سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10

این فایل حاوی چند نکته اساسی درباره “هدایت به مسیر خواسته ها” است. در این متن یکی از نکته های این موضوع توضیح داده شده است.

برای آگاهی از سایر جنبه های این موضوع، لازم است فایل صوتی یا تصویری این برنامه را ببینید.


پیام نشانه ها:

وقتی عملاً تغییر در جنبه ای از زندگی را آغاز می کنیم، مثلاً دوره ای آموزشی در آن زمینه تهیه و با اشتیاق و تعهد آنچه می آموزیم را مثل وحی منزل، در عمل اجرا می کنیم، موضوع غیر قابل اجتناب این است که از همان لحظه، نشانه هایی وارد تجربه زندگی مان می شود.

مثلاً:

در مسیر همیشگی، برای اولین بار پرنده ای زیبا می بینیم.

سکه یا شیئی قیمتی در خیابان پیدا می کنیم.

غریبه ای به ما کمک می کند یا به ما لبخند می زند.

مادرمان غذای مورد علاقه مان را می پزد.

آواز پرنده ای را از حیاط خانه می شنویم که تا کنون تجربه اش را نداشته ایم.

هدیه ای دریافت می کنیم.

شامل یک تخفیف ویژه می شویم و…

تا به حال از خودت پرسیده ای که پیغام این نشانه ها چیست؟! شما تا چه حد توانسته ای این پیغام ها را جدی بگیری؟!

این نشانه ها، پیغام جهان اند برای هدایت تو، تا بگویند: راهی که می روی درست است. با ایمان همین مسیر را ادامه بده. منظور از ادامه مسیر این است که: نشانه ها را تایید کنی و به خاطر آنها سپاس گزار باشی”تایید نشانه ها یعنی با خود بگویی:

“چرا این نشانه ها قبلاً نبود؟!”

“چرا به محض اینکه در این دوره شرکت کردم یا این فایل را گوش دادم یا تصمیم گرفتم توصیه های استاد از این فایل را جدی بگیرم این نشانه ها آمد؟!”

تک تک این نشانه ها پیغام هایی است از طرف خداوند که می گوید:

“اگر بتوانی این نشانه ها را ببینی و تأیید کنی و به خاطرشان سپاس گزار باشی، ظرف وجودت را برای دریافت نعمت های بیشتر می افزایم!”

اما اکثرمان، چقدر راحت این نشانه ها را نادیده می گیریم. چقدر راحت به پیغام خداوند بی اعتناییم و به جای سپاس گزاری می گوییم:

خوب که چی! من فقط یک نشانه کوچک نمی خواهم.

من آن پول را در حساب بانکی ام می خواهم.

من آن رابطه عاشقانه را می خواهم.

من این کسب و کار را می خواهم.

من این خانه و زندگی را می خواهم.

و غافلیم از اینکه، تا این نعمت های کوچک را نبینیم و تأیید نکنیم و به خاطرشان سپاس گزار نباشیم، راهی به سوی دریافت نعمت های بیشتر نداریم!

این یک قانون است که: تنها راه رسیدن به نعمت های بیشتر، شنیدن پیغام نشانه هاست و شنیدن پیغام نشانه ها یعنی تحسین آنها و سپاس گزاری به خاطر آنها و به یاد آوردن آنها و تأکید بر حضور آنها.

به خودت قول بده از همین امروز گوش شنوایی برای پیغام این نشانه ها باشی. این توانایی بزرگی است. زیرا به اندازه ای که می توانی نعمت های کوچک را ببینی و به آنها اهمیت بدهی، نعمت ها نیز به شما اهمیت بیشتری می دهند و بیشتر به سمت تان روانه می شوند.

همین حالا قلم کاغذی بردار و این نشانه ها را در نظرات همین صفحه بنویس و به این طریق، به این فرکانس قدرت بده و آن را تبدیل به باوری کن که ظرف وجودت را آماده دریافت نعمت های بزرگتر به شکل :

پول در حساب بانکی ات

مشتری در کسب و کارت

سلامتی در جسم و جانت

آرامش در زندگی ات

و عشق در رابطه ات نماید.

سید حسین عباس منش


برای دیدن سایر قسمت‌های سریال تمرکز بر نکات مثبت‌، کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10
    91MB
    17 دقیقه
  • فایل تصویری سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10
    449MB
    17 دقیقه
  • فایل صوتی سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10
    15MB
    17 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1006 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مهدیه پیشدار» در این صفحه: 7
  1. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    دیروز واسه اصلاح صورت و ابرو رفتم رفتم همون سالن آرایشی که از خونمون یکم فاصله داره و جز یکی از سالن های معروف شهر هست.

