الله که خداوند به زودی هدایتی به قلبم الهام می کنه تا آروم تر بسم
اما هدایت خداوند چی بود؟!
گوش دادن فایل نتایج دوستان قسمت 13 بخش پایانی که استاد در مورد این موضوع صحبت می کنه که احترام همیشه ارزشش از صمیمیت بالاتره
سپاسگزارم فرمانروای من خدای هادیِ من
استاد جانم خدا خیرتون بده
این صحبت های آخرِ این فایل، عجیب به دلم نشست، با اینکه قبلاً هم بارها این فایل ها رو گوش دادم ها، ولی امشب دقیقاً به تکتک این جملات نیاز داشتم ، اصلاً مثل آب روی آتش بود برای من، خیلی قلبم رو آروم کرد، سپاسگزارم
چقدر خوبه که هر بار دارم با تایید کردن این نشانه ها و مکتوب کردن اون ها اولاً برای خودم رد پا می گذارم ، دوماً بیشتر این باور رو در ذهنم تثبیت می کنم که… تنها خودم و خودم هستم که خالق زندگی ام هستم، چقدرررر دانستن این موضوع بهم قوت قلب و آرامش میده و جالبه چقدررر هم فررار هستش، این سومین کامنتی هست که امروز دارم قرار می دهم ولی احساسم مثل کسی می مونه که تازه همین الان موضوع خالق بودن خودش رو فهمیده!!
عاشقتونم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلامی گرم و صمیمی خدمت اعضای خانواده ای صمیمی به نام خانوادهی عباس منش
یکی از بزرگترین سپاسگزاری های من بودن با شما دوستای عزیزم و معاشرت داشتن با شماست چرا که بارها از شما درس یاد گرفتم بارها با خواندن دل نوشته هاتون انگیزه هام زنده شد
ایمان و نور هدایت رو در قلبم پیدا کردم
و چقدر خوشحالم که می توانم در مورد هدایت و همزمانی صحبت کنم، پدیدهای که هر چقدر این چند روز بیشتر در موردش صحبت می کنم بیشتر به وجد میام و تعجب می کنم از اینکه این اتفاقات همیشه داره در زندگیم رخ میده ها.... من حواسم نیست…. دوست دارم بیشتر بهشون بها بدهم و بیشتر شاکر باشم
به قول دوست عزیزمون آقای عطار روشن، دارم به این فکر می کنم که من چطور می توانم بندهی بهتری برای خداوند باشم
این ایده و این طرز تفکر بهم حس قشنگی میده
چون اولاً به یاد میارم که خداوند بی نیازه و این منم که بهش نیازمندم
دوماً خدایی که عاشقانه این قدرررر معجزات رو برای من در زندگیم روانه کرده ، اینقدرررر قدرتمند که کل کیهان رو خلق کرده و اومده من رو اشرف مخلوقات قرارداده و بهم قدرت خلق زندگیم رو داده… یه همچین خدایی رو باید جلوش سجده کرد باید ازش تشکر کرد، بعد جالبیش اینجاست به قول استاد در توحید عملی قسمت 9 به میزانی که در جلوی خداوند سرمون رو می اندازیم پایین به همون میزان خداوند کاری می کنه که سرمون رو جلوی بقیه بالا نگه داریم …
به اندازه ای که خودمون رو محتاج و نیازمند به خداوند می دانیم به همون اندازه خداوند اونقدر نعمت و ثروت بهمون میده و ما رو غنی می کنه که بی نیاز باشیم از تماااااام آدم ها
به قول سعیده شهریاری عزیز (چقدر من این دختر خوب و مهربون رو دوست دارم و باهاش احساس صمیمت می کنم، مثلا دختر عمهای دختر عمویی چیزی هستش ، انگار سالهاست که با هم فامیل هستیم) وقتی می پذیری که بندهی خداوند هستید و اون پادشاه کل عالمه و فرمانروای توعه دقیقااااا یه تاج می گذاری روی سرت و میشی پادشاه زندگی خودت
به همین خاطر ایده ام اینه که چطور زندگی کنم که هر روز بتوانم بندهی بهتری برای خداوند باشم و به همین خاطر هست که فکر کردن به این موضوع بی نهایت حالم رو خوب می کنه و بهم احساس ارزشمند بودن میده
همین الان یک اتفاق بی نهایت زیبا افتاد که من رو به وجد آورد دوست داشتم به شما هم بگم
داشتم قسمت 145 سریال زندگی در بهشت رو می دیدم
یه حسی بهم گفت: ببین فایل رو بگذار صوتی پلی بمونه توی بک گراند، و خارج شو (با پلیرِ MX player میشه این کار رو روی فایل های تصویری هم انجام داد) خب!! یه کم ایده اش عجیب بود آخه من همیشه این کار رو برای فایل های آموزشی انجام می دهم
یعنی به خاطذ محدودیت حافظهی موبایل معمولاً فقط MP4 ها رو دانلود می کنم و به این شکل اگه بخواهم فقط صوتی گوش بدهم هم دیگه مسئله ای نیست و نیازی نیست فایل های MP3 هم دانلود کنم و به این شکل فضای خالی بیشتری در حافظهی موبایلم دارم
بهش گفتم: آقا این آخه سریاله ها… صدا و تصویر با هم جذابه!! گفت مگه بهم اعتماد نداری؟؟ گفتم چشم:)
همون صدا هدایتم کرد اومدم صفحهی همین قسمت رو باز کردم و اونقدر گشتم تا دیدگاه خودم رو پیدا کنم
یادم می اومد که قبلاً روی این قسمت یه دیدگاهی نوشته بودم
خلاصه دیدگاهم رو پیدا کردم خواندم ، اصلاً اشک توی چشمام جمع شد ، این لینکشه…
abasmanesh.com
7 ماه بعد از نوشتن این دیدگاه ما به طرز معجزه آسایی خونمون رو عوض کردیم و اومدیم تو یه آپارتمان تک بلوک 40 واحدی و…
از زیبایی هایش نگم براتون و از همه مهمتر آرزویی که اینجا توی این دیدگاه نوشتم بر آورده شد یه پنجره.ی قدی بزرگ توی اتاقم
وقتی می خوابم دید به بیرون ندارم ولی آسمون پر ستارهی شب ها و روزها با ابرهای پفکی پاییزی رو می بینم
می توانم ساعت ها با ایستم پای پنجره و یک عالم ثروت ساختمان های در حال ساخت ، ماشین هایی که از بلوار اصلی رد میشن ، کوه های اون دور دورا ، پارک جنگلی و… تو این فاصل خاص شاهین هایی که از فاصلهی خیلی خیلی نزدیک ، در واقع از جلوی پنجرهی اتاقم پرواز می کنند رو ببینم
واقعاً این پنجره بی نهایت چشم اندازه قشنگ داره باید خودتون ببیند تا باور کنید، عکس هم ازش دارم ولی خب نمی توانم اینجا آپلود کنم تا ببینید
حالا نکتهی جالب ترش می دونید کجاست
دیشب داشتم برای خودم ویس ضبط می کردم
یه ویسی با عنوان داستان تحول من :)
یه گفتگوی خودمونی دو نفره بود، خودم با خدای خودم
مثل همون صحبت های استاد و مریم خانم عزیز که باعث شد این فایل خلق بشه
ویس رو از اون لحظه ای شروع کردم که به طرز جاودیی ای با این سایت آشنا شدم (یه دست مهربان خداوند، یکی از دوستان صمیمی دوران جوانی استاد عباس منش ، استاد عباس منش رو به من معرفی کرد، ایشون الان مدت هاست ترکیه است و من ازش خبری ندارم، ان شا الله که هر جا هست در پناه خداوند باشه) و اتفاقاتی بی نطیر همین جوری تو زندگیم رخ داد تا جایی که تیر ماه 1400 اومدیم این واحد آپارتمان که کلید نخورده بود رو دیدیم من از همون ثانیهی اول یه دل نه صد دل عاشقش شدم گفتم خدایا من اینو می خواهم، نمیدونم چه جوری فقط می خواهم تو برای من اجابت کن و انصافاً… انصافاً یه سری همزمانی ها رخ داد و یه سری دستان خداوند اومدن و بی نهایت به من کمک کردن تا به خواستم رسیدم
یعنی واقعاً مصداق همون جمله است که میگه ابر و باد مه و خورشید فلک در کارند… تا من به خواسته ام برسم:)))
حالا هدایت شدن به این دیدگاه خودم که تو اسفند 99 نوشتمش و سال بعدش مهر ماه ما این خونه رو خریده بودیم و در حال اسباب کشی به اینجا بودیم
قلبم رو آکنده از شادی کرد و چشم هایم رو پر از اشک
که …. خدایااااا شکرت واقعاً من خالق زندگی خودم هستم
عاشقتونم ، این هم یک رد پا بماند به یادگار از فصل نارنجی پوش 402 در شهر قم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
دوستان با قلبم و با تمام وجودم ازتون ممنونم بابت محبتی که در حقم دارید دیدگاه های من رو با عشق می خوانید و گاها پاسخ می دهید رو قلبم رو لبریز از عشق پاک الهی می کنید
دوستتون دارم
دوست دارم از یک همزمانی شگفت انگیز که همین یک ساعت پیش رخ داد بگم
تا ایمان هممون قوی تر بشه که… ما خالق زندگی خود هستیم
امروز صبح که بیدار شدم اول آگاهانه رفتم برای شکر گذاری و تمرین ستاره قطبی در دفتر زیبای مخصوص شکر گذاریم
و درخواستم این بود که امروز مولد ثروت باشم و البته رابطهی گرم و دوستانه ای رو با تمام بنده های خدا تجربه کنم و البته خیلی هم بخندم و حال دلم خوب باشه
خب
حالا شما این استارت اول صبح رو داشته باشید
بعد از این هدایت شدم برک جلسهی اول و دوم عزت نفس رو گوش بدهم
اونجا در یک بخشی حدود 9 دقیقه استاد بی نظیر این مفهوم رو توضیح میده که کسی رو بت نکن!!
