سریال تمرکز بر نکات مثبت | قسمت 10

سلام استاد عزززیززز

با تمام وجووودم ،با تک تک سلول های بدنم از خداوند بزرگ و از شما استاد مهربان سپاسگذارم و در حیرتم از این نظم عجیب و زیبای این جهان،ذوق میکنم از قانون فرکانس،ذوق میکنم از قانون احساس خوب= اتفاقات خوب،من ذوق میکنم از اینهمه نشانه که ب محض توجه کردن ب موضوعی وارد زندگیمون میشه،چندوقت بود ک دلم ی تغییر حسابی توی زندگی میخواست،با خودم گفتم ی هدف واسه خودم انتخاب کنم،بعد با تمااام وجود و تمرکز شدید روی اون موضوع ب صورت ذهنی کار کنم..به خداوند گفتم خدایا هدایتم کن ی هدف جذاب انتخاب کنم.قسم به خود خداوند که ازهمون لحظه هدایت آغاز شد.هرجایی میرفتم ی نشونه هایی میدیدم،رفتم توی صفحه اینستا دیدم یکی از فالورهام چنتا عکس از خونه باغشون گذاشته بود..رفتم عینک سازی ک دسته عینکم رو درست کنم،بهشون گفتم چندبار اومدم مغازتون بسته بوده گفتش که ما یه خونه باغ داریم خیلی وقتا واسه تعویض روحیه میریم اونجا..و چندین نشانه دیگه..و توی این مدت همش فایل های دانلودی رو با تمرکز تمااام گوش میکردم،فایل های راهنمای عملی رو گوش میکردم اصلا دیوانه میشدم،ماه رمضون بود و من شب تا صبح فایل گوش میکردم بعدش نماز میخوندم و میرفتم توی حیاط و شروع میکردم صحبت کردن با خدای خودم یهوو ذهنم جرقه ای زد ،به همسرم گفتم یافتم یافتم..ساختن یه خونه باغ..اونم توی زادگاهم که عاشقش هستم..این میتونه هدف زیبااایی باشه و جالب اینجاست که همسرم هم عاشق کشاورزی و گل و گیاه هستش گفت آفرین به این انتخابت،گفتم هدایت خداوند بوده،من فقط ازش خواستم اونم راه رو نشونم داده…باز با تمرکز بیشتر با کمک گرفتن از نظرات سایت واسه بالا بردن کنترل ذهنم که تکنیک هاو راهکارهای فوق العاده عملی و زیبا و قابل اجرا،با تعهد جدی (جهاد اکبر)شروع کردم ب ساختن باورها و پیدا کردن افکار مناسب جهت رسیدن ب خواسته ام،پیدا کردن الگو هایی ک خیلی راحت ب این خواسته رسیده بودن و شب و روز درحال صحبت کردن با خودم بودم،شب روز کارم شده بود کنترل ورودی های ذهنم،مدیریت گفتگوهای ذهنم،صدق بالحسنی شدن با تمام وجودم،اعراض از کذب بالحسنی بودن با تمام وجودم،ساختن باور فراوانی در هر لحظه و خیلی از راهکارهای عملی دیگه…

به خداوندی خدا از همون لحظه نشانه هاش دارن یکی پس از دیگری میان.من سالی ی بارم زادگاهم نمیرفتم ولی از وقتی شروع کردم ب تجسم کردن اون خونه باغ توی زادگاهم با جزئیات معجزه شده توی این هفته دو بار به بهانه های مختلف هدایت شدم به زادگاهم،نشونه هاش از در و دیوار برام میباره،الان از اونجا دارم این پیام رو میفرستم،ظهر ک میخواستم نماز بخونم با خودم گفتم اگه اینجا خونه باغمون رو درست کنیم دیگه نیاز نیست نماز شکسته بخونم،یهو ب خودم اومدم دیدم نمازم رو خوندم اونم کاااامل،گفتم اینم ی نشانه ست که من حتما ب هدفم میرسم و کلی خدا رو شکررر کردم،عصرش ب دخترخالم گفتم بریم بیرون ی دوری بزنیم گفت باشه،همینطور ک توی روستا راه افتادیم خودمو روبروی یک باغ زیبا،باغی پر از درخت زردآلو و انار دیدم..واااای خدای من..بازم نشانه.صاحب اون باغ با خوشرویی تماام ب طرفمون اومد و گفت هرچقدر ک دوس دارید میتونید بخورید و من ذوق…با چیدن هر دونه زردآلو هزاران بار از خدا تشکر میکردمو ب یاد هدایت الهی م افتادم،دخترخالم گفت مریم توی این چندسالی ک اینجا زندگی میکنم اولین باره که اومدم اینجا،با خودم گفتم اینا همش برنامه خودشه،هدایت خودشه،تا من چشمام رو باز کنم نشانه ها رو ببینم امشب داشتم با خودم فکر میکروم وقتی ک من نشانه ها رو ببینم و تایید کنم دقیقا ج اتفاقی میفته که هداایت شدم ب این فایل ،نکته جالبی ک خانم شایسته اینجا نوشته بودن این بود که اگر ما با دیدن نشانه ها سپاس گذار باشیم ظرف وجودمون بیشتر و بزرگتر میشه واسه دریافت نعمت ها،واقعا دیوانه کننده ست،اصلا یهو ب خودم اومدم دیدم خدایا من چقددددر دارم ب خواستم نزدیک میشم چقدددر با ب کار بردن قوانین الهی و کاربرد اونا توی زندگی میشه ب هرخواسته ای رسید.من با ایمان قوی و سپاس گذاری و باور های درست ادامه میدم و قطعا موفق خواهم شد و ب محض رسیدن ب هدفم با شما درمیون میزارم و هدف بعدیم رو انتخاب میکنم..

با سپاس ویژه از استادعزیز و مریمِ ناز،و همچنین از بچهای سایت بابت نظرات و راهکار های زیبا،ساده و عملی عقل کل