    ازونجایی که سری قبل کوتاهی موهام به صورت هدایتی رایگان انجام شد توی همین سالن، دیروز آرایشگره بهم گفت موهاتو نمیخوای رنگ کنی؟ من مدل رنگ میخوام. منم اتفاقا تصمیم به رنگ موهام داشتم حدود یک ماهی دیگه و تصمیم داشتم با درآمد خودم اینکار رو انجام بدم. انشاالله چند هفته ای دیگه میرم و توی همون سالن معروف رنگ موهامو انجام میدم. فقط هزینه مواد باید پرداخت کنم. خدایا شکرت

    بعد از آرایشگاه رفتم مغازه، و یکی سالاد ماکارونی (محصول جدید شرکتی برای تست بود فک کنم) برای فروشنده آوورد. فروشنده گفت خدا روزی رسونه گرسنم بود و غذا رسید. منم این موردو خیلی تجربه کردم که خدا رو شکر همیشه غذا هست توی خونه و من وقت کمتری صرف پختو پز و شستن ظرف میکنم خدایا شکرت.

    یه مدته از خونه که بیرون میرم کلی ماشین 206 میبینم. یعنی سرمو میارم بالا 206 رنگهای مختلف رد میشه.

    هفته پیش توی 206 داداشم بودیم و گفتم 206 چقد زیاد شده. گفت اگه خیلی میبینی حتما میخریش. گفتش منم وقتی قصد خریدش داشتم زیاد میدیدم.

    یعنی شده تو ماشین دارم میرم 3 تا 206 جلوم بوده تا این حد. خدایا شکرت

    من 206 صندوق دار دوست دارم. بدون صندوقش زیادتر میدیدم ولی بازم تحسین میکردم. دیگه با خودم گفتم حالا که این همه دارم میبینم فقط صندوق دارا رو میشمورم. بعد از اون دوباره کلی دیدم.

    دیروز باز رفتم لیبل های محصولم رو چاپ کنم قبل از ورود گفتم یه اتفاق خوبی میفته. 5 برگ گفته بودم چاپ کنه برگی 9 تومن بود. یکی از برگه ها دیدم دو ردیف از لیبل ها چاپش خراب شده. بهشون گفتم خراب شده این و قیمت 4 برگ حساب کردن و نزدیک هزار تومنم از روی کپی هام تخفیف زدن. خدایا شکرت

    برای شام هم آش و حلیم نذری رسید و نیاز نبود باز وقت بزارم برای پختو پز و کارای دیگه ام رو انجام دادم.

    خدایا هزاران بار شکرت که روز به روز درکم از نعمتها و نشانه هایی که برام میفرستی بیشتر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    صبح میخواستم برم بازار یکم دیر بیدار شدم، تعلل داشتم که برم یا نرم. چند دیقه بعدش پولی که از کسی میخواستم به حسابم واریز شد و گفتم این نشونه ست و خدا میگه الان برو. چند بار میخواستم برم کاری انجام بدم قبل از حرکتم پول به حسابم واریز شده خدا رو شکر.

    رفتم یه مغازه دو تا کلاه برداشتم گذاشتم روی میز که فروشنده حساب کنه، با اینکه خودشون پرسیدن دوتاست گفتم بله، موقع کارت کشیدن میخواستم بگم تخفیف بهم بدین، هیچی نگفتم و گفتم خدا تخفیف میده. بعد که اومدم بیرون دیدم قیمت یک کلاه اشتباهی زدن. برگشتم بهشون گفتم و سری دوم که کارت کشیدن تخفیف رو هم اعمال کردن.

    دنبال ماسک سه بعدی مشکی هم بودم. با اینکه میدونستم این مغازه کلاه فروشی ماسک نداره برای فروش و اگه داشت توی دید بود، ازشون پرسیدم ماسک ندارید برای فروش؟ و ایشون آدرس یه عمده فروشی بهم دادن و رفتم از اونجا با قیمت مناسب خریدم. خدایا شکرت.

    موقع رفتن به بازار یک مسیر رو با تاکسی خواستم برم، بعضی ماشین های شخصی هم میرن. با اینکه مسافر دیگه ای نداشتن قبول کردن با نرخ تاکسی منو برسونن و بین راه هم مسافری سوار نشد. انگار دربست گرفته باشم ولی با نرخ تاکسی رفتم. خدایا شکرت

    موقع برگشت هم یه تاکسی دیگه سوار شدم و اولین مسافرشون بودم. وقتی سوار شدم راننده تاکسی بهم گفت سلام دختر گلم. به یه مسافر دیگه شون هم گفتن پسر گلم و این نوع صحبت کردن راننده خیلی برام جالب بود. خدایا شکرت که با انسان های خوش برخورد روبرو میشم و بهتر زمان به بهترین مکان ها هدایت میشم.