میگه وقتی یکی رو می بینی که جایگاه مالی خیلی بالاتری نسبت به تو داره بهش احترام بگذار ولی به خودتم احترام بگذار
طرف رو بالاتر و برتر از خودت نبین…
این رو بگذار گوشهی ذهنت که من هم کلی دست آورد و موفقیت توی زندگیم داشتم
حالا این بندهی خدا تو این زمینه اینقدر پیشرفت کرده ، من تو اون زمینه….
و این رو بگذار گوشهی ذهنت که درسته که الان جایگاه من از نظر مالی پایین تر این بندهی خداست
ولی پتانسیل و توانایی پیشرفت کردن رو که دارم، من هم رشد می کنم و ثروتمند میشم و کارهای خیلی بزرگی رو توی زندگیم انجام میدهم
خلاصه استاد با کلام شیوا و تاثیر گذار خودش داشت این موضوع رو توضیح میداد و من این نه دقیقه رو برش زده بودم و گذاشته بودم روی حالت تکرار… و فکر کنم سه یا چهار باری گوش دادم که یه لحظه یه جملهی استاد تو گوشم زنگ زد!!
گفتم اعععع من چند ساله دارم از این دوره استفاده می کنم چرا تا به حال این رو نشینده بودم؟!
استاد می گفت توانایی های خودت رو بشناس، پتانسیل های خودت رو بشناس… و نشونهی این که خودت رو خیلی خوب می شناسی اینه که دیگران رو بت نکردی!! و هیچ کسی رو برتر از خودت نمی بینی
می گفت به خودت اینو بگو که من می توانم هر کارییی رو یاد بگیرم هر کاری رو بهتر از هر کسِ دیگه ای انجام بدهم…
خلاصه این آگاهی تو ذهن من دور می زد و فضای ذهنیم رو پر کرده بود تا اومدم دفتر
من بودم و یکی از همکارهای آقا هنوز بقیه نیومده بودن
یکی از کاسب های بازار (سرمایه گذاری که خرید و فروش ملک انجام میده) اومد یه سر به این همکارم بزنه و یه گپ و گفت داشته باشه
این بندهی خدا تا چند وقت پیش با یه موتور هوندا می اومد و می رفت
این بار دیدم یه فونیکس اف ایکس پریمیوم اونور خیابان پارک شده ( قیمتش حدود 3 میلیارد هستش ، محصول فوق اسپرت مدیران خودرو هستش شتاب صفر تا صدش حدود 8 ثانیه است که باعث شده سریع ترین کراس اورر ایران بشه)
گفتم آقای فلانی ماشین شماست؟ گفت بله
آگاهانه برای تمرکز بر ثروت و ویژگی های خوبش و به چالش کشیدن عزت نفس خودم برای ارتباط گیری با یک فرد جدید و البته برانگیخته کردن وجوه مثبت اون آدمه
شروع کردم به صحبت کردن راجع به ویژگی های مثبت این ماشین
خب من به طور کلی سطح اطلاعاتم در مورد ماشین ها خوبه
و یه ویژگی مثبتی هم که دارم خیلی خوب می توانم آنچنان با حرارت و شوق و ذوق صحبت کنم که مخاطبم رو حسابی به وجد بیارم
این ها همش از لطف پروردگار منه :)
خلاصه چند دقیقه ای گپ زدیم و لذت بردیم و حس و حال هر سهی ما خوب شد
بعد از اینکه ایشون رفت و همکار اومدن من اومدم یه قدمی بزنم اومدم در پارک فوقالعاده زیبای نزدیک دفتر
داشتم به این فکر میکردم که چه همزمانی زیبایی
صبح داشتم به این فکر می کردم سطح عزت نفسم خوبه و خیلی خوب می توانم با افراد حتی افرادی که سطح مالی بالاتری از من دارند ارتباط بگیرم
این از نقاط قوت منه
اما شیطان داشت دست به کار میشد که بگه نه اینطور نیست و مثال های نقض کننده بیاره تا ضعف من رو به رخم بکشه
حالا با این اتفاق واقعی ، با این فکت خداوند مهر تاییدی به قلبم زد که محمد حسین جان تو واقعاً در زمینه عالی هستی ، من بهت افتخار می کنم
خودمم به خودم افتخار می کنم
این هم بماند به یادگار از فصل نارنجی پوش سال 1402 در شهر قم
عاشقتونم بی نهایت
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت شما دوست عزیز و گرامی
خدا رو شاکرم که شما تو این خانوادهی صمیمی حضور داری و با کلامت آگاهی های نابی رو می نویسی که من از خواندنش بی نهایت لذت می برم
من داشتم برای سعیده شهریاری عزیز پاسخی می نوشتم و می گفتم احساس می کنم ترس هایم کمتر شده و توکلم در عمل به خداوند بیشتر شده
حالا الان که این دیدگاه شما رو خواندم متوجه شدم که انگار احساس لیاقتم از درون یه کمی بیشتر شده
و تو کلام شما این رو متوجه شدم که انگار توحید و احساس لیاقت هم کاملاً به هم مرتبط هستند
فهمیدیم که خودمون چه مقدسیم
چرا مقدس ؟چون از درون مون به خدا وصلیم و قدرت خلق زندگی مون داریم
فهمیدیم خوشی ورنج مون از نهاد و درون خودمونه و…
این روزها که یکی از درهای شرک رو داریم میبندیم وخودمون رو مقایسه نمیکنیم ودست از سرزنش کردن خودمون برداشتیم واحساس گناه مون به حداقل رسیده …
بهتر داریم هدایت خدارو احساس میکنیم، خدایاشکرت
جالبه من هنوز دوره احساس لیاقت رو در مدار آموزش هایش قرار نگرفتم
ولی تو یه دیدگاهی تو همین صفحه از خاطرهی سفر روز شنبه به تهران نوشتم
و…
و الان که دارم فکرش رو می کنم می بینم چقدر احساس خوب من در طول این سفر بر میگشت به اینکه من خیلی برای خودم ارزش قائل بودم و خیلی احساس لیاقت می کردم
از کجا این ها رو می فهمم؟ از اونجایی که این سفر رو مقایسه کردم با آخرین سفری که حدود دو سال پیش به تهران داشتم
به جرعت می توانم بگم من یه آدم دیگه ای بودم و توی این سفر خیلی بیشتر بهم خوش گذشت چون همش داشتم به خودم فکر می کردم و دیگه اون درگیری های ذهنی که قبلاً داشتم اون ترس از قضاوت ها که همیشه تو ذهنم بود!! این بار اصلا صدایی از اون نجواها نبود و فقط داشتم تحسین میکردم و احساس خوب رو در هر لحظه تجربه می کردم
خدایا شکرت ، سپاسگزار خدای مهربانی هستم که هادیِ
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
بله دقیقاً نوشتن و تأیید کردن نشانه ها، همون چیزی که باعث میشه ایمانمون قوی تر بشه
اولاً ایمان شما به اینکه رها شده نیستید و یک خداوند هادی هستش که اگر ما اجازه بدهیم و تسلیم باشم به بهترین روش ها ما رو هدایت می کنه و زندگی بر ما خیلی آسان و لذت بخش میشه
دوماً ایمانمون قوی تر میشه به این اصل که ما فقط زمانی مه حالمون خوبه دسترسی داریم به هدایت های خداوند و اگر می خواهیم هدایت های خداوند را دریافت کنیم ، مهمترین وظیفهی زندگیمون اینه که در هر لحظه سعی کنیم احساس خوبی در خودمون ایجاد کنیم
این دو اصل بی نهایت مهمه و البته فرّار
پس چه بهتر که همیشه در این باره در این سایت الهی بنویسم و با دوستان در موردش گپ و گفت داشته باشیم
الهی صدهزار مرتبه شکر که فرصتی پیدا کردم و در مداری قرار گرفتم که بتوانم دوباره بیام و در سایت صلاه داشته باشم
خیلی وقت بود که دوست داشتم بیام بنویسم ، واقعاً وقتی در سایت فعالیت می کنم و مخصوصاً می نویسم احساس می کنم دارم ارزشمندترین کاری که می توانم در طول روز انجام بدهم رو، انجام می دهم
بریم سراغ هدایت
سعیده جان امشب دو تا اتفاق افتاد که پس از تضاد چند روزهی اخیر
به شدت این دو اتفاق برایم لذت بخش بود و قلبم رو آروم کرد
امروز خواهرم اینا خونمون بودن
خواهر زاده بزرگه، ستایش که 12 سالشه، زمان هایی که من نیستم میاد تو اتاق من می شینه درس می خوانه
یه برگه از دفترش افتاده بود رو قالیچه دم در اتاق؟!