    عصر از جایی میخواستم بیام خونه و راننده گفت 20 تومن منو میرسونه، بهشون گفتم 15 میبرید منو و قبول کردن. خدایا شکرت

    از وقتی تصمیم گرفتم توی هزینه هام دقیق تر باشم و تا حد امکان هزینه کمتری بابت کرایه ماشین بدم این موردهارو بیشتر جذب کردم. خدایا شکرت

    قبول از اون تا جایی میخواستم برم فورا اسنپ یا آژانس زنگ میزدم و کلی بابتش پول پرداخت کردم و الان متوجه شدم من یه غرور کاذب داشتم که نه من پول دارم میسازم لایق اینم که با آژانس برم و منتظر ماشین نمونم و همین مساله باعث شده بود درآمدی که داشتم صرف هزینه هایی مثل کرایه ماشین و چیزهای غیر ضروری بشه و یه جورایی هر چقد پول میساختم بازم پولی نبود و نشتی داشت سطل باورهام.

    انشاالله با یاری خدا بتونم این روند رو بهتر و بیشتر عملی کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    دوستای نازنینم سلام

    امروز صبح تونستم با نوشتن سپاس گزاری و خوندن کامنت و توجه به چیزای خوب یه خورده کسالتی که داشتم رو رفع کنم و حالم رو خوب کنم.

    قرار بود برم واکسن بزنم و پیاده تا درمانگاه محله مون رفتم. بین راه یکی از خونه هایی که جلو خونشون درخت کاشته بودن رو دیدم و یه مدل کاکتوس که من داخل گلدون دارم و سایزش کوچیک هست رو دیدم که داخل باغچه از همین مدل بود ولی خیلی خیلی رشد کرده بود و بزرگ شده بود و من با دیدنش خیلی شگفت زده شدم که همون کاکتوسی که دارم میتونه تا اینقد رشد کنه.

    قبل از رسیدن به درمانگاه به خاطر گرمی هوا یکم عرق کرده بودم و یهو توی ذهنم با خودم گفتم کاش عطر همرام بود، همون لحظه بوی گل یاس حس کردم و دیدم سمت راستم درختش هست و چندین گل روی زمین افتاده، یک گل هم همون لحظه افتاد زمین و خوشحال شدم گفتم ببین خدا برام عطر فرستاد. گل های روی زمین رو برداشتم و همراه خودم بردم. خیلی لذت بردم ازین اتفاق.

    امروز باز برای معرفی کارم تصمیم داشتم برم یک آموزشگاهی که قبلا تلفنی صحبت کرده بودیم و بعد از اون هم میخواستم برم خونه آبجیم. داشتم به هزینه ها فکر میکردم که چطور برم که مبلغ کمتری کرایه بدم (از وقتی که نتیجه دوستان در مورد هزینه های تاکسی خوندم باورم تقویت شد و این درخواست رو به جهان میدم و چند مورد هم پیش اومد که بدون هزینه و یا هزینه کمتر کارم انجام شده). خب امروز هم توی این فکر بودم و با خودم میگفتم چطور کمتر میشه. تماس گرفتم آژانس گفتم یک ماشین میخوام، گفتن ماشین نداریم و طول میکشه بیاد، اینبار هم مثل سری قبل گفتم خدا میخواد منو رایگان برسونه. اومدم چند لحظه نشستم و گفتم یکبار دیگه آدرس رو از توی نقشه بررسی کنم ببینم دقیقا کجا میخوام برم. هنوز آدرس رو پیدا نکرده بودم جناب همسر که یه مقداری تایم آزاد داشتن بین کارشون رسیدن خونه و حدود نیم ساعتی وقت داشتن و توی این فاصله منو هم آموزشگاه رسوندن و هم خونه آبجی. خدایا شکرت به خاطر این همزمانی ها

    امشب هم یک بسته چاقو و یک قیچی آشپزخونه به رایگان دریافت کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    خدا جونم سپاس گزارم امروز کوتاهی موهام در یکی از بهترین سالن های شهرم و زیر نظر یکی از بهترین آرایشگرهای شهرم انجام شد. اگه میخواستم هزینه بدم حدود 150 میشد.خدایا شکرت

    موقع رفتن به سالن زنگ زدم آژانس سرویس بفرسته گفت فعلا ماشین ندارم. گفتم خدایا مرسی که قراره بدون پرداخت هزینه برم. رفتم سر خیابون و یه ماشین ایستاد برم و سوار شدم. ایشون مسافرکش نبودن و گفتن چون دیدم توی گرما هستین سوارتون کردم.

    من دیشب دنبال یه شلوار راحتی شیک میگشتم. چندجا هم سر زدم چیزی که میخواستم نداشتن. با خودم گفتم احتمالا باید لوازم ورزشیا برم.

    راننده ماشینی که امروز منو سوار کرد گفت من مغازه لوازم ورزشی دارم و آدرس داد. گفتم اتفاقا من دیشب دنبال شلوار بودم. انشاالله به زودی میرم خرید

    این بود نشانه های امروز من. خدایا شکرت که روز به روز کارهام راحتتر پیش میرن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    من پریشب داشتم کامنت بچه هارو میخوندم و بچه ها در مورد اینکه به طریق های مختلف راننده ازشون کرایه نگرفته و هزینه تاکسیشون کمتر و یا صفر شده بوده نوشته بودن و من گفتم چقد خوبه کاش برا منم اتفاق بیفته.