دقیقاً به شکلی روی زمین قرار گرفته بود انگارررر خدا اینو گذاشته بود جلوی پای من تا از زمین برش دارم و مطالعه کنم!!
حالا چی رو برگه نوشته باشه خوبه؟
اصلا من نمیدونم این نوشته ها برای کدوم درسشون هست
اصلا نمیدونم این بچه کلاس چندمه؟
ولی اینو خوب می دونم که خداوند داره باهام حرف میزنه … چی بگم… باز داره اشک های قشنگ در میاد
1- آیه های زیر را معنی کنید
و هُوَ مَعَکُم اَین ما کُنتُم
و هر کجا باشید آن با شماست
فالله خَیرُ حافظاً و هُوَ اَرحَم الراحِمین
لَئِن شَکَرتُم لِازیدَنَّکُم
این سوال یک بود که باید معنی این آیه ها رو می نوشت
خیلییییی برای من جالب بود که معنی دو تا آیه دوم و سوم رو ننوشته بود چون من اونا رو بلد بودم !!
فقط اولی رو نوشته بود که من معنیش رو نمی دونستم!!
تا پایین صفحه رو کامل خواندم 12 تا سوال بود
90٪ صفحه راجع به شکرگزاری و تشکر از خدا بود!!
.
.
.
.
.
.
دوست دارم فقط سکوت کنم!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل :))
الان چشم هایم خیسه
آخه دقیقااااا کاغذِ افتاد بود وسط در ورودی اتاق دقیقا ها به سمت من بود
پشت و رو هم نبود
چون پشتش چیز خاصی نبود!!
فقط این صفحه مهم بود که باید من می خواندم
:)))
این عینه نا شکریه اگه بگم این اتفاقی بوده!! به اللهی که می پرستمش قسم می خورم خدااااااا امشب با من حرف زد ، مستقیم هم حرف زد بهم سه تا شاه کلید داد
همین سه تا آیه کوتاه که یک دنیاااا درس توش هست و اگه بتوانم به همین سه تا عمل کنم در دنیا و آخرت رستگار و عاقبت به خیر خواهم شد
دوست داشتم این برگه رو برای خودم نگه دارم
ولی بردم دادم به ستایش ، ازم تشکر کرد گفت مرسی دایی، چه جوری تو اتاق شما افتاده بود؟
جوابش رو تو دلم گفتم… گفتم چون خدای می خواسته با من حرف بزنه ، چون باید میافتاده :))
ولی از روی بزگه عکس انداختم تا همیشه پیشم باشه و مرور کنم این صحبت های قشنگ خداوند رو …
اما اتفاق دوم که خیلی برایم شیرین بود چی بود
من همیشه برای نوشتن در سایت از الهاماتم کمک می گیرم و تقریباً تا حسم نگه بنویس… نمینویسم
روزی که اومدم این دیدگاه زیبایی که برایم نوشته بودی رو خواندم خیلی خوشحال شدم و برایت آرزوهای قشنک کردم و با قلبم سپاسگزاری کردم
ولی حسم نگفت الان بنویس
جالبه من هم این دوتا پاراگرافی که راجع به توحید از آموزه های استاد نوشته بودی خیلی برایم شیرین بود و همش این چند روزه وقتی یه کم می ترسیدم و دو دل میشدم برای انجام کاری یا زدن حرفی که باید میزدم یاد اول این پاراگراف می افتادم که نوشتی نوک تبر توحیدیت رو تیز کن… گاهی وقتها هم می اومدم این پیام رو مطالعه می کردم
ولی امشب…
امشب که در پاسخ به حسین آقای عزیز نوشتی …
و مخصوصاً از اونجایی که این نوشته ها در زیر دیدگاه خودم هم بود دیگه یقین داشتم که باید با تأمل بخوانمش
و نمی دونی …. خودت نمی دونی … که چقدرررر این صحبت های توحیدیت به قلب و روح من نفوذ کرد و منو عاشق این خدا و قوانین بدون تغییرش کرد
و چقدرررر من عاشقانه با تمام وجودم تحسینت می کنم که اینقدر جلسات رو و قرآن رو مطالعه کردی و گوش دادی و اینقدر مسلطی که دیدگاه هایت به خدا از صد تا کتاب ارزشمند تره :)
یه قول خودت دل نوشته ات مثل آب خنک وسط گرمای مرداد تابستون گوارا و دلچسب بود :))
مرسی که هستی ، و مرسی که برای ما می نویسی
امیدوارم این نقطهی آبی در بهترین زمانش به دستت برسه و لذت ببری
من هم دوست دارم شما رو در بهترین زمان با هدایت الله ببینم ، منم شما رو مثل خواهرم محدثه دوست دارم و خیلی دوست دارم ساعت ها بشینیم راجع به موضوعات مرتبط به قانون صحبت کنیم…
چقدر شما مهربان و صمیمی دیدگاه می نویسی و چقدر این دل نوشتهی شما احساس خوبی بهم داد ، سپاسگزارم از قلب پاک و الهی شما
اون زمانی که برایم دیدگاه نوشته بودید در فضای فرکانسی پاسخ دادن نبودم
امروز اومدم دوباره دیدگاه خودم رو خواندم و پاسخ ها رو هم خواندم، این دل نوشتهی شما خیلی احساس خوبی داد
من به یزد علاقه مند شدم و حتماً امسال میام
یه هدایت الهی هم از یه دست مهربون خدا که رکن آبادی هستش، شب عید دریافت کردم که متوجه شدم باید بیام یکی دو شبی در یزد اقامت داشته باشم
اومدم توی اپلیکیشن جاباما و یه سرچی در مورد شهر یزد کردم
یعنی از خوشحالی داشتم بال در می آوردم
چقدررر اقامتگاه های این شهر رویایی و شگفت انگیزه :))
عکس هاش رو دیدم اینقدر عاشقش شدم چه برسه به اینکه دیگه بیام چند روزی هم اقامت داشته باشم و تو شهر بگردم و زیبایی ها رو ببینم
جاباما؛ زیر مجموعه شرکت گردگشری علی بابا هستش، یه استارت اپ بسیار موفق و فوقالعاده است در ایران اگه با سایتش یا اپلیکیشن کار نکردید پیشنهاد میدهم یه امتحانی بکنید … مطمئناً سود می کنید :)
الان یادم افتاد به غیر از این دوست عزیزم که رکن آبادی هست
یه خانوادهی بسیار با محبتی هم چند سال پیش تو یک شرکتی که مشغول به کار بودم می شناختم
این زن و شوهر با دختر نازشون که سه سالش بود بی نهایت شیرین و دوست داشتنی بود، اهل شهر زیبای یزد بودن
چند سری برای دورهمی های دوستانه و شب نشینی با چند تا از همکار ها خونهی ایشون جمع شدیم
در عین ساده گیری و خودشون بودن ، بسیار بسیار خون گرم و مهمون نواز بودن و بسیار دوست داشتنی
یه سری چندین سال پیش هم یکی از همکارهای دیگم داشت تعریف می کرد که عید رو با خانمش رفته یزد
شگفت زده شده بود از رفتار فوقالعاده عالی و خون گرمی های بازاری های یزد !!
خلاصه هر آنچه تصویر ذهنی از خود یزد و آدم هاش توی ذهن من هست تصاویر زیباست و این ذوق و شوق من رو به وجد میاره و این فرکانس رو می فرسته که من بیام زودتر تجربهی یه اقامت رویایی و یک سفر خاطره انگیز در یزد داشته باشم
سفری چند روزهای که تا چند سال بعدش هم از خاطرات شیرینش تعریف کنم
.
.
.