    چند وقت اخیر شده بود که از خدا درخواست کرده بودم که کرایه ای که میخوام بدم کمتر بشه و این اتفاق رو تجربه کرده بودم خدارو شکر.

    دیروز صبح رفته بودم بیرون، موقع برگشت وایساده بودم ماشین بگیرم و با خودم گفتم نمیخوام کرایم بیشتر از ۲۰ تومن بشه. چند ثانیه بعد یک خانم خیلی محترم با تندر رنگ آلبالویی (رنگ ماشین مورد علاقم) ایستاد و گفتن کجا میری بیا سوار شو تا جایی که مسیرم هست میرسونمت و مابقی مسیرم با 14 تومن اومدم. خدایا شکرت

    دیروز ظهر برای اصلاح صورت رفتم یکی از آرایشگاه های معروف شهرم (چند ماهیه دارم اونجا میرم)، اصلاح کاره بهم گفت موهات رو نمیخوای کوتاه کنی؟ دستیار مدیریت سالن مدل مو میخواد برای کوتاهی و من شمارم رو دادم که باهام هماهنگ کنن واسه کوتاهی.

    خودم قصد کوتاهی موهام رو داشتم و در نظر داشتم این دفعه مدیریت سالن برام انجام بدن که اگه ایشون انجام میدادن حدود 150،160 هزینه کوتاهی موهام میشد و اینبار انشاالله رایگان انجام میشه.

    چند روزی هم بود که میخواستم برم خونه آبجیم تا دیدن کنم و باهم در مورد اتفاقای خوب صحبت کنیم و از دیدن هم لذت ببریم و انرژی بگیریم که همون دیشب دخترای خواهرم زنگ زدن و اومدن دیدنم و شیر و انبه هم خریده بودن شیر انبه درست کردیم و زدیم بر بدن و از دیدن هم انرژی گرفتیم و من در مورد اتفاقای روزم صحبت کردم.

    خداوند اینجوری به مال و ثروتم خیر و برکت داره میده، هزینه ها کم شدن و چیزهایی که نیازه بخرم به یه طریقی میرسه بهم.

    امروز هم جناب همسر دو پرس غذا آووردن خونه و خدارو شکر مدتیه غذا اینجوری بهم میرسه و مهمترین چیز برام اینه که وقت صرف پختو پز و شستن ظرف کمتر میکنم و ازین فرصت برای کارهای واجبتر استفاده میکنم.

    امروز عصر یکی از غذاها دادم بچه خواهرم و با خودم گفتم یک پرس برای ناهار فردام کافی هست. بعد یهو یادم اومد که فردا همسر هم خونه هست و غذاها کم شد خخخخ. بلافاصله گفتم نه عیبی نداره یه کاریش میکنم و یاد گوشت های گوسفندی که داشتیم افتادم گفتم نهایتا اونارو درست میکنم.

    همین شبی همسایمون دو پرس غذای نذری (اونم قرمه سبزی که عاشقشم) آووردن برامون.

    و من با خنده گفتم ببین همه چی فراوونه، یک پرس میبخشی، دو پرس دریافت میکنی.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    روز تاسوعا هم هر ساله میرفتیم خونه پدرشوهر واسه کمک برای پختن آش نذری. همیشه زود میرفتیم و من میخواستم پوست گرفتن پیازهارو شروع کنم که میگفتن نه هنوز وقت هست بزارین بقیه هم بیان. اما امسال با اینکه همسر عجله داشتن گفتن صبر کن هنوز زوده و من ظرفهای شب رو که مونده بود شستم تا خیالم از خونه خودم راحت باشه و وقتی میام با ظرفشویی پر از ظرف روبرو نباشم، صبحانمونم خوردیم و تقریبا مثل همیشه رسیدیم اونجا.

    اما امسال با صحنه خیلی متفاوتی روبروشدم. من که همیشه واسه سیر و پیاز دستی داشتم توی کار اینبار تا رسیدم دیدم پیازهارو خورد کردن، سیرا هم دارن خورد میکنن و مادرشوهر نعناها داد به من و گفتن اینارو تمیز کن و من در درونم شوقی برپا شد که ببین قانون و خداوند چطوری آسون میکنه کارهارو برای من.

    خدا جونم هزاران بار سپاس گزارم ازت که قانون به این دقیقی خلق کردی و من رو باهاش آشنا کردی و خالق زندگی خودم قرار دادی.

    استاد عزیزم سپاس گزارم که با آموزشهای خوبتون درکم از قانون روز به روز بیشتر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جان شایسته و همه ی دوستان الهی ام در این مسیر زیبا و فوق العاده

    خدایا شکرت که من رو به این مسیر الهی هدایت کردی و با قوانین فوق العاده ات آشنا کردی و خالق زندگی خودم قرار دادی. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدا رو شکر روز به روز نشونه هایی که میبینم به حالت های مختلف داره اتفاق میفته و من ایمانم قوی تر میشه و باید کار کردن روی باورهام رو بیشتر کنم و نشونه هارو بیشتر تایید کنم.

    من حدود دو سه ماهی هست که تصمیم گرفتم با کارت بانکی خودم و فقط از درآمد خودم خریدهام رو انجام بدم تا با این تمرین خودم رو به چالش بکشم و هم مجبور باشم درآمدم رو افزایش بدم و هم اینکه بتونم بیشتر پول نگه دارم توی حسابم، چون ورودی داشتم ولی به یه روشی فوری خرج میشد و موجودی حسابم کم میشد، دوباره خواسته هایی که داشتم پول میساختم براش و باز فوری خالی میشد. تا اینکه تصمیم گرفتم کارت بانکی که همسرم دستم داده بود واسه خریدهای خونه و نیازهای خودم کنار گذاشتم تا دیگه حسابی روی موجودی اون نکنم، چون قبلش بعضی خریدهارو با حساب خودم انجام میدادم یه سری خریدهارو با کارت همسرم و یه جورایی هم شرک حساب میشد برام و اون کارت رو با خودم میبرم که اگه یه جایی نیاز شد با اون حساب خرید رو انجام بدم.

    من تصمیم گرفته بودم دیگه از کارت همسرم استفاده نکنم در صورتی که دست خودم هست ولی اونو توی کمد گذاشتم تا همراهم نباشه و همسرمم چندین بار گفتن چرا خرید کردی پیام نیومد بهم و قضیه رو گفتم بهشون. و با خودم عهد کردم که فقط با حساب خودم خریدامو انجام بدم. گفتم یا خرید نمیکنم و یا اینکه وظیفم هست پول بسازم.

    خب هنوز من باورهام تقویت نشده و دارم تکاملم رو طی میکنم و برای رسیدن به اهدافم باید قدم های بیشتری بردارم.

    یه وقتایی هم نگران هزینه ها میشم و سعی میکنم ذهنم رو کنترل کنم. حالا توی این زمینه اگه من خریدی برای خودم داشته باشم و موجودیم کم باشه خب میگم عجله ای نیست بعد انجام میدم ولی وقتی یک نفر دیگه یه کاری ازم بخواد مجبورم اونو زودتر فراهم کنم. اینجا میخوام مثال و هدایتی که مربوط به این مساله هست بنویسم تا باورهای خودم رو تقویت کرده باشم هم رد پایی گذاشته باشم از خودم که از کجا به کجا قراره برسم و هم دوستان با خوندن نظرم نشونه های کوچیک رو هم ببینن و باورهاشون رو تقویت کنن.

    حدود 40 روزی پیش مامانم میخواست بره مسافرت و بهم گفت برام الویه درست کن که توی قطار غذا داشته باشم. خب اینجا من تصمیم داشتم با کارت خودم خرید کنم و سعی کنم هزینه هارو کمتر کنم تا موجودیم حفظ بشه وقتی مامانم اینو بهم گفتن، گفتم حالا چیکار کنم اگه خرید کنم یا پولم کم میاد یا کلا صفر میشه. سعی کردم ذهنمو کنترل کنم و تا حد امکان فقط اقلام ضروری رو بخرم. همه اینها شب توی ذهنم بود و من باید قبل از ظهر خرید رو انجام میدادم. تخم مرغ همیشه شونه ای خرید میکردیم و یکی از هزینه های بالا این بود برام. با خودم گفتم خب در حد نیاز (5،6 دونه) تخم مرغ میخرم و بقیه چیزا. صبحش توی فکر بودم که برم خریدهارو انجام بدم و دیگه نگرانیم تقریبا کمتر شده بود و گفتم خدا بزرگه. و خداوند اونروز کاری کرد همسرم واسه نیم ساعتی وقتش آزاد باشه و بیاد خونه، وقتی اومدن چون اونروز شاگرد داشتم، بهشون گفتم اینچیزارو نیاز داریم حوصلت میشه بری خرید و ایشون رفتن تمام خریدارو انجام دادن بدون اینکه من از خودم هزینه بدم و وقت صرف کنم برای رفتن به مغازه. وقتی هم رسیدن خونه بهش زنگ زدن که باید بره و دقیقا خدا ایشون رو فرستاده بود که خریدهارو انجام بده و خدا اینطوری به پول من خیر و برکت میده. خدایا شکرت