جالبه وقتی که می خواستم پاسخ بدهم هیچ ایده ای نداشتم چی بنویسم
فقط انرژی و محبتی که در کلام شما بود باعث دریافت این الهامات شد و من هم به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم
و در آخر دوست دارم بهتون تبریک بگم که اینقدر خودتون رو ارزشمند می بینید و اینقدر از محصولات روی سایت خرید کردید و دارید روی خودتون سرمایهگذاری می کنید
به نام خداوند مهربانی ها
عرض سلام و احترام دارم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته محترم و تمامی دوستان گرامی
دوست دارم از دو تا همزمانی فوقالعاده شیرین و دل نشین امروزم صحبت کنم
امروز تو کامنت قبلیام در همین صفحه نوشتم که احساس میکنم این احساس آرامشی که دارم تجربه می کنم به خاطر کار کردن روی عزت نفسم و مهم نبودن حرف دیگران و ساختن باور های توحیدی و تمرکز کردن بر روی سریال زندگی در بهشت هستش
اولاً عصر روی دکمهی مرا بهسوی نشانهام هدایت کن، در صفحهی اصلی سایت، کلیک کردم و هدایت شدم به فایل «الخیر فی ما وقع» در شعر پروین که چقدر اونجا استاد زیبا اشاره کرد که یکی از نشانه های ظاهری یک مومن حال خوبش هستش و بعد من کلی خوشحال شدم که این چند وقته که آگاهانه تلاش می کردم به طُرُق مختلف احساس خوب در خودم ایجاد کنم در واقع یک رفتار خداگونه داشتم و توحیدی عمل می کردم
دوماً امشب آزمون شناسایی ترمز های مخفی ذهن رو زدم
و در کمال ناباوری پس از پاسخ خیلی صادقانه به 34 تا سوال متنی رو برای من نمایش داد که بسیار خوشحالم کرد
برای من نوشته بود که شما بسیار آدم هدفمندی هستی ، خیلی خوش ذوقی و واقعاً به شدت دنبال رشد و پیشرفت هستی:))
نوشته بود به همین دلیل هم مقاومتی در برابر تغییر نداری :))
نوشته بود شما بسیار آدم توانمندی هستی و در زمینه های مختلف توانایی های زیادی داری:)) چیزی که بار ها از زبان این و اون شنیدم و جدی نگرفتم!!
در نهایت به من استفادهی ترکیبی از دورهی شیوهی حل مسائل و دورهی کشف قوانین زندگی را داده بود
به دو علت…
یک: غلبه بر بیماری کمال گرایی که در رفتار و عادت ها و حرف های من بسیار مشهود و ملموسِ و کاملاً قبول دارم که من اینجوریم:))
دو: من مسیر رسیدن به بعضی از اهدافم را آنچنان سخت و طاقت فرسا می بینم که عطایش را به لقایش می بخشم و اصلا قدمی برای رسیدن به آن بر نمی دارم و حتی برنامه ریزی برای رسیدن به آن هدف هم نمی کنم و این…
این باور و این رفتار نشأت گرفته از ترمز های مخفی ذهنیام است
من خیلی خوشحالم، خیلی خیلی خوشحالم و فکر نمی کردم پاسخ این آزمون اینقدر مرا خوشحال کنه
خیلی خیلی از شما استاد عزیزم و در کل از تمام گروه تحقیقاتی عباس منش سپاسگزارم
قول می دهم که این دو دوره راه تهیه کنم اول دورهی شیوهی حل مسائل و بعد دورهی کشف قوانین
و دوست دارم بهتون این رو بگم که این بهترینننن آزمونی بود که در زندگیم دادم، بسیار بسیار هوشمندانه و روانشناسی شده بود، این رو جدی میگم، چون تا به حال کسی اینقدر دقیق و درست در مورد من صحبت نکرده بود یعنی به خدا… پاسخی که بعد از آزمون دریافت کردم رو احساس می کردم خانم شایسته یا استاد مستقیماً نشستن رو به روی من و دارند به من میگن، با تمام وجودم اون صحبت ها رو قبول داشتم و از روی همش اسکیرین شات گرفتم تا یادم بمونه و دلایل محکم داشته باشم برای خرید این دو تا دوره
عاشقتونم بی نهایت
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند جان و خرد ، کزین برتر اندیشه برنگذرد
سلامی گرم دارم خدمت تمام دوستای عزیزم ، استاد گرامی و خانم شایستهی محترم
این روز ها آرامشم بیشتر میزان نجواهای ذهنی ام کمتر شده ، عزت نفسم بالاتره و کمتر برای حرق دیگران ترهِ خورد می کنم و این ها همه لطفی که در حق خودم کردم و ورودی های ذهنیم رو بستم و تمرکزم رو گذاشتم روی آموزش های شما و البته کامنت خواندن و کامنت نوشتن
فکر می کنم یکی از دلایلش هم اینه که خیلی متمرکز شدم روی سریال زندگی در بهشت، آخه من سریال خیلی دوست دارم ، من عاشق طبیعتم و وقتی این سریال رو می بینم دائماً ذهنم میره سمت مسافرت رفتن و گشتن و رفتن در دل طبیعت ، رویا پردازی ها و قدرت تجسمم بیشتر میشه و از سیر و سیاح در رویاهای خودم خیلی لذت می برم، خدا رو صد هزار مرتبه شکر
استاد جان ظرفیت وجودیم بزرگتر شده ، میزان پذیرشم بیشتر شده ، کمتر خودم رو قربانی و برگی در باد می بینم و بیشتر خودم رو خالق می بینم، اصلاً شاید دلیل آرامشم هم همین باشه..!! اینکه داره این باور دوباره یه کمی درونم ریشه میزنه که … خودم و تنها خودم خالق 100٪ زندگیام هستم
فکر می کنم این به لطف گوش دادن مکرر این فایل (حدود 30 یا 40 بار) و نوشتن کامنت و مهر تایید زدن به اتفاقاتی است که خودم خلقش کردم
امروز به طور هدایتی در صفحهی اصلی سایت مشاهده کردم که میزان امتیازی که دریافت کردم بر روی فایل های دانلودی، باعث شده در هفته اخیر دومین نفر با امتیاز بالا باشم و اسمم در صدر جدول قرار گرفته ، بی نهایت خوشحال شدم و به خودم تبریک گفتم بابت سرمایه گذاری لذت بخشی که دارم بر روی خودم انجام می دهم
این اولین اتفاق زیبای امروزم بود
چند روز پیش صبح رفتم از نونوایی دم خونه نون بگیرم (یه نونوایی بربری نوساز دقیقااااا چسبیده به آپارتمان باز شده یعنی از در آسانسور تا نونوایی داخل کوچه بیست قدم راه هست:))) ) مدتی تو صف ایستادم به خودم گفتم اگه من خالقم دوست دارم هر بار که میام نونوایی همون لحظه نون بگیرم و برم دیگه نهایتاً پنج دقیقه تو صف بایستم ، دیشب که داشتم می اومدم خونه همون موقع با مادرم تلفنی صحبت کردم گفت اگه می خواهی یه نون برای خودت بگیر بیار ، رفتم نونوایی خلوتتتت هیچ کس نبود ، نون ها رو هم تازه از تنور بیرون گذاشته بود ، یه نون گرفتم رفتم خونه ، دوباره امروز صبح از خواب بیدار شدم دیدم یه پیام اومده از همکارم آقای تجلی شما 4 تا نون می گیری بیای دفتر ، اولاً با اعتماد به نفس و بدون احساس سرخودگی خیلی راحت پیام دادم من تایم صبح نمیام، عصر میام و ایشون هم پیام داد بسیار سپاسگزارم ، این یه رشد بزرگ برای من محسوب میشه، قبلا می مردم و زنده میشدم ولی سختم بود بگم نه ، این یه تکاملیه که طی شده من آروم آروم به اینجا رسیدم، دوماً این پیام رو یه نشونه دیدم سریع حاضر شدم رفتم پایین دیدم اععع چقدررر نونوایی خلوته در صورتی که این موقع از روز فکر می کردم باید شلوغ باشه فقط یه نفر بود و من سریع یه نون کنجدی گرفتم اومدم، باورتون نمیشه اونقدر ذوق کردم و خدا رو شکر کردم، گفتم ببین محمد خواستی اجابت شد ، می بینی خدا چقدرررر بهت نزدیکه و چقدر سریع پاسخ میده، عاشقتم خدااااا
یه چیزی همین داره تو ذهنم می چرخه دلم نمیاد نگم
استاد شما در جلسه دوم قدم سوم راجع به عزت نفس (مهم نبودن حرف مردم) با خانم شایسته صحبت می کنید ، اون جلسه جادوییعه من عاشقشم… یه جایی توی اون جلسه میگین بچه ها اگر بدونید زندگی بدون مهم بودن حرف مردم چقدررررر شیرین و لذت بخشه ، به خدا معطلش نمی کنید این جملهی شما از اون جملاته قصار هستش که من تابلو زدم آویزون کردم به دیوار ذهنم :))) اصلاً فکر میکنم میزان زیادی از آرامش این روزهایم به خاطر نداشتن احساس گناه به خاطر اشتباهاتم (در صلح بودن با خودم) و مهم نبودم حرف دیگران برایم هست (باز هم در صلح بودن با خودم)
استاد جان اینکه میگم میزان پذیرشم بیشتر شده دلیل دارم برایش
شما ده تا سلسه فایل دانلودی ارزشمند در رابطه با دوره ی کشف قوانین گذاشتید روی سایت برای خودشناسی بیشتر ماه
چقدرررر این فایل ها ارزشمنده و بچه ها استفاده کردن برای رسیدن به خود شناسی
من از اون ده تا فایل نه تنها نتوانستم درست استفاده کنم یعنی گوش میدادم حالم نامیزون می شد!! چه برسه به اینکه بخواهم پاسخ به سوالات هم بدهم ، دیگه هیچی!!