    دیروز هم همسرم مشغول کاری بودن و نیاز بود 2 تا باتری قلمی بخریم. بهم گفتن برو 4 تا بخر و این یک هزینه ای بود که من از قبل در نظر نداشتم. پول توی کارتم رو برای خریدی لازم داشتم و پول نقدی هم نمیخواستم بهش دست بزنم. موقعی که گفتن برم مغازه گفتم خدایا چیکار کنم این خرید رو و گفتم میدونم که بالاخره خدا بهم میرسونه برای هزینه های بعدی. موقعی که لباس میپوشیدم که برم مغازه گفتم خدایا از کارتم استفاده کنم یا پول نقدیامو برداردم که یهو همسرم گفتن کارتمو بردار میخوای بری و اینطوری خدای رزاقم به موجودی حسابم خیر و برکت میده.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهدیه پیشدار گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم جون دوست داشتنی و همه دوستان گلم در این مسیر الهی و فوق العاده

    من این فایل رو با اینکه خیلی وقته روی سایت هست چند روزی هست دیدمش و نظرات دوستان که از این فایل تعریف کرده بودن باعث شد زودتر ببینمش و 10 صفحه ای هم کامنت ها رو خوندم. ارتباط خیلی خوبی با این کامنت ها گرفتم و کلا احساس میکنم با خوندن کامنت بیشتر ارتباط برقرار میکنم و باورهام تقویتتر میشن. هر موقع هم کامنت خوندنم مرتب تر بوده اتفاقات عالی تری رو دریافت کردم خدایا شکرت.

    خب بریم سراغ نشانه هایی که من دریافت کردم طی یکی دو سال و یادم هست. این مدت سعی میکردم نشانه هارو که میبینم با افراد هم فرکانسم در میون بزارم تا باورهام تقویت بشه و جای حرف های بیهوده از خودم صحبت کنم.

    از خوردنی ها بخوام بگم اولش از جذب بستنی، باقله، سمبوسه و یه جورایی خوراکی های تنقلاتی شروع شدن خوارکی های خونگی هم حتما بوده ولی دقیق حضور ذهن ندارم.

    هر موقع به اینچیزها که فکر میکردم واسه خودم بخرم، البته هیچ عجله ای براشون نداشتم میگفتم خب مسیرم به مغازه بود تهیه میکنم حالا همون روز یا چند روز بعد اون چیزی که دوست داشتم رو به صورت رایگان از یکی دریافت میکردم و من همین هارو واسه خیلی ها تعریف میکردم و میگفتم ببینید خدا منو دوست داره.

    الان چندین بار پیش اومده سر زده رفتم خونه مامانم دیدم داداشم کباب یا یه خوراکی خوشمزه واسه مامانم خریده و من هم به موقع رسیدم. یا یک دفعه ای تصمیم میگیرم برم خونه آبجیم و میبینم اونروز برنامه غذای خوشمزه یا یک خوراکی خیلی خوب دارن.

    دو سال پیش، یک روز قبل از تولدم یهویی زنگ زدم گفتم میخوام بیام خونتون و اصلا حواسم به تولدم نبود. و خواهر و خواهرزاده های نازنینم همونروز برنامه داشتن واسه من تولد بگیرن و کیک و خوراکی ببرن خونه مامانم و به من بگن بیا اونجا ولی من خودم زودتر رفتم خونشون 😂

    (عمل کردن به تصمیم از تمرینات دوره عزت نفس هست و من ازونموقع سعی میکنم سریع تر انجام بدم. قبلا امروز فردا میکردم)

    مورد غذاهای خوشمزه خیلی برام پیش اومده و الانا دیگه اگه برنامه ای باشه بهم اطلاع میدن و یا موقع غذا خوردن میرسم.

    و چند ماه اخیر اصلا نگران تهیه ناهار یا شام نیستم میگم هر موقع گرسنم شد یه چیزی میخورم. یه وقتهایی هم که دوست داشته باشم غذایی مورد علاقم رو درست میکنم.

    یه مدت همسرم برای ناهار خونه نبودن و اینطوری میگذشت و من از جاهای مختلف غذا دریافت میکردم. همیشه گی نبود ولی هر چند وقت بود. و من ازین بابت از خدا تشکر میکردم و میکنم و اینو از نشونه ها میدونستم و میدونم و میگم خدایا شکرت که به جای وقت صرف کردن برای پختو پز میتونم مطالعه کنم و آموزش هارو دنبال کنم یا کار مورد علاقم رو انجام بدم.

    یه مدتی هم هست همسرم مسئول پخش غذا برای اداره شون هست و گه گاهی غذا اضاف میاد و میاره و من از اونها استفاده میکنم. حتی شده وقتایی دو سه پرس غذا اضافه آوورده و مامانم پیشم بوده گفتم خدایا شکرت که برای مهمونامم غذا میرسونی.

    چند هفته پیش مادر همسرم رفته بودن مسافرت و بعضی از روزهارو من باید غذا میپختم برای اعضا خانوادشون. ولی دقیقا همون روزها چند پرس غذا اضاف میومد از اداره و همسرم میبردن برای خانوادشون و من میگفتم خدا کار منو راه انداخته و جای من غذا آماده کرده و من سهم خودمو انجام دادم هههه.

    و اینو هم بگم اگه دوره عزت نفس رو تهیه نمیکردم و تا همین حد عزت نفسم رشد نکرده بود خودمو به آبو آتیش میزدم تا چند وعده براشون غذا بپزم و یه جورایی عروس خوبه باشم. خدا رو شکر این چند روز فقط یکبار، خونه خودم که راحتتر باشم ناهار پختم و خودشون اومدن بردن.

    از خوراکی من مثال بینهایت دارم و ازین به بعد سعی میکنم اتفاق جالب هاش رو اینجا بنویسم.

    باز چند وقت قبل هوس کله پاچه کردم، که همین شبی آبجی تماس گرفت و گفت بیا خونه مامان کله پاچه بخوریم جاتون خالی دوستان.

    حتی موردهایی بوده من خودم بهش فکر میکنم اینارو بخرم و فلان چیز درست کنم و خداوند رزاق حاضر و آماده میفرسته برام.

    باز چند روز پیش خیارسبز پوست میگرفتم، یهو یاد ماستو خیار که تابستونا درست میکردم افتادم. با خودم گفتم به همسرم بگم که ماست بخره و درست کنم. من حتی به زبون هم نیاووردم اینو. چند روز بعدش روز تعطیل نوبتشون بود غذاهارو برسونن. و وقتی برگشتن چند کاسه ماستو خیار که رستوران روی غذاها گذاشته بودن همراهشون بود گفتم چرا زیاده، گفتش بعضی از همکارا نمیخواستن و من آووردم خونه. جالبیش اینه رستوران مدت کوتاهیه که ماستو خیار میزاره روی غذاها و زمانی که من بهش فکر کردم اومد.

    اخیرا من سعی میکنم جزئیات دریافتی هارو هم درک کنم و سپاس گزارشون باشم.

    همین ماستو خیار رو که بخواییم بگیم اگه میخواستم خودم درست کنم هم باید هزینه میدادم واسه خرید مواد اولیه، هم وقت باید صرف میکردم واسه رفتن به مغازه و خرید کردن، هم اینکه باید وقت میزاشتم برای پوست گرفتن و رنده کردن خیار هم و در نهایت درست کردنش. حالت اینجا تعدادی ظرف هم کثیف میشه و باید شسته بشه دیگه و هر سری برای خوردنش یک کاسه جدا باید استفاده بشه. و میبینید خدا چقد کار منو راحت کرده

    خدارو هزاران بار شکر بابت اتفاقات عالی.

    موردهای دیگه رو بخوام بگم حدود یکونیم سال پیش نیاز بود باتری گوشیم عوض بشه و تعویض باتری گوشی باعث شده بود لرزش گوشی از کار بیفته. و من سعی کردم همینطور از گوشیم رضایت داشته باشم و نگران نباشم. یک سال بعدش بدون اینکه من کاری کنم لرزش گوشیم خودش درست شده بود. خدایا شکرت

    دو بار هم زمانی که توی فکر بودم واسه خودم بلوز بخرم آبجیم گفت واست این بلوزارو دوختم. خدایا شکرت

    یکی از چیزهایی که دوست داشتم داشته باشم صحیفه سجادیه، نهج البلاغه و فال حافظ بود.

    چند سال قبل یه فال حافظ برای خودم خریده بودم و چون خیلی شیک و ظریف بود دوستش داشتم، دیگه افتاد دست دوستم و اون فراموش میکرد بهم بده و منم روم نمیشد درخواست کنم ازش که بهم برگردونه. تا اینکه پارسال گفتم بیخیال یکی واسه خودم میخرم. من اینجا ازون فال حافظ قبلیم گذشتم و ذهنم آزاد شد ازش. یک مفاتیح هم خونه مامانم داشتم که گفتم بزار همونجا باشه واسه خودم میخرم سر فرصت و برای تهیه اینا عجله ای نداشتم.

    مدت کوتاهی بعد ازین صحبتهای درونی من یک پک خوشگل و شیک که شامل قرآن کریم، مفاتیح، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و فال حافظ بود از یکی از دوستان دریافت کردم. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت.

    خیلی هم زمانی ها برام پیش اومده و میاد، مثلا اگه کسی قراره بیاد وسیله ای تحویل بگیره ازم وقتی من قشنگ دستم آزاده تماس میگیرن یا میرسن خونه. قبلا مثلا سر سفره بودم یا حین شستن ظرف این اتفاق میفتاد و من باید وسط کار، کار رو رها میکردم و میرفتم سراغ اونا ولی الان خیلی دقیق تر شده. دقیقا یک کار رو تموم کردم و کار جدید شروع نکردم اون شخصی که باید میومده اومده یا گوشیم زنگ خورده. خدایا شکرت به خاطر اینکه تمام کارهام به موقع و بهترین شکل انجام میشه.