ولی با گوش دادن مکرر این فایل و پذیرفتن این اصل که فقط و فقط من هستم که خالق زندگی خودم هستم و هیچ عامل دیگه ای… هیچچچ عاملی دیگه ای به هیچ وجه حتی به اندازه سر سوزنی در زندگی ام تاثیر نداره دارم به قدرت و به آرامشی می رسم که هر چقدر بیشتر این مسیر رو ادامه می دهم امیدم و ایمانم نسبت به آیندهای بسیار عالی بیشتر و بیشتر میشه ، در واقع دارم آرزوهایی رو که برده بودم زیر خروار ها خاک میکشم بیرون و بهشون رنگ و رویی تازه میدهم ، انگار یه جنگل بی نهاااایت انبوه و زیبا در خاک ذهن من داره جوانه میزنه و داره رشد می کنه و فضای ذهنم رو پر می کنه از اکسیژن خالص و انرژی مثبت بی نهایت
الان به جایی رسیدم که طی این چند روز جلسهی سوم قدم سوم رو فکر کنم حدود ده باری گوشش دادم
این جلسه شما در مورد الگوهایی تکرار شونده و تفاوت آنها با اتفاقات لحظهای صحبت می کنید
و بسیار عالی توضیح میدهید که چطور گاری زهوار در رفتهی ذهنم رو رها کنم و اجازه بدهم!! اجازه بدهم، این باران نعمت و ثروت الهی که همیشه درحال بارش هست، در ظرف من هم بریزه شما به خوبی در این جلسه توضیح می دهید که هر جایی که می بینی یه اتفاق تکراری داره تو زندگیت تکرار میشه ساده از کنارش نگذر ، استاپ کن!! بهش فکر کن و حللش کنه، تا وقتی که حلش نکنی از زندگیت لذت نخواهی برد!!
استاد جان من قبلاً این جلسه رو می شنیدم حالم بد می شد!! فکر می کردم به خاطر ضعف عزت نفسم هستش که این فکر تو ذهنم می اومد که من ارادهی تغییر کردن در یک سری مسائل رو ندارم!!
در صورتی که این فکر من غلط بود، به این دلیل حالم بد میشد که یادم رفته بود قدم اصلی تحول زندگیام اینه که بپذیرم فقط خودم هستم که خالق 100٪ زندگیام هستم و هیچ عاملی بیرون از من هیچ قدرتی نداره اما حالا ذهنیتم تغییر کرده و تصمیم گرفتم به صورت جدی طبق اون تمرینی که شما در جلسه هفتم قدم اول دادین برای دوست شدن با پول ، اون تمرین رو با تعهد بالا انجام بدهم تا با پول هایم دوست بشم و ثروت بیشتری در زندگیم جاری بشه و هر بار این که جلسه رو گوش می دهم دقیقاً انرژی می گیرم برای انجام همون تمرین
یه همزمانی دیگه هم امروز رخ داد که خیلی دوست دارم در موردش صحبت کنم
چند روز هست که دارم به این فکر می کنم چطور می توانم یک شور و شوق همیشگی و یک اشتیاق سوزان در وجودم ایجاد کنم برای خلق ثروت
خب بهترین ایدهای که به ذهنم میرسه اینه که هفته ای یه روز یا دو روز صبح برم تهران و تا شب برم بگردم و برگردم بیام خونه
از خیلی جهت ها این کار رو دوست دارم
ولی به خاطر باور های محدود کننده خیلی ذهنم می خواهد منصرفم کنه
امروز صبح موقع صرف صبحونه داشتم قسمت 161 زندگی در بهشت رو می دیدم که استاد می گفت خیلی خوبه برنامه بگذارید برید طبیعت اطرافتون رو بگردید و ببینید
البته استاد عزیزم شما بارها و بارها این رو گفتید ولی نمی دونم چرا باز هم ذهنم این رو ولخرجی می بینه!! شاید به خاطر کودکی ام هستش چون واقعاً از کودکیام اونقدر کم سفر رفتیم که شاید تعدادش کلاً 10 یا 15 تا بشه!! دلیلش هم مقاومت های زیاد پدرم هستش ، با اینکه ما از اوضاع مالی حد متوسط برخوردار بودیم و فقیر هم نبودیم ولی پدرم با سفر کردن مقاومت داشت
حالا که دارم زندگی الان شما رو می بینم و از گذشتهی خودتون هم تعریف کردید ، خیلی انگیزه هایم بیشتر میشه برای اینکه خوشگذرونی و لذت بردن رو به تعویق نندازم، با همین شرایطی که دارم ، تا اونجایی که میتوانم سفر برم و لذت ببرم و خوش بگذرونم
خوشحالم که با شما آشنا شدم استاد عزیزم ، شما تقریباً در تمام زمینه ها برای من الگو هستید و خیلی خیلی دوستتون دارم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمام دوستان عزیزم، استاد عباس منش گرامی و خانم شایستهی عزیز
دو تا اتفاق بسیار زیبا افتاد امشب که دوباره هر دو مهر تاییدی به قلبم بود که … من خالق زندگیام هستم
اول اینکه امشب یه مسئله ای پیش اومده بود که دوست داشتم از ساعت 7:30 و 8 بیام از دفتر بیرون ولی از ظهر به خودم قول داده بودم که امشب تا 10 دفتر می ایستم چون… (یه سری دلیل برای خودم داشتم) ولی اون مسئله داشت یه کمی کنترل ذهن رو برایم سخت می کرد
حدود های همون ساعت 8 بود یه نفر رو تو پیاده رو دیدم ، یه همکاری که تو دفتر کناری ما کار می کنه، بهم یه خبری را داد من هم اومدم با همکار هام به اشتراک گذاشتم و به این نتیجه رسیدیم که امشب زودی ببندیم بریم ، خود اون دفترِ هم بسته بودن و داشتن می رفتن ، با اینکه معمولاً تا 9 یا 10 بازن
خب این دقیقاً هدایت خداوند بود ، من می خواستم برم ولی دو به شک بودم که اگه برم کار درست رو انجام دادم یا نه … که به این شکل خداوند آگاهانه بهم گفت برو
اتفاق بعدی یه موضوع به کمی شخصی تر هستش مرتبط به ارتباط دو تا از همکارهایم با هم که از دو تا زاویه و دو منظر داشت ذهن من رو درگیر می کرد
از یک طرف که با هدایت خداوند خیلی دقیق امشب جوابم رو گرفتم و از منظر دوم هم ان شا الله که خداوند به زودی هدایتی به قلبم الهام می کنه تا آروم تر بسم
اما هدایت خداوند چی بود؟!
گوش دادن فایل نتایج دوستان قسمت 13 بخش پایانی که استاد در مورد این موضوع صحبت می کنه که احترام همیشه ارزشش از صمیمیت بالاتره
سپاسگزارم فرمانروای من خدای هادیِ من
استاد جانم خدا خیرتون بده
این صحبت های آخرِ این فایل، عجیب به دلم نشست، با اینکه قبلاً هم بارها این فایل ها رو گوش دادم ها، ولی امشب دقیقاً به تکتک این جملات نیاز داشتم ، اصلاً مثل آب روی آتش بود برای من، خیلی قلبم رو آروم کرد، سپاسگزارم
چقدر خوبه که هر بار دارم با تایید کردن این نشانه ها و مکتوب کردن اون ها اولاً برای خودم رد پا می گذارم ، دوماً بیشتر این باور رو در ذهنم تثبیت می کنم که… تنها خودم و خودم هستم که خالق زندگی ام هستم، چقدرررر دانستن این موضوع بهم قوت قلب و آرامش میده و جالبه چقدررر هم فررار هستش، این سومین کامنتی هست که امروز دارم قرار می دهم ولی احساسم مثل کسی می مونه که تازه همین الان موضوع خالق بودن خودش رو فهمیده!!
عاشقتونم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلامی گرم و صمیمی خدمت اعضای خانواده ای صمیمی به نام خانوادهی عباس منش
یکی از بزرگترین سپاسگزاری های من بودن با شما دوستای عزیزم و معاشرت داشتن با شماست چرا که بارها از شما درس یاد گرفتم بارها با خواندن دل نوشته هاتون انگیزه هام زنده شد
ایمان و نور هدایت رو در قلبم پیدا کردم
و چقدر خوشحالم که می توانم در مورد هدایت و همزمانی صحبت کنم، پدیدهای که هر چقدر این چند روز بیشتر در موردش صحبت می کنم بیشتر به وجد میام و تعجب می کنم از اینکه این اتفاقات همیشه داره در زندگیم رخ میده ها.... من حواسم نیست…. دوست دارم بیشتر بهشون بها بدهم و بیشتر شاکر باشم
به قول دوست عزیزمون آقای عطار روشن، دارم به این فکر می کنم که من چطور می توانم بندهی بهتری برای خداوند باشم
این ایده و این طرز تفکر بهم حس قشنگی میده
چون اولاً به یاد میارم که خداوند بی نیازه و این منم که بهش نیازمندم
دوماً خدایی که عاشقانه این قدرررر معجزات رو برای من در زندگیم روانه کرده ، اینقدرررر قدرتمند که کل کیهان رو خلق کرده و اومده من رو اشرف مخلوقات قرارداده و بهم قدرت خلق زندگیم رو داده… یه همچین خدایی رو باید جلوش سجده کرد باید ازش تشکر کرد، بعد جالبیش اینجاست به قول استاد در توحید عملی قسمت 9 به میزانی که در جلوی خداوند سرمون رو می اندازیم پایین به همون میزان خداوند کاری می کنه که سرمون رو جلوی بقیه بالا نگه داریم …
به اندازه ای که خودمون رو محتاج و نیازمند به خداوند می دانیم به همون اندازه خداوند اونقدر نعمت و ثروت بهمون میده و ما رو غنی می کنه که بی نیاز باشیم از تماااااام آدم ها
به قول سعیده شهریاری عزیز (چقدر من این دختر خوب و مهربون رو دوست دارم و باهاش احساس صمیمت می کنم، مثلا دختر عمهای دختر عمویی چیزی هستش ، انگار سالهاست که با هم فامیل هستیم) وقتی می پذیری که بندهی خداوند هستید و اون پادشاه کل عالمه و فرمانروای توعه دقیقااااا یه تاج می گذاری روی سرت و میشی پادشاه زندگی خودت
به همین خاطر ایده ام اینه که چطور زندگی کنم که هر روز بتوانم بندهی بهتری برای خداوند باشم و به همین خاطر هست که فکر کردن به این موضوع بی نهایت حالم رو خوب می کنه و بهم احساس ارزشمند بودن میده
همین الان یک اتفاق بی نهایت زیبا افتاد که من رو به وجد آورد دوست داشتم به شما هم بگم
داشتم قسمت 145 سریال زندگی در بهشت رو می دیدم
یه حسی بهم گفت: ببین فایل رو بگذار صوتی پلی بمونه توی بک گراند، و خارج شو (با پلیرِ MX player میشه این کار رو روی فایل های تصویری هم انجام داد) خب!! یه کم ایده اش عجیب بود آخه من همیشه این کار رو برای فایل های آموزشی انجام می دهم
یعنی به خاطذ محدودیت حافظهی موبایل معمولاً فقط MP4 ها رو دانلود می کنم و به این شکل اگه بخواهم فقط صوتی گوش بدهم هم دیگه مسئله ای نیست و نیازی نیست فایل های MP3 هم دانلود کنم و به این شکل فضای خالی بیشتری در حافظهی موبایلم دارم
بهش گفتم: آقا این آخه سریاله ها… صدا و تصویر با هم جذابه!! گفت مگه بهم اعتماد نداری؟؟ گفتم چشم:)
همون صدا هدایتم کرد اومدم صفحهی همین قسمت رو باز کردم و اونقدر گشتم تا دیدگاه خودم رو پیدا کنم
یادم می اومد که قبلاً روی این قسمت یه دیدگاهی نوشته بودم
خلاصه دیدگاهم رو پیدا کردم خواندم ، اصلاً اشک توی چشمام جمع شد ، این لینکشه…
abasmanesh.com
7 ماه بعد از نوشتن این دیدگاه ما به طرز معجزه آسایی خونمون رو عوض کردیم و اومدیم تو یه آپارتمان تک بلوک 40 واحدی و…
از زیبایی هایش نگم براتون و از همه مهمتر آرزویی که اینجا توی این دیدگاه نوشتم بر آورده شد یه پنجره.ی قدی بزرگ توی اتاقم
وقتی می خوابم دید به بیرون ندارم ولی آسمون پر ستارهی شب ها و روزها با ابرهای پفکی پاییزی رو می بینم
می توانم ساعت ها با ایستم پای پنجره و یک عالم ثروت ساختمان های در حال ساخت ، ماشین هایی که از بلوار اصلی رد میشن ، کوه های اون دور دورا ، پارک جنگلی و… تو این فاصل خاص شاهین هایی که از فاصلهی خیلی خیلی نزدیک ، در واقع از جلوی پنجرهی اتاقم پرواز می کنند رو ببینم
واقعاً این پنجره بی نهایت چشم اندازه قشنگ داره باید خودتون ببیند تا باور کنید، عکس هم ازش دارم ولی خب نمی توانم اینجا آپلود کنم تا ببینید
حالا نکتهی جالب ترش می دونید کجاست
دیشب داشتم برای خودم ویس ضبط می کردم
یه ویسی با عنوان داستان تحول من :)
یه گفتگوی خودمونی دو نفره بود، خودم با خدای خودم
مثل همون صحبت های استاد و مریم خانم عزیز که باعث شد این فایل خلق بشه
ویس رو از اون لحظه ای شروع کردم که به طرز جاودیی ای با این سایت آشنا شدم (یه دست مهربان خداوند، یکی از دوستان صمیمی دوران جوانی استاد عباس منش ، استاد عباس منش رو به من معرفی کرد، ایشون الان مدت هاست ترکیه است و من ازش خبری ندارم، ان شا الله که هر جا هست در پناه خداوند باشه) و اتفاقاتی بی نطیر همین جوری تو زندگیم رخ داد تا جایی که تیر ماه 1400 اومدیم این واحد آپارتمان که کلید نخورده بود رو دیدیم من از همون ثانیهی اول یه دل نه صد دل عاشقش شدم گفتم خدایا من اینو می خواهم، نمیدونم چه جوری فقط می خواهم تو برای من اجابت کن و انصافاً… انصافاً یه سری همزمانی ها رخ داد و یه سری دستان خداوند اومدن و بی نهایت به من کمک کردن تا به خواستم رسیدم
یعنی واقعاً مصداق همون جمله است که میگه ابر و باد مه و خورشید فلک در کارند… تا من به خواسته ام برسم:)))
حالا هدایت شدن به این دیدگاه خودم که تو اسفند 99 نوشتمش و سال بعدش مهر ماه ما این خونه رو خریده بودیم و در حال اسباب کشی به اینجا بودیم
قلبم رو آکنده از شادی کرد و چشم هایم رو پر از اشک
که …. خدایااااا شکرت واقعاً من خالق زندگی خودم هستم
عاشقتونم ، این هم یک رد پا بماند به یادگار از فصل نارنجی پوش 402 در شهر قم
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب احترام دارم خدمت دوستان عزیزم
استاد عباس منش گرانقدر و خانم شایستهی مهربان
دوستان با قلبم و با تمام وجودم ازتون ممنونم بابت محبتی که در حقم دارید دیدگاه های من رو با عشق می خوانید و گاها پاسخ می دهید رو قلبم رو لبریز از عشق پاک الهی می کنید
دوستتون دارم
دوست دارم از یک همزمانی شگفت انگیز که همین یک ساعت پیش رخ داد بگم
تا ایمان هممون قوی تر بشه که… ما خالق زندگی خود هستیم
امروز صبح که بیدار شدم اول آگاهانه رفتم برای شکر گذاری و تمرین ستاره قطبی در دفتر زیبای مخصوص شکر گذاریم
و درخواستم این بود که امروز مولد ثروت باشم و البته رابطهی گرم و دوستانه ای رو با تمام بنده های خدا تجربه کنم و البته خیلی هم بخندم و حال دلم خوب باشه
خب
حالا شما این استارت اول صبح رو داشته باشید
بعد از این هدایت شدم برک جلسهی اول و دوم عزت نفس رو گوش بدهم
اونجا در یک بخشی حدود 9 دقیقه استاد بی نظیر این مفهوم رو توضیح میده که کسی رو بت نکن!!
میگه وقتی یکی رو می بینی که جایگاه مالی خیلی بالاتری نسبت به تو داره بهش احترام بگذار ولی به خودتم احترام بگذار
طرف رو بالاتر و برتر از خودت نبین…
این رو بگذار گوشهی ذهنت که من هم کلی دست آورد و موفقیت توی زندگیم داشتم
حالا این بندهی خدا تو این زمینه اینقدر پیشرفت کرده ، من تو اون زمینه….
و این رو بگذار گوشهی ذهنت که درسته که الان جایگاه من از نظر مالی پایین تر این بندهی خداست
ولی پتانسیل و توانایی پیشرفت کردن رو که دارم، من هم رشد می کنم و ثروتمند میشم و کارهای خیلی بزرگی رو توی زندگیم انجام میدهم
خلاصه استاد با کلام شیوا و تاثیر گذار خودش داشت این موضوع رو توضیح میداد و من این نه دقیقه رو برش زده بودم و گذاشته بودم روی حالت تکرار… و فکر کنم سه یا چهار باری گوش دادم که یه لحظه یه جملهی استاد تو گوشم زنگ زد!!
گفتم اعععع من چند ساله دارم از این دوره استفاده می کنم چرا تا به حال این رو نشینده بودم؟!
استاد می گفت توانایی های خودت رو بشناس، پتانسیل های خودت رو بشناس… و نشونهی این که خودت رو خیلی خوب می شناسی اینه که دیگران رو بت نکردی!! و هیچ کسی رو برتر از خودت نمی بینی
می گفت به خودت اینو بگو که من می توانم هر کارییی رو یاد بگیرم هر کاری رو بهتر از هر کسِ دیگه ای انجام بدهم…
خلاصه این آگاهی تو ذهن من دور می زد و فضای ذهنیم رو پر کرده بود تا اومدم دفتر
من بودم و یکی از همکارهای آقا هنوز بقیه نیومده بودن
یکی از کاسب های بازار (سرمایه گذاری که خرید و فروش ملک انجام میده) اومد یه سر به این همکارم بزنه و یه گپ و گفت داشته باشه
این بندهی خدا تا چند وقت پیش با یه موتور هوندا می اومد و می رفت
این بار دیدم یه فونیکس اف ایکس پریمیوم اونور خیابان پارک شده ( قیمتش حدود 3 میلیارد هستش ، محصول فوق اسپرت مدیران خودرو هستش شتاب صفر تا صدش حدود 8 ثانیه است که باعث شده سریع ترین کراس اورر ایران بشه)
گفتم آقای فلانی ماشین شماست؟ گفت بله
آگاهانه برای تمرکز بر ثروت و ویژگی های خوبش و به چالش کشیدن عزت نفس خودم برای ارتباط گیری با یک فرد جدید و البته برانگیخته کردن وجوه مثبت اون آدمه
شروع کردم به صحبت کردن راجع به ویژگی های مثبت این ماشین
خب من به طور کلی سطح اطلاعاتم در مورد ماشین ها خوبه
و یه ویژگی مثبتی هم که دارم خیلی خوب می توانم آنچنان با حرارت و شوق و ذوق صحبت کنم که مخاطبم رو حسابی به وجد بیارم
این ها همش از لطف پروردگار منه :)
خلاصه چند دقیقه ای گپ زدیم و لذت بردیم و حس و حال هر سهی ما خوب شد
بعد از اینکه ایشون رفت و همکار اومدن من اومدم یه قدمی بزنم اومدم در پارک فوقالعاده زیبای نزدیک دفتر
داشتم به این فکر میکردم که چه همزمانی زیبایی
صبح داشتم به این فکر می کردم سطح عزت نفسم خوبه و خیلی خوب می توانم با افراد حتی افرادی که سطح مالی بالاتری از من دارند ارتباط بگیرم
این از نقاط قوت منه
اما شیطان داشت دست به کار میشد که بگه نه اینطور نیست و مثال های نقض کننده بیاره تا ضعف من رو به رخم بکشه
حالا با این اتفاق واقعی ، با این فکت خداوند مهر تاییدی به قلبم زد که محمد حسین جان تو واقعاً در زمینه عالی هستی ، من بهت افتخار می کنم
خودمم به خودم افتخار می کنم
این هم بماند به یادگار از فصل نارنجی پوش سال 1402 در شهر قم
عاشقتونم بی نهایت
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و عرض ادب و احترام دارم خدمت شما دوست عزیز و گرامی
خدا رو شاکرم که شما تو این خانوادهی صمیمی حضور داری و با کلامت آگاهی های نابی رو می نویسی که من از خواندنش بی نهایت لذت می برم
من داشتم برای سعیده شهریاری عزیز پاسخی می نوشتم و می گفتم احساس می کنم ترس هایم کمتر شده و توکلم در عمل به خداوند بیشتر شده
حالا الان که این دیدگاه شما رو خواندم متوجه شدم که انگار احساس لیاقتم از درون یه کمی بیشتر شده
و تو کلام شما این رو متوجه شدم که انگار توحید و احساس لیاقت هم کاملاً به هم مرتبط هستند
فهمیدیم که خودمون چه مقدسیم
چرا مقدس ؟چون از درون مون به خدا وصلیم و قدرت خلق زندگی مون داریم
فهمیدیم خوشی ورنج مون از نهاد و درون خودمونه و…
این روزها که یکی از درهای شرک رو داریم میبندیم وخودمون رو مقایسه نمیکنیم ودست از سرزنش کردن خودمون برداشتیم واحساس گناه مون به حداقل رسیده …
بهتر داریم هدایت خدارو احساس میکنیم، خدایاشکرت
جالبه من هنوز دوره احساس لیاقت رو در مدار آموزش هایش قرار نگرفتم
ولی تو یه دیدگاهی تو همین صفحه از خاطرهی سفر روز شنبه به تهران نوشتم
و…
و الان که دارم فکرش رو می کنم می بینم چقدر احساس خوب من در طول این سفر بر میگشت به اینکه من خیلی برای خودم ارزش قائل بودم و خیلی احساس لیاقت می کردم
از کجا این ها رو می فهمم؟ از اونجایی که این سفر رو مقایسه کردم با آخرین سفری که حدود دو سال پیش به تهران داشتم
به جرعت می توانم بگم من یه آدم دیگه ای بودم و توی این سفر خیلی بیشتر بهم خوش گذشت چون همش داشتم به خودم فکر می کردم و دیگه اون درگیری های ذهنی که قبلاً داشتم اون ترس از قضاوت ها که همیشه تو ذهنم بود!! این بار اصلا صدایی از اون نجواها نبود و فقط داشتم تحسین میکردم و احساس خوب رو در هر لحظه تجربه می کردم
خدایا شکرت ، سپاسگزار خدای مهربانی هستم که هادیِ
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود خدمت شما دوست گرامی و ارزشمندم
آقا حمید چقدر زیبا و تیزبینانه این دیدگاه رو نوشته بودی
واقعاً یک تلنگر عمیق بود برای من
چقدر خداوند هادی رو سپاسگزارم که هدایتم کرد این دل نوشتهی ارزشمند شما رو مطالعه کنم
این از اون دیدگاه هاست که اگه ده بیست بار هم مطالعهاش کنم باز هم کمه
چون خیلی انگیزاننده است برای دیدن نعمت هایم و شکر گذار بودن این همه تغییرات عالی ای که تو زندگیم رخ داده
به قول شما اینکه 90٪ زندگی من با بقیه افراد جامعه فرق داره؟ این مگه کم چیزی هستش؟!
واقعاً سپاسگزارم به خاطر این دیدگاه زیبای شما که یک درس عبرت بود برای من
خداوند یار و نگهدار و هدایتگر هممون باشه به سمت زیبایی های بیشتر
به نام خداوند مهربانی ها
سلام و درود به شما خانم احمدی عزیز
سپاسگزارم بابت نظر لطف شما
بله دقیقاً نوشتن و تأیید کردن نشانه ها، همون چیزی که باعث میشه ایمانمون قوی تر بشه
اولاً ایمان شما به اینکه رها شده نیستید و یک خداوند هادی هستش که اگر ما اجازه بدهیم و تسلیم باشم به بهترین روش ها ما رو هدایت می کنه و زندگی بر ما خیلی آسان و لذت بخش میشه
دوماً ایمانمون قوی تر میشه به این اصل که ما فقط زمانی مه حالمون خوبه دسترسی داریم به هدایت های خداوند و اگر می خواهیم هدایت های خداوند را دریافت کنیم ، مهمترین وظیفهی زندگیمون اینه که در هر لحظه سعی کنیم احساس خوبی در خودمون ایجاد کنیم
این دو اصل بی نهایت مهمه و البته فرّار
پس چه بهتر که همیشه در این باره در این سایت الهی بنویسم و با دوستان در موردش گپ و گفت داشته باشیم
به نام خداوند هدایتگر
سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر عزیزم سعیده خانم
الهی صدهزار مرتبه شکر که فرصتی پیدا کردم و در مداری قرار گرفتم که بتوانم دوباره بیام و در سایت صلاه داشته باشم
خیلی وقت بود که دوست داشتم بیام بنویسم ، واقعاً وقتی در سایت فعالیت می کنم و مخصوصاً می نویسم احساس می کنم دارم ارزشمندترین کاری که می توانم در طول روز انجام بدهم رو، انجام می دهم
بریم سراغ هدایت
سعیده جان امشب دو تا اتفاق افتاد که پس از تضاد چند روزهی اخیر
به شدت این دو اتفاق برایم لذت بخش بود و قلبم رو آروم کرد
امروز خواهرم اینا خونمون بودن
خواهر زاده بزرگه، ستایش که 12 سالشه، زمان هایی که من نیستم میاد تو اتاق من می شینه درس می خوانه
یه برگه از دفترش افتاده بود رو قالیچه دم در اتاق؟!
دقیقاً به شکلی روی زمین قرار گرفته بود انگارررر خدا اینو گذاشته بود جلوی پای من تا از زمین برش دارم و مطالعه کنم!!
حالا چی رو برگه نوشته باشه خوبه؟
اصلا من نمیدونم این نوشته ها برای کدوم درسشون هست
اصلا نمیدونم این بچه کلاس چندمه؟
ولی اینو خوب می دونم که خداوند داره باهام حرف میزنه … چی بگم… باز داره اشک های قشنگ در میاد
1- آیه های زیر را معنی کنید
و هُوَ مَعَکُم اَین ما کُنتُم
و هر کجا باشید آن با شماست
فالله خَیرُ حافظاً و هُوَ اَرحَم الراحِمین
لَئِن شَکَرتُم لِازیدَنَّکُم
این سوال یک بود که باید معنی این آیه ها رو می نوشت
خیلییییی برای من جالب بود که معنی دو تا آیه دوم و سوم رو ننوشته بود چون من اونا رو بلد بودم !!
فقط اولی رو نوشته بود که من معنیش رو نمی دونستم!!
تا پایین صفحه رو کامل خواندم 12 تا سوال بود
90٪ صفحه راجع به شکرگزاری و تشکر از خدا بود!!
.
.
.
.
.
.
دوست دارم فقط سکوت کنم!
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل :))
الان چشم هایم خیسه
آخه دقیقااااا کاغذِ افتاد بود وسط در ورودی اتاق دقیقا ها به سمت من بود
پشت و رو هم نبود
چون پشتش چیز خاصی نبود!!
فقط این صفحه مهم بود که باید من می خواندم
:)))
این عینه نا شکریه اگه بگم این اتفاقی بوده!! به اللهی که می پرستمش قسم می خورم خدااااااا امشب با من حرف زد ، مستقیم هم حرف زد بهم سه تا شاه کلید داد
همین سه تا آیه کوتاه که یک دنیاااا درس توش هست و اگه بتوانم به همین سه تا عمل کنم در دنیا و آخرت رستگار و عاقبت به خیر خواهم شد
دوست داشتم این برگه رو برای خودم نگه دارم
ولی بردم دادم به ستایش ، ازم تشکر کرد گفت مرسی دایی، چه جوری تو اتاق شما افتاده بود؟
جوابش رو تو دلم گفتم… گفتم چون خدای می خواسته با من حرف بزنه ، چون باید میافتاده :))
ولی از روی بزگه عکس انداختم تا همیشه پیشم باشه و مرور کنم این صحبت های قشنگ خداوند رو …
اما اتفاق دوم که خیلی برایم شیرین بود چی بود
من همیشه برای نوشتن در سایت از الهاماتم کمک می گیرم و تقریباً تا حسم نگه بنویس… نمینویسم
روزی که اومدم این دیدگاه زیبایی که برایم نوشته بودی رو خواندم خیلی خوشحال شدم و برایت آرزوهای قشنک کردم و با قلبم سپاسگزاری کردم
ولی حسم نگفت الان بنویس
جالبه من هم این دوتا پاراگرافی که راجع به توحید از آموزه های استاد نوشته بودی خیلی برایم شیرین بود و همش این چند روزه وقتی یه کم می ترسیدم و دو دل میشدم برای انجام کاری یا زدن حرفی که باید میزدم یاد اول این پاراگراف می افتادم که نوشتی نوک تبر توحیدیت رو تیز کن… گاهی وقتها هم می اومدم این پیام رو مطالعه می کردم
ولی امشب…
امشب که در پاسخ به حسین آقای عزیز نوشتی …
و مخصوصاً از اونجایی که این نوشته ها در زیر دیدگاه خودم هم بود دیگه یقین داشتم که باید با تأمل بخوانمش
و نمی دونی …. خودت نمی دونی … که چقدرررر این صحبت های توحیدیت به قلب و روح من نفوذ کرد و منو عاشق این خدا و قوانین بدون تغییرش کرد
و چقدرررر من عاشقانه با تمام وجودم تحسینت می کنم که اینقدر جلسات رو و قرآن رو مطالعه کردی و گوش دادی و اینقدر مسلطی که دیدگاه هایت به خدا از صد تا کتاب ارزشمند تره :)
یه قول خودت دل نوشته ات مثل آب خنک وسط گرمای مرداد تابستون گوارا و دلچسب بود :))
مرسی که هستی ، و مرسی که برای ما می نویسی
امیدوارم این نقطهی آبی در بهترین زمانش به دستت برسه و لذت ببری
من هم دوست دارم شما رو در بهترین زمان با هدایت الله ببینم ، منم شما رو مثل خواهرم محدثه دوست دارم و خیلی دوست دارم ساعت ها بشینیم راجع به موضوعات مرتبط به قانون صحبت کنیم…
سلامی گرم خدمت شما دوست عزیزم مرجان خانم
چقدر شما مهربان و صمیمی دیدگاه می نویسی و چقدر این دل نوشتهی شما احساس خوبی بهم داد ، سپاسگزارم از قلب پاک و الهی شما
اون زمانی که برایم دیدگاه نوشته بودید در فضای فرکانسی پاسخ دادن نبودم
امروز اومدم دوباره دیدگاه خودم رو خواندم و پاسخ ها رو هم خواندم، این دل نوشتهی شما خیلی احساس خوبی داد
من به یزد علاقه مند شدم و حتماً امسال میام
یه هدایت الهی هم از یه دست مهربون خدا که رکن آبادی هستش، شب عید دریافت کردم که متوجه شدم باید بیام یکی دو شبی در یزد اقامت داشته باشم
اومدم توی اپلیکیشن جاباما و یه سرچی در مورد شهر یزد کردم
یعنی از خوشحالی داشتم بال در می آوردم
چقدررر اقامتگاه های این شهر رویایی و شگفت انگیزه :))
عکس هاش رو دیدم اینقدر عاشقش شدم چه برسه به اینکه دیگه بیام چند روزی هم اقامت داشته باشم و تو شهر بگردم و زیبایی ها رو ببینم
جاباما؛ زیر مجموعه شرکت گردگشری علی بابا هستش، یه استارت اپ بسیار موفق و فوقالعاده است در ایران اگه با سایتش یا اپلیکیشن کار نکردید پیشنهاد میدهم یه امتحانی بکنید … مطمئناً سود می کنید :)
الان یادم افتاد به غیر از این دوست عزیزم که رکن آبادی هست
یه خانوادهی بسیار با محبتی هم چند سال پیش تو یک شرکتی که مشغول به کار بودم می شناختم
این زن و شوهر با دختر نازشون که سه سالش بود بی نهایت شیرین و دوست داشتنی بود، اهل شهر زیبای یزد بودن
چند سری برای دورهمی های دوستانه و شب نشینی با چند تا از همکار ها خونهی ایشون جمع شدیم
در عین ساده گیری و خودشون بودن ، بسیار بسیار خون گرم و مهمون نواز بودن و بسیار دوست داشتنی
یه سری چندین سال پیش هم یکی از همکارهای دیگم داشت تعریف می کرد که عید رو با خانمش رفته یزد
شگفت زده شده بود از رفتار فوقالعاده عالی و خون گرمی های بازاری های یزد !!
خلاصه هر آنچه تصویر ذهنی از خود یزد و آدم هاش توی ذهن من هست تصاویر زیباست و این ذوق و شوق من رو به وجد میاره و این فرکانس رو می فرسته که من بیام زودتر تجربهی یه اقامت رویایی و یک سفر خاطره انگیز در یزد داشته باشم
سفری چند روزهای که تا چند سال بعدش هم از خاطرات شیرینش تعریف کنم
.
.
.
جالبه وقتی که می خواستم پاسخ بدهم هیچ ایده ای نداشتم چی بنویسم
فقط انرژی و محبتی که در کلام شما بود باعث دریافت این الهامات شد و من هم به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم
و در آخر دوست دارم بهتون تبریک بگم که اینقدر خودتون رو ارزشمند می بینید و اینقدر از محصولات روی سایت خرید کردید و دارید روی خودتون سرمایهگذاری می کنید
خدارو شاکرم برای دوست های ارزشمندی همچون شما
در پناه خدای مهربان باشید