    مورد دیگه ای که خیلی تجربه میکنم با اینکه ساختمون ما ۱۲ واحد هست و ۷ طبقه (با پارگینک و همکف) خیلی از زمانها که میخواستم برم بیرون آسانسور دقیقا طبقه ما هست، یعنی دقیقا چند لحظه قبلش همسایه کناریمون میاد بالا و آسانسور در خدمت منه و همیشه از خدا و آسانسورمون تشکر میکنم. خدایا شکرت

    واسه دریافت پول هم موردهای زیادی داشتم شاید مبلغ کم ولی کاری که میخواستم رو راه انداخته. مثل همین دیروز من از خدا خواستم جدا از اون مبلغی که برای یه کار دیگه کنار گذاشته بودم بهم پول برسونه و من واسه اصلاح صورت برم آرایشگاه چون میخواستم از درآمد خودم باشه. صبحش توی دفتر سپاس گزاری اینو نوشتم و ظهر اون فردی که 40 هزار تومن ازش میخواستم پیام داد و گفت فلان محصول هم برام بزار و 70 تومن واریز کردن و من عصرش 65 تومن بابت اصلاح صورت از حساب خودم پرداخت کردم. خدایا شکرت.

    چند ماهیه برای اینکه احساس لیاقت خودم رو تقویت کنم دارم سالن هایی که یکم از خونمون فاصله داره و بزرگتر و معروفتر از سالن های محله ای هستن میرم و بابت رفتن به اونجا هم مبلغی بابت کرایه پرداخت میکنم. خدایا شکرت.

    در مورد مسائل مالی باید اینو بگم ما هر چقدر از خدا بخواییم و باورش داشته باشیم دریافت میکنیم. باز مدتیه برای اینکه بتونم پولهام رو بهتر مدیریت کنم و خودم رو به چالش بکشم و از تواناییام بیشتر استفاده کنم و درآمدم رو افزایش بدم، کارت همسر که دستم بود برای خریدهای خونه و هر چیزی که نیاز دارم رو کنار گذاشتم و با خودم عهد بستم که یا به خرید نمیرن یا اینکه وظیفم هست پول بسازم. از خدا میخوام که در این مسیر کمکم کنه تا سربلند بیرون بیام. و تمام اینها نیاز به تمرین داره.

    خدایا شکرت که با طی کردن تکاملم میتونم روز به روز عالی تر بشم.

    راستی چندین بار هم واسه کرایه ماشین و اسنپ یه تخفیفهایی گرفتم مثلا هزار تومن که خورد نداشتن گفتن نمیخوان و حتی یکی گفت فدای سرتون اون مبلغی که خورد نداریم.

    چند روز پیش خواستم جایی برم و یکم عجله داشتم قبل ازینکه از خونه بزنم بیرون گفتم خدایا خودت یه ماشین عالی بفرست. اون مسیری که میرم بعضی موقع ها با اسنپ اخیرا 16 تا 21 تومن بود. واسه رفتنی راننده گفتن 20 تومن و من چون عجله داشتم سوار شدم. واسه برگشت باز اومدم سر خیابون با خودم میگفتم کمه کم 15 میگیرن ازم دیگه، چون شب بود به 20 تومن هم راضی بودم. ماشین که وایساد گفتم فلانجا میرم و سوار شدم و توی مسیر سعی کردم به نکات مثبت توجه کنم و با خودم میگفتم ماشینش چقد خنکه، چه راننده محترم و با شخصیتی. نزدیکای خونه ازشون پرسیدم کرایم چقد میشه؟ و خودمو برای شنیدن 15_20 تومن آماده کرده بودم که گفتن 10 تومن و من باورم نمیشد و چند بار ازشون پرسیدم که 1 تومن گفتین درسته خخخ

    خدایا شکرت که با کنترل افکارمون میتونیم بهترین هارو برای خودمون به وجود بیاریم.

    خدایا شکرت که به روش هاش مختلف به پول و نعمتهامون خیر و برکت میدی.

    این مورد الان به ذهنم اومد و میگم امتحان کنم نمیدونم نتیجه چجور میتونم برای خودم رقم بزنم.

    الان با خودم گفتم ازین به بعد خواستم ماشین بگیرم، آدرس بگم و سوار بشم و طول مسیر نکات مثبت رو ببینم و تحسین کنم و بعد کرایه رو بپرسم. باید اینو هم تمرین کنم و نتایج خوب بگیرم. تمرین خوبیه به نظرم.

    ممنون از همه دوستانی که کامنت من رو تا آخر خوندن. خیلی ذوق داشتم این نشونه ها و نتیجه هارو به اشتراک بزارم و یه رد پایی از خودم باشه

    شادو پیروزو موفق باشید 🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: